چکيده 

 در اين تحقيق نگارنده برآنست با نگاهي کوتاه به وقايع پس از رحلت پيامبر اسلام (ص) و وضعيت حاکم بر جامعه اسلامي تا سال 60 هجري قمري را مورد بررسي قرار دهد تا مخاطب خود را به علت اصلي قيام سيد الشهداء و ثمره ي آن رهنمون سازد.

در اين راستا اشاراتي به شيوه هاي غلط حکومتي خلفاي غاصب و حکومت معاويه و يزيد شده است ؛ همچنين سعي شده تا با بررسي زندگي و ويژگي هاي شخصيتي معاوية بن ابوسفيان و يزيد بن معاويه ماهيت پليد آنان را بيش از پيش آشکار نمايد ؛ تا از اين رهگذر با نگاهي نو و از زاويه اي ديگر به انگيزه هاي امام حسين عليه السلام از قيام خود بنگريم .
ضمنا ذکر اشارات کوتاه به شيوه زندگي آن امام همام در اين مختصر از آن جهت است که علت عدم بيعت امام عليه السلام با يزيد مورد بررسي دقيق تر قرار گيرد ؛ تا علل و جايگاه و اهميت شهادت امام حسين عليه السلام در پايداري اسلام و دستاورد هاي آن قيام خونين در رسوايي هيات حاکمه به اندازه وسع نگارنده ،مورد تبيين قرار بگيرد . 
کليد واژه : امام حسين (ع) ؛ شهادت ؛ پايداري اسلام .

مقدمه :

هدف خداوند متعال از ارسال رسل و انزال کتب ، رشد معنوي و فکري انسان ها و رساندن آن ها به قله هاي تکامل مي باشد. در اين راستا پيامبران الهي با تلاش و مجاهدت هاي چشمگير خود ، رهبري و هدايت جامعه را بر عهده گرفتند و از طرف مخالفان مورد اذيت و آزار قرار گرفتند . در بين همه پيامبران حضرت محمد (ص) بيش از ديگران متحمل اذيت و آزار شدند تا جايي که فرمودند : هيچ پيامبري مانند من اذيت نشد.(1)
پس از پيامبر خاتم حضرت محمد (ص) ، خداوند مسئوليت هدايت جامعه را بر عهده جانشينان آن حضرت قرار دادند . که آياتي از قرآن و رواياتي از حضرت محمد(ص) بيانگر اين واقعيت مي باشد . قرآن مي فرمايد: پيامبر اسلام در غدير ماموريت يافت پيام مهمي را به مردم ابلاغ نمايد(2) و آن پيام چيزي نبود غير از خبر انتصاب حضرت علي (ع) به ولايت و خلافت مسلمين پس از پيامبر اسلام.
در آن روز پيامبر (ص) همه حاجيان که در حال بازگشت از سفر حج بودند را در جايي به نام غدير خم جمع نمود و پس از سخناني بحث خلافت و جانشيني حضرت علي (ع) و يازده فرزند حضرت علي (ع) را مطرح نمودند و فرمودند: من کنت مولي فهذا علي مولي، اللهم و ال من والا و عاد من عادا و انصر من نصر واخذل من خذله.(3)
پيامبر با توجه به اهميت موضوع ولايت و رهبري ، از حاضرين بيعت گرفتند. تاريخ شهادت مي دهد اولين کساني که اين منصب را به حضرت علي (ع) تبريک گفتند ابوبکر و عمر بودند، که پس از رحلت جانسوز پيامبر(ص) باطن خود را آشکار نموده و به مخالفت با فرمان خدا و رسولش پرداختند و خلافت حضرت علي(ع) را غصب کردند و مانع رشد و تکامل امت اسلامي شدند . بلکه بهتر بگوئيم باعث انحطاط و سقوط افکار و عقايد مردم شدند و جامعه اي که تحت رهبري پيامبر اسلام افکار و عقايد دوران جاهلي را کنار گذشته بود و با فرهنگ ايثار و شجاعت و شهادت و از خود گذشتگي خوي گرفته بودند.
وقتي تحت سرپرستي خلافت غاصبانه قرار مي گيرند و اين غصب خلافت بستري مناسب را فراهم مي کند براي حکومت بني اميه . نتيجه اش اين مي شود که مردم جامعه تبديل مي شوند به عناصري دنيا طلب ، خودخواه ، ترسو، جاه طلبو و محافظه کار که حاضر بودند براي حفظ منافع دنيوي و شخصي خود دست به هر کار بزنند . حتي حاضر مي شوند در مقابل فرزند پيامبرشان بايستند و او را به شهادت برسانند و فرزندانش را به اسارت ببرند و اموالش را غارت کنند.
وچه زيبا فرمودند پيامبر اسلام حضرت محمد(ص) : الناس علي دين ملوکهم(4) وقتي زمام امور در دست نا محرمان و نا اهلان قرار گيرد جامعه اسلامي سرنوشتي غير از اين نخواهد داشت. وقتي جامعه از نعمت سرپرستي الهي همچون حضرت علي (ع) محروم بماند چه انتظاري بايد داشت همان علي (ع) که پيامبر (ص) در توصيف او فرمودند : انت مني بمنزله هارون من موسي الا انه لا بني بعدي.(5)
يکي از نتايج غصب خلافت حاکميت بني اميه بر جامعه اسلامي است همان گروهي که در مقابل پيامبر ايستادند و از اسلام و مسلمين سيلي محکمي خوردند و در پي فرصت مناسبي بودند تا از اسلام و مسلمين انتقام بگيرند.
با نگاهي کوتاه به تاريخ در مي يابيم که معاويه ابن ابي سفيان در طول 40 سال تسلط بر شام چگونه خلافت ساده زمان پيامبر اسلام(ص) را تبديل نمود به يک سلطنت و حکومت پادشاهي همچون حکومت پادشاهان روم. مردمي که پس از رحلت پيامبر اسلام آورده بودند و پيامبر را درک نکرده بودند او را نديده بودند ، ساده زيستي او را لمس نکرده بودند گمان مي کردند پيامبر هم مثل معاويه حکومت مي کرد.
معاويه با همدستي افرادي مثل عمروعاص دست به يک سري تبليغات جهت دار و مسموم زدند و با اموال بيت المال بعضي از راويان حديث را فريب دادند و مرعوب خود نمودند و با ترفندهاي خاصي مردم را اغوا نمودند و آنان را همراه خود نمودند و بدينوسيله مردم را با بغض و کينه حضرت علي (ع) و فرزندان او تربيت کردند و کار را به جايي رساندند که تمام خطباي جمعه در نمازهاي جمعه در سراسر بلاد اسلامي علنا حضرت علي (ع) را لعن مي کردند و اکنون با روي کار آمدن يزيد ديگر جاي درنگ نيست و بايد تحولي صورت گيرد.

شجره ملعونه بني اميه در قرآن

و ما جعلنا الرويا التي اريناک الا فتنه للناس و الشجره الملعونه في القران و نخو فهم فها يزيد هم الا طغيانا کبيرا(6)
مفسران عموما در تفسير اين آيه نوشته اند: رسول اکرم (ص) در خواب ديدند ميمونها بر منبر او بالا مي روند . حضرت سخت متاثر شدند ، جبرئيل نازل شد و خواب را تعبير نمود و گفت: بني اميه بر بني هاشم غلبه مي کنند و از منبر پيامبر بالا مي روند ، آن ها شجره ملعونه هستند . روايت شده از اين تاريخ ديگر کسي خنده بر لب پيامبر اسلام نديد.(7)

نسب بني اميه

اميه بنده اي رومي بود، عبد شمس او را خريداري و به رسم عرب در جاهليت او را پسر خود قرار داد و شاهد اين مدعا کلام حضرت علي (ع) است در يکي از نامه هايش به معاويه که مرقوم فرمودند: 
«ليس اميه کهاشم ولا حرب کعبد المطلب و لا ابوسفيان کابي طالب و لا المهاجر کا الطليق و لا الصرير کاللصيق»(8)
به تصريح دانشمندان مانند محمد عبده در شرح نهج البلاغه صرير کسي را گويند که صحيح النسب باشد ، و لصيق کسي است که بيگانه باشد و او را به فاميل و قبيله چسبانده باشند.
اميه مرد بد نامي بود که متعرض زنان مي شد و به فحشا و زنا معروف بود و کسي بود که به ده سال جلاي وطن و ترک مکه محکوم شد و به شام رفت.

خاندان بني اميه

در ميان تمام کساني که در مقابل دعوت اسلام به توحيد و خداپرستي عناد ورزيده و لجوجانه مخالفت کرده و مقاومت نشان دادند ، ابوسفيان فساد و عنادش از ديگران بيشتر بود ، براي خاموش کردن انوار آفتاب اسلام تلاش کرد و در جنگ بدر و احد و خندق سردار لشگر کفر بود.
ابوسفيان و خانواده اش آنچه توانستند بيغمبر (ص) را آزار دادند و از شرک و کفر پشتيباني کردند. در جنگ بدر سه تن از فرزندانش معاويه ، حنظله و عمرو شرکت داشتند. علي (ع) حنظله را کشت و عمرو را اسير کرد و معاويه گريخت و آنچانان فرار کرد که وقتي به مکه رسيد پاهايش ورم کرده بود و تا دو ماه خود را معالجه مي کرد.(9)
زمخشر مي گويد : ابوسفيان مردي بود کوتاه قامت و بد شکل و صباح که مزدور و اجير ابوسفيان بود از طراوت جواني برخوردار بود . هند (زن ابوسفيان) اين جوان را به نظر خريدار نگاه کرد ، عاقبت نتوانست خود داري کند و او را به سوي خويش دعوت کرد و اين روابط نا مشروع در حدي بالا گرفت که پاره اي از مورخان معتقدند علاوه بر معاويه ، عتبه فرزند ديگر ابوسفيان از صباح بوده است.

هند جگر خوار

مادر معاويه در تاريخ به هند جگر خوار معروف است.(10) دشمني اين زن با پيامبر (ص) به مراتب از دشمني ابوسفيان با پيامبر (ص) شديدتر بوده. 

شجره ملعونه از زبان پيامبر (ص)

قال رسول الله (ص) : اذا رايتم معاويه علي منبري فاقتلوه(11)

معاويه در زمان حضرت علي (ع)

معاويه مدت ها قبل از خلافت حضرت علي (ع) مقدمات خلافت را براي خود در شام تهيه ديده بود زيرا او توسط خليفه دوم درشام منصوب گرديده بود و خليفه سوم اختيارات گسترده اي به معاويه داده بود . وقتي امام علي (ع) به خلافت رسيد ، فرمان عزل او را صادر کرد ، نتيجه اين فرمان آن شد که سپاه عراق و شام در سرزميني به نام « صفين» به نبرد پرداختند و معاويه با نيرنگ خاصي در ميان سربازان امام اختلاف و شورش پديد آورد و سپاهيان امام که فريب معاويه را خورده بودند امام را مجبور به پذيرش حکميت ابو موسي اشعري و عمرو عاص نمودند که آنان درباره مصالح اسلام و مسلمين تبادل نظر کنند و اعلام راي نمايند و ابوموسي اشعري فريب عمروعاص را خورد و حکميت به نفع معاويه به پايان رسيد. سپس همانهائي که حکميت را بر امام تحميل کرده بودند بر ضد امام خروج کردند که نتيجه آن جنگي شد که خوارج نهروان بر ضد امام به راه انداختند و امام در اين نبرد پيروز گشت ولي کينه ها در دل ها نهفته ماند اين جنگ در سال 38 هجري واقع شد. و يکي از بازماندگان خوارج به نام عبدالرحمن بن ملجم مرادي در سال 40 هجري امام را به شهادت رسانيد.

