عکس|فیلم|صدا|كل مطالب|داستان|دل نوشته|دانلود
جمعه ٣١ فروردين ١٤٠٣
اخبار > مراقبات ماه مبارك رمضان


کد خبر: ١٣٧٦ تاریخ انتشار:سه شنبه ١٨ خرداد ١٣٩٥ | ١٠:٤٦ تعداد بازدید: ...

مراقبات ماه مبارك رمضان

از اعمال مهم سالك در اين ماه بزرگ شناخت حقيقت اين ماه و سپس فهميدن معنى روزه و مناسبت آن با ميهمانى خداست .

مراقبات ماه مبارك رمضان

از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) روايت شده است : ((نگوييد رمضان ؛ زيرا نمى دانيد رمضان چيست ؛ و اگر كسى گفت ، بايد صدقه داده و روزه بگيرد. بلكه همانطور كه خداوند فرموده است بگوييد ماه رمضان .))
از اعمال مهم سالك در اين ماه بزرگ شناخت حقيقت اين ماه - در اين ماه خداوند رهروان اين ماه را با دعوت به ميهمانى اين ماه گرامى داشته و اين ماه ماه ميهمانى خداست - و سپس فهميدن معنى روزه و مناسبت آن با ميهمانى خداست . آنگاه تلاش و كوشش براى بدست آوردن اخلاص ‍ در كردار و رفتارهايى است كه مطابق با رضايت صاحبخانه است .
فوايد گرسنگى
گرسنگى فوايد بيشمارى در جهت تكميل نفس و شناخت خداوند براى سالك دارد. روايات زيادى در فضايل گرسنگى وارد شده است كه بد نيست در اينجا اشاره اى به آنها و سپس به فلسفه و حكمت گرسنگى داشته باشيم .
از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده است : ((با تشنگى و گرسنگى با نفسهايتان مبارزه كنيد همانا پاداش اين كار همانند پاداش مبارزه در راه خداست . و عملى دوست داشتنى تر از گرسنگى و تشنگى در نزد خدا كسى است كه گرسنگى بيشترى كشيده باشد و در خداوند متعال تفكر بيشترى نموده باشد.)) و به اسامه فرمودند: ((اگر مى توانى در حال گرسنگى و تشنگى ملك الموت را ملاقات كن تا به بالاترين مقامها و جاها رسيده و با پيامبران هم منزل شوى و ملائكه از ديدن روحت شادمان شوند و خداوند بر تو درود فرستد.)) نيز فرمودند: گرسنگى بكشيد و بر بدنهايتان سخت بگيرد شايد دلهايتان خداوند متعال را ببيند. در حديث معراج خداوند پرسيد: اى احمد! آيا آثار روزه را مى دانى ؟ پاسخ داد: خير. خداوند فرمودند: نتيجه روزه كم خورى و كم گويى است . و آن حكمت را به ارمغان مى آورد و حكمت معرفت را در پى دارد و معرفت يقين را. و وقتى كه بنده اى به يقين رسيد باكى ندارد كه چگونه روزگار را سپرى كند. در سختى يا آسانى و اين مقام خوشنودهاست . و هر كس طبق خوشنودى من رفتار كند، سه خصلت را به او مى دهم : شكرى كه نادانى همراه آن نباشد، يادى كه فراموشى نداشته باشد و دوستيى كه دوستى من را بر دوستى آفريدگانم ترجيح ندهد. هنگامى كه او من را دوست داشت ، من هم او را دوست خواهم داشت ؛ دوستى او را در دل بندگانم انداخته و چشم قلب او را به عظمت جلالم مى گشايم و علم آفريدگانم را از او پنهان نمى دارم ؛ در تاريكى شب و روشنايى روز با او مناجات مى كنم تا آنجا كه سخن گفتن و همنشينى او با بندگانم قطع شود و كلام خود و فرشتگانم را به گوش او مى رسانم و اسرارى را كه از بندگانم پنهان كرده ام براى او آشكار مى كنم ...؛ عقل او را غرق در شناخت خود كرده و درك او را بالا مى برم ؛ مرگ را بر او آسان مى كنم تا وارد بهشت شود و وقتى كه ملك الموت او را ملاقات كند، به او مى گويد: آفرين بر تو و خوشا به حالت ! خوشا به حالت ! خداوند مشتاق تو است ... خداوند مى گويد: اين بهشت من است ، در آن بخرام و خوش ‍ باش و در همسايگيم ساكن شو. روح انسان مى گويد: خدا يا خود را به من شناساندى و با اين شناخت از جميع آفريدگانت بى نياز شدم . قسم به عزت و جلالت اگر خوشنودى تو در اين است كه قطعه قطعه شده يا هفتاد بار به بدترين شكل كشته شوم خوشنودى تو براى من دوست داشتنى تر است ... آنگاه خداى متعال مى فرمايد: به عزت و جلالم سوگند، هيچگاه مانعى بين خود و تو قرار نمى دهم ؛ تا هر وقت خواسته باشى بر من وارد شوى ؛ كه با دوستان خود چنين كنم .
در اين روايت به فلسفه و فضيلت گرسنگى اشاره شده است . براى توضيح بيشتر مى توان به سخنان علماى اخلاق كه برگرفته از روايات مى باشد، مراجعه نمود. آنان براى گرسنگى فوايد زيادى گفته اند از قبيل :
(الف- صفاى قلب : زيرا سيرى باعث ازدياد بخار در مغز شده و مغز حالتى شبيه مستى پيدا مى كند و نمى تواند خوب فكر كند؛ سرعت انتقال او كم شده و قلب او كور مى شود. برخلاف گرسنگى كه باعث رقت و صفاى قلب مى شود. و قلب را آماده تفكرى كه باعث شناخت مى شود، مى كند. و نورى آشكار پيدا مى كند. از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده است : ((كسى كه شكم خود را گرسنه نگه دارد انديشه اش تربيت مى شود.)) و قبلا نيز ثمرات شناخت و معرفت را شنيدى .
(ب- تواضع و از بين رفتن سرمستى و ناسپاسى كه منشاء سركشى است ؛ وقتى نفس خوار شد، در مقابل پروردگارش خاضع شده و از سركشى دست بر مى دارد.
(ج- شكستن شدت شهوات و نيروهايى است كه باعث انجام گناهان كبيره شده و سبب هلاكت انسان مى شوند. چون بيشتر گناهان كبيره از شهوت سخن گفتن و شهوت جنسى بوجود مى آيد و كم كردن اين دو شهوت باعث مصون ماندن از خطرها مى شود.
(د- آمادگى براى انجام تمام عبادتها از چند جهت است ؛ كه كمترين آنها كم احتياجى به تخلى و بدست آوردن غذا و كمتر بيمار شدن به بيماريهاى گوناگون است - زيرا معده خانه بيمارى و پرهيز سرِ هر دارويى است . و نيز مانع بوجود آمدن مشكلاتى كه از غذا خوردن بوجود آمده و انسان را محتاج مال و مقام دنيا مى كند مى گردد؛ مال و مقامى كه عده بسيارى را هلاك كرده است .
(ه‍- توانايى براى دادن مال ، ميهمانى دادن ، هديه دادن ، احسان و نيكى ، رفتن به حج و زيارت و بالاخره انجام تمام عبادتهاى مالى است .
انسان نمى تواند اين فايده ها را بروشنى درك كند مخصوصا فايده اول را. تفكر در عمل مانند نتيجه است و غير آن مانند مقدمات است چون فكر حركت است و غير فكر مقدمه و آمادگى براى حركت .
بهمين جهت درباره تفكر روايت شده است : ((يك ساعت تفكر بهتر از هفتاد سال عبادت است .))
با اين مقدمات مى توانيم به نتايج بزرگى برسيم كه بعضى از آنها عبارتند از:
(الف مى فهميم كه چرا خداوند براى ميهمانش گرسنگى را انتخاب كرده است . نعمتى بالاتر و بهتر از نعمت شناخت ، نزديكى و ديدار خداوند نيست و گرسنگى از راههاى نزديك رسيدن به آن است . پس ‍ مى بينى كه روزه تكليف نيست بلكه خداوند به وسيله آن تو را بزرگ داشته و به خاطر واجب نمودن آن بر ما منت دارد. و بهمين جهت شكر آن واجب است . و ارزش دعوت خداوند به روزه را در كتابش ، در آيه روزه ، مى فهمى و اگر بدانى كه اين خطاب ، دعوت تو به سراى پيوستن به خداست ، از آن لذت برده ؛ و مى فهمى كه علت واجب كردن آن كم خوردن و ضعيف كردن نيروهاست . بهمين جهت حيف مى آيد كه حتى در شب نيز غذا بخورى . و ممكن است علت هاى ديگر تشريع روزه را نيز درك كنى .
(ب وقتى ارزش كارى را كه از تو خواسته شده ، فهميدى ، براى رسيدن به نتيجه خوب ، در جهت انجام درست و اخلاص در آن ، تلاش ‍ مى كنى .
(ج هنگامى كه هدف از واجب شدن روزه را دانستى ، مى فهمى كه چه چيزى باعث صفا و روشنى يا تيرگى آن مى شود؛ و معنى اين حديث را مى فهمى كه ((روزه فقط خوددارى از خوردنى و آشاميدنى نيست ؛ و هنگامى كه روزه گرفتى ، گوش ، چشم و زبانت نيز بايد روزه بگيرد.)) حتى در بعضى روايات پوست و مو نيز گفته شده .
(د مى فهمى كه شايسته نيست نيت و هدف روزه ، فقط مجازات نشدن يا بدست آوردن پاداش و بهشت و ناز و نعمت باشد؛ گرچه با روزه اين دو نيز بدست مى آيد بلكه سزاوار است هدف و نيت روزه نزديكى انسان به خداوند و همسايگى و خوشنودى او باشد. و حتى از اين حد نيز بالاتر آمده و خود اين عمل را بخاطر اين كه انسان را از صفات حيوانى خارج و به صفات روحانى نزديك مى گرداند، نزديك شدن به خدا بداند، نه وسيله اى براى نزديك شدن به او.
بعد از درك اين مطالب با كمى تاءمل مى توانى بفهمى كه هر كار يا حال يا سخنى كه تو را از مقامهاى بلند حضور در درگاه خدا دور سازد، مخالف مراد مولايت از مشرف نمودن تو به اين دعوت و ميهمانى است . و راضى نمى شوى در خانه ميهمانى اين پادشاه بزرگ - كه تو را با اين نزديكى و مشرف نمودن نزديك گردانده است و عالم به نهانى هاى تو و آنچه در قلب تو مى گذرد، مى باشد - در حالى كه به تو توجه دارد، از او غافل باشى . و راضى نمى شوى كه از او روى بگردانى در حالى كه به تو روى كرده است . عقل انسان اين را از كارهاى بسيار زشت مى داند كه حتى دوست حاضر نيست با دوستش چنين عملى انجام دهد؛ ولى خداوند به خاطر مداراى با بندگان آسان گرفته و تكليف آنان را كمتر از توانائيشان قرار داده است .
بندگان خوب از اين هم بالاتر رفته و با آقاى خود در مورد واجب و حرام آن گونه عمل مى كنند كه شايسته حق آقايى و بندگى است ؛ و كسى را كه در اين مورد كوتاهى كند، پست و حقير مى دانند.
و خلاصه اين كه در روزه خود به سفارشات امام صادق (عليه السلام ) عمل مى كنند: ((يكى از آنها اين است كه موقعى كه روزه مى گيرى خود را نزديك به آخرت ببين ؛ و با خضوع و خشوع و شكستگى و خوارى باش ؛ و مانند بنده اى كه از مولاى خود ترسان است ، بوده ؛ دلت از عيوب ، و باطنت از حيله ها و مكرها پاك باشد؛ و خدا از هر چه غير اوست بيزارى جوى و در روزه خود تنها خدا را سرپرست خود بدان و آنگونه كه شايسته است از خداوندى كه بر همه غالب است بترس ؛ و در روزهايى كه روزه مى گيرى روح و بدنت را براى عمل به دستورات او و چيزهايى كه از تو خواسته ، فارغ كن .)) حضرت (عليه السلام ) سفارشات ديگرى نيز نمودند مثل حفظ اعضاى بدن از كارهايى كه خداوند ممنوع كرده و مخالف خواسته اوست ، بخصوص زبان ، حتى از مجادله و سوگند راست . سپس در آخر روايت فرمود: ((اگر به تمام آنچه گفتم عمل كردى ، به تمام آنچه شايسته روزه دار است ، عمل كرده اى ؛ و هر اندازه از چيزهايى كه گفتم كم كنى ، همان مقدار فضيلت و ثواب روزه ات كمتر مى شود.))
اين سفارشها را در مورد وظايف روزه دار ببين ، و درباره اثرات آن تاءمل نما. كسى كه خود را نزديك به آخرت ببيند، قلب او از دنيا خارج شده و براى او چيزى جز تهيه توشه براى آخرت مهم نخواهد بود. همينطور اگر قلب او شكسته و خاضع و خوار باشد ميلى به غير خدا نداشته و مايه دلخوشى او كسى جز خدا نيست . و كسى كه روح و بدن او غرق در ياد، محبت و عبادت خدا شده و روزه او روزه مقربين مى گردد. خداوند به حق دوستانش چنين روزه اى را نصيب ما بفرمايد؛ گرچه يك روز در عمرمان باشد.
درجات روزه
(1-روزه عوام . اين روزه با خوددارى از مبطلات روزه كه فقهاء در رساله هاى خود نوشته اند، تحقق مى يابد.
(2-روزه خواص . با انجام امورى كه در روزه عوام گفتيم و جلوگيرى اعضاى بدن از مخالفت با خداوند، روزه خواص تحقق پيدا مى كند.
(3-روزه خواص خواص . اين روزه با خوددارى از امور حلال يا حرامى كه انسان را از ياد خدا باز مى دارد تحقق مى يابد.
هر كدام از دو درجه دوم و سوم نيز انواع زيادى دارد. بويژه درجه دوم كه انواع بيشمار آن بتعداد مؤ منين اصحاب يمين است . و حتى هر كدام از خواص ، روزه اش به گونه اى است كه با روزه ديگرى فرق مى كند و ممكن است عمل بعضى از افراد درجاتى كه گفتيم ، به عمل درجه بالاتر از خود نزديك باشد.
اقسام روزه داران
تقسيم بالا از حيث چيزهايى بود كه از انجام آن خوددارى مى شود. ولى از حيث نيت روزه نيز، روزه داران به چند نوع تقسيم مى شوند:
(1-عده اى براى غير خدا روزه مى گيرند؛ مثلا به خاطر ترس از مردم ، يا براى رسيدن به نفع آنان ، يا فقط به خاطر اين كه عادت مسلمين است .
(2-بعضى نيز در نيت خود موارد فوق را با ترس كمى از مجازات خدا و اميد به پاداش آميخته اند.
(3-عده اى فقط به خاطر ترس از مجازات يا رسيدن به پاداش روزه مى گيرند.
(4-گروهى علاوه بر نيت رهايى از مجازات و رسيدن به پاداش با روزه خود قصد رسيدن به نزديكى و رضايت الهى را دارند.
(5-دسته فقط براى رسيدن به رضايت و نزديكى به خداوند روزه مى گيرند.
بحثى پيرامون عبادت بنيت شايستگى خداوند براى عبادت
بعضى مى گويند: كسانى كه به كمال رسيده اند، حتى نبايد به نيت شوق يا ترس ، يا پيوستن به خدا و كسب مقام نزد او، يا بنيت خوشنودى او، عملى را انجام دهند، و بايد نيت آنان فقط شايستگى خداوند براى عبادت باشد. و عملى را كه بخاطر شوق به وصال خداوند انجام شود ناقص مى دانند و بعضى اين را عبادت نفس دانسته اند.
ولى گمان نمى كنم هيچ يك از پيامبران و اولياى خدا و فرشتگان نزديك ، اعمال خود را از آنچه آنان مى گويند خالص كنند. اين افراط است كه عملى را كه بخاطر رسيدن به رضاى خدا و نزديكى و همسايگى او انجام شود، عبادت نفس بدانيم چنانچه در سخنان بعضى از اهل معرفت مى باشد. بله اشكالى ندارد كه بگوييم اولياى خدا در بعضى از حالتها و جلوه گر شدن نامهاى خداوند بر آنان عملى را فقط بخاطر شايستگى خداوند متعال و براى عبادت او انجام مى داده و نيت نزديك شدن به خدا و رضايت او را فراموش مى كرده اند؛ ولى نمى گوييم : پيامبران (عليهم السلام ) هميشه در اين حالت بوده اند چه رسد به اين كه ديگران هميشه ، يا گاهى با اين نيت عملى را انجام دهند. و من عمل به نيت شايستگى خداوند را، برتر از عمل بنيت رسيدن به همسايگى خداوند نمى دانم ؛ باين جهت كه ما بالاتر از عبادت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اميرالمؤ منين (عليه السلام ) نداريم و از روايات معلوم مى شود كه بعض ‍ يا بيشتر اعمال آنها فقط بخاطر بدست آوردن رضاى خدا و نزديكى به او بوده است .
چه اشكالى دارد گاهى اوقات ترس از مجازات نيز جزيى از نيت آنها باشد. براى كسى كه از ترس مجازات خدا غش مى كند، امكان ندارد يا خيلى مشكل است كه اين ترس در نيت او هيچ تاءثيرى نداشته باشد.
