عکس|فیلم|صدا|كل مطالب|داستان|دل نوشته|دانلود
سه شنبه ١٨ ارديبهشت ١٤٠٣
اخبار > حسد


کد خبر: ٩٩٣ تاریخ انتشار:سه شنبه ٣ بهمن ١٣٩١ | ٢١:٢٨ تعداد بازدید: ...

حسد

بزرگان علم اخلاق در پرتو آيات قرآن و روايات، مباحثى جالب در زمينه حسد دارند كه دانستن آن ...

منابع مقاله:

کتاب : تفسير و شرح صحيفه سجاديه جلد ششم

نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان

بدون شك اگر انسان، آشناى با قرآن و حقايق الهيّه و برنامه‏هاى نبوّت و امامت و عارف به نفس خويش و عظمت مقام انسان و حقيقت ربوبيت حضرت حق نباشد، قلبش مركز حسد و غلبه و حكومت اين صفت هلاك كننده و عامل نابودى خير دنيا و آخرت مى‏گردد.

حسد به اين معنى است كه انسان چشم ديدن نعمت را از هر نوعش كه باشد، به ديگران نداشته و علاوه بر آن آرزوى زوال و از بين رفتن آن و بدبختى و سيه روزى طرف مقابل را آرزو كند.

بزرگان علم اخلاق در پرتو آيات قرآن و روايات، مباحثى جالب در زمينه حسد دارند كه دانستن آن براى هر مؤمن و مسلمان، جهت مصون ماندن از ضربه‏هاى مهلك اين صفت، لازم است.

 

حسد در كلام علامه نراقى‏

مرحوم ملّا مهدى نراقى در كتاب پرقيمت «جامع‏السعادت» كه براى استفاده عموم مردم تحت عنوان «علم اخلاق اسلامى» ترجمه شده مى‏فرمايد:

«حسد، آرزوى زوال نعمت از برادر مسلمان است، از نعمت‏هايى كه صلاح او باشد. البته اگر زوال نعمت را از او نخواهد، بلكه مثل آن را براى خود آرزو نمايد «غِبطه و منافسه» است و اگر زوال چيزى را از كسى بخواهد كه صلاح او نيست آن را «غيرت» خوانند.

بيان تفصيلى آن، اين است كه اگر انگيزه حسد صرفاً حرص بر اين باشد كه آن نعمت به تو برسد، اين از پستى و زبونى قوه شهويّه است و اگر انگيزه آن تنها رسيدن مكروهى به محسود باشد از رذايل قوه غضبيّه است و از نتايج كينه توزى است و اگر باعث آن تركيبى است از هر دو، اين از پستى و زبونى هر دو قوه است. و ضدّ حسد «خيرخواهى» است، يعنى درخواست دوام نعمت از حضرت حق بر برادر مسلمان كه صلاح او در آن است.

و شكّى نيست كه حكم قطعى به اين كه اين نعمت صلاح است يا فساد، ممكن نيست. چه بسا كه چيزى در آغاز و در نظر اول نعمت شمرده شود و سرانجام بر صاحب خود وبال و فساد باشد. پس ملاك و مناط در اين امر ظنّ و گمان غالب است، بنابراين اگر ظنّ غالب اين است كه به صلاح اوست، خواستن زوال و نابودى آن «حسد» است و تمنّاى دوام آن خيرخواهى است و آنچه گمان رود كه موجب فساد باشد، خواستن زوال آن «غيرت» است.

اما آنچه صلاح و فساد آن بر تو مشتبه است، نظرى و حالتى نسبت به آن نداشته باش تا از حسد در امان بمانى و در طريق خيرخواهى قرار بگيرى. معيار و ميزان در خيرخواهى اين است كه آنچه را براى خود مى‏خواهى براى برادر خود نيز بخواهى و آنچه را براى خود نمى‏خواهى و نمى‏پسندى براى او نيز نخواهى و نپسندى.

و معيار در حسد اين است كه آنچه براى خود نمى‏خواهى براى او بخواهى و آنچه را براى خود مى‏خواهى براى او نخواهى.