معاويه ناقض دستور خداوند و پيامبر

خداوند در قرآن کريم دوستي ذوي القربي را واجب فرموده و آن را پاداش رسالت قرار داده. امام علي (ع) و امام حسن(ع) دو نفر از ذوي القربي هستند.
معاويه کسي است که به دستور او ده ها سال بر بالاي منابر حضرت علي (ع) را لعن و نفرين مي کنند. همان کسي که خداوند دستور محبت و دوستي او را صادر نمود.
معاويه کسي است که براي کشتن امام حسن(ع) پاداش تعيين مي کند و مزدوران معاويه در حال نماز امام را مورد اصابت تير قرار مي دهند و حضرت که زره در تن داشت تير به او صدمه اي وارد نميکند و سپس آن حضرت مورد اصابت شمشير قرار مي گيرد.
معاويه کسي است که دستور قتل امام حسن (ع) را صادر مي کند و همسر امام را فريب داده برايش مبالغ هنگفتي درهم و دينار مي فرستد و او را تشويق به کشتن امام مي کند و سرانجام اين نقشه شيطاني بواسطه مسموم نمودن آن حضرت اجرا مي شود.

معاويه در زمان امام حسن (ع)

پس از شهادت حضرت علي (ع) آغاز امامت امام مجتبي عليه السلام با قيام و اعلان جنگ و تهيه لشگر عليه معاويه شروع مي شود و سپس امام با درک عميق اوضاع و شرايط جامعه اسلامي و رعايت مصالح روز مجبور به پذيرش صلح مي شود.امام پس از دريافت پيشنهاد صلح از طرف معاويه درقسمتي از سخنراني خود خطاب به سپاهيان خود چنين مي فرمايند:
معاويه پيشنهادي به ما کرده است که دور از انصاف و بر خلاف هدف بلند و عزت ما است. اينک اگر آماده جنگ در راه خدا هستيد بگوئيد تا با او به مبارزه برخيزيم و با شمشير پاسخ او را بدهيم و اگر طالب عافيت و زندگي هستيد اعلام کنيد تا پيشنهاد او را بپذيريم و رضايت شما را تامين کنيم.
سخن امام که به اينجا رسيد مردم از هر طرف فرياد زدند : «البُقيه ، البُقيه» ما زندگي مي خواهيم ، ما مي خواهيم زنده بمانيم!!
سپاهيان امام حسن (ع) مردمي غير قابل اعتماد بودند و هر روز زير پرچمي گرد مي آمدند و همواره تابع وضع موجود و قدرت روز بودند و به اصطلاح نان را به نرخ روز مي خوردند بر اساس همين روحيه بود که همزمان با بحران آرايش سپاه و بسيج نيروهاي طرفين ، عده اي از روساي قبايل و لفراد وابسته به خاندان هاي بزرگ کوفه به امام خيانت کرده و به معاويه نامه ها نوشتند و تاييد و حمايت خود را از حکومت معاويه ابراز نمودند و مخفيانه او را براي حرکت به سوي عراق تشويق کردند و تضمين نمودند که به محض نزديک شدن معاويه ، امام را تسليم او نمايند يا ترور کنند.معاويه نيز عين نامه ها را براي امام مجتبي (ع) فرستاد و پيغام داد که چگونه با اتکا به چنين افرادي حاضر به جنگ با وي شده است.
فرماندهان سپاه امام حسن (ع) نيز افرادي خائن بودند. مثلا عبيداله بن عباس يکي از فرماندهان سپاه امام بود که با دوازده هزار نفر به قصد جنگ با معاويه کوفه را ترک کردند ولي طولي نکشيد که به امام گزارش رسيد عبيداله با دريافت يک ميليون درهم از معاويه به همراه هشت هزار از سپاهيان به معاويه پيوسته است.

توطئه هاي خائنانه معاويه

معاويه تنها به خريدن «عبيداله» اکتفا نکرد، بلکه به منظور ايجاد شکاف و اختلاف و شايعه سازي در ميان ارتش امام مجتبي (ع) به وسيله جاسوسان و مزدوران خود ، در ميان لشگر امام شايع مي کرد که «قيس بن سعد» فرمانده مقدمه سپاه امام مجتبي (ع) با معاويه سازش کرده و در ميان سپاه قيس نيز شايع مي ساخت که امام با معاويه صلح کرده است !
کار به جايي رسيد که معويه چند نفر از افراد خوش ظاهر را که مورد اعتماد مردم بودند به حضور امام فرستاد . اين عده در اردوگاه «مدائن» با حضرت مجتبي (ع) ملاقات کردند و پس از خروج از چادر امام (ع) در ميان مردم جار زدند : خداوند به وسيله فرزند پيامبر (ص) فتنه را خواباند و آتش جنگ را خاموش ساخت . حسن بن علي (ع) با معاويه صلح کرد و خون مردم را حفظ نمود!
مردم که به سخنان آنان اعتماد داشتند ، در صدد تحقيق بر نيامدند و سخنان آن ها را باور کرددند و بر ضد امام شورش کردند و به خيمه امام حمله ور شدند و آنچه در خيمه بود به يغما بردند و در صدد قتل امام برآمدند و آنگاه از چهار طرف متفرق شدند.

معاويه پيمان شکن

پس از امضاء صلح نامه توسط معاويه طولي نکشيد که معاويه چهره واقعي خود را نشان داده و صلح نامه را پاره کرد و علنا اعلام کرد که صلح نامه زير پاي من است يکي از مواد صلح نامه لغو صب حضرت علي (ع) بود از ديگر مواد صلح نامه اين بود که معاويه حق ندارد براي خود جانشين تعيين کند . يکي ديگر از مواد صلح نامه اذيت و آزار نرساندن به شيعيان حضرت علي (ع) بود.

قتل عام شيعيان به دستور معاويه

«ابن ابي الحديد» دانشمند مشهور جهان تسنن مي نويسد :
شيعيان در هر جا بودند به قتل مي رسيدند. بني اميه دست ها و پاهاي اشخاص را به احتمال اينکه از شيعيان هستند بريدند. هرکس معروف به دوستداري و دلبستگي به خاندان پيامبر(ص) بود زنداني شد، يا مالش به غارت ميرفت و يا خانه اش ويران گرديد. شدت فشار نسبت به شيعيان به حدي رسيد که اتهام به دوستي علي (ع) از اتهام کفر و بيديني بدتر شمرده مي شد!! و عواقب سختري به دنبال داشت!
«زياد بن سميه» حاکم کوفه به دستور معاويه شيعيان را مورد تعقيب قرار داد و در هر گوشه و کناري که مخفي شده بودند ، پيدا کرده و کشت ، دست ها و پاهاي آن ها را قطع کرد ، نابينا ساخت ، بر شاخه درختانخرما به دار آويخت و از عراق پراکنده نمود به طوري که احدي از شخصيت هاي معروف شيعه در عراق باقي نماند.
معاويه طي بخشنامه اي به عمال و فرمانداران خود در سراسر کشور نوشت که شهادت هيچ يک از شيعيان و خاندان علي(ع) را نپذيرند!! و اگر دو نفر شهادت دادند که شخصي از دوستداران علي(ع) و خاندان اوست ، اسمش را از دفتر بيت المال حذف کنيد و حقوق و مقرري او را قطع نمائيد!!
«سُمرُه بن جندب» در مدت شش ماه در بصره در غياب زياد بن سميه مسئول امور شهر بود و در اين مدت کوتاه هشت هزار نفر را به جرم اتهام دوستي با خاندان حضرت علي (ع) به قتل رسانيد.
«ابو سوار عدوي» مي گويد:
سمره در بامداد يک روز چهلو هفت نفر از بستگان مرا کشت که همه حافظ قرآن بودند.

معاويه جاعل حديث

از ديگر اقدامات معاويه در انحراف اسلام ، مسئله جعل حديث است. او محدثان دنيا طلب را گرد خود جمع مي کند و آن ها را با درهم و دينار مي خرد و دستور به جعل احاديث در مدح خودش و در ذم حضرت علي(ع) و اولادش تشويق و ترغيب مي کند.
يکي از نمونه هاي آن «ثمره بن جندب» است که معاويه چهارصد هزار درهم از بيت المال به او داد تا در ميان مردم شام سخنراني کند و ضمن آن بگويد آيات:
وَمِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللّهَ عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ** وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيِهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الفَسَادَ (12) درباره حضرت علي (ع) نازل شده !
و آيه: وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ (13) درباره ابن ملجم نازل شده !
معاويه کسي است که دستور عمومي صادر مي کند تا شيعيان حضرت علي (ع) را به قتل برسانند و هزاران نفر در راستاي اين دستور در بلاد اسلامي به شهادت مي رسند.معاويه کسي است که دستور قتل بهترين ياران حضرت علي (ع) يعني حجربن عدي و مالک اشتر نخعي و محمد بن ابي بکر را صادر مي کند.
اينها گوشه اي از تخلفات معاويه است که توضيحات بيشتر در اين خصوص در جلد دهم الغدير موجود است.

يزيد کافر و جنايتکار

پدرش معاويه ، مادرش ميسون و معلم سر خانه اش سرجون بود. او کينه و دشمني با بني هاشم و خاندان پيامبر و بسياري از مسائل مشابه را از پدرش معاويه و روحيه لاقيدي افراطي و آزادي بي حد و حصر و پندارهاي خرافي جاهلي را از مادرش و ميگساري و دشمني با اسلام و مسلمانان را از معلم مسيحي و رومي خود سرجون فرا گرفت.
«او تنها سه سال حکومت کرد»(14)
در سال اول امام حسين(ع) و يارانش را به شهادت رسانيد و خاندان او را اسير کرد.
در سال دوم مدينه پيامبر (ص) را بر لشگريان خود مباح نمود که در اين راستا بيش از هزار دختر باکره ازاله حيثيت شدند و چهار هزار نفر از اهل مدينه کشته شدند که در ميان آن ها هفتصد مهاجر و انصار از اصحاب پيامبر (ص) بودند.
در سال سوم به خانه کعبه قبله مسلمين منجنيق بست و آنجا را سنگباران نمود.(15) . درباره جنايات يزيد از لحاظ فساد عقيده اش و بدطينتي و ستمگري و خونريزيهاي وي و تحقير و ناچيز شمردن دين خدا همه متفقند ، به تمامي کتب تاريخ و سيره مراجعه کنيد هيچ کس نامي از او نبرده مگر آن که از او به بدي ياد کرده است.