به نظر مى رسد حالتهاى پيامبران (عليه السلام ) و اولياى خدا حتى سرور آنان پيامبر ما (صلى الله عليه و آله و سلم ) مختلف بوده و علت آن اختلاف جلوه هاى اسمهاى خداوند متعال براى آنان بوده و خداوند به اين طريق آنان را تربيت و درجات آنان را بالا برده و آنان را به خود نزديكتر مى نموده است . خداوند متعال براى كمال آنان قلبهاى آنان را تربيت مى كرده است ؛ چنانچه در بعضى از فرازهاى آن زيارت مى خوانيم : موالى ! لكم قلوب تولى الله رياضتها بالخوف و الرجاء؛ آقايان من ! خداوند اختيار قلوب شما را داشته و با ترس و اميد آن را تربيت مى كند. گاهى با نامهاى جمالى خود براى آنان جلوه مى كند، آنان نيز با پروردگار خود انس گرفته و براى او ناز مى كنند. و گاهى با نامهايى كه نشانه غلبه و جلال اوست در مقابل آنان جلوه گر شده كه در اين حالت آنان به تضرع ، استغفار و گريه پرداخته ؛ و با مناجاتى كه بيشتر آن استغفار و پناه بردن به خدا و درخواست نجات از جهنم و آتش است ، با او مناجات مى كنند. و اين مطلب بر كسى كه كمى با احاديث آنان سر و كار داشته باشد، پوشيده نيست .
درباره رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده است كه بعضى اوقات خطاب به عايشه مى فرمودند: برايم بگو، حميرا! و در عين حال در انتظار وقت نماز بود و به بلال مى فرمود: راحتم كن بلال ! گاهى نيز هنگام فرود آمدن وحى رنگ و حالش تغيير مى كرد؛ و گاهى موقع وزش باد از نزول بلا مى ترسيد؛ تمام اينها نشان دهنده مختلف بودن حالتهاست . و اين مطلب با انجام تمام اعمال بنيت شايستگى خداوند براى پرستش سازگارى ندارد. البته بعيد نيست منظور اين علماى بزرگ از نيت شايستگى خداوند متعال براى عبادت معنايى باشد كه با نيت نزديك شدن و رضايت او سازگارى داشته باشد، زيرا گاهى انگيزه نزديك شدن به دوست ، برخوردارى از بخشش و نعمتها يا فرار از مجازات او نمى باشد، بلكه باين جهت است كه شايسته نزديك شدن مى باشد. و اين كار يكى از معانى عمل كردن بخاطر شايستگى او براى پرستش است ، همانگونه كه از سرور اولياء اميرالمؤ منين (عليه السلام ) بر مى آيد، آنجا كه مى فرمايد: ((تو را به خاطر ترس از آتش يا آرزوى بهشت عبادت نكردم ؛ بلكه تو را شايسته بندگى ديدم آنگاه تو را پرستيدم .)) زيرا آن حضرت (عليه السلام )، نيت شايستگى براى عبادت را در مقابل نيت عبادت از ترس آتش يا خواهش بهشت قرار داده ، نه در مقابل رسيدن به رضايت و نزديكى او.

از خدا مى خواهيم كه قصد نزديكى و رضايت خود را به ما عنايت فرموده و ما را به درك معنى نيت نزديك شدن به خود، يا دست كم به توانايى قبول آن به طور اجمال ، موفق نمايد؛ زيرا عده اى از علماى بزرگ درك معنى نزديكى به خدا را منكر شده و مى گويند: معناى قصد نزديكى چيزى جز انجام عمل بنيت دستور خداى متعال نيست و نيتى كه بيش از اين باشد، مخالف تنزيه خداى متعال است ؛ گرچه اين سخن درستى نيست . مخفى نماند كه بعضى از بزرگان از روى غفلت گفته اند: عبادتى كه به خاطر ترس از مجازات يا خواهش بهشت باشد، باطل است . و اين غفلتها و لغزشها از بزرگان و شخصيتها شگفتى ندارد؛ زيرا در مبتلا شدن آنان به اين گونه لغزشها حكمتى الهى وجود دارد.
مطلب ديگر اين كه منظور سيد ما قدس سره در كتاب اقبال از سخن خود كه : ((كسى كه خدا را فقط به خاطر فرار از مجازات عبادت كند، بنده پستى است .)) همانطور كه خود نيز تصريح كرده ، منظورش كسى است كه اگر ترس از مجازات نبود عبادت نمى كرد، كه چنين چيزى مخالف صفت عالى انسانى است . و او كسانى را مى گويد كه خدا را سزاوار خدمت كردن نمى دانند؛ كه قطعا از بندگان پست بوده و اين اعتقاد خارى در چشم ايمان و اسلام است .
گاهى مخلصين بر خود سخت گرفته و علاوه بر مشغول نبودن به غير محبوب ، با تمام توانايى به كارهاى سخت روى آورده و اگر فضيلت دو كار يكسان بود، هر كدام را كه سخت تر است انجام مى دهند. آنها بندگان نزديك خدا هستند، چنانچه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) اينگونه بود.
انواع تغذيه روزه داران
روزه داران به لحاظ تغذيه نيز به چند دسته تقسيم مى شوند:
(الف عده اى تغذيه آنان از راه حرام است . اين گروه مانند باربرهايى هستند كه بار مردم را به منزلشان مى رسانند. بهمين جهت پاداش مال صاحب غذا بوده و روزه دار فقط از گناه ظلم و غصب خود بهره مند مى گردد. و به عبارت ديگر كار اين دسته مانند كار كسى است كه سوار بر چهار پاى غصبى شده و خانه خدا را با آن طواف كند.
(ب عده اى تغذيه آنان شبهه ناك است ؛ كه اين دسته به دو گروه تقسيم مى شوند: دسته اول كسانى هستند كه اين مشتبه به حرام واقعى ، در ظاهر براى آنان حلال است و دسته دوم حتى در ظاهر نيز براى آنان حلال نيست . دسته اول حكم كسى را دارد كه تغذيه او حلال است گرچه يك درجه از او پايينتر است . و دسته دوم حكم كسى را دارد كه غذاى حرام مى خورد، گرچه يك درجه از او بالاتر است .
(ج دسته اى تغذيه آنان حلال است ولى سفره آنان رنگين بوده ، از چند نوع غذا استفاده كرده و پرخورى مى كنند. اين دسته مانند انسانهاى پستى هستند كه در حضور دوست خود به كارهايى مى پردازند كه اول خوشش نمى آيد، و دوست انتظار دارد كه آنان از چيزى جز ياد و نزديك شدن به او لذت نبرند. چنين بنده اى لياقت مجلس دوستان را نداشته و بايد او را با چيزى كه دوست دارد تنها گذاشت . و شايسته است او را بنده شكمش بدانيم نه بنده پروردگارش .
(د عده اى نيز از دسته فوق تجاوز كرده و كارشان به اسراف و ريخت و پاش و تلف كردن رسيده ، حكم اين دسته مانند كسانى است كه غذايشان حرام است ؛ و بهتر است او را گناهكار بدانيم تا مطيع .
(ه‍ عده اى هم كسب و كار و هم تغذيه آنها حلال بوده و از خوشگذرانى و اسراف دور هستند؛ براى خدا تواضع كرده و در مقدار خوردنى و آشاميدنى بمقدار حلال و غير مكروه بسنده مى كنند؛ غذاى خوشمزه نخورده و به يك خورش اكتفا نموده ؛ يا بعضى از چيزهاى زيادى و لذتها را ترك مى كنند. درجات آنان پيش پروردگارى كه مراقب تلاشها و مراقبتهاى آنان است ، محفوظ مى باشد؛ شكرگزار آن بوده و پاداش آن را مى دهد. در هنگام گرفتن پاداش باندازه سر سوزنى به آنان ظلم نشده و خداوند پاداشى بهتر از عمل آنها به آنان داده و بى حساب و با فضل خود به آنان مى بخشد. و كسى نمى داند چه نعمتهاى گرانقدرى براى آنان ذخيره شده كه به ذهن كسى خطور نكرده است .
انواع نيت افطار و سحرى
بلحاظ نيت افطار و سحرى نيز روزه داران به چند دسته تقسيم مى شوند:
(الف عده اى - مانند كسانى كه بطور معمول غذا مى خورند - فقط جهت رفع گرسنگى و لذت تغذيه ، افطار و سحرى مى خورند.
(ب عده اى علاوه بر اين ، استحباب و نيرو گرفتن براى عبادت را ضميمه آن مى كنند.
(ج دسته اى هدف آنان از افطار و سحرى فقط اين است كه مطلوب آقا و مولايشان بوده و كمكى براى عبادت اوست . و بهمراه اين نيت آداب مطلوب آن را نيز از قبيل ذكرها و چگونگى خوردن رعايت كرده و اعمال مستحبى كه شامل خواندن قرآن و دعا و حمد خداست را قبل و بعد و در اثناء افطار و سحرى انجام مى دهند.
گوشه اى از آداب افطار و سحرى
از مهمترين امور در افطار و سحرى ، قبل از شروع و بعد از گفتن بسم الله ...، خواندن سوره قدر است ؛ و بهترين چيزى كه قبل از افطار خوانده مى شود دعايى است كه در اقبال آمده و مفضل بن عمر، آن را روايت كرده است : ((امام صادق فرمودند: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود: اباالحسن ! ماه رمضان نزديك شده است ؛ قبل از افطار دعا كن ؛ جبرئيل پيش من آمد و گفت : يا محمد! كسى كه در ماه رمضان ، با اين دعا، قبل از افطار، دعا كند، خداوند دعاى او را مستجاب ، نماز و روزه او را قبول و ده دعاى او را مستجاب مى كند؛ گناه او را بخشيده ، غم و غصه او را از بين برده ، گرفتاريهايش را بر طرف كرده ، حاجات او را برآورده نموده ، او را به مقصودش رسانيده ، عمل او را با عمل پيامبران و صديقين بالا برده و در روز قيامت چهره او درخشانتر از ماه شب چهارده خواهد بود. گفتم : چه دعايى است ؟ جبرئيل ! گفت : اللهم رب النور العظيم ...))
شرايط روزه صحيح
در روايات آمده است : ((غيبت ، دروغ ، نگاه (حرام ) پى در پى ، دشنام دادن و ظلم - كم باشد يا زياد - باعث باطل شدن روزه مى شود؛ و روزه ، فقط خوددارى از خوردنى و آشاميدنى نيست ؛ هنگام روزه گوش ، چشم ، زبان ، فرج و شكمت نيز بايد روزه بگيرند. دست و پايت را نگهدار و بسيار سكوت كن مگر از خير. و با نوكرت رفق و مدارا نما. هنگام روزه بايد گوش و چشم تو نيز از حرام و زشتى روزه بگيرد. از جدال و آزار رساندن به نوكر خوددارى كن و وقار روزه را داشته باش و روزى كه روزه اى با روزى كه روزه نيستى بايد با هم فرق داشته باشند.)) رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند: ((آسانترين چيزى كه خداوند در روزه بر روزه دار واجب نموده ، خوددارى از خوردنى و آشاميدنى است .)) فقها به صحت روزه بعضى از آنها فتوا داده اند. جمع بين روايات بالا با روايتى كه از رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) وارد شده و سخن فقها به اين است كه بگوييم منظور از صحت در احاديث فوق اين است كه چنين روزه اى مورد قبول خداوند است كه بگوييم منظور از صحت در كلام فقها اين است كه چنين روزه اى قضاى آن را ساقط مى كند.
خلاصه اين كه روزه صحيح و كاملى كه خدا براى كامل نمودن روزه دار مقرر فرموده است ، قطعا روزه اى است كه شامل خوددارى اعضاى بدن از گناه مى باشد؛ و روزه كاملتر اين است كه علاوه بر آن ، قلب را از ياد غير خدا بازداشته و از هر چه غير اوست روزه بگيرد. و هنگامى كه انسان ماهيت روزه ، درجات و فلسفه تشريع آن را فهميد، ناچار بايد از هر گناه و حرامى ، بخاطر قبول روزه اش خوددارى كند. و الا مسئول بوده و بخاطر اين كه اعضاى بدنش روزه نگرفته اند، مجازات مى شود، و ساقط شدن قضاى روزه به اين معنا نيست كه انسان را در روز قيامت از مجازات نجات دهد.
فضيلت ماه رمضان
درباره فضيلت اين ماه و گستردگى رحمت خدا در آن مطالب بسيار زياد و فوايد فراوانى در روايات آمده است - البته براى كسانى كه اهل درك و شعور باشند. از قبيل :
(1 خداوند در ماه رمضان موقع افطار هفتاد ميليون نفر را كه همگى سزاوار آتش شده اند، از آتش آزاد مى كند. و باندازه تمام افرادى كه در ماه رمضان آزاد نموده ، در شب آخر آن آزاد مى كند.
(2 در شب اول ماه رمضان خداوند هر كدام از مخلوقات خود را كه بخواهد مى بخشد. در شب بعد اين عده را دو برابر مى نمايد. و در شب بعد دو برابر تعداد تمام افراد شبهاى قبل را از آتش آزاد مى كند. (و بهمين ترتيب ) تا شب آخر ماه رمضان كه در اين شب تعداد تمام كسانى را كه در اين ماه آزاد نموده است دو برابر مى نمايد.
سخنان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) درباره ماه مبارك رمضان
(3 سيد قدس سره در ((اقبال )) از كتاب ((بشارة المصطفى لشيعة المرتضى )) با استناد آن به ((حسن بن على بن فضال )) از امام رضا از پدرانش ، از اميرالمؤ منين - درود و سلام بر آنان - روايت نموده كه حضرت فرمودند: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) روزى براى ما سخنرانى نمود و فرمود:
((مردم ! ماه خدا با بركت و رحمت و بخشش گناهان نزديك است ؛ ماهى كه نزد خدا برترين ماه ها، روزهايش برترين روزها، شبهايش بهترين شبها و ساعتهاى آن بهترين ساعتهاست ؛ ماهى است كه در آن به ميهمانى خدا دعوت شده و شما را در اين ماه از كسانى قرار داده اند كه شايسته كرامت خدا هستند. نفس كشيدن شما در آن تسبيح و خوابيدنتان در آن عبادت و عمل شما در آن مقبول و دعاى شما در آن مستجاب است . پس ‍ با نيتهايى راست ، و دلهايى پاك از خدا بخواهيد شما را موفق به روزه آن ، و خواندن كتابش نمايد. بدبخت كسى است كه از آمرزش خدا در اين ماه بزرگ محروم شود.
با تشنگى و گرسنگى خود در آن ، گرسنگى و تشنگى روز قيامت را بياد آوريد. به فقيران خود صدقه بدهيد؛ بزرگان خود را در آن احترام كنيد؛ كوچكترها را مورد رحمت خود قرار دهيد و صله رحم بجا آوريد. زبانهاى خود را حفظ كرده ، ديدگان خود را از آنچه نگاه به آن حلال نيست و گوشهاى خود را از آنچه گوش دادن به آن حلال نيست ، نگهداريد. با يتيمان مردم مهربانى كنيد تا با يتيمان شما مهربانى شود. به درگاه خداوند از گناهان خود توبه كنيد. هنگام نماز دستهايتان را با دعا بطرف بالا بلند كنيد؛ زيرا اين وقت بهترين اوقات است و خداوند در آن هنگام با نظر رحمت به بندگانش نگاه كرده و هنگامى كه از او بخواهند و با او مناجات نمايند، جواب آنان را مى دهد. و اگر او را صدا بزنند، به آنان لبيك مى گويد. و اگر دعا كنند، دعايشان را مستجاب مى كند.
مردم ! شما زندانى اعمال خود مى باشيد، با استغفار خود را آزاد كنيد. پشتهايتان از گناه سنگين است با طولانى نمودن سجده هاى خود آن را سبك نماييد. بدانيد خداوند به عزت خود سوگند خورده است كه سجده كنندگان و نمازگزاران را عذاب نكند و در روزى كه مردم براى پروردگار جهانيان بر مى خيزند، آنان را با آتش نترساند.
مردم ! كسى كه به مؤ من روزه دارى افطار بدهد، ثواب آزاد كردن يك بنده و آمرزش گناهان گذشته خود را دارد. عرض كردند: رسول خدا! همه ما نمى توانيم اين كار را انجام دهيم . حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند: از آتش بپرهيزيد، گر چه با نيم دانه خرمايى . از آتش بپرهيزيد گر چه با جرعه آبى .
مردم ! هر كدام از شما كه اخلاق خود را در اين ماه اصلاح كند، روزى كه در صراط پاها مى لغزد، جوازى بر صراط خواهد داشت . و هر كدام از شما كه بر بنده و كنيز خود آسان بگيرد، خداوند در حساب بر او آسان خواهد گرفت ؛ و كسى كه شر خود را در آن باز دارد، خداوند در روزى كه او را ببيند غضب خود را از او باز مى دارد. كسى كه يتيمى را بزرگ بدارد، خداوند در روزى كه او را ببيند او را بزرگ خواهد داشت ؛ و كسى كه در اين ماه صله رحم كند، خداوند روزى كه او را ببيند او را به رحمت خود وصل مى كند. كسى كه در آن قطع رحم كند، خداوند روزى كه او را مى بيند رحمت خود را از او قطع خواهد نمود. و كسى كه يك نماز مستحبى بخواند خداوند براى او خلاصيى از آتش مى نويسد. و كسى كه عمل واجبى انجام دهد ثواب كسى كه هفتاد واجب را در ماهى غير از اين ماه انجام دهد، خواهد داشت . و كسى كه در اين ماه زياد بر من صلوات بفرستد، روزى كه ترازوها سبك است ، خداوند ترازوى او را سنگين مى نمايد. و كسى كه يك آيه از قرآن بخواند، مانند پاداش كسى كه قرآن را در ماهى غير از اين ماه ختم كند، خواهد داشت .