حسد، سخت‏ترين و دشوارترين بيمارى‏هاى روانى و بدترين و پليدترين رذايل است و صاحب خود را به عقوبت دنيا و عذاب آخرت گرفتار مى‏سازد؛ زيرا در دنيا لحظه‏اى از حزن و الم خالى نيست و به هر نعمتى كه در دست ديگران مى‏بيند رنج مى‏برد و نعمت‏هاى خداى بزرگ نامتناهى است و هرگز از بندگان بريده و منقطع نمى‏شود، پس حسود پيوسته در اندوه و رنج است و وبال و سرانجامِ بد آن گريبانگير خود او خواهد شد و اصلًا به محسود ضررى نمى‏رساند، بلكه موجب ازدياد حسنات و بالارفتن درجات او مى‏شود، از اينرو كه حسود بر او عيب مى‏گيرد و آنچه در شرع جايز نيست درباره او مى‏گويد.

پس نسبت به محسود، ظالم است و قسمتى از وزر و وبال محسود را بر دوش‏ خود مى‏گيرد و اعمال شايسته خود را به دفتر اعمال او منتقل سازد، بنابراين حسد وى براى محسود جز خير و نفع اثرى ندارد.

و با وجود اين در مقام عناد و ضدّيت با آفريدگار بندگان است؛ زيرا اوست كه نعمت‏ها و خيرات را بر بندگان چنانكه اراده فرموده به مقتضاى حكمت و مصلحت خود ارزانى داشته است. پس حكمت حق و عنايت و مصلحت او چنين اقتضا كرده كه آن نعمت بر آن بنده حاصل و باقى باشد و حسود بيچاره زوال آن را مى‏خواهد و آيا اين چيزى جز ناخشنودى از قضاى الهى در برترى دادن بعضى بندگان بر بعض ديگر است؟ و اين نيست مگر آرزوى قطع فيوضات الهى كه بر حسب حكمت بالغه مقدّر و صادر شده و خواستنِ خلاف آنچه خداوند به مقتضاى مصلحت اراده فرموده است.

بلكه حسود طالب نقص بر خداى سبحان است و نمى‏خواهد خدا را متّصف به صفات كماليّه بداند؛ زيرا افاضه نعمت‏ها از سوى خداوند در وقت شايسته و در جاى مستعد، از صفات كماليّه خداى تعالى است كه عدم آنها نقص است بر او و حسود ثبوت اين نقص را مى‏خواهد.

از سوى ديگر حسود، چون زوال نعمت‏هاى الهى را كه وجوداتند مى‏خواهد و بازگشت شرور و بدى‏ها به عدم است پس وى طالب شرّ و دوستدار آن است و حكما تصريح كرده‏اند: هر كه به شرّ، اگر چه براى دشمن، راضى و خشنود باشد در واقع شرير است.

پس حسد بدترين رذايل و حسود شريرترين مردم است و چه معصيتى بالاتر از اين كه كسى از راحت مسلمانى بدون آن كه براى وى ضررى داشته باشد ناراحت و متألّم شود و از اينرو در آيات و اخبار از اين صفت مذمّت شديد شده است. خداى سبحان در بدى و پستى اين صفت و تيره‏بختى و شقاوت گرفتار اين رذيلت، مى‏فرمايد:

أمْ يَحْسُدُونَ النّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» «1»

بلكه آنان به مردم [كه در حقيقتْ پيامبر و اهل بيت اويند] به خاطر آنچه خدا از فضلش به آنان عطا كرده، حسد مى‏ورزند.

نمى‏خواهند نبوت و امامت، حكومت و رهبرى صحيح، علم و دانش، مال و ثروت، اخلاق و فضيلت، زيبايى و نشاط را بر بندگانم ببينند، آن قدر پست و زبون و بى مروّت هستند كه آرزوى زوال اين نعمت‏ها را از بندگانم دارند.

وَدَّ كَثيرٌ مِنْ أهْلِ الْكِتابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إيمانِكُمْ كُفّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أنْفُسِهِمْ» «2»

بسيارى از اهل كتاب پس از آن كه حق براى آنان روشن شد به سبب حسدى كه از وجودشان شعله كشيده، دوست دارند كه شما را پس از ايمانتان به كفر بازگردانند.

إنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِها» «3»

اگر به شما خير و خوشى [و پيروزى و غنيمت‏] رسد، آنان را بدحال [و دلتنگ‏] مى‏كند، و اگر بدى و ناخوشى [و حادثه تلخى‏] رسد به سبب آن خوشحال مى‏شوند.

 

انگيزه‏ها در حسد

 انگيزه‏هاى حسد هفت چيز است:

اوّل- خباثت نفس و بخل نسبت به خير بندگان خدا، در گوشه و كنار عالم كسانى را مى‏يابى كه از گرفتارى و رنج و مصيبت بندگان شاد و خوشدل مى‏شوند و از راحت و نيكويى حال و وسعت معاش آنان ناراحت و محزون مى‏گردند.