يزيد شراب خوار

تاريخ شهادت مي دهد که يزيد در مجلسي که سر مبارک سيدالشهدا(ع) را ورد کردند و مقابل يزيد قرار دادند او در مجلس شراب نشسته بود و در حضور همگان شراب نوشيد و اضافه آن را بر سر مبارک ريخت (کامل بهائي- جلد 1- صفحه 188) 

يزيد چهره منفور جامعه اسلامي

يزيد که در دامن چنين خانواده اي پرورش يافته بود و با فرهنگ چنين حزبي بزرگ شده بود، به آيين اسلام که مي خواست بنام آن بر مردم حکومت کند کمترين اعتقادي نداشت.
يزيد جواني ناپخته ، شهوت پرست ، خودسر و فاقد دور انديشي و احتياط بود. او فردي بيخرد ، بي باک، خوشگذران، عياش و کوتاه فکر بود. او صراحتا موضوع رسالت و نزول وحي بر پيامبر (ص) را انکار مي کرد و همچون جد خود ابوسفيان همه را پنداري بيش نمي دانست ، چنانکه پس از پيروزي ظاهري بر حسين بن علي(ع) ضمن اشعاري مي گفت:
«هاشم با ملک و حکومت بازي کرده است ، نه خبري از عالم غيب آمده و نه وحيي نازل شده است!!»(16) 

گرايش يزيد به مسيحيت تحريف شده

يزيد اصولا بر اساس تعليمات مسيحيت پرورش يافته بود و يا حداقل به مسيحيت تمايل داشت. شايد عجيب به نظر آيد اگر تربيت يزيد را تربيت مسيحي بدانيم به طوري که از تربيت اسلامي و آشنايي با فرهنگ و تعليمات اسلامي دور بوده باشد و شايد خواننده تا حد انکار از اين معنا تعجب کند. ولي اگر بدانيم که يزيد از طرف مادر از قبيله «بني کلب»بود که پيش از اسلام دين مسيحي داشتند ، تعنخواهيم کرد، زيرا از بديهيات علم الاجتماع اين است که ريشه کن ساختن عقايد يک ملت که اساس خويها و خصلت ها و ارزشهاي اجتماعي و سرچشمه افکار و عادات و فرهنگ عمومي آنهاست ، نيازمند گذشت زماني طولاني است.
تاريخ به ما مي گويد: يزيد تا زمان جواني در اين قبيله پرورش يافته بود و اين به آن معنا است که وي دوران تربيت پذيري و شکل گيري شخصيت خود را که مورد توجه مربيان است ، در چنين محيطي گذرانده بود و به اين ترتيب ، علاوه بر تاثير پذيري از مسيحيت ، خشونت باديه و سختي طبيعت صحرا نيز با سرشت او در هم آميخته بود.
به گواهي تاريخ ، خود يزيد گرايش خود را نسبت به مسيحيت کتمان نمي کرد، بلکه علنا مي گفت:
فان حرمت علي دين احمد 
فخدها علي دين المسيح بن مريم!
اگر شراب در دين احمد حرام است 
تو آن را بر دين مسيح بگير و بياشام!
حکومت ننگين يزيد کمتر از چهارسال دوام يافتولي او در اين مدت کم جنايات بزرگي مرتکب شد در سال اول فاجعه عاشورا را ببار آورد و در سال دوم دستور حمله به بيت الله الحرام و سنگباران کردن خانه کعبه را صادر نمود و در سال سوم دستور حمله به مدينه النبي و قتل عام مردم را صادر نمود.
اينک که چهره پليد حکومت اموي خصوصا شخص يزيد و کفر و دشمني او با اسلام روشن گرديد بخوبي به علت قيام امام حسين(ع) بر ضد حکومت او پي مي بريم و بروشني در ميابيم که حکومت يزيد نه تنها از اين نظر که آغاز گر بدعت رژيم سلطنتي موروثي در اسلام بود ، بلکه از نظر بي لياقتي شخص وي نيز از نظر امام حسين(ع) نا مشروع بود. بنابراين با توجه به اينکه با مرگ معاويه موانع زمان او برطرف شده بود- معاويه برعکس يزيد ظواهر حفظ مي کردو براي کارهاي نامشروع خود دلائل ظاهري و عوام پسند درست مي کرد- وقت آن رسيده بود که امام حسين(ع) اعلان مخالفت کند و اگر امام با يزيد بيعت مي کرد ، اين بيعت بزرگترين حجت مشروعيت حکومت يزيد به شمار مي آمد.
سومين امام معصوم ، در سوم شعبان سال چهارم هجري در شهر مدينه ديده به جهان گشود . او دومين ثمره پيوند فرخنده حضرت علي (ع) و حضرت فاطمه (س) بود. حسين بن علي (ع) در دوران عمر خود به شجاعت و آزادگي و ايستادگي در برابر ظلم و ستم شهرت داشت.

مراحل زندگي

او مدت شش سال از دوران کودکي خود را درزمان جد بزرگوارش سپري کرد و پس از رحلت جانگداز پيامبر اسلام ، مدت سي سال در کنار پدرش اميرمومنان (ع) زندگي کرد و در حوادث مهم دوران خلافت ايشان به صورت فعال شرکت داشت. پس از شهادت پدرش ( در سال 40 هجري) مدت ده سال در صحنه سياسي و اجتماعي در کنار برادر بزرگ خود امام حسن (ع) قرار داشت و پس از شهادت او (درسال 50 هجري) به مدت ده سال در اوج قدرت معاويه بن ابي سفيان ، بارها با وي پنجه در افکند و پس از مرگ معاويه در برابر حکومت پسرش يزيد قيام کرد و در محرم الحرام سال 61 هجري در سرزمين کربلا به شهات رسيد.
مبارزات حسين بن علي (ع) قبل از امامت
او در اوائل زندگي که شاهد انحراف دستگاه حکومت اسلامي از مسير اصلي خود بود، از موضعگيري هاي سياسي پدر خود پيروي و حمايت مي کرد ، چنانکه در زمان خلافت عمر بن خطاب ، روزي وارد مسجد شد و ديد عمر بر فراز منبر نشسته است، با ديدن اين صحنه روي پله منبر قرار گرفت و خطاب به عمر گفت: از منبر پدرم پايين بيا و بالاي منبر پدر خودت برو! 
عمر که قافيه را باخته بود گفت: پدرم منبر نداشت ! آنگاه او را در کنار خود نشانيد و پس از آنکه از منبر پايين آمد از او سوال کرد اين سخن را چه کسي به تو ياد داده است؟ او پاسخ داد: هيچ کس.
حسين (ع) در جبهه هاي نبرد با ناکثين و قاسطين و مارقين
حسين بن علي (ع) در دوران خلافت پدرش ، امير مومنان(ع) در صحنه هاي سياسي و نظامي در کنار آن حضرت قرار داشت. او در هر سه جنگي که در اين دوران براي پدرش پيش آمد شرکت فعال داشت؛در جنگ جمل فرماندهي جناح چپ سپاه اميرمومنان (ع) بر عهده ي وي بود و در جنگ صفين چه از راه سخنراني هاي پر شور و تشويق ياران حضرت علي عليه السلام جهت شرکت در جنگ و چه از رهگذر پيکار با قاسطين ، نقش فعال داشت در جريان حکميت نيز يکي از شهود اين ماجراي تلخ بود.
حسين بن علي(ع) پس از شهادت حضرت علي(ع) در کنار برادر خودش امام حسن (ع) قرار گرفت و تحت رهبري و امامت او بود. هنگام حرکت نيروهاي امام مجتبي (ع) به سمت شام همراه آن حضرت در صحنه نظامي و پيشروي به سوي سپاه شام حضور داشت و هنگامي که معاويه به امام حسن (ع) پيشنهاد صلح کرد ، امام حسن(ع) او و عبداله بن جعفر را فرا خواند و درباره اين پيشنهاد با آنان به گفتگو پرداخت و بلاخره پس از متارکه جنگ و انعقاد پيمان صلح همراه برادرش به مدينه بازگشت و همانجا اقامت گزيد.

اوضاع سياسي و اجتماعي دوران امامت امام حسين (ع)

در زمان امام حسين (ع) انحراف از اصول و موازين اسلام که از «سقيفه» شروع شد و در زمان عثمان گسترش يافته بود، به اوج خود رسيده بود در آن زمان معاويه که سالها از سوي خليفه دوم و سوم به عنوان استاندار در منطقه شام حکومت کرده و مو قعيت خود را کاملا تثبيت کرده بود بنام خليفه مسلمين سرنوشت و مقدرات کشور اسلامي را در دست گرفته و حزب ضد اسلامي اموي را بر امت اسلام مسلط ساخته بودو به کمک عمال ستمگر و يغماگر خود مانند: زياد بن ابيه ، عمروبن عاص، سمره بن جندب و... حکومت سلطنتي استبدادي تشکيل داده ، چهره اسلام را وارانه ساخته بود.
معاويه از يک سو ، سياست فشار سياسي و اقتصادي را در مورد مسلمانان آزاده و راستين اعمال مي کردو با کشتار و قتل و شکنجه و آزار و تحميل فقر و گرسنگي بر آنان ، از هرگونه اعتراض و جنبش و مخالفت جلوگيري مي کرد و از سوي ديگر با احياي تبعيض هاي نژادي و رقابت هاي قبيله اي در ميان قبايل آنان را به جان هم مي انداختو از اين رهگذر نيروهاي آنان را تضعيف مي کرد تا خطري از ناحيه آنان متوجه حکومت وي نگردد. از سوي سوم ، به کمک عوامل مزدور خود با جعل حديث و تفسير و تاويل آيات قرآن به نفع خود افکار عمومي را تخدير کردو به حکومت خودش وجهه مشروع و مقبول مي بخشيد.
اين سياست ضد اسلامي ، به اضافه عوامل ديگر همچون ترويج فرقه هاي باطل نظير: جبريه و مرجئه که از نظر عقيدتي با سياست معاويه همسو بودند، آثار شوم و مرگباري در جامعه بوجود آورده و سکوت تلخ و ذلتباري را بر جامعه حکمفرما ساخته بود.
در اثر اين سياست شوم ، شخصيت جامعه اسلامي مسخ و ارزشها دگرگون شده بود ، به طوري که مسلمانان با آنکه مي دانستند اسلام هيچ وقت اجازه نمي دهد آنان مطيع زمامداران بيدادگري باشند که بنام دين بر آن ها حکومت مي کنند، با اين حال بر اثر ضعف و ترس و نا آگاهي از زمامداران ستمگر پشتيباني مي کردند!
در اثر اين سياست ، مسلمانان بر خلاف منطق قرآن و تعاليم پيامبر اسلام(ص) تبديل به افرادي ترسو ، سازشکار، و ظاهر ساز گشته بودند!
تاريخ اين دوره از زندگي مسلمانان ، پر از شواهدي است که نشان مي دهد اين دگرگوني و انحراف فراگير شده ، جامعه اسلامي را با خود همرنگ ساخته بود.
جنبشي به رهبري حجربن عدي و يارانش صورت گرفت حاکي از سياست هاي متکبرانه معاويه و ظلم و ستم او و عمالش بود، اما اين جنبش و اعتراض به ثمر نرسيد و حجربن عدي و يارانش مظلومانه به شهادت رسيدند.

مبارزات امام حسين (ع) با حکومت معاويه

گرچه در زمان معاويه قيام و انقلاب مسلحانه براي امام حسين(ع) نه مقدور بود و نه مفيد و علت آنرا بطور خلاصه اينگونه مي توان بيان کرد:
1- پيمان صلح امام حسن(ع) با معاويه مورد تاييد امام حسين(ع) واقع شده بود.
2- ژست ديني معاويه
اما هيچ يک از دلايل فوق باعث نمي شد تا امام در برابر بدعتها و بيدادگري هاي بي شمار معاويه سکوت کند ، بلکه امام در آن شرايط پر خفقان که کسي جرأت اعتراض نداشت ، تا آنجا که در توان داشت در برابر مظالم معاويه به مبارزه و مخالفت برخاست. که به سه مورد از مبارزات آن حضرت با حکومت معاويه اشاره مي کنيم. امام در دوران ده ساله امامت خودش در زمان معاويه به دنبال هر جنايت و اقدام ضد اسلامي از سوي معاويه او را بشدت مورد انتقاد و اعتراض قرار مي داد. يکي از مهمترين اين موارد موضوع وليعهدي يزيد بود.