مردم ! درهاى بهشت در اين ماه باز است ، از پروردگار خود بخواهيد آن را به روى شما نبندد؛ درهاى جهنم نيز بسته است از پروردگار خود بخواهيد آن را به روى شما باز نكند؛ شياطين هم در زنجيرند، از پروردگار خود بخواهيد آنان را بر شما مسلط نكند.
اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود: برخاستم و عرض كردم يا رسول خدا! برترين اعمال در اين ماه چيست ؟ فرمودند: اباالحسن ! برترين اعمال در اين ماه دورى گزيدن از حرامهاى خداى عزيز و بزرگ است . سپس گريه كرد. عرض كردم چرا گريه مى كنى رسول خدا؟ فرمود: على ! بخاطر حلال شمردن تو در اين ماه است ؛ گويا با تو هستم و تو براى پروردگارت نماز مى خوانى و بدبخت ترين اولين و آخرين ، همانند ((پى كننده شتر ثمود)) ضربه اى به جلو سرت مى زند كه موى صورتت با آنان رنگين مى شود.
اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود: عرض كردم : رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )! آيا در آن حال دينم سالم است ؟ فرمود: آرى دينت سالم است . سپس فرمود: على ! كسى كه تو را بكشد مرا كشته و كسى كه با تو دشمنى كند با من دشمنى نموده و كسى كه به تو ناسزا بگويد، به من ناسزا گفته ، زيرا تو مانند نفس من هستى روح تو از روح من و سرشت تو از سرشت من است ؛ خداى عزيز و بزرگ مرا آفريد؛ تو را نيز آفريد و مرا برگزيد! و تو را؛ من را براى پيامبرى انتخاب نمود و تو را براى امامت اختيار كرد.
بنابراين كسى كه امامت تو را انكار كند پيامبرى من را انكار كرده . على ! تو وصى من ، پدر فرزندانم ، همسر دخترم و جانشين من در ميان امتم در زندگى من و بعد از مرگ من هستى . امر تو امر من و نهى تو نهى من است . به كسى كه مرا به پيامبرى برانگيخته و مرا بهترين مردم قرار داد، قسم مى خورم كه تو حجت خدا بر خلق او و امين او بر رازش ، و جانشين او در ميان بندگانش مى باشى .))
(4 از رساترين بشارتهايى كه درباره ماه رمضان وارد شده ، نفرين پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر كسى كه در آن آمرزيده نشود، مى باشد، آنجا كه فرمود: ((كسى كه ماه رمضان را بگذراند و آمرزيده نشود، خدا او را نيامرزد.)) زيرا اين نفرين با توجه به اين كه او به پيامبرى برانگيخته شد تا رحمتى براى جهانيان باشد، مژده بزرگى براى گستردگى رحمت و عمومى بودن آمرزش در اين ماه مى باشد. و اگر غير از اين بود - با توجه به اين كه رحمتى براى جهانيان است - مسلمانى را، گر چه گناهكار باشد، نفرين نمى كرد.
(5 از مهمترين رواياتى كه در اين مورد وارد شده روايات زيادى است كه درباره زنجير شدن شياطين متمرد، باز شدن درهاى بهشت ، گشودن درهاى رحمت ، بسته شدن درهاى آتش ، ايستادن خداوند در مقابل دشمنان جنّى و صداى منادى خدا از اول ماه تا آخر آن وارد شده است ؛ چيزى كه مانند آن در هيچ ماهى نيامده است . زيرا در مورد ساير ماه ها وارد شده كه فقط در ثلث آخر شب چنين مناديى ندا مى كند مگر در شب جمعه كه از اول شب تا صبح اين منادى ندا مى كند و همينطور در ماه رجب ؛ ولى در ماه رمضان اين ندا از ماه آخر آن و تمام شبها و روزهايش ‍ وارد شده است .
(6 در روايات آمده است كه ماه رمضان مخصوص اجابت دعا و آيه ((ادعونى استجب لكم ؛ بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را)) مى باشد.
هر كدام از اين فضايل ارج فراوانى نزد اهلش داشته ، با آن منت خدا را بر خود درك نموده ، با تشكر و سرور زيادى به استقبال آن رفته و از آن استفاده مى كنند ولى غافل و منكر بخاطر از بين بردن امكانات و فرصتها و سهل انگارى ، از آن كم بهره يا بى بهره است .
از بعضى نقل شده كه مى گويند: به زنجير كشيدن شياطين در ماه رمضان فايده زيادى ندارد و گويا تصديق اين مطلب برايش مشكل بوده يا منظور از آن را نفهميده است ؛ در حالى كه اين مطلب در ماه رمضان محسوس ‍ بوده و آثار آن از جهت ازدياد عبادات و خيرات در آن ، آشكار است ؛ و كسى در آن شكى ندارد. و كسى كه ماهيت شيطان را شناخته و جهت ارتباط او را با بشر و طريقه تاءثير او را بداند، مى فهمد كه صرف خوددارى از خوردنى و آشاميدنى بخصوص اگر همراه با نگهداشتن زبان از پرگويى باشد. باعث منع دخل و تصرف شيطان در دل روزه دار مى شود؛ همانگونه كه در فرمايش معصومين (عليهم السلام ) به آن اشاره شده است : ((با گرسنگى مجارى او (شيطان ) را تنگ نماييد، كه او مانند خون در بدن انسان جارى است .))
بهر صورت زيادى عبادات و خيرات و طاعاتى كه از مردم مى بينم ، قابل انكار نيست . بله اين مطلب نسبت به همه شياطين و نسبت به جميع مكلفها نيست . و اين مطلب براى اهل آن روشن است ، چنانچه در بعضى از روايات باب صريحا گفته شده كه مراد از شياطين ، شياطين متمرد هستند.
قرار گرفتن در مسير بخشش هاى خداوند
در اين ماه مبارك رحمت و بخشش الهى گسترده است . و شرع و عقل و عرف همگى مى گويند كه بايد در مسير بخششهاى پروردگار متعال قرار گرفته و از الطاف او در توفيق بنده براى كسب نزديكى و خوشنوديش ، با شوق و شكر و ادب استقبال نمود. كمترين كارى كه براى قرار گرفتن در مسير بخششها مى توان انجام داد، اين است كه بنده جوابى به منادى اين ماه داده كه شامل اظهار تشكر و قبول منت ، عذر خواستن از كوتاهى و اعتراف به فرمانبردارى باشد. براى فهم چگونگى جواب دادن به اين منادى بهتر است پيش خود مجسم نماييم كه فرستاده بزرگ يكى از پادشاهان دنيا از طرف او براى دعوت به مجلس ميهمانى سلطان ، نزد كسى آمده و به او بگويد: پادشاه به او نهايت لطف را دارد، لغزشهاى او را بخشيده و به او هديه ها و فرمانهاى حكومت بر مناطق و لباسهاى گرانقيمت عطا مى كند؛ حتى بالاتر از اين ، سلطان از او خوشنود بوده و مشتاق ديدار، انس ، نزديك شدن و وفاست و او را يكى از دوستان خود مى گرداند و آنگاه در ذهن خود مجسم كند كه او چگونه به اين دعوت پاسخ داده و جان خود را در اين راه مى دهد. و عزيزان و نزديكان و خودش را فداى اين دعوت مى كند. سپس بزرگى پروردگار مهربان و سلطان بزرگ را با تمام سلاطين دنيا سنجيده و بدين ترتيب چگونگى پاسخ به اين دعوت را دريابد. و آنگاه جواب شايسته اى به آن بدهد. و اگر نمى تواند جواب خوبى آماده كند، همان جوابى را كه در جواب منادى رجب گفتيم ، با تغيير دادن بعضى از فرازهاى آن ، بخواند. و بهتر است آن را در اول ماه بلكه در شب اول و در بعضى از اوقات مخصوص آن بخواند.
نيز براى قرار گرفتن در مسير رحمت و بخشش الهى بايد با دعاها و مناجاتهايى كه از معصومين (عليهم السلام ) بدست ما رسيده يا غير آنها، دعا و مناجات نمايد و نيز درباره آياتى كه در اين مورد نازل شده است بسيار تاءمل نمايد؛ ((لا يعبؤ بكم ربى لولا دعائكم ؛ اگر دعاى شما نبود، پروردگارم به شما اهميت نمى داد.)) و ((ادعونى استجب لكم ؛ مرا بخوانيد تا اجابت كنم شما را.)) و اذا سئلك عبادى عنى فانى قريب اجيب دعوة الداع اذا دعان فليستجيبوا لى و ليؤ منوا بى لعلهم يرشدون ؛ هنگامى كه بندگانم از تو درباره من سؤ ال كردند، همانا من نزديك بوده ، دعاى كسى كه مرا بخواند اجابت كنم پس بايد دعوت مرا اجابت كرده و به من ايمان بياورند؛ شايد به راه راست هدايت شوند)) و ((ام من يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء؛ اى كسى كه وقتى كه او را بخوانند بيچاره را اجابت كرده و گرفتارى را برطرف مى نمايد.)) و ((فلولا اذ جاءهم باءسنا تضرعوا؛ چرا وقتى عذاب ما به آنها رسيد تضرع و زارى نكردند!)) و ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم داخرين ؛ همانا آنان كه از دعا و عبادت من از روى تكبر اعراض كنند، بزودى با لذت و خوارى وارد دوزخ مى شوند.)) و ((و اسئلوا الله من فضله ان الله كان بكم رحيما؛ از خدا درخواست كنيد، از فضلش . زيرا خداوند با شما مهربان است .)) و آيات فراوان ديگر.
تاءمل در روايات و عمل ائمه (عليهم السلام ) در اين رابطه ، و دعاهاى آنان نيز مفيد است . زيرا در مى يابيم كه با چه نامهايى بايد او را صدا زده و ادب را در مقابل او چگونه رعايت نماييم ؛ و ادب بندگى را در هر حال چگونه بجا آوريم ؛ چگونه او را بر سر لطف و مهر و محبت آورده و از عفو، كرم و فضل او بهره مند گرديم ؛ چگونه به لذت و خوارى خود به درگاه مهر و رحمت او اعتراف نماييم . و در مى يابيم كه كارهايى كه در اين رابطه انجام داده اند، بالاتر از توان انسان مى باشد. و به جان خودم سوگند كه همين دعاها و مناجاتها براى كسى كه اهل درك و تفكر باشد كافى بوده و او را از هر دليل و معجزه اى براى اثبات رسالت و امامت بى نياز مى نمايد.
عظمت دعاهاى معصومين
اگر عالمى بخواهد مقدارى از عظمت دعاهاى آنان را بفهمد، بايد، بدون اقتباس از دعاها و مناجاتهاى آنان ، دعا يا مناجاتى را تهيه و آن را با آنچه از آنان رسيده مقايسه كند؛ تا ببيند تفاوت از كجا تا به كجاست . و كسى كه ذره اى از معرفت نفس را داشته و در درياى دعا و مناجات آن فرو رود، فراوانى معارف و حد اعجازش را در آن تصديق مى كند؛ و من محتاج و نادان جزء كوچكى از معارفى را كه در ادعيه و مناجاتها بيان شده در روايات و حتى خطبه هاى آنان نيافته ام ، مگر آن دسته از آنها كه در خطاب به خدا بوده و در مقام توحيد، تسبيح و حمد او باشد. و فكر مى كنم باين جهت باشد كه روايات سخن گفتن با مردم است ولى دعا و مناجات سخن گفتن با خداوند بزرگ است و علومى كه از سخن گفتن با عالم آشكار مى شود از سخن گفتن با نادان پيدا نخواهد شد.
و خلاصه ، ادعيه اى كه از آنها (عليهم السلام ) به ما رسيده ، گويا جواب قرآن است ؛ بعبارت ديگر گويا آن دعاها قرآنى مرفوع و بالا رفته ، در جواب قرآن نازل است ؛ و قرآن كلام پروردگار متعال و مناجات او با بنده و رسولش (صلى الله عليه و آله و سلم )، و ادعيه كلام و مناجات رسول و اولياى او با خداى بزرگ است و بجز عده خيلى محدودى حقيقت اين مطلب را نمى فهمند. ادعيه نعمت بزرگى است كه از ائمه دين (عليهم السلام ) به ما رسيده و بهمين نيز منت زيادى بر ما دارند، كه شاكرين نمى توانند شكر آن را بجا آورند. و يكى از راههاى شكر آن ، اين است كه آن را ضايع نكرده بلكه با ايجاد شرايط در دعا و مناجات كمال استفاده را از آن ببرند.
آداب قرائت قرآن و دعا
ماه رمضان بهار دعا و قرآن است ؛ بهمين جهت بطور اختصار به شرايط واجب دعا اشاره مى كنيم ؛ زيرا بيان تفصيلى آن جاى ديگرى دارد؛ و همچنين شرايط قرائت قرآن ؛ كه در اينجا براى رعايت ادب و حق تقدم قرآن ، ابتدا شرايط قرائت آن را بيان مى كنيم .
تدبر در قرآن
خداى متعال مى فرمايد: ((افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها؛ چرا در قرآن انديشه نمى كنند؛ يا بر دلهايشان قفلهايى است .)) كسى كه در قرآن تدبر و انديشه مى كند بايد به اندازه تدبرش معنى كلام و بزرگى آن و عظمت گوينده را فهميده ، و در هنگام قرائت با حضور قلب بوده و در آن انديشه نمايد؛ منظور از كلام را بفهمد و موانع فهم را از بين ببرد؛ تا آنگاه انديشه و درك او بيشتر شده و به عوالم زيبا و مقامات بالايى برسد. رعايت بعضى از امور مذكور لازم بوده و رعايت بعضى از آنها واجب نيست ، گر چه خيلى مفيد و سودمند است .

 

فهم معناى قرآن
منظور از فهميدن معناى كلام خدا اين است كه اجمالا بداند كه كنه قرآن از انوار خدا بوده و در عالمها مظاهرى دارد كه اين مظاهر نيز تاءثيراتى دارد. در عوالم آخرت صورتى مانند صورت پيامبران ، فرشتگان و بندگان صالح خدا داشته ، در اين شكل سخن گفته ، در پيشگاه خداوند شفاعت كرده و شفاعت او قبول مى شود و شافعى است پذيرفته شده و راستگويى است كه تصديق شده است . در حقيقت جلوه اى از جلوه هاى خداى بزرگ است . مطالبى كه درباره قرآن گفتيم همگى برگرفته از روايات اهل بيت (عليهم السلام ) بود؛ كسانى كه متولى قرآن بوده و از آن جدا نمى شوند. هر چيزى در قرآن بيان شده ، و دانش آنچه بوده و خواهد بود، در آن است ؛ و نورى است كه خداوند بوسيله آن كسانى را كه پيرو خوشنوديش باشند به راههاى سلامتى راهنمايى نموده ، و با اذن خود آنان را از تاريكيها خارج و به راه راست هدايت مى كند؛ حتى حقيقت آن در بعضى عوالم با حقيقت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) و جانشينان پاك او يكى است . چنانچه اين فرمايش اميرالمؤ منين (عليه السلام ): ((انا القرآن الناطق ؛ من قرآن ناطق هستم .)) از اين مطلب پرده بر مى دارد.
تمام كلام اين كه قرآن حقيقتى دارد. و حقيقت او بگونه اى است كه اين علوم به كنه شناخت آن نمى رسد. و او چنان است كه خداى متعال فرموده است : ((جز دست پاكان به آن نمى رسد.)) درك حقيقت قرآن ملازم با شناخت عظمت آن و شناخت عظمت آن ملازم با درك عظمت گوينده آن است ؛ بنابراين كسى كه آن را بدينگونه شناخت ، بايد هنگام تلاوت آن حضور قلب داشته و هنگام قرائت ، سعى كند در آن تدبر كرده و سعى كند منظور سخن ، اشارات و نكات قرآن را بفهمد. و بدين ترتيب به علم مبداء و معاد - كه همان علم به خدا، فرشتگان ، كتابهاى او و روز قيامت و شناخت حقيقت اشيا مى باشد - كه در قرآن هست دست يابد. از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمودند: اسرارى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) با من در ميان مى گذاشت از مردم نمى پوشاندم و فقط در جايى آن را كتمان مى كردم كه كسى كه توان فهم كتاب خدا را داشته باشد نمى يافتم .
نمونه اى از تدبر و فهم در قرآن
اكنون بد نيست نمونه اى از تدبر و فهميدن قرآن بيان كنيم تا براى كسانى كه مى خواهند به اين امر بپردازند، مفيد باشد: وقتى انسان در سوره واقعه مى خواند ((افراءيتم الماء الذى تشربون ؛ آيا آبى را كه مى آشاميد، ديدند؟)) مى تواند فكر خود را محدود به مزه آب نكند و درباره مطالب مختلفى پيرامون آن بينديشد. از جمله درباره بوجود آمدن تمام اشيا از آن بينديشد. مثلا فكر كند كه آب چگونه در اشكال گوناگون دانه ، گياه ، حيوان و انسان يافت مى شود. آنگاه درباره اجزاى انسان فكر كند، اجزاى ظاهرى مانند گوشت و استخوان و... چشم و گوش و... نيروها و اخلاق عالى و اخلاق رذيله و آثار آن در دنيا و آخرت ، تا نوبت به تفكر درباره مراتب عقلهاى خود رسيده و در مورد عقل مستفاد فكر كند و ببيند كه گويا عالم كوچكى است و حتى آن را عالم بزرگى ببيند. آنگاه در تفكر خود به مبداء آب بازگشته و همانگونه كه در قرآن است ، بفهمد آب از آثار رحمت خداوند بوده و نيز بفهمد كه رحمت از صفات خداوند است . و بدين ترتيب آب را نعمتى از نعمتهاى خداوند بداند.