چنين شخصى هرگاه نگرانى و اضطراب احوال مردم و گرفتارى و ادبار و تنگى معيشت آنان را بشنود، به سبب خبث باطن و رذالت طبع در خود احساس شكفتگى و شادمانى مى‏كند هر چند ميان او و ايشان هيچ گونه سابقه دشمنى و رابطه آشنايى نبوده باشد و تفاوتى در حال او از رسيدن به جاه و يا مال و مانند اينها حاصل نشود و هرگاه خوبى حال و سر و سامان داشتن زندگى يكى از بندگان خدا را بشنود بر او گران مى‏آيد اگر چه هيچ نقص و ضررى به نرسد.

اين بيچاره نسبت به نعمت‏هاى خدا بر بندگان بخل مى‏ورزد بدون اين كه قصد و غرضى داشته باشد و يا تصور كند كه آن نعمت به وى منتقل مى‏شود، پس اين خوى ناشى از خبث نفس و پستى و پليدى طبع است.

دوّم- دشمنى و كينه توزى و اين بزرگترين اسباب حسد است؛ زيرا هر انسانى- مگر كمى از اهل مجاهده با نفس- به گرفتارى و رنج دشمن خود شاد و فرحناك مى‏گردد، يا به گمان اين كه اين حال، مكافاتى است كه خداوند به خاطر او به طرف مقابل رسانده، يا براى اين كه طبعاً ضعف و نابودى دشمن را دوست دارد. و هرگاه نعمتى به دشمن رسد ناراحت مى‏شود؛ زيرا ضدّ مراد و خواهش اوست و گاه تصور كند كه خود او در نزد خدا منزلتى ندارد كه انتقام او را از دشمن نگرفته و بلكه به او نعمت داده و از اين خيالات اندوهگين مى‏شود.

سوّم- حبّ رياست و حب مال و جاه، پس كسى كه نام و آوازه را دوست دارد، طالب مدح و ستايش است، از اين كه او را در فنّ خود وحيد زمان و يگانه عصر خوانند و از حيث شجاعت يا علم يا عبادت يا صنعت يا جمال يا غير اينها مشهور و معروف گردد، اگر بشنود كه در دورترين نقاط جهان نظير و مانند او هست ناراحت و بد دل مى‏شود و به مرگ او يا زوال نعمتى كه در آن با او مشارك است شاد مى‏گردد، تا در فنّ خود از همه برتر و در ستايشى كه از صفت او مى‏شود يكتا و بى‏همتا باشد.

چهارم- ترس از بازماندن از مقصود و مطلوب خود و اين مخصوص دو نفر است كه هر دو يك چيز را بخواهند، پس هر يك از آن دو در وصول به مقصود به ديگرى حسد مى‏ورزد، از اين جهت كه آن را در انحصار خود مى‏خواهد، مثل حسد هووها نسبت به يكديگر در مسائل همسرى و حسد برادران با هم درنزديكى به پدر و مادر براى دست يافتن به مال آن دو و حسد شاگردان به يكديگر در مورد يك استاد براى جلب توجّه او و حسد نديمان و خواص بزرگان در نيل به منزلت و مقام در نزد او و حسد وعاظ و فقهائى كه اهل يك شهرند با هم در رسيدن به درجه قبول و به دست آوردن مال، اگر غرض و مقصود آنها همين باشد.

پنجم- تعزّز و آن عبارت است از اين كه بر او گران باشد كه يكى از همگنانش از او بالا و برتر شود، به اين گمان كه اگر آن شخص به نعمت‏هايى دست يابد بر او تكبّر خواهد كرد و او را كوچك خواهد شمرد و او به واسطه اين كه مى‏خواهد عزيز و ارجمند شمرده شود خواهان آن است كه آن نعمت به او نرسد.

ششم- تكبّر و آن عبارت است از اين كه صفت تكبّر بر طبع كسى غالب باشد و بخواهد بر يكى از اقران برترى نمايد و از او توقّع انقياد و دنباله روى داشته باشد، پس اگر نعمتى به وى رسد، چنين تصور كند كه ديگر متحمّل تكبّر او نخواهد شد و از اطاعت و خدمت او سرباز خواهد زد، يا داعيه برابرى با او يا برترى از او را خواهد داشت و بدين سان خادم وى مخدوم او خواهد شد، از اين جهت در رسيدن نعمت به وى حسد مى‏برد و حسد بيشتر كفّار نسبت به رسول صلى الله عليه و آله از اين قبيل بوده، چنانكه مى‏گفتند: چگونه جوانى فقير و يتيم بر ما مقدم شود!