1- مخالفت با وليعهدي يزيد

معاويه به دنبال فعاليت هاي دامنه دار خود به منظور تثبيت وليعهدي يزيد ، سفري به مدينه کرد تا از مردم مدينه ، بويژه شخصيت هاي بزرگ اين شهر که در رأس آنان امام حسين (ع) قرار داشت بيعت بگيرد . او پس از ورود به شهر ، با امام و عبداله بن عباس ديدار کرد و طي سخناني موضوع وليعهدي يزيد را مطرح کرد و کوشش نمود موافقت آنان را با اين موضوع جلب کند.
امام در پاسخ معاويه پس از ذکر مقدمه اي چنين فرمودند:
... تو در برتري و فضيلتي که براي خود قائلي ، دچار لغزش و افراط شده اي و با تصاحب اموال عمومي مرتکب ظلم و اجحاف گشته اي . تو از پس دادن اموال مردم به صاحبانش خوداري و بخل ورزيدي و آنقدر آزادانه به تاخت و تاز پرداختي که از حد خود تجاوز نمودي و چون حقوق حق داران را به آنان نپرداختي شيطان به بهره کامل نصيب اعلاي خود ]در اغواي تو[ رسيد.
آنچه درباره کمالات يزيد و لياقت وي براي اداره امور امت اسلامي گفتي فهميدم. تو يزيد را چنان توصيف کردي که گويا شخصي را مي خواهي معرفي کني که زندگي او بر مردم پوشيده است و يا از غايبي خبر مي دهي که مردم او را نديده اند! و يا در اين مورد فقط تو علم و اطلاع به دست آورده اي! نه، يزيد آنچنانکه بايد خود را نشان داده و باطن خود را آشکار ساخته است. يزيد را آنچنان که هست معرفي کن! يزيد جوان سگبااز و کبوترباز و بوالهوسي است که عمرش با ساز و آواز و خوشگذراني سپري مي شود. يزيد را اين گونه معرفي کن و اين تلاشهاي بي ثمر را کنار بگذار!
گناهاني که تا کنون درباره اين امت بر دوش خود بار کرده اي بس است ، کاري نکن که هنگام ملاقات پروردگار ، بار گناهانت از اين سنگين تر باشد. تو آنقدر به روش باطل و ستمگرانه خود ادامه دادي و با بي خردي مرتکب ظلم شدي که کاسه صبر مردم را لبريز نمودي، اينک ديگر ما بين تو و مرگ بيش از يک چشم بر هم زدن باقي نمانده است، بدان اعمال تو نزد پروردگار محفوظ است و بايد روز رستاخيز پاسخگوي آن ها باشي... (ابن قتيبه دينوري ، الامامه و السياسه)

2- پاسخ تاريخي امام حسين (ع) به نامه معاويه

مروان بن حکم حاکم مدينه طي نامه اي به معاويه نوشت گروهي از شخصيت هاي عراق و حجاز نزد حسين بن علي (ع) رفت و آمد مي کنند و احتمال دارد درآينده امام حسين (ع)قصد قيام و مخالفت با حکومت را داشته باشند.
معاويه پس از دريافت اين گزارش علاوه بر پاسخ نامه به مروان نامه اي به امام حسين(ع) نوشت و امام (ع)پاسخ کوبنده اي به آن نامه دادند که به قسمت هايي از آن اشاره مي کنيم.
... اما آنچه در باب من به گوش تو رسيده يک مشت سخنان بي اساس است که چاپلوسان و سخن چينان تفرقه انداز و دورغ پرداز ، از پيش خود ساخته اند. اين گمراهان بي دين دروغ گفته اند . من نه تدارک جنگي بر ضد تو ديده ام و نه قصد خروج بر ضد تو داشته ام ولي از اينکه بر ضد تو و دوستان ستمگر و بي دين تو که حزب ستمگران و برادران شيطانند ، قيام نکرده ام از خدا مي ترسم.
آيا تو قاتل «حجربن عدي» و يارانش نبوي؟ قاتل کساني که همه ، از نمازگزاران و پرستندگان خداوند بودند؛ کساني که بدعت ها را ناروا شمرده و با آن سخت مبارزه کردند و کارشان امر به معروف و نهي از منکر بود. تو پس از آنکه به آنان امان دادي و سوگندهاي اکيد ياد کردي که به خاطر حوادث گذشته آزارشان نکني ، بر خلاف امان و سوگند خود، آنان را ظالمانه کشتي و با اين کار بر خدا گستاخي نموده، عهد و پيمان او را سبک شمردي.
آيا تو قاتل «عمروبن حمق» آن مسلمان پارسا که از کثرت عبادت چهره و بدنش تکيده و فرسوده شده بود، نيستي که پس از دادن امان و بستن پيمان او را کشتي؟!
آيا تو نبودي که «زياد» (پسر سميه) را برادر خود خواندي و او را پسر ابوسفيان قلمداد کردي ، در حالي که پيامبر فرمودند: «نوزاد به پدر ملحق مي گردد و زنا کار بايد سنگسار گردد»؟!
اي کاش جريان به همين جا خاتمه مي يافت ، اما چنين نبود بلکه پسر سميه را پس از برادر خواندگي بر ملت مسلمان مسلط ساختي و او نيز با اتکا به قدرت تو مسلمان ها را کشت ، دستها و پاهايشان را قطع کرد و بر شاخه هاي نخل به دار آويخت!
اي معاويه تو عرصه را چنان بر مسلمانان تنگ ساختي که گويي تو از اين امت و اين امت از تو نبوده اند!. آيا تو قاتل «حضرمي» نيستي که جرم او اين بود که همين زياد به تو اطلاع داد که «وي پيرو دين علي (ع) است»در حالي که دين علي همان دين پسر عمويش پيامبر (ص) است و بنام همان دين است که اکنون تو بر اريکه حکومت و قدرت تکيه زده اي ! و اگر اين دين نبود ، تو و پدرانت هنوز در جاهليت به سر مي برديد و بزرگترين شرف و فضيلت شما ، رنج و مشقت دو سفر زمستاني و تابستاني به يمن و شام بود، ولي خداوند در پرتو رهبري ما خاندان شما را از اين زندگي نکبتبار نجات داد.
اي معاويه يکي از سخنان تو در نامه ات اين بود که در ميان اين امت ايجاد اختلاف و فتنه نکنم. من هيچ فتنه اي بزرگتر و مهمتر از حکومت تو براي اين امت سراغ ندارم! ديگر از سنخنانتو اين بود که مواظب رفتار و دين خود و امت محمد(ص) باشم. من وظيفه اي بزرگتر از اين نمي دانم که با تو بجنگم و اين جنگ جهاد در راه خدا خواهد بود و اگر (به خاطر يک رشته عذرها) از اين قيام بر ضد تو خوداري کنم از خدا طلب آمرزش مي کنم (چون ممکن است اين عذرها در پيشگاه خدا پذيرفته نباشد) و از خدا مي خواهم مرا به آنچه موجب رضا و خشنودي اوست ، ارشاد و هدايت کند.
اي معاويه! ديگر از سخنان تو اين بود که : اگر من به تو بدي کنم ، با من بدي خواهي کرد و اگر با تو دشمني کنم دشمني خواهي کرد . بايد بگويم : در اين جهان نيکان و صالحان همواره با دشمني بدکاران روبرو بوده اند و من اميدوارم دشمني تو زياني به من نرساند و زيان بد انديشيهاي تو پيش از همه متوجه خودت گردد و اعمال تو را نابود گرداند، پس هر قدر مي تواني دشمني کن!
اي معاويه از خدا بترس و بدان که گناهان کوچک و بزرگ همه در پرونده خدايي ثبت شده است ، اين را نيز بدان که خداوند جنايات تو را که به صرف ظن و گمان مردم را مي کشي و به محض اتهام ، آنان را بازداشت و گرفتار مي سازي و کودکي شرابخوار و سگباز را به حکومت رسانده اي ، هرگز به دست فراموشي نخواهد سپرد.تو با اين کارها خود را به هلاکت افکندي دين خود را تباه ساختي و حقوق ملت را پايمال کردي، والسلام. 
( ابن قتيبه دينوري – الامامه و السياسه ج 1 ص 180)

3- ضبط اموال دولتي

کارواني از يمن که حامل مقداري از بيت المال بود ، از طريق مدينه رهسپار دمشق بود. اما حسين (ع) با اطلاع از اين موضوع ، آن کاروان را ضبط کرد و در ميان مستمندان بني هاشم و ديگران تقسيم کرد و نامه اي بدين شرح به معاويه نوشت : کارواني از يمن از اينجا عبور مي کرد که حامل اموال و پارچه ها و عطرياتي براي تو بود تا آن ها را به خزانه دمشق سرازير کني و به خويشانت که تا کنون شکم ها و جيب هاي خود را از بيت المال پرکرده اند ببخشي ، من نياز به آن اموال داشتم و آن ها را ضبط کردم ، والسلام!