اين نوع از تدبر از چيزهايى است كه علم مكاشفه با آن آغاز مى شود و اگر كسى كه تدبر مى كند، فكر خود را غرق در اين مطلب كند شايد چيزى ببيند كه اين فرمايش امام صادق (عليه السلام ): ((چيزى نديدم ، مگر اين كه قبل و همراه و بعد از او خداوند را ديدم .)) را تصديق نمايد.
و اگر خواننده قرآن در اين موارد نيز تدبر نمايد قران را بهتر خواهد فهميد:
(الف ) انديشيدن درباره حالات پيامبران كه با توجه به نزديكى آنان به خداوند و داشتن مقام بالايى نزد او چرا اين همه گرفتار بلاها و مصيبت ها بودند؛ مصيبتهايى مانند فقر، بيمارى و اذيت مردم از قبيل دروغگو خواندن ، تهمت ، دشنام ، كتك زدن و كشتن . و فكر كند كه خدا چگونه آنان را با بلاها و محنتها تربيت نمود تا جايى كه سرور پيامبران (صلى الله عليه و آله و سلم ) با اين كه حبيب خدا بود، فرمود: ((هيچ پيامبرى مانند من اذيت نشد.)) و درباره هر كدام از اين مطالب بينديش تا موارد زير را از آن بفهمى .
(1)بزرگى خداوند متعال را از آن بفهمى ، از اين جهت كه امثال اين بزرگان تحت سيطره قدرت و حكمت او بودند. و او هر چه بخواهد انجام مى دهد و كسى نمى تواند از كارهاى او سؤ ال كند.
(2)متوقع نباشى كه بايد در مقابل طاعاتى كه دارى خداوند نيز امور را طبق اراده تو در آورد.
(3)هنگامى كه تو را در دنيا مبتلا به فقر و خوارى يا ساير بلاها مى كند، از فضل او ماءيوس نشوى .
(4)هيچ مؤ منى را بخاطر بلاهايى كه به او رسيده شماتت نكن .
(5)هيچ مؤ منى را بخاطر ذلت و فقرى كه در دنيا دارد، تحقير نكن ؛ شايد خداوند او را بجهت بزرگواريش مبتلا كرده است .
(6)پستى دنيا را نزد خدا ببين . خود نيز آن را بزرگ ندانسته و كوچك شمار. و بخاطر از دست دادن آن غصه نخور.
(7)رو آوردن دنيا را علامت دور شدن از خدا و پشت كردن آن را علامت صالح بودن خود بدان ؛ همانگونه كه به حضرت موسى (عليه السلام ) وحى شد: ((اگر فقر آمد، بگو: آفرين بر نشان صالحين و هنگامى كه غنا آمد، بگو: گناهى است كه مجازات آن زود آمد.))
(ب )يكى ديگر از چيزهايى كه براى فهم قرآن مفيد است ، انديشيدن درباره مجازات و حدود و تعزيراتى است كه براى گناهان وضع شده است ؛ مثلا بريدن دست بخاطر دزديدن ربع دينار كه يكى از احكام الهى است ، ترس بزرگى براى عاقل بوجود مى آورد از اين جهت كه او هر روز گناهان قلبى و بدنى زيادى مرتكب مى شود. و اگر مجازات ربع دينار چنين باشد مجازات او با اين بار سنگين چه خواهد بود!
(ج )انديشيدن درباره اعمال و مجازات امتهايى است كه نابود شده اند؛ نيز از اين جمله است . حضرت عيسى (على نبينا و آله و عليه السلام ) از عمل كسانى كه گرفتار نزول عذاب شده بودند سؤ ال كردند، و خود جواب دادند ((آنان دنيا را باندازه بچه اى كه مادرش را دوست مى دارد، دوست داشتند. و با ترس اندكى از اهل گناه فرمانبردارى مى كردند. داراى آرزوهاى طولانى بوده و لهو و لعب آنان را غافل كرده بود. از يكى از آنان سؤ ال كرد چگونه هلاك شده و عذاب مى شويد؟ گفت : شب با سلامتى خوابيديم ولى صبح در ((هاويه )) بوديم . پرسيد: هاويه چيست ؟ گفت : كوهى آتشين است كه تا روز قيامت بر ما افروخته مى شود. پرسيد: چه گفتيد و چه جوابى شنيديد؟ گفت : گفتيم : ما را به دنيا برگردان تا در آن زهد پيشه كنيم ، جواب شنيديم : دروغ مى گوييد، فرمود: عجيب است كه ديگران با من سخن نمى گويند، گفت : روح الله ! فرشتگانى خشن و نيرومند بر دهان آنها دهنه اى آتشين زده اند، من در ميان آنان بوده ولى از آنان نبودم ، وقتى عذاب نازل شد، من را نيز در بر گرفت ، و اكنون با تار موئى به كناره جهنم آويزانم ، نمى دانم در آن مى افتم يا از آن نجات مى يابم .
و درباره گناه ((اصحاب سبت )) و عذابشان كه در ابتدا تبديل به ميمون و خوك شده و سپس هلاك گرديدند، فكر كن . آنگاه به اعمال خود بينديش ، آيا مطمئنى كه عمل تو مانند اعمال آنها نباشد؟ امثال اين تفكرات نمى گذاشت كه صالحين و اوليا با اطمينان بخوابند و مى گفتند: كسى كه از شبيخون مى ترسد چگونه مى خوابد! و صورت خود را هر روز چندين بار بررسى مى كردند كه ببينند آيا از ستم گناهان سياه شده يا به حال خود باقى است ؟
موانع فهم قرآن
بهر صورت لازم است كسى كه مى خواهد قرآن را بفهمد موانع فهم را از بين ببرد و الا آنگونه كه بايد، نمى تواند از قرآن استفاده كند و حتى گاهى بعوض سود، زيان مى بيند. موانعى از قبيل :
(1)تقيد به اداى دقيق حروف از مخارج آن و رعايت دقيق قواعد تجويد. اين مطلب از تدبر در آيه جلوگيرى كرده و مانع فهميدن قرآن مى شود.
(2)يكى از صفات و اخلاق رذيله سبب مى شود كه قلب نتواند معانى قران را بفهمد چنانچه مفاد بعضى از آيات نيز همين است مانند:
((و خدا اينچنين بر دل هر منكر ستمكارى مهر بدبختى مى زند.)) و ((بجز كسانى كه دائم رو به درگاه خدا دارند، كسى آن را نمى فهمد.)) اين صفات باعث كدورت قلب شده و مانع فهميدن حقيقت اشياء مى شود؛ مانند آينه اى كه زنگار گرفته و شكلها را بخوبى منعكس نمى كند.
(3)اعتقاد به مطلبى باطل و درست پنداشتن آن و اعتقاد به اين كه خلاف آن كفر يا گمراهى مى باشد، نيز از موانع فهم است . زيرا قبل از اين كه قلب بتواند حق را ببيند و با آن روشن بشود، آن را كفر پنداشته و آن را توجيه و تاءويل مى كند. و تا زمانى كه چنين تعصب باطلى در شخص باشد، هيچگاه توانايى رسيدن به حق را نخواهد داشت .
(4)هنگام تفسير آيه تفسير ظاهر و آشكارى را ببيند و خيال كند تمامى مراد آيه همين است و برداشتى غير از اين ، تفسير براءى و حرام مى باشد.
زمانى كه خواننده قران حقيقت و بزرگى قرآن را دريافت ، بايد در آيات او تدبر كند و وقتى تدبر كرده و موانع فهم را از سر راه برداشته و در صدد فهميدن آن بر آمد، طبيعتا منظور خدا در كلامش براى او، آشكار مى شود. - البته بمقدار ايمان خود - و آنگاه كه از اين آبشخور جامى نوشيد، مست مى شود. و زمانى كه از جلوه هاى معارف الهى مست شده ، قلب او از آيات مختلف ، كه هر كدام اثر مخصوصى دارند، تاءثير پذيرفته و با هر معنايى حال و سرورى براى او پيدا مى شود. به اين دليل كه نگرش او به هر آيه بگونه اى است كه گويا خود مخاطب آن آيه بوده ، يا براى او نازل شده و اين آيه فقط براى اوست . آنگاه حالت غم يا خوشحالى ، ترس يا اميدوارى ، توكل يا خوشنودى يا يكتا دانستن خدا به او دست داده و سپس بحسب حالى كه از تاثيرات قران پيدا كرده ، با پناه بردن و استعمار، اعتراف و توبه ، دعا و شكر، تسبيح و حمد نمودن و با گفتن ((لا اله الا الله )) يا ((الله اكبر)) به آيات جواب مى دهد.
زمانى كه ترس او را فرا گيرد، فكر مى كند كه از تمام خيرات و سعادتهايى كه در آيات ، براى بندگان صالح خدا آمده محروم شده است . و در اين حال براى رفع بدبختى خود به پرودگارش پناه مى برد. و هنگامى كه اميدوار شد، آرزوى رسيدن به مقامات بالاى كاملين ، عارفين و مقربين را مى ناميد و از خدا مى خواهد او را نيز از آنان بگرداند. و هنگامى كه اين تاثرات براى او كامل شد، با بركات وحى و عطاياى خداوند، يقينا ترقى كرده تا جايى كه گويا خدا را مى بيند كه با او سخن گفته و او را مخاطب قرار داده است و گويا با دل مى بيند كه خداوند با الطافش به او خطاب و با نعمت بخشيدن و نيكى كردن با او مناجات مى كند، و در اين صورت حال تعظيم ، گوش فرا دادن ، فهميدن و حيا در او پيدا مى شود.
اگر موفق شد شكر اين نعمت را آنطور كه سزاوار است ، بجا آورد و با اين عطيه الهى آنطور كه بايد، روبرو شد، خداوند مقام بهتر و بالاترى به او عنايت مى فرمايد، بگونه اى كه گوينده را در سخنش و صفات او را در كلماتش مى بيند؛ چنانچه امام صادق (عليه السلام ) بنابر روايتى در ((توحيد صدوق )) مى فرمايد: ((خداوند در كلامش براى بندگانش آشكار مى شود، ولى آنها نمى بينند.)) در اين حال او فقط متوجه گوينده است و به خود يا قرائتش يا چيزهاى ديگر ابدا توجهى ندارد.
خداوند بحق اين مقام ، اين مقام را به ما و جميع مؤ منين عنايت فرمايد.
و بحق اولياى مقرب و دوستان سعادتمندش - كه درود خدا بر همه آنان باد - اين نعمت و حال را نصيب ما نيز بنمايد.
تعريف دعا
بعضى از شرايط دعا بحكم عقل ، بعضى بحكم شرع و بعضى بحكم هر دو مى باشد. قبل از هر چيز دعا را در اصطلاح خود، تعريف مى كنيم : ((درخواست شخص پست و پايين ، با خضوع و فروتنى ، چيزى را از شخص بلند مرتبه ، دعا مى باشد.))
شرايط دعا
چند شرط از شرايط دعا از اين تعريف بر مى آيد كه ابتدا آنها را برشمرده و سپس ساير شرايط را كه در روايات آمده است بدنبال آنها ذكر مى كنيم :
(1)حضور قلب . با توجه به اين كه دعا عبارت است از خواستن و خواستن امرى باطنى است ، نتيجه مى گيريم كه دعاى بدون حضور قلب ، دعا نيست .
(2)خضوع و فروتنى .
(3)اميدوارى . چون خواستن بدون اميدوارى تحقق نمى يابد، اميدوارى نيز از شرايط دعاست .
(4)شناخت خدا و اعتقاد به قدرت او و علم او به نياز. زيرا اميدوارى كه يكى از شرايط دعا مى باشد در صورتى تحقق مى يابد كه دعا كننده خداوند را شناخته و علم و قدرت او را نسبت به خواسته خود باور داشته باشد.
لازم به ذكر است درجه اى از خضوع در مقابل بعضى از بزرگان خضوع محسوب مى شود در حالى كه همين درجه از خضوع در مقابل كسى كه بزرگى بيشترى داشته باشد خضوع نيست . و خداوند متعال بزرگتر از هر بزرگى است و حتى دعاى بدرگاه او بدون اجازه او مخالف خضوع در مقابل اوست . و خداوند نه تنها اجازه داده بلكه با اين آيه از ما خواسته است : ((و هنگامى كه بندگانم از تو درباره من سوال كنند، (بگو) من نزديك بوده و دعاى دعاكنندگانى كه مرا بخوانند، اجابت مى كنم . پس به من روى آورده و به من اعتماد نمايند.))(18)
مطلب ديگر اين كه خواستن حقيقى كه در تعريف دعا آمده بود بوجود نمى آيد مگر هنگام درخواست خير واقعى ؛ و بنده خير و شر خود را تشخيص نمى دهد چنانچه خداى متعال مى فرمايد: ((و انسان با دعاى خيرش ، شر را مى خواهد.)) گرچه خير واقعى كه هيچگونه شرى در آن نباشد منحصر در نزديكى و رضايت اوست . در ((مصباح الشريعه )) آمده است : دعا يعنى در حالى كه انديشه ات غرق در مشاهده پروردگار بوده و اختيار را از كف داده و تمام امور ظاهرى و باطنى خود را به پروردگار تسليم و واگذار كرده اى ، با تمام اعضا و جوارح حاجت خود را از خداوند بخواهى . بنابراين لازم است دعا كننده توجه كند، كه دعاى او خير باشد و از خدا چيزى نخواهد كه شر بوده و به ضررش باشد. و هنگامى كه آثار اجابت را نديد از اجابت مايوس نشود. چون ممكن است چيزى را كه در دعايش خواسته به زيان او بوده و خداوند با عدم اجابت دعاى او خير او را برايش پيش آورد. و نبايد به خدايى كه صادقانه وعده اجابت داده بدگمان شود.
راز عدم اجابت دعاى خوبان
عدم استجابت دعاى خوبان باين جهت است كه خداوند نسبت به بندگان صالحش عنايت كامل دارد. و اين عنايت باعث مى شود كه او را از چيزهايى كه باعث ضرر اوست حفظ كند؛ گرچه بخيال خود سعادتش در آن است ؛ مانند قصه حضرت خضر (عليه السلام ) كه آن بچه را كشت ؛ اگر فرض كنيم پدر و مادرش از روى نادانى فكر مى كردند خير آنها در زندگى و بقاى فرزندشان مى باشد و از خدا همين را مى خواستند، ولى خداوند مى دانست كه در صورت زنده ماندن فرزند، پدر و مادر، كافر و هلاك مى شوند؛ در اين صورت اجابت دعاى آنان فقط در كشتن فرزندشان بود. دعا كننده ، دعا مى كند و مقصود خود را دوست دارد، بخاطر اين كه فكر مى كند سعادت او در همان چيزى است كه مى خواهد و وقتى خداى متعال مى بيند كه او اشتباه مى كند و خير او در خلاف آن است ، در اينجا اجابت واقعى اين است كه چيزى به او بدهد كه خير واقعى اوست ، نه چيزى كه او آن را خير مى داند ولى باعث هلاكت اوست . و مردم نيز با يكديگر همينطور رفتار مى كنند: مثلا اگر كسى خيال كند در ظرفى كه زهر است ، پادزهر مى باشد و در ظرفى كه پادزهر است ، زهر مى باشد و از پدرش بخواهد مايع درون ظرف را به او داده تا بنوشد و شفا پيدا كند ولى پدرش بداند، آنچه را مى خواهد سم است ، اجابت او اين است كه از دادن آن به او خوددارى كرده و به او پادزهر بدهد و اگر بداند مايع درون ظرف سم و باعث نابودى اوست و آن را به او بدهد، خواهد گفت : من از پدرم پادزهر خواستم ولى به من زهر داد.
خداوند نيز كه از تمام جزئيات و خصوصيات بندگانش مطلع است ، مى داند فلان بنده طورى است كه اگر مثلا مالى را كه مى خواهد، به او عنايت كند، از رضايت و قرب پروردگار دور مى شود؛ گر چه او نداند و آن را از خدا بخواهد. عنايت كامل خدا در اينجا، اين است كه او را از آن مال محروم كند و آن مال را به فقرى تبديل كند كه از او فرار مى كرد. زيرا فقير تنها به اين جهت مال را مى خواست كه خيال مى كرد سعادت او در آن است ؛ مانند كسى كه خيال مى كرد محتويات ظرف پادزهر است . خداوند متعال نيز كه مى داند بزرگترين سعادت براى او فقر است و بى نيازى باعث بدبختى اوست و او بخاطر نادانى خود آن را مى خواهد، اگر مال را به او عنايت نمايد، دعاى او را اجابت ننموده و اجابت حقيقى فقير نمودن اوست . زيرا اعطاى مال شكل اجابت داشته ، ولى خالى از روح اجابت است ولى عدم اعطاى مال بر عكس است . آنچه گفتيم بر گرفته از روايات بود؛ حتى در بعضى از روايات داريم : ((خداوند بخاطر عنايتى كه به بندگان مؤ منش دارد، اى بسا آنان را به گناهان كوچك مبتلا مى كند تا به عجبى كه بدتر از گناه و مايه نابودى اوست ، گرفتار نشود.))
بهر صورت خداوند در رابطه با مؤ منين جز خير انجام نمى دهد گرچه اعمال او با توجه به ويژگيها و حالات فردى و با توجه به حكمت الهى ، متفاوت باشد. و هر خيرى كه مخالف با حكمت و عدل خدا نبوده و با ويژگيهاى مؤ من سازگار باشد، خداوند متعال با عنايت خود آن را به مؤ من عطا مى فرمايد گرچه مؤ من آن را نخواسته باشد.
