|||||| |
چشم، از ديدگاه روايات آرى، چون ديده از حرام فرو پوشيد و چشم از ديدار نامحرمان بربنديد، به فضاى پر معناى ملكوت راه پيدا كرده و در آن سراى به ديدار جمال و عظمت محبوب نايل خواهيد شد ... منابع مقاله: کتاب : عرفان اسلامى جلد نهم نوشته: حضرت استاد حسین انصاریان در زمينه وضع چشم از اميرالمؤمنين عليه السلام روايات مهمى به مضامين زير نقل شده: ألْعُيُونُ مَصائِدُ الشَّيْطانِ «1». ديدهها دامها و تورهاى شيطان است. ألْعَيْنُ رائِدُ الْفِتَنِ «2». چشم راهبرى به سوى فتنههاست. ألْقَلْبُ مَصْحَفُ الْبَصَرِ «3». دل انسان جايگاه نقش ديدههاى اوست. مَنْ غَضَّ طَرْفَهُ أراحَ قَلْبَهُ «4». آن كس كه ديده بپوشاند، دلش را آسوده ساخته است. مَنْ غَضَّ طَرْفَهُ قَلَّ أسَفُهُ وَأمِنَ تَلَفَهُ «5». هر كس ديده بپوشد، تأسفش كم و از هلاكت در امان مىماند. نِعْمَ صارِفُ الشَّهَواتِ غَضّ الْأبصارِ «6». ديده پوشى از حرام چه عامل نيكى، براى برگرداندن انسان از افتادن در دام شهوت است. مَنْ عَفَّتْ أطْرافُهُ حَسُنَتْ أوْصافُهُ «7». آن كس كه عفت نظر دارد، اوصافش نيكوست. از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و ائمه طاهرين عليهم السلام رواياتى در اين زمينه به مضامين زير آمده: غَضُّوا أبْصارَكُمْ تَرَوْنَ الْعَجائِبَ «8». ديدهها فرو پوشيد، تا عجايب ملك و ملكوت را بنگريد. ايّاكُمْ وَفُضُولَ النَّظَرِ فَانَّهُ يَبْذُرُ الْهَوى وَيُولِدُ الْغَفْلَةَ «9». از چشم اندازى به آنچه حضرت حق نمىپسندد، خوددارى كنيد كه نظر بازى تخم هوا و هوس مىپاشاند و باعث غفلت از حقيقت مىگردد. لَيْسَ فِى الْبَدَنِ شَىءٌ أقَلَّ شُكْراً مِنَ الْعَيْنِ، فَلا تُعْطُوها سُؤْلَها فَتَشْغَلَكُمْ عَنْ ذِكْرِاللّهِ «10». در بدن عضوى كم شكرتر از چشم نيست، خواستههايش را اجابت نكنيد كه شما را از ياد خدا باز مىدارد. عَمَى الْبَصَرِ خَيْرٌ مِنْ كَثيرِ النَّظَرِ «11». كورچشمى بهتر است از زياد نظر كردن. اذا أبْصَرَتِ عَيْنُ الشَّهْوَةِ عَمِىَ الْقَلْبُ عَنِ الْعاقِبَةِ «12». هرگاه ديده شهوت باز شود، چشم دل از عاقبتبينى كور مىگردد. امام صادق عليه السلام به عبداللّه بن جندب فرمود: عيسى بن مريم به يارانش گفت: ايّاكُمْ وَالنَّظْرَةَ فَانَّها تَزْرَعُ فِى الْقَلْبِ الشَّهْوَةَ وَكَفى بِها لِصاحِبِها فِتْنَةً، طُوبى لِمَنْ جُعِلَ بَصَرُهُ فى قَلْبِهِ وَلَمْ يُجْعَلْ بَصَرُهُ فى عَيْنِهِ «13». از نظردوزى بپرهيزيد كه در قلب تخم شهوت مىنشاند و همان تخم افشانى براى ايجاد فتنه در آدم نظر باز كافى است. خوشا به حال كسى كه ديدهاش در قلب است نه در چشم. مَنْ أطْلَقَ ناظِرَهُ أتْعَبَ خاطِرَهُ (حاضِرَهُ) مَنْ تَتابَعَتْ لَحَظاتُهُ دامَتْ حَسَراتُهُ «14». آن كس كه ديده خود را آزاد كند، امروزش را به سختى انداخته و هر كس دنبال نظربازى برود، به حسرت دائم دچار مىگردد. كُلُّ قَوْلٍ لَيْسَ لِلّهِ فيهِ ذِكْرٌ فَلَغْوٌ، وَكُلُّ صَمْتٍ لَيْسَ فيهِ فِكْرٌ فَسَهْوٌ، وَكُلُّ نَظَرٍ لَيْسَ فيهِ اعْتِبارٌ فَلَهْوٌ «15». هر گفتارى كه در آن ياد خدا نيست بيهوده است و هر سكوتى كه در آن انديشه نيست سهو است و هر نظرى كه در آن عبرت نيست بازى است. لِكُلِّ عُضْوٍ مِنْ ابنِ آدَمَ حَظُّ مِنَ الزِّنا، فَالْعَيْنُ زِناهُ النَّظَرُ «16». براى هر عضوى از فرزند آدم از زنا لذت است و زناى چشم، نظر است. مَنْ مَلَأَ عَيْنَهُ مِنْ حَرامٍ مَلَأَ اللّهُ عَيْنَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ مِنَ النّارِ الّا أنْ يَتُوبَ وَيَرْجِعَ «17». هر كس چشم از حرام پر كند، خداوند در قيامت ديدهاش را از آتش پر مىكند، مگر اين كه توبه كرده به حضرت حق بازگردد. اشْتَدَّ غَضَبُ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ عَلَى امْرَأَةٍ ذاتِ بَعْلٍ مَلَأَتْ عَيْنَها مِنْ غَيْرِ زَوْجِها أوْ غَيْرِ ذِى مَحْرَمٍ مِنْها «18». غضب خداوند شديد است بر زن شوهردارى كه چشم از غير شوهر و يا غير محرم خود پر كند. ما مِنْ مُسْلِمٍ يَنْظُرُ امْرَأةً أوَّلَ رَمْقَةٍ ثُمَّ يَغُضُّ بَصَرَهُ الّا أحْدَثَ اللّهُ تَعالى لَهُ عِبادَةً يَجِد حَلاوَتَها فى قَلْبِهِ «19». اول گوشه چشمى از مسلمان كه به نامحرم بيفتد، آن گاه به خاطر خدا در پوشد، خداوند براى او عبادتى ايجاد مىكند كه شيرينى آن را در قلبش مىيابد. ألْنَّظَرُ سَهْمٌ مَسمُومٌ مِنْ سِهامِ ابْليسَ فَمَنْ تَرَكَها خَوْفاً مِنَ اللّهِ أعْطاهُ اللّهُ ايماناً يَجِدُ حَلاوَتَهُ فى قَلْبِهِ «20». نظر به نامحرمان تيرى مسموم از تيرهاى ابليس است، هر كس به خاطر ترس از حق رها كند، خداوند ايمانى به او مرحمت مىكند كه لذتش را در قلبش بچشد. مَنْ نَظَرَ الىَ امْرأَةٍ فَرَفَعَ بَصَرَهُ الىَ السَّماءِ أوْ غَمَضَ بَصَرَهُ لَمْ يَرْتَدَّ الَيْهِ بَصَرُهُ حَتّى يُزَوِّجَهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنَ الْحُورِ الْعينِ «21». «كسى كه ديدهاش به زنى بيفتد، آن گاه چشم به آسمان بدوزد، يا ديده فرو پوشد، پلكهايش بهم نرسد مگر اين كه خداوند مهربان حوريهاى به او تزويج كند». آرى، چون ديده از حرام فرو پوشيد و چشم از ديدار نامحرمان بربنديد، به فضاى پر معناى ملكوت راه پيدا كرده و در آن سراى به ديدار جمال و عظمت محبوب نايل خواهيد شد، در آن وقت است كه زر و زيور دنيا و مظاهر فريبنده ظاهرى براى شما ارزشى نخواهد داشت و جز براى ديدار انوار عظمت، راهى نخواهيد سپرد.