وَ قَالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظيمٍ» «4»

و گفتند: اين قرآن چرا بر مردمى بزرگ از ميان يكى از اين دو شهر [مكه و طايف‏] نازل نشد؟!

هفتم-/ تعجّب و اين در وقتى است كه محسود در نزد حاسد حقير و نعمتى كه به وى رسيده بزرگ باشد و از رسيدن مثل وى به چنان نعمتى در شگفت شود و حسد ورزد و زوال آن را بخواهد و از اين قبيل است حسد امّت‏ها نسبت به پيامبران خود كه مى‏گفتند:

مَا أنْتُمْ إلّا بَشَرٌ مِثْلُنا» «5»

شما جز بشرهايى مانند ما نيستيد.

گاهى اين اسباب و عوامل يا بيشتر آنها در يك نفر جمع مى‏شود و بدينگونه حسد در او نيرومند مى‏گردد به حدّى كه ديگر نمى‏تواند آن را پنهان دارد و دشمنى را آشكار مى‏سازد و گاه حسد چندان نيرومند شود كه حسود آرزو كند كه هر نعمتى را نزد هر كسى مى‏بيند از او زايل شود و به دست وى برسد.» «6» رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمُوسَى بْنِ عِمْرانَ: يَابْنَ عِمْرانَ، لا تَحْسُدَنَّ النّاسَ عَلى ما آتَيْتُهُمْ مِنْ فَضْلى، وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إلى ذلِكَ وَ لا تُتْبِعْهُ نَفْسَكَ، فِإنَّ الْحاسِدَ ساخِطٌ لِنِعَمى، صادٌّ لِقَسْمِىَ الَّذى قَسَمْتُ بَيْنَ عِبادى، وَ مَنْ يَكُ كَذلِكَ فَلَسْتُ مِنْهُ وَ لَيْسَ مِنْى. «7»

اى پسر عمران! از فرآورده‏هاى فضل و رحمتم بر مردم حسادت مورز و به اين نعمت‏ها و مزاياى زندگانى آنها چشم مدوز و در قلب و روان خود آن را پى‏گيرى مكن؛ زيرا انسان حسود نسبت به احسان من در باره مردم خشمگين‏ است و مى‏خواهد از كمّ و كيف مزايا و بهره‏هايى كه ميان مردم توزيع كرده‏ام جلوگيرى نمايد، اگر او بدينسان باشد من از او نيستم و او نيز از آنِ من نخواهد بود.

حسدى كه مذموم و ناستوده است عبارت از همان چاه و پرتگاهى است كه مؤمن و كافر ممكن است در آن سقوط كنند. فرد حسود حالت روانى خود را در نگرانى از نعمت ديگران و علاقه به زوال اين نعمت از ديگران ظاهر مى‏سازد.

آنگاه كه مى‏بيند ديگران از نظر دين و يا دنيا از مزيتى برخوردارند و يا به او خبر مى‏دهند كه فلان كس سرشار از رفاه و نعم الهى است، اين خبر و آگاهى چنان براى او ناخوشايند و دردناك است كه نمى‏خواهد آن را بشنود و در آرزوى زوال اين نعمت و تباه شدن خوشبختى وى خود را رنج مى‏دهد.

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- نساء (4): 54.

(2)- بقره (2): 109.

(3)- آل عمران (3): 120.

(4)- زخرف (43): 31.

(5)- يس (36): 15.

(6)- علم اخلاق اسلامى: 2/ 256- 270 با تلخيص.

(7)- الكافى: 2/ 307، حديث 6؛ بحار الأنوار: 13/ 358، باب 11، حديث 67.

 

نظرات بینندگان
این خبر فاقد نظر می باشد
نظر شما
نام :
ایمیل : 
*نظرات :
متن تصویر:
 

خروج




ورود
نام کاربری :   
کلمه عبور :   
 
متن تصویر:
[عضویت]
نظرسنجی
نظر شما در مورد وب سایت چیست؟

عالی
خوب
متوسط
ضعیف
بد

اوقات شرعی
آمار بازدید
 بازدید این صفحه : 350662
 بازدید امروز : 2
 کل بازدید : 5709608
 بازدیدکنندگان آنلاين : 1
 زمان بازدید : 0/1719

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت  الله  است و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.

((طراحی قالب سایت : تیم طراحی سبلان نیوز ))