پرسش و پاسخ
در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه اگر عطاياى خداوند اينگونه است ، پس ‍ دعا چه فايده اى دارد؟ و معناى اجابت چيست ؟ بايد گفت : فايده دعا اصلاح حكم و حكمت الهى است . زيرا گاهى حالات و اعمال بنده بگونه اى است كه حكمت الهى اقتضا مى كند او را از خير خاص محروم نمايد، ولى وقتى دعا با آن اعمال و حالات همراه شود، حكمت الهى اقتضا مى كند او را از آن خير محروم ننمايد. از طرف ديگر، دعا فوايد زياد ديگرى غير از اجابت دارد.
(5)اميدوارى به خدا و قطع اميد از ديگران . خداوند مى فرمايد: ((و با اميد و آرزو و ترس او را بخوانيد.)) و در ((كافى )) و ساير كتابهاى معتبر نيز امام صادق (عليه السلام ) و او از پدرانش (عليهم السلام ) و آنها از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت كرده اند كه خداوند متعال به يكى از پيامبرانش وحى كرد:
((قسم به عزت و جلال و مجد و ارتفاع من بر عرشم ، بلاشك اميد هر كسى را كه به غير من اميدوار شود حتما قطع مى كنم ؛ و بدون ترديد و حتما لباس خوارى در ميان مردم به او مى پوشانم ؛ و يقينا و بطور قطع او را از قرب خود كنار مى زنم ؛ و بى ترديد و بلاشك او را از پيوستن به خودم دور مى كنم . در حالى كه سختيها در دست من است اميد او در سختيها به ديگران و به ديگران اميدوار است و درِ ديگران را مى كوبد در حالى كه كليد درها در دست من بوده و درها هم بسته است ، و درب من براى كسى كه مرا بخواند باز است . كيست كه در حوادث ناگوار به من اميد بسته و من اميد او را براى بر طرف شدن ناگواريش قطع كرده باشم ! كيست كه براى كار مورد علاقه اش به من اميدوار شده و من اميد او را از خود قطع نموده باشم ! تمام آرزوهاى بندگان نزد من محفوظ است . ولى آنها به حفظ من راضى نشدند، آسمانهاى خود را پر از كسانى نمودم كه از تسبيح من خسته نمى شوند و به آنان دستور دادم درها را بين من و بندگانم نبنديد ولى بندگانم به سخن من اعتماد نكردند.
آيا نمى داند اگر حادثه اى از حوادث ناگوار من به او برسد كسى جز من نمى تواند آن را بر طرف كند! آيا من كه قبل از در خواست عطا مى كنم ، فكر مى كند اگر از من درخواست شود خواسته او را نمى دهم ! آيا من بخيلم كه بنده ام مرا بخيل مى داند! آيا جود و كرم ، مال من نيست ! آيا عفو و رحمت بدست من نيست ! آيا محل آرزوها نيستم ! چه كسى غير من آرزوها را قطع مى كند! آيا اميدواران نمى ترسند كه به غير من اميدوار مى شوند!
اگر اهل آسمانها و زمينهايم همگى آرزو كنند و به هر كدام از آنان باندازه تمام آنچه همگى آرزو كرده اند، بدهم به اندازه جز ذره اى از داراييم كم نمى شود. و چگونه مالى كه من سرپرست اويم كم مى شود!
چه بيچاره اند كسانى كه از رحمتم مايوس هستند، چه بدبختند كسانى كه از دستوراتم سرپيچى كرده و من را در نظر ندارند.)).
و در حديث قدسى آمده است : ((من نزد گمان بنده مؤ منم هستم . پس ‍ نبايد جز خير به من گمان داشته باشد.))
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند: ((در حالى به درگاه خداوند دعا كنيد كه يقين به اجابت او داريد.))
از امام صادق روايت شده كه فرمودند: ((وقتى كه دعا كردى ، گمان كن كه حاجت تو دم در است .)) و در روايت ديگرى چنين آمده است : ((دلت را متوجه كن و گمان كن حاجت تو دم در است .))
نيز روايت شده است : ((فرعون در حال غرق شدن از موسى كمك خواست ولى او را يارى نكرد، خداوند به موسى وحى كرد علت اين كه فرعون را يارى نكردى ، اين بود كه تو او را نيافريده اى و اگر از من يارى مى خواست ياريش مى نمودم )) داستان قارون و سرزنش خداوند، حضرت موسى را، بخاطر يارى نكردن او نيز معروف است .
خوش گمانى به خدا و تفاوت آن با بى مبالاتى در دين
برادرم ! روايات مى گويد: كسى به خدا خوش گمان نبوده ، مگر اين كه خداوند با همان گمان ، با او رفتار كرده است . ولى خيلى ها فريب خورده و بى مبالاتى در دين را با خوش گمانى به خدا اشتباه گرفته اند. و اگر شيطان براى انسان چنين وانمود كند كه گناه او ناشى از خوش گمانى او به خداست بايد از او دليل خواسته و بگويد: اگر واقعا چنين است پس چرا در مورد رزق خود خوش گمان نيستم - رزقى كه خداوند آن را تضمين نموده و با سوگند بر آن تاكيد كرده است . و اگر به عنايت و لطف و كرم او خوش گمانى ، اين صفات ، فقط مربوط به امور اخروى نيست و اگر در امور دنيايت نيز به كرم او معتقد هستى چرا وقتى اسباب رزق را از دست مى دهى مضطرب شده و به كرم او تكيه نمى كنى ؟ و چرا بخاطر حاجتهاى دنيوى اين همه غصه خورده و اندوهگين مى شوى ؟ و اگر پدر پولدار و با محبتى كه روزى تو را تضمين كرده بود، داشتى ، به سخن او اعتماد و ضمانت او را قبول نمى كردى ؟ آيا عنايت خدا را كمتر از لطف پدرت مى دانى ؟ يا مى ترسى ناتوان باشد! يا احتمال مى دهى از تو دريغ كند! يا باور ندارى كه او ارحم الراحمين ، تواناترين قدرتمندان و بخشنده ترين بخشندگان است .
روايت شده است : ((هنگامى كه خدا از حساب خلق فارغ شد، مردى باقى مى ماند كه گناهان او بيش از كارهاى نيكش مى باشد، فرشتگان او را به طرف آتش مى برند ولى او سرش را بر مى گرداند. خداوند دستور مى دهد كه او را برگردانيد، آنگاه به او مى گويد: چرا سرت را برگرداندى - در حالى كه خداوند خود مى داند.- مى گويد: پروردگارا! چنين گمانى به تو نداشتم ، خداوند متعال مى فرمايد: فرشتگانم ! قسم به عزت و جلالم او يك روز هم به من خوش گمان نبوده ولى چون ادعا مى كند خوش گمان بودم ، او را به بهشت ببريد.
(6)پرهيز از گناه بويژه ستم مالى و آبرويى به مردم . در حديث قدسى آمده است : ((دعا از تو، اجابت از من ، زيرا دعائى از من پوشيده نمى ماند مگر دعوت حرام لقمه .))
نيز از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده است : ((كسى كه دوست دارد دعايش مستجاب شود، بايد كسب و خوراكش را حلال نمايد.))
از جمله نصيحتهايى كه خداوند به حضرت عيسى (على نبينا و آله و عليه السلام ) نمود، اين بود: ((به ستمگران بنى اسرائيل بگو: در حالى كه مال حرام زير پايتان و بتها در خانه هايتان است به درگاه من دعا نكنيد. زيرا سوگند ياد كرده ام كه دعاى هر كسى را كه مرا بخواند اجابت نمايم . و اجابت اينان تا موقعى كه پراكنده گردند جز لعنت چيزى نيست .))
از پيامبر روايت شده است كه : ((خداوند به من وحى كرد: برادر منذرين ! برادر رسولان ! قوم خود را بر حذر بدار از اين كه وارد يكى از خانه هاى من شوند در حالى كه مظلمه اى از يكى از بندگان نزد آنان باشد. زيرا تا زمانى كه ايستاده و مشغول نماز هستند، آنان را لعنت مى كنم مگر اين كه مظلمه را رد كنند. كه در اين صورت گوش آنان هستم كه با آن مى شنوند، چشم آنان هستم كه با آن مى بينند، و از اوليا و برگزيدگانم خواهند بود و بهمراه پيامبران و راستگويان و شهيدان در بهشت همسايه من مى باشند.))
درباره ردّ دعاى يكى از بنى اسرائيل روايت شده است : ((با زبانى كه ناسزا مى گفت و دل ستمكار و ناپاك و نيتى غير صادقانه دعا مى كرد.))
از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده است : ((كسى كه بدون عمل دعا مى كند، مانند كسى است كه بدون چله كمان ، تيراندازى مى كند.))

 

از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است : ((خداوند دعاى كسى را كه بدون حضور قلب دعا مى كند، مستجاب نمى كند، بنابراين هنگام دعا دلت را متوجه كن ، آنگاه يقين به اجابت داشته باش .))
و از او (عليه السلام ) روايت شده است : ((خداوند دعايى را كه از قلبى سخت برخاسته باشد، اجابت نمى كند.))
و روايت شده است : ((دعاى چهار نفر مستجاب نمى گردد. مردى كه در خانه اش بنشيند و بگويد: خدا به من روزى بده ، و مردى كه زنش را نفرين كند، و مردى كه خداوند مالى به او بدهد ولى آن را از بين ببرد، و مردى كه به مرد ديگرى قرض بدهد و شاهد نگيرد، آنگاه او، آن را انكار كند.)) و در بعضى از روايات نفرين بر همسايه و درخواست حرام و قطع رحم نيز به موارد فوق اضافه شده است .
و از اميرالمومنين (عليه السلام ) روايت شده است : ((اى صاحب دعا! چيزى را كه غير ممكن بوده و حلال نيست ، در خواست مكن .))
(7)گريستن . روايت شده است : ((بين بهشت و جهنم ، گردنه اى است كه كسى از آن عبور نمى كند، مگر كسانى كه از ترس خدا، خيلى گريه كرده باشند.))
از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز روايت شده است كه خداوند به من فرمود:((قسم به عزت و جلالم . عبادت كنندگان اصلا ارزش گريه را نزد من نمى دانند من براى آنان قصرى در ((رفيق اعلى )) بنا مى كنم كه كسى با آنان در آن شريك نيست .))
نيز روايت شده است : ((روز قيامت ، تمام چشمها گريان است ، مگر چشمى كه از ترس خدا گريه كرده باشد. و هر چشمى كه از ترس خدا پر اشك شده باشد، خداوند بقيه بدنش را بر آتش حرام مى كند. و اگر اين اشك روى صورتش بريزد، هيچگاه به اين صورت ندارى و خوارى نمى رسد. هر چيزى پيمانه يا وزنى دارد مگر قطره اشكى . زيرا خداوند با كمى از آن دريايى از آتش را خاموش مى نمايد. و اگر بنده اى در ميان امتى گريه كند خداوند به اين امت بخاطر گريه او رحم مى كند.))
(8)سپاس و ستايش خداوند. راوى مى گويد: از اميرالمومنين سؤ ال كردم چگونه تمجيد كنم ؟ فرمود: مى گويى : و يا من اءقرب الى من حبل الوريد! يا من يحول بين المرء و قلبه ! يا من هو بالمنظر الاعلى و بالافق المبين ! اى كسى كه از رگ گردن به من نزديكترى ! اى كسى كه بين شخص و دلش حايل مى شوى ! اى كه در چشم اندازى بالاتر از هر چيز و در افق آشكارى هستى !)) در بعضى از روايات عبارت ديگرى نقل شده است .
(9)ذكر نامهاى خدا كه مناسب دعايش مى باشد، و نيز گفتن نعمت هاى خداوند و شكر آن ، بيان گناهان و آمرزش خواستن براى آنها.
(10)درنگ و عجله نكردن و اصرار و پافشارى در دعا. زيرا كه خداوند درخواست كننده لجوج را دوست دارد. و حداقل پافشارى اين است كه دعاى خود را سه بار تكرار كرده و خواسته خود را سه بار بگويد.
(11)پنهان دعا كردن . زيرا هم فرمان خداوند ((در پنهان دعا كنيد)) را اجابت كرده و هم از آفت ريا دور مى ماند. و روايت شده است : ((دعاى پنهانى برابر با هفتاد دعاى آشكار است .))
(12)شريك ساختن ديگران در دعا. چنانچه روايت شده است .
(13)با ديگران دعا كردن . دعا در جمع نيز باعث اجابت است .
بهترين جمعيت براى دعا چهل نفر است و بجاى آن چهار نفر هم مى توانند هر كدام ده بار دعا كنند. و اگر نتواست در جمع دعا كند، خود نيز مى تواند چهل بار دعا كند.
(14)تضرع در دعا بهمراه قلب خاضع و بدن متواضع و چاپلوسى . خداوند به حضرت عيسى (عليه السلام ) وحى نمود: ((عيسى ! مانند غريق غمزده اى كه ياورى ندارد، به درگاه من دعا و دلت را برايم خوار كن و در خلوت بسيار بياد من باش . و بدان من با چاپلوسى كردن تو خوشحال مى شوم . با زنده دلى و نشاط اين عمل را انجام بده و صداى غمناك خود را به من برسان .))
و به موسى وحى كرد: ((موسى ! هنگامى كه مرا مى خوانى ترسان باش ؛ صورت خود را خاك آلوده كن و با اعضاى مهم بدنت برايم سجده كن . و با ايستادن در مقابل من به اطاعت من مشغول شو. و با ترسى كه از قلبى ترسان برخاسته است ، با من مناجات كن ... قلبت را با ترس از من بميران . زنده دل و كهنه لباس باش . در ميان زمينيان ناشناس و در آسمان معروف ، همنشين خانه و چراغ شب باش . مانند صابرين از من اطاعت كن . و از زيادى گناهان فرياد بزن ؛ مانند فرياد كسى كه از دشمن فرار مى كند و در اين امور از من كمك بخواه كه من كمك و ياور خوبى هستم .
(15)صلوات فرستادن بر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) و آل او (عليهم السلام ) نيز در اول و آخر دعا باعث اجابت است . محمد بن مسلم از يكى از دو امام (عليهما السلام ) روايت كرده است : ((در ترازوى خدا چيزى سنگين تر از صلوات بر محمد و آل محمد نيست .))
هشام بن سالم از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده است : ((تا زمانى كه صلوات بر محمد و آل محمد فرستاده شود، دعا پشت حجاب خواهد ماند.))
نيز از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است : ((كسى كه به درگاه خدا حاجتى دارد، بايد ابتدا بر محمد و آل محمد صلوات فرستاده ، سپس ‍ حاجت خود را بخواهد و دعاى خود را با صلوات بر محمد و آل محمد به پايان برساند، چون خداى متعال كريمتر از اين است كه ابتدا و انتهاى دعا را پذيرفته و وسط آن را رها كند؛ زيرا چيزى مانع از اجابت صلوات بر محمد و آل محمد نمى شود.
صلوات بسيار مهم و از اركان ولايت است . همانگونه كه خداوند ايمان كسى را بدون اقرار به آنان و بدون ولايت آنان (صلوات الله عليهم ) قبول نمى كند، دعا و صلوات نيز چنين است .
صلوات نيز مانند ساير اعمال شكل و روحى دارد. روح آن اين است كه مقام آنان را نزد خدا فهميده و بفهميم كه آنها وسيله ها و شفيعهايى نزد خدا بوده و خداوند كسى را بدون توسل به آنان نمى پذيرد. و نيز آنان اولى به انسان از خود او مى باشند و پايه اين مطلب اندك شناخت واقعى است كه باعث عمل به اولويت آنان مى باشد. و آنگاه كه اين شناخت واقعى تحقق يافت ، و بنده با اين شناخت يك بار صلوات فرستاد، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) ده بار يا بيشتر و بى نهايت بر او صلوات مى فرستد؛ و اگر اين صلوات در دعا باشد، دعا مستجاب مى گردد.
(16) پاكدلى و روى آوردن با تمام وجود به خداوند. امر ديگرى كه باعث اجابت است توجه كردن بنده به مولاى بخشنده ، مهربان و رحيم با قلب ، باطن و روح خود مى باشد. نيز بايد دل خود را از غير خدا بخصوص افكار پستى كه باعث نجاست دل و كثيف شدن روح مى باشد - مانند افكار حرام ، مكروه و جايز بخصوص غم و غصه دنيا و ترس از ناگواريها و بدگمانى به خداوند متعال و بى اعتمادى به وعده هاى او - پاك نمود. زيرا اين امور باعث هلاكت دل مؤ من و حتى رو گرداندن خداوند متعال از او مى شود- ((اين گمانى كه به خدا داشتيد، شما را هلاك كرد.)) - و از ضعف ايمان سرچشمه گرفته و نوعى بى ادبى به خدا و اطاعت از شيطان مى باشد. ((شيطان با وعده دادن فقر شما را بكارهاى زشت و بخل وا مى دارد.))
(17) دعا قبل از بلا. چنين دعايى خيلى مؤ ثرتر از دعايى است كه پس از رسيدن بلا و سختى صورت مى گيرد.
(18) شريك نمودن ديگران در دعا و قبل از خود براى آنان دعا كردن . امر ديگرى كه در دعا مؤ ثر است ، اين است كه ديگران را در دعاى خود شريك نمايد. ولى بهتر است قبل از خود براى آنان دعا كند.