بينادل نابينا در اينجا لازم است از بينادلى كه دو چشم خود را در جبهه حق عليه باطل از دست داده بود و در عين نابينايى ظاهر، به دفاع از حق تا لحظات آخر عمر ادامه مىداد و يك لحظهاش از هزاران چشمدار بىتوجه برتر بود ياد شود. او عبداللّه عفيف آن مرد عاشق و فرزانه و آن مجاهد بزرگوار و كريم است كه فيض محضر رسول اكرم صلى الله عليه و آله را يافته بود. پس از رسول اكرم صلى الله عليه و آله هماره با على مرتضى عليه السلام بود تا جايى كه در راه حمايت از حق يك چشمش را در جمل و ديده ديگرش را در صفين از دست داد. او با دل نورانى و روشنش شب و روز در كوفه به عبادت خدا مشغول بود و از اين كه به خاطر نابينايى نتوانست براى يارى حضرت سيدالشهدا در كربلا حاضر شود سخت ناراحت بود، ولى عاقبت در راه امام مظلومان و سرور شهيدان شهيد شد و نام مبارك خود را جاودانه كرد. چگونگى شهادتش بدين قرار است: پس از شهادت امام و اسارت اهل بيت عليهم السلام روزى به عادت هميشگىاش براى عبادت به مسجد كوفه آمد، در اين وقت احساس كرد گروهى وارد مسجد شدند. آن گاه پسر زياد آن جرثومه آلودگى به منبر رفت و در كمال بىشرمى و وقاحت چنين گفت: ستايش خدايى كه حق و اهل حق را غلبه داد و اميرالمؤمنين يزيد بن معاويه را يارى كرد و دروغگو پسر دروغگو را به قتل رساند! عبداللّه چون اين سخنان ياوه را شنيد فرياد برآورد- فريادى در سختترين فضاى اختناق-: اى فرزند مرجانه! اى دشمن خدا! دروغگو و پسر دروغگو تو هستى و آن كه به تو اين پست و مقام را واگذار كرد، تو دستور مىدهى فرزندان پيامبر را بكشند سپس بر منبر مسلمانان رفته و اين چنين دهن كجى مىكنى؟! ابن زياد از شنيدن اين سخنان سخت ناراحت شد و فرياد زد: اين گوينده كه بود؟ عبداللّه فرياد زد: اى دشمن خدا! اى دروغگو! پسر دروغگو! من بودم، آيا دودمان پاك پيامبر را كه خداوند رجس و پليدى را از ساحت مقدس آنان دور كرده به قتل مىرسانى و ادعاى اسلام مىنمايى، اى داد! كجايند فرزندان مهاجران و انصار، چرا از اين متجاوز لعنت شده فرزند لعنت شده به زبان رسول اكرم، انتقام نمىكشند؟! اين سخنان، پسر زياد را تبديل به يك آتش پاره كرد، همان وقت دستور دستگيرى عبداللّه را داد، گروهى از ماموران به طرف او آمدند، عدهاى از طايفه عبداللّه به حمايت برخاستند، با ايجاد شدن كشمكش سخت، عبداللّه را از دست ماموران نجات داده و به خانهاش بردند. سرانجام محمد اشعث به دستور ابن زياد با گروهى زياد براى دستگيرى او حركت كردند، در اين موقعيت گروه عبداللّه مغلوب شده و عدهاى كشته شدند، فاجران به در خانه عبداللّه رسيدند، در را شكسته و وارد خانه شدند!! عبداللّه به دختر با شهامتش گفت: شمشير مرا بده و از هر طرف به من حمله شد مرا راهنمايى كن تا شرّ آنان را دفع كنم. دختر شمشير پدر را به دست او داد و به راهنمايى آن مرد بينادل مشغول شد، عبداللّه با خواندن رجز به دشمن عنود حملهور شد و به دفع جنايت آنان شمشير زد، دختر گفت: اى پدر! كاش مرد جنگاورى بودم تا پيش روى تو با اين فاسقان مىجنگيدم؟ دشمن به سوى عبداللّه مىآمد او شمشيرش را با كمال شجاعت و قوت مىگرداند و باقدرت شگفتآورى آنان را مىكشت، پنجاه سوار و بيست و دو پياده كشته شدند تا دستگير شد و نزد ابن زياد قرار گرفت، ابن زياد گفت: شكر خداى را كه تو را رسوا كرد، عبداللّه گفت: اى دشمن خدا! به چه چيز مرا رسوا كرد، به خدا سوگند! اگر چشم داشتم جهان را بر تو تاريك مىكردم، آن گاه پسر زياد براى جواز قتل عبداللّه چنين گفت: اى عبداللّه! درباره عثمان چه مىگويى؟ عبداللّه گفت: اى ملعون! اى پسر مرجانه! مرا با عثمان چه كار؟ خوب كرد يا بد، خداوند به عدل بين او و مردم داورى خواهد كرد، تو از خودت و پدرت و يزيد و پدرش سؤال كن. ابن زياد گفت: به هيچوجه از تو پرسشى نمىكنم جز اين كه شربت مرگ را به تو بچشانم. عبداللّه گفت: پيش از اين كه به دنيا بيايى از خداوند خواستهام كه فيض شهادت را نصيب من كند، در جنگ جمل و صفين از اين برنامه محروم شدم ولى امروز دانستم كه دعاى سابقم مستجاب شده. در اين هنگام قصيدهاى كه حاوى 29 بيت بود با كمال فصاحت انشا كرد كه مضمونش نكوهش بنى اميه و مدح اهل بيت عليهم السلام و امام حسين عليه السلام و ترغيب مردم به خونخواهى حضرت حسين عليه السلام و مذمت مردم بىوفاى كوفه بود. ابن زياد بيچاره شد ديگر مهلت نداد، دستور داد سر مبارك او را از بدن جدا كرده به دار آويختند، سپس دستور داد دختر او صفيه را گرفته به زندان ببرند. اين دختر در زندان بود تا مردى به نام طارق به دستور سليمان بن صرد او را از زندان نجات داد تا آن كه محمد بن سليمان با او ازدواج كرد و از او شش پسر و چهار دختر به وجود آمد كه همه از شيعيان شجاع اميرالمؤمنين عليه السلام بودند «22».