شهادت در قرآن و روايت 
نگاهي به حقيقت شهادت

شهادت فنا شدن انسان براي نيل به سرچشمه نور و نزديک شدن به هستي مطلق است. شهادت عشق به وصال محبوب و معشوق در زيباترين شکل است. شهادت مرگي از راه کشته شدن است ، که شهيد آگاهانه و به خاطر هدف مقدس و به تعبير قرآن «في سبيل الله»انتخاب مي کند و چنين مرگي است که به تعبير پيامبر (ص) شريفترين و بالاترين نوع مردن است. (اشرف الموت قتل الشهاده) و اميرمومنان (ع) آنرا گرامي ترين نوع مردن مي داند (اکرم الموت القتل)
شهيد در لغت به معني (گواه) است و در اصطلاح به کسي گويند که در مجراي شهادت قرار گرفته و در راه خدا کشته مي شود.
شهادت نوعي از مرگ نيست بلکه صفتي از (حيات معقول) است . لذا شهيد همواره زنده است.
وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ(17) 
و گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شده اند ، مردگانند ، بلکه آنان زنده و در بارگاه پروردگارشان بهره مندند.
شهيد همواره زنده است و مرگ او در واقع انتقال از حيات جاري در سطح طبيعت به حيات پست پرده آن مي باشد.
و لا تقولوا لمن يقتل في سبيل الله اموات بل احياء و لکن لا تشعرون(18)
در قرآن مجيد ، حدود ده آيه به صورت صريح درباره کساني که در راه خدا کشته شده باشند وجود دارد، از جمله مسائلي که در اين آيات به آن اشاره شده است عبارت است از زنده بودن شهيد ، رزق شهيد، آمرزش گناهان شهيد، ضايع نشدن عمل شهيد ، مسرت و خوشحالي شهيد ، وارد شدن در رحمت الهي و رستگاري شهيد. در بيان مقام و درجات عالي شهدا و فضيلت شهادت و اجر عمل آن ها احاديث فراواني از ائمه معصومين نقل شده است که اين مبحث را با ذکر ترجمه يک حديث از پيامبر (ص) به پايان مي رسانيم.
رسول گرامي اسلام فرمودند:
نيروهاي رزمنده هنگامي که تصميم به شرکت در جنگ مي گيرند ، خداوند مصونيت آن ها را از آتش تضمين ميکند و چون آماده جنگ شوند فرشتگان به وجود آن ها افتخار مي کنند ، هنگامي که با خانواده خود وداع مي کند ماهي ها و خانه ها گريه مي کنند و از گناهان خود خارج مي شوند همان گونه که مار از پوست خود خارج مي شود ، خداوند سبحان چهار هزار فرشته را بر آن ها مي گمارد تا از جلو و پشت سر آنان را محافظت نمايند.
.....کار نيکي انجام نمي دهند مگر اينکه مضاعف شود. در مقابل هر روز در جبهه ثوابي برابر عبادت هزار مرد عابد براي ايشان مي نويسند . چون با دشمن رو به رو مي شوند قلم همه اهل دنيا از درک ثواب آن ها عاجز است. و چون به مبارزه با دشمن مي ايستند و تيرها را آماده نشانه رفتن به دشمن مي کنند و با يکديگر درآويزند فرشتگان بال هاي خود را بر سر آن ها مي گسترانند و براي پيروزي و ثابت قدمي آن ها دعا مي کنند . هنگام ضرب و زخم ، همسر بهشتي و نعمت هاي الهي به او فرود مي آيد. مرحبا به روح پاکي که از بدني پاک و مطهر خارج شد. بشارت باد بر تو کرامت ها و نعمت هايي که هيچ چشمي نديده و هيچ گوشي نشنيده است و بر قلب هيچ کسي خطور نکرده است. ( کشف الاسرار و عده الابرار جلد 2 صفحه 248 و 249)
بايد توجه داشت که امام(ع) انگيزه اصلي خودش از قيام را امر به معروف و نهي از منکر اعلام داشتند (ان اريد ان آمر بالمعروف و النهي عن المنکر...)(19) در حقيقت قيام امام(ع) بر ضد انحراف از سنت رسول خدا(ص) انحراف به سبب اجتهاد و ديدگاه هاي شخصي، که خلفاي غاصب و معاويه هر چه را از ديد خود مصلحت عمومي يا خصوصي تشخيص مي دادند در اسلام وارد مي کردند و مسلمانان را آنگونه که خود مي خواستند تربيت کرده بودند و بگونه اي ويژه و استثنايي در مسير تقديس مقام خليفه اول و دوم توجيه کرده بودند تا آنجا که شرط بيعت با هر خليفه اي پس از عمر را «عمل به کتاب خدا و سنت پيامبر و سيره شيخين» تعيين کردند و مسلمانان نيز بودن سيره ابوبکر و عمر در رديف کتاب خدا و سنت پيامبر را پذيرفته و تاييد کردند. يعني سيره شيخين مدرک شرعي اسلامي گرديد!
شايان ذکر است که حضرت علي (ع) در زمان خلافت ظاهري خود نتوانست احکام اسلامي را که خلفا در آن ها اجتهاد کرده و از مسير اسلام منحرف کرده بودند به حال اول باز گرداند و يکبار که افراد سپاه خود را از اقامه نماز مستحبي به جماعت در ماه رمضان نهي فرمودند فرياد: «وا سنه عمراه» از لشگريانش به هوا برخاست ، آنان حاضر نشدند سنت عمر را با سنت پيامبر (ص)در اين مسئله مبادله کنند! اين بدان سبب بود که توده هاي مسلمان که با امام (ع) بيعت کرده بودند نمي دانستند که امام در جهت گيري حکومت اش با روش و سيره شيخين مخالف است ، همين موضوع وسيله اي شد تا معاويه با تلاش همه جانبه ، مردم را از اين مخالفت آگاه و آنان را بر عليه امام بشوراند.
البته امام (ع) اگرچه نتوانست احکام اسلامي را که پيامبر (ص) آورده بود جايگزين اجتهادات خلفا کند، ولي امام (ع) و گروهي از يارانش موفق شدند حديث پيامبر (ص) را که انتشار آن در گذشته ممنوع شده بود را در ميان مسلمانان منتشر کنند . يعني با يک حرکت فکري گسترده با آنچه که مسلمانان در طول بيست و پنج سال حکومت خلفا با آن انس و الفت گرفته بودند به مخالفت برخاستند.
معاويه با همه توان در اطفاء نور خاندان هاشمي بطور عام و اطفاي نام و ياد پيامبر(ص) و علي (ع) به نحو خاصي اقدام کرد و اين گونه برنامه ريزي و تدبير نمود:
الف- نام و ياد دو خليفه اول را بلند آوازه ساخت و بعد پسر عمويش عثمان را به آن ها افزود
ب- در نهان به شکستن مقام و شخصيت رسول خدا (ص) در جان هاي مسلمانان پرداخت و آشکارا به تخريب شخصيت امام علي (ع) برخاست.
او براي رسيدن به اين دو هدف ، گروهي از صحابه را مامور کرد تا به جعل حديث در رفعت شان و مقام خلفا بپردازند و از کرامت رسول خدا(ص) و حضرت علي(ع) بکاهند و همه قدرت و توان خود را براي انجام اين انديشه به کار برد و ياران و هواداران علي (ع) و اهل بيت او را منکوب کرد و به بدترين وجه ممکن به قتل رسانيد: گروهي را به صليب کشيد و آن ها را مثله نمود و زنده به گور کرد! و در اين تدبير خود به پيروزي بي مانندي رسيد ، چون بر اثر اين تدبير بود که در بين امت اسلامي احاديثي از قول پيامبر (ص) روايت و منتشر شد که مثلا آن حضرت در مناجات خود با خدا گفته است: خدايا! من بشرم و خشمگين مي شوم ، همان گونه که افراد بشر خشم مي کنند پس ، هر مومني را که لعنت کردم يا دشنام دادم آن را براي او درود و زکات و قربت بگردان تا به وسيله آن در قيامت به خود نزديکش گرداني. (20)
اثر اينگونه احاديث و ده ها نومنه ديگر بر مکتب خلفا تا به امروز ادامه دارد و همين ساخته هاست که بخشي از مسلمانان را بدانجا کشانيد که مي گويند: رسول خدا(ص) نه مي تواند معجزه بياورد و نه شفاعت کند! نه قبر او را حرمتي است و نه پس از مرگ بر ديگران امتيازي دارد.
اما درباره امام علي (ع) قبلا گذشت که معاويه در شکستن شخصيت آن حضرت در جامعه اسلامي آن روز به حدي از پيروزي رسيد که مسلمانان ، در شرق و غرب عالم اسلام ، لعن آن حضرت را از آداب حتمي منابر خود قرار دادند بويژه در خطبه نماز جمعه که آن را چون واجبي از واجبات نماز مي دانستند.
معاويه با اين تلاش ها موفق شد «اسلام» را دگرگون سازد و آن گونه که مي پسنديد معرفي اش نمايد تا آنجا که در پايان حکومتش چيزي از اسلام جز نام آن و چيزي از قرآن جز خط آن باقي نماند.
آري مسلمانان در اين حال بودند که معاويه در سال 60 هجري مرد و پسرش يزيد به حکومت رسيد و اکنون امام حسين(ع) که وارث پيامبر (ص) است دو راه در پيش دارد: يا بيعت يا جنگ! و امام (ع) بيعت نمي کند زيرا بيعت حسين(ع) با يزيد يعني اقرار و تصديق رفتار و گفتار او و لذا قيام عليه يزيد را انتخاب ميکند و در اين راه به شهادت مي رسد. 

شهادت امام حسين(ع) امت اسلامي را از خواب عميق و طولاني بيدار کرد.

ازجمله افرادي که داراي شخصيت و موقعيتي هم بودند قبل از شهادت امام حسين(ع) بخود آمدند و از خواب عميق بيدار شدند مي توان از حربن يزيد رياحي که از سران و فرماندهان لشگر يزيد است نام برد همچنين زهير بن غين يکي ديگر از شخصيت هاي است که عثماني مسلک مي باشد اما تحت هدايت هاي امام حسين(ع) واقع مي شود . 
و از خواب طولاني بيدار مي شود و در رديف سربازان و شهداي کربلا قرار مي گيرد. همچنين بودند افرادي که در لشگر عمربن سعد در کربلا حضور داشتند و به بهانه هايي خود را کنار کشيدند و با امام (ع) وارد جنگ نشدند.
اما آنچه حائز اهميت است بيداري عمومي مسلمانان پس از شهادت امام حسين(ع) مي باشد و اينکه قدرت و جسارت پيدا کردند در مقابل حکومت غاصب و ظالم قيام کنند که در اين بيدارسازي نبايد از نقش سازنده و رسالت پيام آور کربلا غافل شويم چرا که :
خطبه زينب اگر در سفر شام نبود 
از فداکاري شاه شهدا نام نبود
نه همين نام نبود از شه خونين کفنان 
اثر از مکتب ارزنده اسلام نبود (21)
در همين خصوص شاعر ديگري گفته است:
کربلا در کربلا مي ماند اگر زينب نبود 
سر ني در نينوا مي ماند اگر زينب نبود
در حقيقت اين مديريت و برنامه ريزي آگاهانه سيدالشهدا(ع) بود که خانواده و فرزندان خود را به همراه بردند و توجه کافي به نقش امام سجاد(ع) و حضرت زينب (س) داشتند و اين خطبه هاي آتشين حضرت سجاد (ع)و حضرت زينب(س) بود که دودمان بني اميه را بر باد داد و اکنون نمي توانيم در دنيا کسي را پيدا کنيم که خود را منتسب به خاندان بني اميه کند.
از جمله اتفاقاتي که پس از قيام امام حسين(ع) در جامعه اسلامي آن روز بوقوع پيوست و بيانگر بيداري مردم و آگاهي آن ها ار انحراف حکومت وقت مي باشد مي توان به تغيير موضع يزيد اشاره کرد که پس از خطبه امام سجاد(ع) در شام اتفاق افتاد. 