دوستى براى خدا
و بايد توجه داشت كه منشاء اين كار ولايت و محبت باشد نه تحمل اين عمل بر خود بخاطر سرعت اجابت كه در اين صورت فايده چندانى ندارد. آنچه مهم است دوست داشتن براى خداست . و در قرآن و احاديث تاكيد زيادى روى آن شده است . در روايات معتبر مى خوانيم : ((آيا ايمان چيزى جز دوست داشتن براى خدا و دشمن داشتن براى خدا است ؟))، ((مطمئن ترين دستگيره هاى ايمان دوست داشتن براى خداست .))، ((خداوند متعال بين دو دوست كه مصافحه كنند وارد شده و با كسى كه رفيقش را بيشتر دوست دارد، مصافحه مى كند.)) و ((هنگامى كه مؤ من در نهان ، براى برادر مؤ منش دعا مى كند، فرشته اى او را از آسمان ندا مى دهد: و صد هزار برابر آنچه براى برادر مؤ منت خواستى ، به تو عطا شد. فرشته دومى بيش از اين مقدار ندا مى دهد. و همينطور هر كدامشان صد هزار برابر زياد مى كنند، تا اين كه فرشته هفتم ندا مى دهد: هفتصد هزار برابر براى تو مى باشد. سپس خداى متعال ندا مى دهد: من بى نيازى هستم كه فقير نمى شوم . بنده خدا! يك ميليون برابر آنچه خواستى به تو عطا شد.
حيف است در اين مختصر روايت ((حسن بن يقطين )) را نياورم . گرچه اين روايت معروف است ولى بخاطر علاقه به عمل اين عمل كننده با ولايت ، دوستدار، مجاهد و ياور، آن را در اينجا مى آوريم : ((امام صادق (عليه السلام ) نامه اى به حاكم اهواز درباره((حسن بن يقطين )) بدين مضمون نوشت :
بسم الله الرحمن الرحيم . خداوند در عرش خود، سايه اى دارد كه در آن سايه كسى قرار نمى گيرد؛ مگر كسى كه اندوهى را از برادرش بر طرف نموده ، يا به او كمك كند، يا به او خوبى كند، گر چه با نصف دانه خرمايى باشد. و اين برادر تو است . والسلام . مى گويد: هنگامى كه به شهرم باز گشتم به در منزل او رفته ، اجازه خواستم او را ببينم و گفتم : من فرستاده امام صادق (عليه السلام ) هستم . پس از اطلاع ناگهان پا برهنه خارج شد، به من سلام كرد و مابين چشمانم را بوسيد؛ سپس گفت : تو، آقاى من ! فرستاده مولايم صادق (عليه السلام ) هستى ؟ گفتم : بله گفت : اگر راست بگويى مرا از جهنم آزاد كرده اى . دستم را گرفته ، به اطاقى برد، مرا در جايگاه خود نشانده و در مقابلم نشست . آنگاه پرسيد حال مولايم چگونه بود؟ گفتم : خوب . گفت : تو را به خدا؟ گفتم : به خدا - و تا سه بار سخن خود را تكرار كرد. سپس نامه را به او دادم ، آن را خواند و بر روى چشمانش گذاشت . سپس گفت : امر بفرما، برادر! گفتم : در نامه ات هزار درهم ماليات از من خواسته اند كه با دادن اين مبلغ هستيم از بين مى رود. او از آن ماليات صرف نظر كرد. سپس صندوقهاى اموالش را خواست . نصف اموالش را خود برداشت و نصف ديگرش را به من داد. سپس ‍ چهارپايانش را خواست . يك چهارپا را براى خود بر مى داشت و يكى را به من مى داد. سپس غلامهايش را خواست . يكى را به من مى داد يكى را خود بر مى داشت . سپس لباسهايش را خواست . يك لباس را براى خود برمى داشت و يك لباس را به من مى داد. و بدين ترتيب نيمى از تمام اموال و املاك خود را به من داد. و مرتب مى گفت : آيا تو را خوشحال كردم ؟ و من مى گفتم : بله ، به خدا قسم و بيشتر از خوشحالى به من دادى . هنگامى كه موسم حج فرا رسيد به حج رفته و براى او دعا نمودم . و از راهى رفتم كه بتوانم مولايم امام صادق (عليه السلام ) را زيارت نمايم . وقتى خدمت او رسيدم ، خوشحالى را در سيماى او مشاهده نمودم . فرمود: از فلانى چه خبر؟ آنچه اتفاق افتاده بود را براى او نقل كردم . او نيز با شنيدن سخنان من خوشحال مى شد و سيمايش مى درخشيد. گفتم : آقايم ! از رفتار او با من خوشحال شديد؟ فرمود: بله ، بخدا قسم مرا خوشحال كرد و حتما پدرانم را نيز خوشحال كرد. و بخدا قسم قطعا اميرالمومنين (عليه السلام ) را خوشحال كرد؛ و بى ترديد رسول خدا را خوشحال كرد. و بخدا قسم ، حتما، خدا را در عرش خود خوشحال كرد.
و در روايت است : ((كسى كه بدنبال خواسته برادرش براه افتد و با تمام توان بدنبال خواسته اش نباشد، حتما به خدا و رسولش و مؤ منين خيانت كرده است .)) و ((كسى كه يك خواسته برادر مؤ منش را برآورد، مانند كسى خواهد بود كه نُه هزار سال خدا را عبادت كرده باشد بگونه اى كه روزهايش را روزه و شبهايش به عبادت ايستاده باشد.
حسين بن ابى العلاء مى گويد: ((ما بيست نفر و اندى بوديم كه بطرف مكه حركت كرديم هر جا كه براى استراحت توقف مى كرديم گوسفندى را ذبح مى كردم . وقتى به خدمت امام صادق (عليه السلام ) رسيدم فرمود: افسوس ، حسين ! آيا مؤ منين را خوار مى كنى ! گفتم : پناه مى برم به خدا از اين . فرمود: شنيده ام در هر منزلى گوسفندى براى آنان ذبح مى كرده اى . گفتم : مولاى من ! اين كار را فقط براى رضاى خداى متعال انجام مى دادم . فرمود: آيا نمى ديدى كه عده اى از آنان هم مى خواستند اين كار را انجام بدهند ولى نمى توانستند و احساس حقارت مى كردند. گفتم : فرزند رسول خدا (درود خدا بر تو)! از خدا آمرزش خواسته و اين عمل را تكرار نمى كنم .))
اين مقدار روايت براى اشاره بود والا در اين مورد روايات بقدرى زياد است كه كتابها را پر و انسان را به شگفتى وا مى دارد.
(19) بلند كردن كف دستها هنگام دعا. ((رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) هنگام دعا و گريه و زارى و تضرع به درگاه خدا دستهاى خود را طورى بلند مى نمود كه فقير براى در خواست غذا دستهاى خود را بلند مى كند.))
از امام صادق (عليه السلام ) درباره دعا و بلند كردن دستها سؤ ال شد؛ حضرت فرمودند: پنج نوع است : اما تعوذ اين است كه كف دستهايت را رو به قبله قرار مى دهى . هنگام دعا براى رزق ، كف دستهايت را بطرف آسمان قرار داده و دستهايت را بالا مى برى و اما در تبنّل با انگشت سبابه ات اشاره مى كنى . و اما ابتهال اين است كه دستهايت را باندازه اى كه از سرت بالاتر بيايد بلند مى نمايى . و اما تضرع اين است كه انگشت سبابه ات را نزديك صورتت حركت دهى و اين دعاى ترس است .
و از او (عليه السلام ) روايت شده است : در ((رغبت )) دستانت را طورى باز كن كه كف دست پيدا باشد و در ((رهبت )) بگونه اى كه پشت دست پيدا باشد؛ در ((تضرع )) انگشت سبابه خود را به طرف چپ و راست حركت داده و در ((تبتل )) انگشت سبابه چپ را بآهستگى بطرف بالا و پايين حركت بده و در ((ابتهال )) دستها و ساعدهايت را بطرف راست چپ به حركت در آورد؛ ((تبتل )) اينگونه است و انگشت خود را بطرف بالا و پايين حركت داد؛ و ((ابتهال )) نيز اينگونه است و دستان خود را باز و در برابر صورت خود قرار داد. و فرمود: تا زمانى كه اشك جارى نشده ((ابتهال )) نكن .
در روايتى آمده است : ((استكانت )) در دعا اين است كه دستهايش ‍ را روى شانه هايش بگذارد.
دعا در حال سجده
آنچه گفتيم در مورد دعا در حال نشسته يا ايستاده بود؛ و ممكن است حالت سجده در بعضى موارد بهتر باشد؛ چنانچه مخصوصا در بعضى از دعاها وارد شده است . و نيز آمده است : ((نزديكترين حالات بنده به خداوند متعال در سجده است ؛ و اين حال برترين حالات و بالاترين مقامات است . و آن مقام فناى در خداست .))
در ((مصباح الشريعه )) آمده است : ((كسى كه بخوبى در سجده به خدا نزديك شود، هيچگاه از خدا دور نخواهد شد.)) و هدف خداوند از سجده نزديك شدن به او با دل و روح و باطن است . بهمين جهت كسى كه به او نزديك شود از غير او دور خواهد شد. همانگونه كه سجده در ظاهر جز با فراموش نمودن تمام چيزها و چشم فروبستن از هر چه كه چشم مى بيند، تحقق پيدا نمى كند، خداوند مى خواهد در باطن نيز چنين باشد. بنابر اين كسى كه در نماز دلش در هواى چيزى غير از خداست ، به همان چيز نزديك بوده و از آنچه خدا مى خواهد، دور است .))
در روايات فضايل اين ماه ، سفارش پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به طول دادن سجده آمد. و اين مطلب مهمى بوده و نزديكترين شكلهاى بندگى است . بهمين جهت هر ركعتى دو سجده دارد و در غير ركعت يك سجده وارد شده است . امامان ما (عليه السلام ) و شيعيان خاص آنان به طولانى نمودن سجده بسيار اهميت داده و در بعضى از سجده هاى امام سجاد (عليه السلام ) ذكر لا اله الا الله حقا حقا... را هزار بار از او مى شنيدند. سجده امام كاظم (عليه السلام ) از اول تا ظهر طول مى كشيد و از((ابن ابى عمير)) و ((جميل )) و ((خربوذ)) سجده هايى نظير آن نقل شده است .
يك عمل مجرب كه در حال سالك مؤ ثر است
در زمان تحصيل در نجف اشرف استاد بزرگى داشتم كه مرجع تربيتى طلاب با تقواى زمان خود بود، از او درباره اعمال بدنيى كه در حال سالك الى الله مؤ ثر است و آنرا تجربه كرده است ، پرسيدم . او در پاسخ دو مطلب را بيان كرد: يكى اين بود كه در هر شب و روز يك سجده طولانى نموده و در سجده بگويد: لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين هيچ خدايى جز تو نيست . تو منزهى . همانا من از ظالمين بودم . و منظور او از اين ذكر اين باشد كه روح من در زندان طبيعت زندانى ، و با غل و زنجيرهاى اخلاق رذيله ، بسته شده است . و من با كردارم خود را با اين غل و زنجيرها بسته و در زندان محبوس نموده ام . و پروردگار خود را از اين كه با ستم ، اين عمل را نسبت به من انجام داده باشد، منزه مى دانم . و من بودم كه به خود ستم كردم و خودم را در اين مهلكه ها انداختم .
به اطرافيان خود سفارش مى كرد كه اين سجده را انجام دهند. و هركسى كه به آن عمل مى كرد، تاءثير آن را در حالات خود مى ديد؛ بخصوص ‍ كسانى كه سجده شان طولانيتر بود بعضى از آنها هزار بار اين ذكر را مى گفتند و بعضى كمتر و بعضى بيشتر؛ حتى شنيدم كه بعضى از آنها سه هزار بار مى گفته اند.
20 - در دست داشتن انگشترى عقيق يا فيروزه . خداوند متعال مى فرمايد: خجالت مى كشم دست بنده اى را كه انگشتر فيروزه در آن است رد كرده و حاجتش را بر نياورم . از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است : ((هيچ كف دستى به سوى خداى متعال بلند نشده است كه نزد او محبوبتر باشد از كفى كه انگشتر عقيق در آن است .))
بسيار كم اتفاق مى افتد كه انسان از گناهان دائمى پاك باشد، بنابراين سزاوار است طاعتهايى را انتخاب كند كه براى پوشاندن آن گناهان مناسب باشد. و انگشتر بدست كردن يكى از آن طاعتهاست . گرچه اينجا، جاى بيان اين مطلب نبود ولى به مناسبت آن را ذكر نموديم .
21 - صدقه دادن . همانگونه كه روايت شده است صدقه دادن قبل از دعا باعث اجابت آن مى گردد. و نيز روايت شده است : ((رزق را با صدقه دادن فرود آوريد.))
22 - اوقات خاص . و نيز سزاوار است اوقات مخصوصى را براى دعا و حاجات خود انتخاب كند. اوقات فراوانى از قبيل :
الف - شب و روز جمعه . از امام باقر (عليه السلام ) روايت شده است : ((خداوند متعال در هر شب جمعه از اول شب تا آخر آن ، از بالاى عرش خود ندا مى دهد: و بنده مؤ منى نيست كه قبل از طلوع فجر از گناهان خود توبه كند، تا توبه او را قبول كنم آيا بنده مؤ منى نيست كه ...- و امام (عليه السلام ) به همين ترتيب چند حاجت را بيان نمود تا آنجا كه فرمود: تا طلوع فجر به اين ندا ادامه مى دهد.
و روايت شده است : ((خداوند برآورده نمودن حاجت بنده مؤ من را تا روز جمعه به تاءخير مى اندازد.))
از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده است : ((روز جمعه سرور و بزرگترين روزها نزد خداست ، و از روز فطر و روز قربان نيز بزرگتر است . در اين دو روز وقتى هست كه كسى در آن چيزى از خداى متعال نمى خواهد، مگر اين كه آن را به او عنايت مى فرمايد؛ الا اين كه حرامى را بخواهد... ولى در روز جمعه دو وقت است يكى مابين فراغت خطيب از خطبه و منظم شدن صفوف مردم ، و ديگرى پايان روز.)) و در روايت ديگر آمده است : ((زمانى كه نيمه خورشيد پنهان شود.))
ب - وقت مخصوص ديگر، بين ظهر و عصر روز چهارشنبه است براى نفرين كردن كفار.
ج - وقت نماز عشاء. روايت شده است : ((اين وقت به هيچيك از امتهاى گذشته عطا نشده است .))
د - يك ششم اول ، از نيمه دوم شب . ((عمر بن اُذينه )) از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده است كه آن حضرت (عليه السلام ) فرمودند: ((همانا در شب ساعتى است كه بنده مؤ منى در آن نماز نخوانده و دعا نمى كند، مگر اين كه دعاى او مستجاب مى شود. مى گويد: گفتم : خدا ياريت كند، اين چه ساعتى از شب است ؟ فرمود: هنگامى كه نيمى از شب گذشته ، و يك ششم اول نيمه شب فرا رسيد.)) و از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمودند: حضرت داود در اين ساعت آماده جنگ شد. و فرمود: كسى كه در اين ساعت دعا كند دعايش پذيرفته مى شود مگر فلانى .
ه‍- آخر شب تا طلوع فجر. گفته اند مراد از آخر شب ، يك سوم آخر شب است . روايت شده است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند: ((وقتى آخر شب فرا رسيد، خداى متعال مى فرمايد: دعا كننده اى هست تا او را اجابت كنم ؟ كسى خواسته اى دارد تا خواسته اش ‍ را بدهم ؟ كسى آمرزش مى خواهد تا او را بيامرزم ؟ توبه كننده اى هست تا توبه او را قبول كنم ؟ در روايت ديگر است : ((اگر تا طلوع فجر بخوابد شيطان در گوشهايش ادرار مى كند. پس پند گيريد، عاقلان !))
سيد بزرگ ((ابن طاووس (قدس سره ))) - همان كسى كه استادم (قدس سره ) مى گفت : غير از معصومين (عليهم السلام ) كسى در علم مراقبت مانند او نيامده است - در اينجا جوابى تهيه ديده است تا مراقبين در جواب اين منادى بگويند و تا جايى كه مى دانيم اولين كسى است كه اين عمل را انجام و اين سنت را رواج داد؛ همانگونه كه روز بلوغ خود را جشن گرفت . عقيده داشت خداوند متعال در اين روز لباس باارزش ‍ تكليف را به او پوشانيده و شرافتى نصيب او نموده است . به همين جهت نيز اين روز را روز بزرگى مى دانست و اين عمل نيز مراقبت ارزشمند و بزرگى است كه در هيچكدام از علماى مجاهد ما سابقه ندارد. جوابى كه براى اين منادى تهيه نموده است در كتاب ((عدة الداعى )) آمده است .
و - بين طلوعين . و گمان مى كنم اين وقت مخصوص به دعاى رزق باشد.
ز - سه شب قدر در ماه رمضان كه برترين آن شب بيست و سوم است و شبهاى احياء كه عبارتند از شب اول رجب و شب نيمه شعبان ، و شب عيد فطر و قربان و روز عرفه و روز فطر و قربان .
ح - هنگام وزيدن بادها و باريدن باران ، از بين رفتن سايه ها و ريختن اولين قطره خون مقتول مؤ من . زيرا درهاى آسمان در چنين اوقاتى باز است .