چشمپوشى از حرام دنباله روايت باب نظر با شرحى كه نسبت به جمله اوّل گذشت توضيح و تفسير لازم ندارد؛ زيرا جملات بعد ماحصلى از روايات و اخبار است كه به ترجمه آن جملات عنايت مىكنيد. حضرت صادق عليه السلام مىفرمايند: از اميرالمؤمنين عليه السلام پرسيدند: به چه وسيله براى موفق شدن به پوشيدن چشم از حرام استمداد مىشود؟ فرمود: به وسيله خضوع و اطمينان پيداكردن در تحت سلطنت و حكومت كسى كه آگاه بر باطن توست. و چشم، جاسوس قلب و سفير عقل است، پس ديده از آنچه سزاوار دين تو نيست بپوشان و از آنچه قلب تو آن را مكروه مىدارد و يا عقل انكار مىكند ديده بردار. رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: ديده از محرمات بپوشانيد تا امور عجيب مشاهده كنيد و خداوند متعال فرموده، به مؤمنان بگوى كه چشمان خود را بپوشانند و شهوتهاى خود را حفظ كنند. حضرت عيسى به ياران گفت: از چشم دوختن به ممنوعات خوددارى كنيد؛ زيرا اين چنين نظر تخم شهوتها و فرع و شاخه فسق و فجور است. فرمانده و حاكم چشم مانند قواى ظاهرى ديگرى بدن قلب است و قلب نيز در تحت سيطره و حكومت و نفوذ پروردگار جهان كه حكومت بر همه قواى مادى و معنوى و نيروهاى جهانى دارد، كار مىكند. پس اگر قلب در مقابل عظمت پروردگار متعال خاشع و فرمانبردار و مطيع گشت، حكومت و فرمان او نيز از محيط رضايت و دستور خداوند متعال خارج نخواهد شد و در صورتى كه قلب انسان منزل شيطان و محل نفوذ و تصرف ابليس قرار گرفت، قهراً چشم و گوش و زبان و دست و پاى انسان نيز مقهور و مغلوب هوا و هوسهاى شيطانى و تحت نفوذ و اراده و تصرف و حكومت جنود ابليسى واقع خواهد شد. چشم گذشته از آن كه وسيله بروز صفات قلبى و آلت درك و احساس است، موجب شدت تيرگى و امتداد محجوبيت قلب بوده و سبب مزيد فسق و فجور و شهوترانى خواهد بود و به عبارت ديگر، نظر اول چشم به اقتضاى باطن و به دستور و اراده قلب صورت مىگيرد و در عين حال همين نظر مقام اقتضا و قوه باطنى را به مرتبه فعليت درآورده و تحريك و تشديد و تقويت و تمديد مىكند. آرى، اگر هوا و هوس و اميال و غرايز و شهوتها و خواستهها در سايه حكومت قلب باشند و قلب محكوم حضرت حق، تمام اعضا و جوارح در ميدان با عظمت بندگى فعاليت خواهند كرد و در اين صورت انسان پادشاه دو جهان خواهد بود، گرچه دستش از امور مادى تهى باشد، ولى اگر اميال و غرايز در تصرف حكومت قلب باشند و قلب در تصرف حوزه حكومت شيطان، انسان ذليل دنيا و آخرت خواهد بود، گرچه سلطنت ظاهرى جهان در كف او باشد. حضرت يحيى عليه السلام فرمود: مرگ براى من بهتر است از نگاهى كه واجب و لازم نباشد «23». عبداللّه مسعود به مردى كه از زنى عيادت كرده و به صورت او نگاه نموده بود گفت: اگر ديدهات از بين مىرفت بهتر از اين عيادت بود! و چشمى از نگاه كردن به ممنوع حظ نمىبرد، مگر اين كه گرهى از آرزوهاى مادى و شهوتهاى نفسانى در دل او بسته شود و اين گره باز نگردد مگر به وسيله يكى از دو حالت: يا به وسيله توبه خالص و گريه حسرت و پشيمانى كامل و يا به رسيدن به آرزوى خود و بدست آوردن شهوتها و خواهشهاى نفسانى. در اين صورت