خطبه امام سجاد(ع) در شام

سفر بازماندگان امام حسين(ع) به شام در رساندن پيام انقلاب حسيني و افشاي ماهيت پليد حکومت يزيد، نقش اساسي داشت، آنان در لباس اسارت همان جهاد مقدس را انجام دادند که امام حسين(ع) در لباس خون و شهادت انجام داد و توقف اسيران در شام فرصت خوبي به آنان داد تا مردم شام را که در اثر تبليغات چهل ساله معاويه ناخت صحيحي از اسلام و خاندان پيامبر نداشتند ، آگاه سازند . از اينرو بازماندگان قيام عاشورا از هر مناسبتي در 
اين زمينه بهره برداري مي کردند. خطبه امام سجاد(ع) که در يکي از روزهاي توقف در شام ايراد شد در اين ميان نقش تعيين کننده داشت و يزيد را رسواي خاص و عام ساخت.
مرحوم «علامه مجلسي » به نقل از صاحب «مناقب» و ديگران مي نويسد:
روايت شده است که روزي يزيد دستور داد منبري گذاشتند تا خطيب بر فراز آن سخناني در نکوهش امام حسين(ع) و حضرت علي (ع) براي مردم ايراد کند. خطيب بالاي منبر رفت و سخنان زيادي در نکوهش خاندان پيامبر (ص) گفت و سپس در مدح و ستايش معاويه و يزيد ، داد سخن داد و از آنان به نيکي ياد کرد . امام سجاد(ع) از ميان جمعيت بر او بانگ زد: «واي بر تو اي خطيب! خشنودي خلق را به بهاي خشم خالق خريدي و جايگاهت را در آتش دوزخ قرار دادي» پس فرمودند: اي يزيد! اجازه مي دهي بالاي اين چوب ها بروم و سخناني بگويم که رضاي خداوند در آن باشد و براي حاضران نيز اجر و ثوابي داشته باشد.
يزيد اجازه نداد. مردم گفتند : امير ! اجازه بده بر منبر برود ، شايد از او سخني بشنويم (ببينيم چه مي گويد؟)
يزيد گفت اگر بر فراز اين منبر قرار گيرد پايين نمي آييد مگر آنکه من و خاندان ابوسفيان را رسوا کند.
کسي گفت: امير مگر اين جوان اسير چه مي داند و چه مي تواند ببگويد؟!
يزيد گفت : او از خانداني است که علم را از کودکي با شير مکيده اند، و با خون آن ها درآميخته است.
مردم آنقدر اصرار کردند تا سرانجام يزيد اجازه داد . آنگاه حضرت بر عرشه منبر قرار گرفت و ابتداءاً خدا را حمد و ستايش نمود و سپس خطبه اي ايراد فرمودند که اشک ها را از ديدگان سرا زير کرد و دلها را به لرزه در آورد.
آنگاه فرمودند: مردم! خداوند به ما ( خاندان پيامبر) شش امتياز ارزاني داشته و با هفت فضيلت بر ديگران برتري بخشيده است:
شش امتياز ما اين است که خدا به ما : علم ، حلم ، بخشش و بزرگواري ، فصاحت و شجاعت داده و محبت ما را در دلهاي مومنان قرار داده است.
هفت فضيلت ما اين است که : پيامبر برگزيده خدا از ماست. صديق (علي ابن ابي طالب) از ماست . جعفر طيار از ماست ، شيرخدا و شير رسول او (حمزه سيد الشهدا) از ماست دو سبط اين امت – حسن و حسين عليهما السلام – از ماست . زهراي بتول (يا: مهدي (عج)) از ماست.
مردم ! هر کس مرا شناخت که شناخت و هر کس نشناخت خود را بدو معرفي مي کنم:
من پسر مکه و منايم ، من پسر زمزم و صفايم، منم فرزند آن بزرگواري که «حجر الاسود» را با گوشه و اطراف عبا برداشت(22) . منم فرزند کسي که (در شب معراج) از مسجد الحرام به مسجد الاقصي برده شد . منم پسر کسي که (در سير آسمان) به سدره المنتهي رسيده. منم پسر کسي که در سير ملکوتي آنقدر به حق نزديک شد که رخت به مقام «قاب قوسين او ادني» کشيد (بين او و حق دو کمان يا کمتر فاصله بود). منم فرزند کسي که با فرشتگان آسمان نماز گزارد. منم فرزند کسي که خداوند بزرگ به او وحي کرد ، منم فرزند محمد مصطفي (ص) ، منم فرزند علي مرتضي(ع) ، منم فرزند کسي که آنقدر با مشرکان جنگيد تا زبان به «لا اله الا الله» گشودند، منم فرزند کسي که در رکاب پيامبر خدا با دو شمشير و دو نيزه جهاد کرد.(23) دوبار هجرت کرد، دوبار با پيامبر بيعت نمود ، در بدر و حنين شجاعانع جنگيد و لحظه اي به خدا کفر نورزيد ، من پسر کسي هستم که صالح ترين مومنان ، وارث پيامبران ، نابود کننده کافران ، پيشواي مسلمانان ، نور مجاهدان ، زيور عابدان ، فخر گريه کنندگان (از خشيت خدا ) شکيباترين صابران ، بهترين قيام کنندگان از تبار ياسين است. جد من کسي است که پشتيبانش جبرئيل ، ياورش ميکائيل و خود حامي و پاسدار ناموس مسلمانان بود. او با مارقين و ناکثين و قاسطين جنگيد ، با دشمنان کينه توز خدا جهاد کرد ، منم پسر برترين فرد قريش که پيش از همه به پيامبر گرويد و پيشگام همه مسلمانان بود. او خصم گردنکشان نابود کننده مشرکان ، تير خدايي براي نابودي منافقان ، زبان حکمت عابدان ، ياري دين خدا ، ولي امر خدا ، بوستان حکمت الهي و کانون علم او بود...
سپس فرمودند: منم پسر فاطمه زهرا(س) منم پسر سرور زنان....
امام در معرفي خود و در حقيقت : معرفي شجره نامه امامت و رسالت ، آنقدر داد سخن داد که صداي گريه و ناله مردم بلند شد.
يزيد ترسيد شورش برپا شود ، لذا به شوزن دستور داد اذان بگويد : موذن برپاخواست و اذان را شروع کردو گفت:
الله اکبر ، الله اکبر... ، امام فرمودند: بلي هيچ چيز از خدا بزرگتر نيست و چون موذن گفت: اشهد ان لا اله الا الله ، گفت: بلي مو و پوست و گوشت و خون من به يگانگي خداوند شهادت مي دهند. همين که موذن گفت : اشهد ان محمداً رسول الله(ص) ، امام از بالاي منبر رو به يزيد کرد و گفت : يزيد! آيا محمد(ص) جد من است يا جد تو؟ اگر بگويي جد تواست دروغ گفته اي و حق را انکار کرده اي و اگر بگويي جد من است پس چرا فرزند او را کشتي؟!
در اينجا امام به گريه افتاد و گفت: به خدا که اگر در دنيا کسي هست که رسول خدا جد او باشد ، بغير از من نباشد، پس چرا يزيد پدر مرا بظلم کشت و ما را ، چنانکه اسيران روم را آوردند، آورد؟ سپس فرمودند: اي يزيد، اين کار را کردي و مي گويي محمد رسول الله و روي به قبله مي کني؟ واي بر تو ، روز قيامت جد من و پدر من خصم تو باشد!

آثار و نتايج و پيامدهاي قيام عاشورا

1- رسوا ساختن هيئت حاکمه

از آنجايي که بني اميه به حکومت و سلطنت خود رنگ ديني مي دادند و بنام اسلام و جانشينيپيامبر بر جامعه اسلامي حکومت مي کردند و با شيوه هاي گوناگون ( مانند جعل حديث، جذب شعرا و محدثان ، تقويت فرقه هاي جبر گرا و ...) جهت تثبيت موقعيت ديني خود در جامعه مي کوشيدند ، قيام و شهادت امام حسين(ع) بزرگترين ضربت را بر پيکر اين حکومت وارد آورد و هيئت حاکمه وقت را رسوا ساخت ، بويژه آنکه سپاه يزيد در جريان فاجعه عاشورا يک سلسله حرکات ناجوانمردانه همچون بستن آب به روي ياران امام ، کشتن کودکان ، اسير کردن زنام و کودکان خاندان پيامبر و امثال اينها انجام دادند که به رسوايي آنان کمک کرد و يزيد بشدت مورد نفرت عمومي قرار گرفت ، به طوري که «مجاهد» يکي از شخصيت هاي آن روز مي گويد:
به خدا سوگند مردم عموماً يزيد را مورد لعن و ناسزا قرار دادند و به او عيب گرفتند و از او روي گرداندند.(24)
يزيد با آنکه در آغاز پيروزي خود بسيار شادمان و مغرور بود، اما در اثر فشار افکار عمومي قافيه را باخت و گناه کشتن امام را به گردن عبيداله بن زياد (حاکم کوفه) افکند! مورخان مي گويند:
يزيد پس از حادثه عاشورا به پاس خوشخدمتي عبيداله بن زياد او را به دمشق دعوت کرد و اموال فراوان و تحفه هاي بزگ به او بخشيد او را نزد خود نشانيد و مقام او را بالا برد و او را به حرمسراي خود نزد زنان خويش برد و نديم خويش قرار داد...(25)
اما چون فشار افکار عمومي اوج گرفت، با يک چرخش سريع ، خود را تبرئه کرد و مسئوليت را به گردن عبيداله افکند. 
و ميگفت خدا پسر مرجانه (ابن زياد)را لعنت کند! او حسين را مجبور به قيام کرد در حالي که وي خواسته بود اجازه دهد به يکي از مناطق مرزي برود ، ولي پسر مرجانه با پيشنهاد امام موافقت نکرد ، او را به قتل رساند و با اين کار مرا مورد بغض و نفرت مسلمانان قرار داده و تخم دشمني مرا در دلهاي آن ها افشاند. اينک هرکس و ناکس به خاطر قتل حسين با من دشمن شده است. اين چه گرفتاري بود که پسر مرجانه براي من درست کرد؟ ! خدا او را لعنت کند و گرفتار غضب خويش سازد.(26)
از طرف ديگر ، با آنکه يزيد نخست با کودکان و زنان و بازماندگان امام حسين(ع) با خشونت و غرور و تکبر برخورد کرد و دستور داد آنان را در خانه مخروبه اي جاي دهند ، اما زير فشار افکار عمومي به فاصله کمي با آنان بناي نرمش و ملاطفت گذاشت و محل سکونتشان را تغيير داد و گفت: اگر مايل هستيد شما را روانه مدينه کنم.
«عماالدين طبري» در اين زمينه مي نويسد:
حضرت زينت کسي را نزد يزيد فرستاد که به ما اجازه دهيد تا مجلس عزاداري براي امام حسين(ع) برگزار کنيم، يزيد اجازه داد و گفت بايد آن ها را به دارالحجاره ببريد تا در آن جا مجلس عزا برپا کنند، هفت روز در آنجا تعزيت داشتند و هر روز چندان زنان دمشق بر جمعيت ايشان اضافه مي شد که از شمارش بيرون بودند. مردم قصد کردند که خود را به خانه يزيد برسانند و او را به قتل رسانند.
پس از اين رسوائي ها بود که يزيد امام سجاد(ع) را نزد خود خواند و او را احترام نمود و گفت : لعنت بر پسر مرجانهباد! اگر من طرف مقابل پدر تو بودم نمي گذاشتم کار بدين مقام برسد و سپس به امام سجاد(ع) گفت : وقتي به مدينه رسيديد هر کار و حاجتي داشتيد بنويسيد من برآورده مي کنم و دستور داد براي امام سجاد(ع) خلعت آوردند و براي اسرا هدايايي آوردند و ليکن گويند که اهل بيت هيچ قبول نکردند.(27)
يزيد پس از فاجعه عاشورا بيش از چهار سال زنده نماند ، اما اين ننگ و رسوايي را براي ابد براي خاندان بني اميه به ارث گذاشت، به طوري که هر کدام از خلفاي بعدي که اندکي عقل و درايت داشتند از تکرار کارهاي يزيد پرهيز کردند . چنانکه «يعقوبي» مورخ نامدار اسلام مي نويسد:
«عبدالملک بن مروان» (در زمان حکومت خود) به «حجاج» که از طرف وي حاکم حجاز بود نوشت : مرا به خون فرزندان ابوطالب آلوده نکن ، زيرا من ديدم که چون خاندان حرب (ابوسفيان)با آن ها در افتادند ، برافتادند.(28)

2- احياي سنت شهادت

پيامبر اسلام با آوردن آييني نو که بر اساس ايمان به خدا استوار بود ، سنت شهادت را پي ريزي کرد و به گواهي تاريخ ، عامل بسياري از پيروزي هاي بزرگ مسلمانان ، استقبال آنان از شهادت در راه خدا به خاطر پيروزي حق بود. اما پس از درگذشت پيامبر، در اثر انحراف حکومت اسلامي از مسير اصلي خود گسترش فتوحات و سرازير شدن غنايم به مرکز خلافت و عوامل ديگر ، کم کم مسلمانان روحيه سلحشوري را از دست دادند و به رفاه و آسايش خوي گرفتند ، به طوري که هر کس به هر نحوي قدرت را در دست مي گرفت ، مردم از ترس از دست دادن زندگي آرام و گرفتار شدن در کشمکشهاي اجتماعي براحتي از او اطاعت مي کردند و ستمگراني که بنام اسلام بر آن مردم حکومت مي کردند ، از اين روحيه آنان به نفع خود استفاده مي کردند و هر چه از عمر حکومت بني اميه مي گذشت ، اين وضع بدتر مي شد تا آنکه در اواخر عمر معاويه و آغاز حکومت يزيد به اوج خود رسيد.
در آن زمان مردم غالبا تابع شيوخ قبائل و رجال ديني بودند و شيوخ هم غالبا مطيع زر و زور بودند و وجدان و شخصيت خود را در برابر مال و ثروت ناچيز دنيا مي فروختند. رهبران ديني و سياسي آنروز ، با آن که ازريشه پست خانوادگي «عبيداله» کاملا آگاه بودند در برابر وي سر تسليم فرود مي آوردند. اينگونه افراد نه تنها در برابر يزيد و عبيداله بن زياد ، بلکه در برابر زيردستان ستمگر آن دو نيز مثل موم نرم و مطيع بودند، زيرا جاه و مال و نفوذ در اختيار آن ها بود و اين عده مي توانند در سايه تقرب و دوستي با آن ها به نام و نان و نوايي دست يابند.
زندگي مردم عادي آن عصر نيز طوري بود که يگانه هدف آنان ، تامين حوائج شخصي بود . هر کسي به خاطر زندگي شخصي خود کار مي کردو به خاطر رسيدن به هدف هاي شخصي زحمت مي کشيد و هيچ فکري جز دستيابي به مقاصد شخصي نداشت ، جامعه و مشکلات بزرگ آن به هيچ وجه مورد توجه يک فرد عادي نبود.
تنها چيزي که مورد توجه اين گونه افراد بود و خيلي مواظب آن بودند ، اين بود که مقرريشان قطع نشود . آنان از ترس قطع شدن مقرري ، دستور روسا و رهبران خود را بي کم و کاست اجرا مي کردند و از بيم اين موضوع با هرگونه صحنه ظلم و فساد که روبرو مي شدند ، لب به اعتراض و انتقاد نمي گشودند.
قيام امام حسين (ع)اين وضع را دگرگون ساخت و سنت شهادت را در جامعه اسلامي زنده کرد . سيدالشهداء(ع) با قيام خود پرده از روي زندگي آلوده و پست مسلمانان برداشت و راه نويني پيش پاي آنان گذاشت که در آن سختي هست ، حرمان هست اما ذلت نيست.
براي آنکه ميزان تاثير قيام امام حسين (ع) در بيداري روح حماسه و شهادت در جامعه اسلامي آن روز روشن گردد ، بايد توجه داشت که جامعه اسلامي پيش از حادثه عاشورا بيست سال به سکوت و تسليم گذرانده بود و با آنکه در اين مدت نسبتا طولاني موجبات قيام فراوان بود ، کوچکترين قيام اجتماعي اي رخ نداده بود.
در جنبش مردم کوفه نيز ، که به آمدن مسلم انجاميد ، يک تهديد دروغين از طرف عبيداله بن زياد که عبارت بود از آمدن لشگر شام به کوفه ، انبوه مرده را از گرد نماينده شجاع سالار شهيدان (ع) پراکنده ساخت.
از نخستين جلوه هاي احياي سنت شهادت قيام و مخالفت «عبداله بن عفيف اَزدي» در کوفه بود . آنگاه که پسر زياد نخستين سخنراني پس از واقعه عاشورا مبني بر اعلام پيروزي خود را با دشنام و ناسزا به امام حسين(ع) آغاز کرد ، با خروش و فرياد اعتراض عبداله بن عفيف که مردي نابينا بود- او از ياران حضرت علي (ع) بو و يک چشمش را در جنگ جمل و چشم ديگرش را در جنگ صفين از دست داده بود- روبرو گرديد عبيداله دستور داد او را بازداشت کنند ، افراد قبيله عبداله او را به منزل رساندند . عبيداله گروهي زيادي از دژخيمان را جهت دستگيري او فرستاد، عبداله با شجاعت در برابر يورش آنان مقاومت کرد ، ولي سرانجام دستگير شد و به شهادت رسيد.(29) 