ط - هنگام اذان ظهر و از طلوع فجر تا طلوع خورشيد. در روايت آمده است : ((هنگام اذان ظهر، درهاى آسمان و بهشت باز شده و حوائج بزرگ روا مى گردد. گفتم به چه مقدار؟ فرمود: به مقدارى كه مرد بتواند، سر فرصت ، چهار ركعت نماز بخواند و نيز از طلوع فجر تا طلوع خورشيد.
ى - بعد از نمازهاى واجب . از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) روايت شده است كه : رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند: ((كسى كه نماز واجبى بجا آورد، در پى آن دعاى مستجابى خواهد داشت .))
ابن فحام مى گويد: اميرالمومنين (عليه السلام ) را در خواب ديدم و از او درباره اين روايت پرسيدم . حضرت فرمودند: ((اين روايت صحيح است . هنگامى كه نماز واجب را بجا آوردى ، در سجده بگو: اللهم انى اسئلك بحق من رواه بحق من روى عنه صل على جماعتهم و افعل بى كذا و كذا؛ خدايا از تو مى خواهم بحق كسى كه اين حديث را روايت كرده و بحق كسى كه از او روايت شده ، بر تمامى آنان صلوات فرستاده و برايم چنين و چنان كنى .))
از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است : ((خداوند متعال نمازها را در عزيزترين اوقات نزد خود بر شما واجب نموده است . بنابراين حوائج خود را پس از نمازهايتان درخواست نماييد.))
اين روايت دلالت بر اين مى كند كه محبوبترين اوقات به اجابت نزديكتر است .
ك - بعد از نماز وتر و بعد از نماز فجر و بعد از نماز ظهر و بعد از نماز مغرب . روايت شده است : ((بعد از نماز مغرب سجده مى كند و در سجده دعا مى كند.)) و روايت شده است : ((بعد از نماز وتر سجده كرده و براى چهل مؤ من دعا مى كند.))
و دعا در بيشتر اعمال مستحبى در روزها و شبهاى شريف وارد شده است ؛ بخصوص نمازهاى مستحب .

 

(23) مكانهاى خاص . انتخاب مكانهاى شريف نيز، به اجابت نزديكتر است ، مانند ((راءس الحسين (عليه السلام ))) و مكانى كه زير گنبد آن قرار دارد، چنانچه روايت شده است كه دعا در آن مستجاب مى گردد. و نيز ساير زمانها يا مكانهاى شريف . زيرا گرچه روايت مخصوصى در مورد آنها نداريم ولى قطعا دعا در آنها به اجابت نزديكتر است .
از امام رضا (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمودند: ((كسى در اين كوهها نايستاده است - در حالى كه به مواقف شريف مكه و نواحى آن اشاره مى نمودند - مگر اين كه دعاى او مستجاب شده است . ولى دعاى مؤ من در آخرتش ، مستجاب مى گردد، و دعاى كافر در دنيايش . اختصاص ‍ عرفات به دعا و روز عرفه نيز معروف است .
(24)حالات عالى مانند رقت قلب .
(25)طهارت ، نماز و روزه .
همين مقدار براى اشاره به شرايط دعا كه هدف ما بود، كافى است .
شرايط باطنى دعا
آنچه از تمام شرايط گذشته براى سالك مهمتر است ، بدست آوردن تمام شرايط باطنى است ، كه بايد در اين جهت با تمام توان تلاش كند. شرايط باطنى عبارت است از اين كه ايمان داشته باشد، ضررسان و سودبخش ‍ فقط خداست . و اين كه خدا عنايت داشته و خداوند بهتر و باقيتر است . و اين كه هيچ خيرى نيست ، مگر با ولايت خدا و نزديك شدن و ديدار با او، و هدف خود را هم منحصر در همين يا در آنچه كه بازگشتش به آن است ، تا جايى كه اين مؤ من هيچ لذتى از نعمتهاى خدا نبرد، مگر از اين جهت كه اين نعمت از خداست . و حتى در نعمتها چيزى نبيند جز اين كه نعمتها از جانب خداوند است ؛ تا جايى كه نفس ، عقل و روح او از دنيا بريده و مشغول حمد و ثناى او شوند.
ادامه اين حال بسيار گرانبهاست كه بجز عده معدودى از اهل معرفت قادر نيستند اين حال را حفظ نمايند. و اكثر ((اصحاب يمين )) به اسباب توجه مى كنند، ولى براى آنان نيز بهتر است كه مسبب الاسباب را مهمتر دانسته و غير او را نخواهند مگر همراه با او، و نيز دعاى آنان بر اين دنيا بايد به ضميمه دعاى قرب ، خوشنودى و ديدار با خدا باشد. و اگر درجه او از اين هم كمتر است ، حداقل آمرزش و بهشت را ضميمه نمايد. تا با اين آيه موافق باشد: ((كسانى كه مى گويند: و خداى ما! در دنيا به ما نيكيى عنايت فرموده و در آخرت نيكيى .)) و اگر نتوانست در بعضى از دعاهايش اين مطلب را رعايت كند، بايد در بيشتر آنها و مهمترينشان ، خدا را بر غير او، و آخرت را بر دنيايش مقدم كند.
تحصيل حالت رقت ، خضوع ، اظهار ذلت ، خوش زبانى و...
بعد از تحصيل اين مطلب آنچه مهم است ، بدست آوردن حالت رقت ، گريه ، خضوع و خشوع است . و نيز اظهار ذلت با نشستن روى خاك ، برداشتن كلاه و عمامه و مانند آن از روى سر، غلتيدن در خاك ، سجده كردن و گذاردن صورت بر خاك ، بستن دستان به گردن ، خوش زبانى با خداوند در دعا و بر زبان آوردن صفاتى از خداوند كه موجب اجابت است و ائمه ما (عليهم السلام ) در دعاهاى خود به ما ياد داده اند.
ساير مراقبتهاى ماه رمضان
(1)ابتدا پاك كردن دل با توبه صادقانه .
(2)پاكيزه نمودن مال با دادن خمس تا غذا، لباس ، مكان و هر چيزى كه روزه دار در آن دخل و تصرف مى كند پاك شود. همانگونه كه در روايات آمده خداوند براى تطهير مال دادن خمس را كافى دانسته است . بنابر اين بهتر است خمس خود را در اول ماه حساب كرده و آن را بپردازد تا غذا و همه دخل و تصرفات او از حلال باشد.
(3) تلاش براى شروع خوب سال . روايات زيادى داريم كه : ((ماه رمضان اول سال است و اين كه اگر اين ماه سالم شد تمام سال بسلامت خواهد ماند.)) انسان بيدار تاءثير كارهاى خود را در حالات و خواسته هايش ديده و بجهت اين كه ماه رمضان اول سال بوده و خير و شر در آن مقدر مى شود، مى داند كه عمل او در اين ماه تاءثير بزرگى در تمام جوانب زندگيش دارد؛ بخصوص در رزق و اجل او، و توفيق انجام خيرات و عبادات . و همينطور تاءثير اول اين ماه را نسبت به بقيه اين ماه مى داند. بهمين جهت مراقبين اهميت زيادى به اعمالى كه در اين روز وارد شده ، مى دادند. بخصوص دعايى طولانى كه مختص به اين روز است . اين دعا در ((اقبال )) از ((تلّعكبرى )) با مستند كردن آن به امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است . دعايى است بزرگ ، شامل تمام مطالب دين ، دنيا و آخرت . ولى آنچه مهم است كوشش در بدست آوردن شرايط دعا و اداى حق اين دعاست . و به جان خود قسم كسى حق اين دعا را نمى فهمد، مگر اين كه تلاش و اهميت او براى تكميل شرايط و اخلاص ‍ در آن ، بيشتر شده ، و مقدار محبت كسى كه اين دعا و امثال آن را به ما ياد داده ، مى فهمد؛ و قدر نعمت الهى معصومين (عليهم السلام ) را خواهد دانست . زيرا اگر آموزش آنان نبود، از كجا ادب سخن گفتن با خداى متعال را، آنگونه كه شايسته است ياد مى گرفتيم . و چطور مى فهميديم كه چگونه با خدا سخن گفته و با او مناجات نماييم ، از او خواسته و شكر او را بجا آوريم ، كه او راضى باشد. و از كجا مقدار ناتوانى و تقصير خود را در رعايت مراسم بندگى او مى فهميديم . در عوالم نادانى و گمراهى باقى مانده و با چارپايانى كه هلاك شدند هلاك مى شديم .
داشتن حضور قلب در دعا
مهمترين چيزى كه در دعا بايد رعايت شود اين است كه بداند چه مى گويد و حال و صفاتى كه دارد، مخالفتى با آنچه كه به خداوند در اين زمان و مكان بزرگ ، عرض مى كند، نداشته باشد. زيرا در غير اين صورت يا در ادعاى خود دروغ مى گويد يا غافل بوده و يا مولاى خود را مسخره مى كند كه چنين چيزى نزديك به كفر، بلكه حقيقت آن كفر به خداى بزرگ است . زيرا كسى كه رازهاى بسيار نهان و اسرار دلها را مى داند، اگر بنده اش با اين اعترافات و تضرعهايى كه در اين دعاست : يا من نهانى عن المعصية فعصيته فلم يهتك عنى ستره عند معصيته ... اى كسى كه مرا از سرپيچى از دستورات منع كرد ولى من از دستوراتش سر تافتم ، با اين حال آبروى مرا هنگام سرپيچى كردن حفظ كرد... او را مخاطب قرار داده ، و ببيند دل و نهان و عملش همگى بر خلاف چيزهايى است كه مى گويد، و اعتراف او واقعى نبوده و معتقد است از صالحين بوده و با مولاى خود به عدالت رفتار كرده است ، يا قلبا از كارهاى خداى متعال در مورد خود راضى نيست يا ذلت و شكستگى و چاپلوسى و حقارتى را كه لازمه اين اعتراف است ، ندارد، عقل در مورد اين مناجات كننده غافل يا دروغگو يا مسخره گر چه حكمى دارد؟ و او را سزاوار چه چيزى مى داند؟
از سه حالتى كه در بالا گفتيم ، جرم حالت غفلت از دو حالت ديگر كمتر است .
بنده اى كه آقايش او را به ميهمانى و مجلس كرامت خود بهمراه اولياى پاكش دعوت نموده ، و كسى را فرستاده تا ادب حضور و مناجات با او را، آنگونه كه شايسته است ، به او بياموزد، ولى دل بنده در حضور آقاى خود به ياد دشمن او بوده و درباره فرمانبردارى از اين دشمن فكر كرده و غرق در اين فكر باشد، بطورى كه اصلا نفهمد كه به آقا و مولايش چه مى گويد، عقل تو چه جوابى را شايسته سخنان اين گمراهِ گمراهتر از چهار پايان مى داند؟
كاش به او گفته شود: اى گمراهى كه پروردگارت را كوچك مى انگارى ! خجالت نمى كشى در اين شرايط بگونه اى با من روبرو مى شوى كه راضى نيستى كسى با تو اين گونه روبرو شود. و حتى از دشمنت نيز انتظار چنين برخوردى ندارى . آيا همنوعان خود را كه بندگان من هستند نيز اينگونه سبك مى شمارى ! پس چرا خجالت نكشيده و مرا طورى سبك مى شمارى كه حاضر نيستى به بندگان خوارم اينگونه توهين كنى ؟ آيا كوچكتر از من پيدا نكردى ؟ زيرا با اين عمل مى گويى كه بندگانم براى تو بيش از من اهميت دارند.
منزه است پروردگار بردبار و كريم . و چرا كريم و بردبار نباشد كه اگر حلم او نبود، ما را بخاطر اين توهين ، مانند شخصى قدرتمند و مقتدر مجازات نموده و در پائينترين طبقات عذاب شوندگان ، عذاب مى نمود. آنگاه ما را براى هميشه از درگاهش رانده ، و در ميان جهنم قرار مى داد.
بيشتر مردم در دعاى خود به اين حالت از حالات سه گانه اى كه گفتيم دچار مى شوند؛ و كمتر به حالت دوم دچار مى شوند كه عبارت بود از اين كه خود را فردى متقى دانسته و از رفتار پروردگار با خود خوشنود نيستند. و بهمين جهت در اعتراف به كوتاهى خود و فضل پروردگار دروغ مى گويند. و گمان نمى كنم قسم سوم ، يعنى كسى كه مسخره كند، در ميان مسلمين پيدا شود.
آنچه درباره شايستگى خود، بجهت غفلت در مناجات با پروردگار خود گفتيم ، باقتضاى حكم عقل و عدالت پروردگار بود. ولى رفتارى كه خدا با فضل خود و بجاى عدلش ، با ما دارد، همان است كه امام (عليه السلام ) بيان فرمودند: ((خداوند آبروى ما را حفظ كرده ، و سلامتى كامل خود را از ما نمى گيرد، نعمتهاى خود را از ما نگرفته و ما را فريب نمى دهد.
گناهان ما را پنهان نموده و خوبيهاى ما را آشكار مى نمايد. و با ما مانند كسى كه از او اطاعت كرده ، رفتار نموده و ما را به غير خودش واگذار نمى كند. در توبه را بر ما نبسته و از لغزشهاى ما چشم پوشى مى كند. ما را دعوت نموده تا به درگاه دعا كنيم و وعده اجابت داده است . و بر كسى كه با سرپيچى از او ما را سرزنش كند، خشم گرفته ؛ و با اين كه احترام او را نگه نداشته ايم ، مؤ منين را از هتك حرمت ما نهى مى نمايد.
عطاياى خود را از ما سلب ننموده و ما را بدون كمك نمى گذارد و ما را از كفايت نمودن خود خارج نمى فرمايد... تا آخر فرمايشات آن حضرت (عليه السلام ) كه اجمالا به نيكى هاى خداوند و رفتار كريمانه اش اشاره مى نمايد.))
آنگاه در فرمايش آن حضرت (عليه السلام ) بنگر كه فرمود: ((من گرسنه دوستى تو هستم كه سير نمى شوم ، من تشنه محبت تو هستم كه سيراب نمى گردم .)) آيا اثرى از محبت او در خود مى بينى ! چه رسد به اين كه مانند گرسنه تشنه باشى . زيرا دوستدار او طبيعتا مشتاق ديدار با اوست . بهمين جهت بعد از اين فرمودند: ((چقدر مشتاق كسى هستم كه مرا مى بيند ولى او را نمى بينم .)) و مشتاق آرام نگرفته و راحت نمى شود، تا اين كه به آنچه مشتاق بوده ، برسد.
خلاصه اين كه تلفظ كلمات كارى آسان و بدون زحمت است ، ولى متصف شدن به حقيقت آنچه مى گويد، كارى مشكل ، و عمل كردن به آن كارى مشكلتر است . دوستان خدا آنگونه هستند كه امام (عليه السلام ) قبل از اين به آن اشاره نمودند: ((آنها كسانى هستند كه به روزه روز و رنج شب راضى نشده ، تا جايى كه قدم بر سر نيزه ها گذاشته و چهره ها را خاك آلوده كردند.)) آيا اثرى از اين مطالب در خود مى بينى ؟ اگر مى بينى ، گواراى وجودت و خوشابحال تو، و اگر از كسانى هستى كه روزه و عبادت در شب براى آنان سخت است چه رسد به قدم گذاشتن بر سر نيزه ها پس در مناجات به مولا و مالك آخرت و دنيا دروغ نگو.
(4- توسل در شب اول ) مهمترين كارى كه سالك بايد انجام دهد، اين است كه در شب اول ماه به يكى از معصومين كه حامى و نگهبان آن شب است مراجعه ، و با چهره آبرومند و نورانى او نزد پروردگاش ، به درگاه خدا روى آورد - زيرا چهره تاريك و بى آبروى او شايستگى رو نمودن به درگاه مقدس پروردگار بزرگ زيبا را ندارد - و بايد براى شفاعت نمودن و پناه دادن ، خيلى از او خواهش نموده و توسل كاملى به او پيدا نمايد، و آنقدر به درگاه او تضرع و گريه و زارى كند، تا او را پذيرفته و براى او وساطت نمايد، و براى اينكه خداوند او را پذيرفته و او را موفق به انجام اعمالى كه دوست دارد و خوشنودى او در آن است ، بگرداند، به درگاه خداوند تضرع نمايد. زيرا او كريم است و كريمها را رد نمى كند؛ بخصوص اوليايى كه آنها را درهاى رحمت خود و علامت راهنمايى خلقش قرار داده ، و با كرامت خود تربيت و آنان را به پناه دادن پناه جويان امر نموده است .
سالك مى تواند با يك ساعت توسل بهمراه خوش زبانى به سعادتى برسد كه با عبادت يك سال نتوان به آن رسيد. بنابر اين فرصت را غنيمت شمار و بعد از عرض سلام و درود و ثنا و بزرگداشت آنان به درگاه آنان عرض ‍ كن : ((مولايم ! در اين شب تو حامى امت و نگهبان آنانى . تويى برترين مخلوقات . پذيرايى از ميهمان را دوست داشته و از جانب خداى بزرگ ماءمور به پناه دادن مى باشى . بنده تو، ميهمان خدا و ميهمان تو و پناه جوى از خدا و تو است ، بنده ات را پناه ده و حمايتش نما. و پذيرايى خود را در اين شب ، وارد نمودن من در قصد و اراده و حزب خود، و در دعا و حمايت و شفاعت و ولايت و شيعيانت قرار ده . و به درگاه خدا تضرع نموده تا با عفو عالى و پذيرش و خوشنوديش با من رفتار نمايد، و نگاه رحمتى به من نمايد كه بعد از آن خشمى نبوده و مرا به شيعيان مقرب و دوستان سابق شما ملحق نمايد. زيرا شفاعت تو را بخاطر مقام ارجمندى كه نزد او دارى رد نمى كند. پس بحق اين مقامى كه خداوند به تو عنايت فرموده است از تو مى خواهم ، مولايم ! كه آنچه از تو خواستم به من ارزانى داشته و بمقدار كرامتت بيش از آن عنايت كنى . آقايم ! به حقارت ، خوارى و بدحاليم نگاه نكن ؛ چون كريمان در پذيرايى از ميهمان هيچكدام از عطاياى خود را بزرگ نديده ، و كرامت و عطاياى خود را با ميهمان و درخواست كننده ، اندازه گيرى نمى كنند. زيرا عطا باندازه عطا كننده و پذيرايى باندازه ميهماندار است .