اگر در نتيجه موفق به توبه كامل نگشت، به سوى آتش و گرفتارى شديد و عذاب سخت برخواهد گشت. اما در صورت اول كه توبه و پشيمانى و حسرت و گريه و ناله باشد، برگشت به سوى بهشت و رضايت حق خواهد بود. الهى! ديده ما را از تماشاى امور ظاهر خلاص كرده و به باطن عالم و به حقيقت هستى معطوف دار، خداوندا! آنچه از غلط ديدن كشيديم ما را بس است كه به هلاكت و فلاكت نزديك شدهايم، ديده را نجات بخش، تا تمام وجود ما از گرفتارى و اسارت آزاد شود. خداوندا! اگر چشم ما را به جلال و عظمت خود باز كنى، نسيم عشق تو در فضاى قلب وزيدن خواهد گرفت، در آن وقت است كه بر اثر عشق، تمام هستى ما فانى در اسما و صفات تو خواهد شد و خير دنيا و آخرت نصيب ما خواهد گشت، يا رب قلب! ما را از نور عشق محروم مفرما كه اگر گرمى عشق تو در وجود ما نباشد، ما را براى رسيدن به سعادت وصال و مقام قرب هيچ توفيقى نخواهد بود.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- غرر الحكم: 260، حديث 5560؛ مستدرك الوسائل: 14/ 271، باب 81، حديث 16687. (2)- غرر الحكم: 60، حديث 667. (3)- نهج البلاغة: حكمت 409؛ بحار الأنوار: 68/ 328، باب 80، حديث 25. (4)- غرر الحكم: 260، حديث 5555؛ مستدرك الوسائل: 14/ 271، باب 81، حديث 16687. (5)- غرر الحكم: 260، حديث 5557؛ مستدرك الوسائل: 14/ 271، باب 81، حديث 16687. (6)- غرر الحكم: 260، حديث 5556. (7)- غرر الحكم: 256، حديث 5428. (8)- مصباح الشريعة: 9، باب 3؛ بحار الأنوار: 101، 104، باب 34، حديث 52. (9)- عدة الداعى: 313؛ بحار الأنوار: 69/ 199، باب 105، حديث 29. (10)- الخصال: 2/ 628، حديث 10؛ بحار الأنوار: 101/ 35، باب 34، حديث 20. (11)- غرر الحكم: 260، حديث 5550؛ بحار الأنوار: 74/ 286، باب 14، حديث 1. (12)- غرر الحكم: 305، حديث 6978. (13)- تحف العقول: 305؛ بحار الأنوار: 75/ 283، باب 24، حديث 1. (14)- جامع الأخبار: 93، فصل 51؛ بحار الأنوار: 101/ 38، باب 34، حديث 33. (15)- الارشاد: 1/ 297؛ بحار الأنوار: 74/ 421، باب 15، حديث 40. (16)- جامع الأخبار: 145، فصل 107؛ بحار الأنوار: 101/ 38، باب 34، حديث 35. (17)- الأمالى، شيخ صدوق: 429، المجلس السادس والستون، حديث 1؛ بحار الأنوار: 101/ 32، باب 34، حديث 3. (18)- ثواب الأعمال: 286؛ وسائل الشيعة: 20/ 232، باب 129، حديث 25509. (19)- كنز العمال: 13059؛ ميزان الحكمة: 13/ 6322، النظر، حديث 20282. (20)- جامع الأخبار: 145، فصل 107؛ بحار الأنوار: 101/ 38، باب 34، حديث 34. (21)- من لا يحضره الفقيه: 3/ 473، باب النوادر، حديث 4656؛ بحار الأنوار: 101/ 37، باب 34، حديث 28. (22)- اللهوف: 168؛ بحار الأنوار: 45/ 120، باب 39. (23)- مستدرك الوسائل: 14/ 269، حديث 16683.
نظرات بینندگان محمد ابراهیم تدین رودی 1392/08/06 21:44 0 0 ممنون نظر شما
خروج طراحی وب سایت آریایک توسط aryanic highportal aryanic
|
|
تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت الله است و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است. ((طراحی قالب سایت : تیم طراحی سبلان نیوز )) |