3- قيام و شورش در امت اسلامي

قيام بزرگ و حماسه آفرين امام حسين (ع) سرچشمه نهضتها و قيام هاي متععدي در جامعه اسلامي گرديد که به عنوان نمونه برخي از آن ها را مورد بحث قرار مي دهيم:
الف- قيام توابين
نخستين عکس العمل مستقيم شهادت امام حسين(ع) «جنبش توابين » در شهر «کوفه» بود. همين که امام حسين (ع) به شهادت رسيد و ابن زياد از اردوگاه خود در«نخيله» به شهر بازگشت ، شيعياني که فرصت طلايي ياري امام در کارزار عاشورا را از کف داده بودند بشدت پشيمان شده خود را ملامت نمودند . آنان تازه متوجه شدند که اشتباه بزرگي مرتکب شده اند زيرا حسين(ع) را دعوت نموده و سپس از ياري او دست نگهداشته اند و او که بنا به دعوت آن ها به عراق آمده بود، در کنار شهر آنان به شهادت رسيده و آن ها از جا تکان نخورده اند ! اين گروه احساس کردند که ننگ اين گناه از دامن آن ها شسته نخواهد شد مگر آن که انتقام خون حسين (ع) را ازقاتلان او بگيرند و يا در اين راه کشته شوند. به دنبال اين فکر بود که شيعيان نزد پنج تن از روساي خود در کوفه که عبارت بودند از:
«سليمان بن صرد خزاعي» ، «مسيب بن نَجبه هزاري » ، «رفاعه بن شداد بجلي»، «عبداله بن سعد بن نفيل اذي» ، «عبداله بن وال تميمي» رفتند و در منزل سليمان اجتماعي تشکيل دادند . نخست مسيب بن نجبه رشته کلام را به دست گرفت و پس از ذکر مقدمه اي چنين گفت:
«... ما پيوسته دلباخته خوبي هاي موهوم خود بوده ياران و پيروان خود را مي ستوديم ولي در اين امتحاني که خداوند در مورد پسر پيامبر پيش آورد ، دروغ ما آشکار گرديد و ما از اين امتحان سرشکسته و خجلت زده بيرون آمديم و از هر جهت در مورد فرزند پيامبر کوتاهي کرديم.
حال در پيشگاه خدا و در حضور پيامبر چه عذري داريم؟ به خدا عذري غير از اين نداريم که قاتلان حسين(ع) را به کيفر اعمالشان برسانيم و يا در اين راه کشته شويم ، باشد که خداوند از ما راضي گردد... »
آنگاه پس از چند سخنراني پرشور ديگر ، «سليمان بن صرد خزاعي» که به رهبري جمعيت برگزيده شده بود ، سخناني بدين مضمون ايراد کرد:
« ما در انتظار ورود خاندان پيامبر به سر مي برديم و به آن ها وعده ياري داده براي آمدن به عراق تشويقشان نموديم ، ولي وقتي درخواست ما عملي شد و پسر پيامبر به سرزمين ما آمد سستي کرده ، ناتواني پيشه ساختيم و وقت را به امروز و فرداگذرانده در انتظار حوادث نشستيم تا آنکه پسر پيامبر کشته شد...
هان! بپا خيزيد و دست به قبضه شمشير ببريد ! چه آنکه خشم خدا را برانگيخته ايد و مادام که رضاي خدا را بدست نياورده ايد ، نبايد به ميان زنان و فرزندان خود باز گرديد ، خدا از شما راضي نخواهد بود مگر آنکه انتقام خون فرزند پيامبر را بگيريد، از مرگ نترسيد! به خدا سوگند هر کسي از مرگ بترسد محکوم به شکست و ذلت است. بايد مثل بني اسرائيل باشيد که موسي(ع) به آنان فرمود: شما با گوساله پرستي ، به خود ظلم کرديد، اينک در پيشگاه آفريدکار خود توبه نماييد و خود را بکشيد... » (بقره آيه 54)
به دنبال اين اجتماع ، سليمان بن صرد جريان را به «سعد بن حذيفه بن يمان» و شيعيان ديگر «مدائن» نوشت و از آنان ياري خواست . آنان نيز دعوت سليمان را پذيرفتند همچنين سليمان به «مثني بن مخرمه عبدي» و شيعيان ديگر «بصره» نامه نوشت و آن ها نيز پاسخ مساعد دادند.
انگيزه توابين
توابين معتقد بودند که مسئول قتل حسين (ع) در درجه اول حکومت بني اميه است نه افراد و لذا به منظور خونخواهي به سوي شام حرکت کردند و گفتند پس از انتقام از بني اميه به سراغ جنايتکاران کوفه مي رويم.
همانطور که ملاحظه شده انگيزه اين جنبش ، احساس ندامت از گناه و شوق به جبران خطا بود ، در لابلاي سخنان و نامه ها و خطبه هاي توابين ، احساس عميق پشيماني و شور و شوق سوزان به شستشوي گناه ، موج مي زند و هر کس مروري در آن ها بکند اين موضوع را بخوبي لمس مي کند، همين انگيزه بود که قيام توابين را در ارزيابي ظاهري به صورت يک قيام انتحاري جلوه گر ساخته بود.
توابين فقط در صدد گرفتن انتقام و جبران لغزش و گناه خود بودند و جز اين هيچ هدف ديگري نداشتند . اين عده نه طالب فتح و پيروزي بودند و نه خواهان حکومت و غنيمت ، بلکه يگانه هدفشان انتقام بود . آنان وقتي خانه هاي خود را ترک مي کردند اطمينان داشتند که ديگر به خانه هاي خود باز نخواهند گشت . آنان تشنه مرگ در راه هدف خود بودند، به طوري که دشمن به آن ها اماني داد ولي آن ها از قبول امان سرباز زدند! زيرا آن را دامي براي شکست قيام مي دانستند.
نيروهاي توابين
نکته حائز اهميت اينکه تنها شيعيان نبودند که به انقلاب توابين پيوستند ، بلکه کليه کساني که خواهان تغيير اوضاع و شکستن يوغ ظلم دستگاه حکومت اموي از طريق جنبشي خونين بودند به توابين پيوستند.
البته به علت آنکه قيام توابين يک قيام انتقامجويانه و شهادت طلبانه بود ، و عناصر انقلابي هيچ هدفي جز انتقام و يا مرگ در اين راه نداشتند ، عده زيادي به آنان پيوستند. در دفتر سليمان بن صرد شانزده هزار نفر ثبت نام کرده بودند که از اين عده جز پنج هزار نفر حاضر نشدند در حالي که تعداد سپاه شام سي هزارنفر بود. البته علت اين موضوع روشن است زيرا هميشه فقط افرادي که در سطح عالي فداکاري و جانبازي در راه عقيده قرار دارند ، مجذوب اقدامات شهادت طلبانه مي شوند. بديهي است که تعداد اين قبيل افراد در هر زمان اندک است.
عمليات توابين
جنبش توابين در سال شصت و يک هجري آغاز شد. توابين از آن تاريخ پيوسته ساز و برگ جنگي فراهم ساخته و مردم را مخفيانه به خونخواهي حسين(ع) دعوت مي کردند. مردم نيز از شيعه و غير شيعه دسته دسته به آن ها مي پيوستند. توابين سرگرم مقدمات قيام بودند که يزيد مرد. پس از مرگ يزيد ، توابين عده اي را به اطراف فرستادند تا مردم را دعوت به همکاري کنند. در اين هنگام ، احتياط و اختفا را کنار گذتشته علنا ً به تهيه اسلحه و تجهيزات جنگي پرداختند.
تا آنکه شب جمعه پنجم ربيع الاول سال 65 هجري قمري نخستين شعله قيام زبانه زد : در آن شب توابين به سوي تربت پاک سيدالشهداء(ع) روانه شدند و همين که بالاي قبر آن حضرت رسيدند ، فريادي از دل برآورده عنان اختيار از کف دادند و اين سخنان را با اشک ديدگان در هم آميختند:
« پروردگارا! ما فرزند پيامبر را ياري نکرديم، گناهان گذشته ما را بيامرز و توبه ما را بپذير، به روح حسين (ع) و ياران راستين و شهيد او رحمت فرست، ما شهادت مي دهيم که بر همان عقيده هستيم که حسين بر سر آن کشته شد.
پروردگارا! اگر گناهان ما را نيامرزي و به ديده رحم و عطوفت بر ما ننگري زيانکار و بدبخت خواهيم بود...»
پس از پايان اين صحنه مهيج و شور انگيز ، قبور شهدا را ترک گفته به سمت شام حرکت کردند و در سرزمين بنام «عين الورده» با سپاه شام ، که فرماندهي آن ها را عبيداله بن زياد به عهده داشت، روبرو شدند و پس از سه روز نبرد سخت ، سرانجام شکست خوردند و سران انقلاب بجز «رفاعه» به شهادت رسيدند و بقيه نيروهايشان به فرماندهي رفاعه بن شداد به کوفه بازگشتند و به هواداران مختار که در کوفه فعاليت داشتند پيوستند.
(ابو مخنف ، مقتل الحسين، صفحه 248-310)
قيام توابين گرچه هدف اجتماعي روشني نداشت و نيز خيلي زود با شکست روبرو گرديد ، ولي در هر حال بر مردم کوفه تاثير عميقي به جا گذاشت و افکار عمومي را براي مبارزه با حکومت بني اميه آماده ساخت.
ب- قيام مختار
در سال شصت و شش هجري «مختاربن ابي عبيد ثقفي» در عراق قيام کرد تا انتقام خون سيد الشهداء (ع) را از قاتلان آن حضرت بگيرد.
مختار پس از ورود «مسلم بن عقيل» به کوفه ، با او همکاري مي کرد ، ولي همزمان با گرفتاري و شهادت مسلم ، توسط عبيداله بن زياد دستگير و زنداني شد. او پس از حادثه عاشورا با وساطت «عبداله بن عمر» (شوهر خواهرش) نزد يزيد، از زندان آزاد گرديد و چون در آن ايام «عبداله بن زبير» در مکه قيام کرده خود را خليفه مسلمانان معرفي مي کرد، مختار رهسپار مکه شد و به همکاري با عبداله بن زبير پرداخت.
در سال شصت و چهار هجري ، پنج ماه پس از مرگ يزيد ، مختار چون آمادگي مردم عراق را جهت قيام و انقلاب بر ضد بني اميه و بي ميلي آن ها را نسبت به حکومت عبداله بن زبير شنيد رهسپار کوفه گرديد و فعاليت خود را آغاز کرد.(30) 
مختار دعوت خود را وابسته به «محمد بن حنفيه» فرزند امير مومنان معرفي کرد و همين مطلب باعث اطمينان مردم به حرکت وي شد. او شعار خود را جمله «يا لثارات الحسين» (پيش به سوي انتقام گيري خون حسين) قرار داد و اين موضوع ، عراقي ها را به تامين اهداف خويش (انتقام خون بني هاشم از امويان) اميدوار کرد.
مختار پس از رسيدن به قدرت ، از گروه «موالي» (مسلمانان غير عرب که درحکومت بنيا ميه مورد ستم واقع شده بودند) حمايت کرد و گام هايی در جهت تامين حقوق اجتماعي آنان برداشت . اين اقدام مختار ؟، اشراف و بزرگان قبائل عرب را بر ضد وي تحريک کرد . آنان اجتماعاتي به اين منظور تشکيل داده توطئه ها کردند و با کمک نيروهاي عبداله بن زبير براي جنگ با مختار آماده شدند. در رأس اين سران مخالف ، قاتلان امام حسين(ع) قرار داشتند و همين موضوع کافي بود که انقلابيون را وادار به ايستادگي نموده ، براي رسيدن به پيروزي مصمم سازد. مختار قاتلان امام حسين (ع) را سخت مورد تعقيب قرار داد و به هلاکت رسانيد به طوري که ظرف يک روز دويست و هشتاد نفر از آنان را کشت و خانه هاي چند تن از سران جنايتکار را که فرار کرده بودند ويران کرد ازجمله خانه محمد بن اشعث را تخريب کرد و دستور داد با مصالح آن ، خانه حجر بن عدي شهيد و يار جانباز حضرت علي(ع) را که توسط زياد بن ابيه تخريب شده بود بسازند.(31)

4- انقراض بني اميه

بحث اجمالي پيرامون نهضت توابين و قيام مختار ، از اين جهت صورت گرفت که اين دو قيام تاريخي از نظر زماني به فاصله کمي پس از شهادت امام حسين(ع) رخ داده اند و گرنه مي دانيم که قيام هاي نشأت گرفته از نهضت امام حسين(ع) منحصر به اينها نبوده است. بلکه طي سال هاي بعد چندين قيام صورت گرفت که بزرگترين آن ها انقلاب عباسيان بود که در سال 132 هجري به پيروزي رسيد و بساط حکومت بني اميه را بر چيد ، نيرومندترين عامل پيروزي عباسيان در اين انقلاب شرح ستمگري هاي بني اميه نسبت به بني هاشم و مظلوميت اين خاندان بود و از نظر تحريک خشم مردم بر ضد بني اميه ، يادآوري شهادت امام حسين (ع) بيشترين تأثير را داشت.
تأسي انقلاب اسلامي به قيام امام حسين(ع)
آن دسته از قيام ها و انقلاب هايي که در راه فضايل انساني قرار گرفته اند ، محدود به زمان خاصي نبوده و شکست در آن ها معنا ندارد. شعاع قيام امام حسين(ع) علي رغم سرکوب ظاهري آن در محرم سال 61 قمري عالم را در نورديد و از فرداي عاشورا ، صداي عاشورائيان کاخ ظلم و ستم را لرزاند. يکي از فريادها که بعد از چهارده قرن از حنجره امام خميني (ره) برخاست ، فرياد حق طلبي ملت ايران در پانزده خرداد 1342 بود که در نهايت منجر به پيروزي انقلاب اسلامي ايران در بهمن سال 1357 شد.
اينک سوأل اين است که فرهنگ انلاب عاشورا از چه طريق اين انسجام و همبستگي را در مردم ايران ايجاد کرد که امام خميني (ره) با استفاده از آن توانست رهبري قيام را بر عهده بگيرد و آن را به پيروزي برساند.
1- معرفي باطل و رسواييي چهره منافق
يکي از آثار فرهنگي قيام عاشورا ، معرفي باطل و رسوا کردن چهره نفاق بود. همان طور که واقعه کربلا چهره واقعي حکومت دروغين معاويه را براي مردم روشن کرد. امام خميني نيز با افشاگري خود در سخنراني ها چهره زشت و ننگين حکومت شاه را که تا آن زمان با عوام فريبي مردم را فريب مي داد به مردم نشان داد و مردم دانستند که بدبختي هاي ملت از کجا سرچشمه مي گيرد. در واقع قيام عاشورا ، چراغ هدايتي در اختيار امام خميني قرار داد تا بتواند در پرتو آن اسلام را بشناسد و آن را از دست نا اهلان نجات دهد.
2- احياي روحيه شهادت طلبي
شهادت در فرهنگ شيعه يعني جاودانگي و بهترين راه رسيدن به معشوق و ذات حق است. اين موهبت را شيعه از امام حسين (ع) و خون سرخش دارد که راه جاودانگي را به بشر آموخت و به برکت احياي روحيه شهادت طلبي توسط سخنراني ها ، اعلاميه ها و دست نوشته هاي امام خميني (ره) جوانان ايراني شجاعت پيدا نموده و به جنگ با ظلم و فساد به پا خواستند تا انقلاب را به پيروزي رسانيدند.
3- شعار و لعن ونفرين
در قرآن کريم آمده است «آگاه باشيد که لعن و نفرين خدا بر ستمگران جاري است» در بسياري از زيارت ها به ويژه زيارت عاشورا ، لعن بر ستمگران و منافقان به مانند اعلان برائت از آن هاست که در مقابل حق ايستاده اند . امام خميني (ره) در اين باره مي فرمايد: «آن چه لعن و نفرين بر ستمگران آل بيت است تمام فرياد قهرمانانه ي ملت هاست بر سردمداران ستم پيشه در طول تاريخ الي الابد»
4- مراسم عزاداري
مراسم عزاداري امام حسين(ع) علاوه بر زنده نگاه داشتن ياد و خاطره شهداي کربلا باعث احياي فرهنگ عاشورا در طول اين چهارده قرن و نيز باعث انسجام و همبستگي بيشتر شيعيان و منشأ قيام هاي شيعي در طول تاريخ بوده است . امري که محققان غربي نيز بر آن تاکيد دارند. نيکلسن در اين باره مي گويد « حادثه کربلا حتي باعث پشيماني و تاسف امويان شد ، زيرا اين واقعه شيعيان را متحد کرد و براي انتقام حسين(ع) يکصدا شدند و صداي آنان در همه جا به ويژه عراق و ميان ايرانيان انعکاس يافت» نيک آزادي درباره تاثير مراسم عزاداري امام حسين(ع) در نهضت امام خميني (ره) مي نويسد: «تعزيه و روضه خواني ها بيشتر به صورت يک تريبون سياسي به منظور بيان مفاسد اجتماعي و بي عدالتي و ضرورت مبارزه عليه حکومت در آمد»1 امام خميني (ره) نيز مي فرمايد: « بايد بدانيد که اگر مي خواهيد نهضت شما محفوظ بماند ، بايد اين سنت ها (عزاداري و سوگواري) را حفظ کنيد».(32)

پی نوشت ها :

.کشف الغمه في معرفه الائمه ج 2 ص 537 
2 .مائده 67 
3 .دعاي ندبه 
4 . خصال شيخ صدوق ، ترجمه فهري مقدمه ص 33 . 
5 . دعاي ندبه 
6 . سوره بني اسرائيل آيه 63
7 . مجمع البيان جلد 3 صفحه 424
8 . چهره درخشان حسين بن علي (ع) ص 252 
9 . پرتوي از عظمت حسين (ع) ص 230
10 . پرتويي از عظمت حسين (ع) ص 237 
1. الغدير ج 10 ص 142
2. سوره بقره آيات 204و 205
3 . سوره بقره آيه 207
4. فلسفه انقلاب امام حسين(ع) ص 142 
5. مروج الذهب جلد3 صفحه 71
6. سيره پيشوايان ص 176
7. آل عمران 169
8.بقره 154
9.ناسخ التواريخ
20 . صحيح مسلم ، باب (من لعنه النبي او سبه ...)
21 . ديوان مرحوم خوشدل 
22 . اشاره است به داستان نصب حجر الاسود توسط پيامبر (ص) در سن 35 سالگي آن حضرت و رفع اختلاف مردم مکه با اين تدبير 
23 . گويا اشاره است به شکسته شدن شمشير حضرت علي(ع) در جنگ احد که از طرف خداوند شمشيري به نام ذوالفقار به او داده شد
24 . سبط ابن الجوزی، تذکره الخواص ص 262
25. همان ص 290
26 . الکامل في التواريخ ج 4 ص 87 
27. کامل بهايي ص 302 
28 . تاریخ یعقوبی، ج3 ص 49
29 . تاریخ الامم و الملوک ج 6 ص 263
30 . الکامل فی اللغه و الادب ج 2 ص 112
31 . الکامل في التاريخ ج 4 ص 211-244
32 .برگرفته از سايت شهيد آويني

منابع : 
قرآن مجيد
1. ابن اثير، الکامل 
2. ابن قتيبه دينوري ، الامامه و السياسه 
3. ابوالعباس المبرد ، الکامل في اللغه و الادب 
4. ابو مخنف ، مقتل الحسين 
5. احمدبن ابي يعقوب ، تاريخ يعقوبي ، منشورالمکتبه الحيدريه 
6. اميني نجفي،عبدالحسين احمد ،الغدير،داراکتاب العربيه ،بيروت ،لبنان ،الطبعه الثالثه 1387 ه.ق 1967 م 
7. پيشوايي ، مهدي ،سيره ي پيشوايان ، دانشگاه امام صادق ع، چاپ 16 ،1383 
8. رباني خلخالي ،علي ،چهره ي درخشان حسين بن علي،مکتب الحسين قم ،چاپ ششم ،سوم شعبان 1421 
9. سبط ابن الجوزي ، تذکره الخواص ،نجف ،منشورات المکتبه الحيدريه 
10. صافي ،لطف الله ،پرتويي از عظمت حسين عليه السلام 
11. صحيح مسلم 
12. طبرسي ، حسن ،مجمع البيان ،انتشارات دارالعلم
13. طبري ، عماد الدين ، کامل بهايي ، تهران ، مکتب مرتضوي 
14. طبري ، محمد بن جرير طبري، تاريخ الملل و الملوک بيروت دارالقاموس الحديث 
15. کدي ، نيک آرا ، ريشه هاي انقلاب ايران ، ترجمه عبدالرحيم گواهي 
16. مسعودي ،ابوالحسن علي بن الحسين ،مروج الذهب ، ترجمه ابوالقاسم پاينده ، انتشارات علمي و فرهنگي ، چاپ اول 1347 
17. ميبدي ،رشيدالدين ،کشف الاسرار و عده الابرار ، امير کبير تهران ، چاپ 5 ، 1371 ش