سرورانم ! شماييد كه به كريمان ، آداب كرامت ، و به بخشندگان خوى سخاوت و بلندنظرى آموختيد. اگر بخشش ذكر شود، شما اول و آخر آن و اصل و فرع و پايان آن و اگر كرم گفته شود، شما معدن و جايگاه آن مى باشيد، خواهنده از شما، رد نمى شود و آرزومند از شما نااميد نمى گردد.
سرورانم ! شما فرموديد: نيكى مانند باران به نيكوكار و بدكار مى رسد. پس مرا از ابرهاى راءفت خود محروم نفرماييد؛ باران رحمت شما بر من نيز ببارد كه من گرسنه جود و تشنه كرم شما هستم . راضى نشويد كه ميهمان شما شب را در خانه شما گرسنه و تشنه بخوابد.
شما، آقايم ! اگر مرا از پذيرايى خود محروم نمايى شب را در حمايت شما، گرسنه خوابيده و به هلاكت مى رسم . تو هرگز با ميهمان خود چنين رفتار نمى نمايى ، هرگز.)) خلاصه اين كه بايد كاملا حواسش را جمع كند تا در خواستن ترحم و شفاعت و بريدن از غير آنان بخوبى خوش ‍ زبانى نموده و با كمال جديت در بدست آوردن عطوفت و خوشنودى آنان تلاش كم به فضل زيادى برسد. و آنگاه در هر روز و شب و در صبح و مغرب ، بوسيله سلام دادن و درخواست رحمت آنان با گوشه اى از آنچه در اينجا ذكر كرديم اين توسل را با نگهبانش محكم نمايد.
(5- انجام متناسب نوافل و مستحبات ) آنگاه سزاوار است سالك حال خود را بررسى و نشاط و كسالت ، كار و فراغت و نيرو و ضعف خود را نسبت به نوافل و مستحبات سنجيده و بعد از مراعات حال خود، بترتيب بهترين ها را انتخاب نمايد.
در روايات زيادى آمده است كه نوافل در اين ماه بيش از هزار ركعت است . اگر ببيند انجام اين عمل براى او بهتر است ، بايد آنها را انجام دهد و نبايد دعاهايى را كه در آن وارد شده است ترك كند، زيرا مضامين عاليى در آن وجود دارد كه بعضى از آنها در ساير ادعيه نيست . و بايد در آن دعاها صادق و با حضور قلب باشد، تا خواندنش ، مناجات با برآورنده حاجات باشد نه صرف تلفظ الفاظ. در اين حال اگر به حقيقت آنچه مى گويد، رسيده و حال و مقام او متصف به مضامين آن شود، كه خوشا بحال او، زيرا پايانى سعادتمندانه در انتظار اوست . مثلا حالى پيدا كند كه با خود بگويد: واى بر من ! و در اين هنگام به ياد آورد كه : آنقدر گناه كرده است كه اگر زمين بفهمد، او را بلعيده و اگر كوهها بفهمند، بر او فرو مى ريزند. و اگر درياها بفهمند او را غرق مى كنند - چنانچه همين مطالب در بعضى از دعاها آمده است . و گمان مى كنم اگر چنين حالى به ابليس هم دست بدهد، او را نجات خواهد داد، چه رسد به مسلمان يا مؤ منى ؛ بخصوص اگر ترس و اضطراب او از خشم مولايش ، بيش از اضطراب او از آتش جهنم باشد. چنانچه همين مطلب در اين دعا آمده است . و اين حال بالايى است كه در هيچ قلبى يافت نمى گردد، مگر اينكه پروردگارش ‍ از او راضى خواهد بود. مضامين اين دعا، حالات و صفاتى را به وجود مى آورند كه نفس و قلب را زنده و از مهلكه ها نجات مى دهند و آنها را به حالات عالى و درجات بلندى مى رسانند.
ملاكى براى انجام عمل بهنگام كسالت
مطلبى كه لازم به توضيح است اينكه : كسى كه مى خواهد عمل كند اگر گاهى ببيند كسل است و نشاطى براى عمل ندارد، بايد مواظب حالش ‍ باشد و ببيند اگر در اين حال مشغول عمل شود - گرچه عمل صورى - نشاط مى يابد بايد مشغول عمل شده و آن را ترك نكند تا شيطان بر او مسلط نشود. زيرا انسان اگر بصرف كسالت عمل را ترك كند اعمال را بطور كلى ترك خواهد نمود. بايد حال خود را بررسى كند و ببيند كه اگر عملى را ترك كند، اشتياق او به آن در آينده بيشتر خواهد شد، در اينجا بايد عمل را ترك نموده ، و خود را به عملى كه همراه با كسالت است عادت ندهد. ولى اگر ببيند كه ترك اين عمل باعث انجام ندادن عمل ديگرى نيز خواهد شد، بايد آن عمل را انجام دهد. و خيلى اوقات اتفاق مى افتد كه سالك در عملى دلتنگ و كسل مى گردد، ولى در اثناى عمل بيش از حد تصور نشاط مى يابد. اين نكته را نيز بايد در نظر داشت كه كسالت براى انسان از عسل شيرينتر است و بهمين جهت گاهى واقعيت را آنگونه كه هست ، نمى بيند. بنابراين بايد مواظب باشد كه در بررسى خود براى يافتن ترجيح ترك عملى اشتباه نكند.
(6) از كارهاى مهم در اين ماه قرائت قرآن ، دعا و ذكر است كه بايد از هر كدام مقدار معينى انتخاب و در هر روز انجام شود. در اين انتخاب اولويت با مواردى است كه باعث افزايش نشاط انسان براى عبادت گرديده و در قلب او فكر و نورى به وجود مى آورد. البته منظور اين نيست كه نبايد غير اين موارد را اصلا انجام دهد؛ بلكه بايد اين اعمال را بيشتر انجام دهد.
دعاهايى را كه براى شب اول انتخاب مى كند، بايد مشتمل بر دعايى كه بعد از نمازها وارد شده و با ((يا على يا عظيم )) شروع مى شود و ((دعاى افتتاح )) باشد. دعايى كه با عبارت ((اللهم انى اسئلك من بهائك بابهاه )) شروع مى شود نيز بايد يكى از دعاهايى باشد كه در سحر مى خواند. دعاى ابى حمزه را هم بايد باندازه اى كه حال دارد، در تمام شبها يا يك شب در ميان بخواند. بايد هر روز يكى از دعاهاى روزها را خوانده و براى توفيق در شب قدر و شب عيد فطر زياد دعا نمايد. و نبايد در روزهاى جمعه نمازى را كه روايت شده است ترك كند.
و از مهمترين دعاها در شب و روز، دعا براى ولى امر، خليفه خداوند، باقيمانده از جانب خداوند بر روى زمين و حجت او بر مردمان و امام زمان - روح ما و تمامى جهانيان فدايش باد - مى باشند. و بايد در دعاى خود بگويد: ((اللهم ارنا فيه و...؛ خدايا به ما بنمايان ، در او و اهل بيتش ، و پيروان و عامه و خاصه اش ، آنچه را كه آرزو دارد؛ و در دشمنانش آنچه را كه از آن پرهيز مى كنند. و بر ما با بدست آوردن فرمانبردارى و خوشنوديش منت گذار، ما را به شيعيان مقرب و دوستان قديمش ملحق ساز و بر او و پدران پاكش درودى كامل فرست . اى مهربانترين مهربانان !))
و بايد براى پدر و مادر و معلمين و برادران دينى و نزديكان و همسايگان و هر كسى كه به گردن او حقى دارد و تمام مؤ منين دعا و استغفار نموده و آنان را در دعاهايى كه براى خود مى نمايد، شريك كند.
(7 - غسل ) از اعمال مهم ماه غسل در شب اول و شبهاى فرد و روز اول آن است . و در روايت است : ((كسى كه شب اول ماه رمضان در رودى جارى غسل كرده و سى مشت آب بر سرش بريزد تا ماه رمضان آينده پاك مى شود.)) و ((كسى كه در اولين روز سال در آب جارى غسل كرده و سى مشت آب بر سرش بريزد، همين عمل داروى يك سال خواهد بود)) و ((كسى يك مشت گلاب به صورت خود بزند، در آن روز از خارى و فقر ايمن مى گردد. و كسى كه مقدارى گلاب بر سر خود بگذارد در آن سال از برسام ايمن مى شود. بنابراين چيزهايى را كه به شما سفارش ‍ نموديم ، ترك نكنيد.))
خاصيت اشياء و افعال
شايد بعضى از مردم مشكل بتوانند اينگونه احاديث را كه عقل نمى تواند حكمتهاى آن را درك كند، باور نمايند. و علتش هم اين است كه خاصيت كارها و حركات براى آنها مجهول است ؛ بخصوص كارها و حركاتى كه مردم زياد با آن سر و كار ندارند. والا چه فرقى بين تاءثير آتش و تاءثير كارهاى مردم وجود دارد كه مردم آن را ديده و مى پذيرند و در آن تعجب نمى كنند. و همين طور چه فرقى بين اثر حركتهاى افلاك و حركتهاى كارهاى بندگان است . مگر اينكه اولى به خاطر زياد شنيدن مردم از آن تعجب نمى كنند. و عجيب ترين اين موارد اثر حركات الفاظ است . مردم درباره اثر حركات لب سلطان و گفتن يك حكم كه باعث قتل ، خونريزى ، ويرانى شهرها و از بين رفتن اموال شده و تا ابد اثر آن باقى مى ماند، چه مى گويند! و تو اى فقير! همانگونه كه علت آن را با نورى كه خداوند در تو قرار داده است درك مى كنى و از آن تعجب نمى نمايى ، پيامبران نيز علت آن را با نورى كه خداوند در آن قرار داده مى فهمند، همان نورى كه با آن اثر كارها و حركات را در عالم انسان درك مى كنند.
بنابراين كسانى كه اديان و پيامبران را قبول دارند، نبايد در چيزهايى كه پيامبر راستگو درباره اثر كارها به آن مى گويد، شك كنند. زيرا شك از شاخه هاى كفر بوده و با ايمان سازگار نمى باشد. و كسى كه به عمل اينگونه احكام كه علت آن بر عقل پوشيده است از روى تعبد عمل كند، برتر از كسى است كه به احكام عمل مى كند كه عقل علت و جهت آن را درك مى كند. و اين اعمال به اخلاص نزديك تر است تا غير آن . مبادا خود را به سهل انگارى در اينگونه اعمال عادت دهى . بلكه بايد با تلاش و كوشش بيشترى به انجام اين اعمال بپردازى .
قرآن و روايات رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) شاهد بر تاءثير طهارتهاى گوناگون در عوالم مكلف است ، تاءثيرى كه باعث شده است خداوند بعضى را واجب و بعضى را مستحب بگرداند. در بعضى از روايات وارد شده است كه طهارتها در عوالم غيب نورى دارند كه به نفع صاحب آن است ؛ بخصوص در روز قيامت . و از بعضى روايات بر مى آيد كه آنها شكلهاى خاصى مانند شكل ساير اشياء و حتى اشخاص دارند كه در روز قيامت با اين شكل آمده و دست صاحب خود را گرفته و او را از آتش و از مهلكه ها نجات مى دهد. و از يكى از كاملين نقل شده كه نور وضوى خود را بصورت نور بسيار بزرگى ديده است .
خلاصه همانگونه كه خدا و پيامبران و كتابهاى او و روز قيامت را قبول دارى ، و به احاديث آنان در مورد حالات عالم برزخ معتقد هستى آثار اين اعمال را هم بپذيرى . زيرا اين آثار نيز از روايات ثابت شده است . روايات متواترى در اين مورد رسيده است كه اعمال و حركات در عالمهاى غيب داراى شكل و زندگى و درك بوده كه مى آيد و مى رود؛ سخن مى گويد، صاحب خود را شفاعت كرده و او را از ترسها ايمن مى كند؛ با او همراه بوده و با او انس مى گيرد.
درباره وقت غسل شبها در بعضى روايات آمده است كه اول شب است ، و در بعضى ديگر، وقت آن را كمى قبل از غروب آفتاب ذكر نموده اند و در بعضى ديگر بين نماز مغرب و عشا آمده است . شب بيست و سوم چنانچه خواهد آمد دو غسل دارد يكى در اول شب و ديگرى در آخر آن .
پيش از اين درباره قصد و نيت روزه و بهترين نيتهاى روزه توضيح داديم كه براى يادآورى مى توانيد به آنجا مراجعه نماييد.

 

تفاوت افطار كنندگان
افطار نيز با تفاوت حالت روزه داران متفاوت مى شود:
(الف كسى كه روزه او امساك از خوردنى و نوشيدنى و موارد مذكور در فقه است ، و بخاطر ترس از عذاب يا اشتياق رسيدن به بهشت نعمتها مى باشد و روزه خود را تكليفى از جانب خداى متعال مى داند، افطار او نيز طبعا بخاطر از بين بردن سختى گرسنگى ، و رهايى از بند تكليف ، يا فقط بخاطر ميل به غذا هنگام پايان تكليف خيالى مى باشد.
(ب كسى كه هنگام روزه از تمام كارها و حركاتى كه خداى متعال حرام كرده اجتناب مى كند، و هدف او بدست آوردن خوشنودى پروردگار و رسيدن به درجات بالا مى باشد، افطار او نيز - كه انجام بعضى از چيزهايى است كه در حال روزه از آن اجتناب مى نمود - با اجازه مولايش بوده و بقصد نيرو گرفتن براى عبادت و بدست آوردن شناخت و كمالات افطار مى كند؛ گرچه از خوردن و آشاميدن هم لذت مى برد.
(ج كسى كه در روزه خود علاوه بر موارد مذكور، از هر فكر پستى گرچه مباح نيز باشد خوددارى مى كند، افطارش نيز براى خدا و در راه خدا و و با يارى او خواهد بود. بهمين جهت افطار اين گروه براى ميل به غذا و خوراكشان بيش از اندازه نبوده و آنان را از ياد حضور پروردگار باز نمى دارد.
اى فقير! بنگر كه افطار و غذاى حلال تو اگر فقط بخاطر ميل به غذا باشد شبيه غذا خوردن حيوانات است ؛ بخصوص اگر زياده روى نمايى . و اگر حرام باشد از حيوانات نيز پايينتر خواهى بود. ولى اگر بخاطر انجام دستور خداوند و نيرو گرفتن براى عبادت و بدست آوردن نزديكى و قرب خدا باشد، شبيه عمل پيامبران و اوليا و فرشتگان مقرب مى باشد. اگر فرض كنيم آنان هنگام غذا خوردن لذتى نفسانى نيز دارند ولى همين لذت هم بهمراه نيتهاى عالى مى باشد. چنانچه نگاه آنان به اين دنيا و استفاده از آن و دخل و تصرف در آن با كارهاى عموم مردم فرق مى كند. آنان با اين كه در اين دنيا بوده و توجهى به دنيا ندارند؛ باين معنى كه آنها نعمتها را نگريسته ولى نه از اين جهت كه نعمت است بلكه از اين جهت كه آنها در آن مى ديدند كه اين نعمتى است از جانب خدا و حتى بخشنده نعمت را در اين مى ديدند، و باين جهت لذت مى بردند. بنابراين تو نيز نيت خوبى را براى روزه خود انتخاب كن .
خوردن سحرى
خوردن سحرى مستحب است . روايت شده است : ((سحرى بخوريد؛ گرچه جرعه آبى باشد. توجه داشته باشيد كه خدا بر كسانى كه سحرى مى خورند درود مى فرستد.)) علاوه بر خوردن سحرى خواندن سوره ((انا انزلناه )) نيز مستحب است در روايت آمده است : ((هيچ مؤ منى روزه نمى گيرد و در موقع سحرى و افطار ((انا انزلناه )) را نمى خواند، مگر اين كه مابين اين دو مانند كسى است كه در راه خدا آغشته به خون باشد.)) و بايد بنيت استحباب سحرى نزد خدا، و نيرو گرفتن بر عبادتها در طول روز، سحرى بخورد.
دعا براى درك شب قدر و فطر
از مهمترين دعاها در ماه رمضان ، دعاى زياد براى توفيق عبادت شب قدر و شب فطر، از اول ماه تا رسيدن اين دو شب است . اگر در دعاى خود راست بگويد، كريم متعال دعاى او را رد ننموده و به اين خير بزرگ مى رسد. خيرى كه در قرآن كريم آمده و سزاوار است مؤ من جهت اطمينان از رسيدن به آن ، يك سال شب زنده دارى نموده و به عبادت مشغول باشد، و چرا چنين نكند در حالى كه در قرآن كريم تصريح شده است كه آن بهتر از هزار ماه است و هزار ماه بيش از هشتاد سال مى باشد. پس كسى كه عمل يك سال را بجا آورد و به پاداش هشتاد سال برسد از برندگان خوشبخت مى باشد؛ چه رسد به اين كه با دعاى توفيق عبادت شب قدر در كمتر از يك ماه به اين پاداش دست يابد.
كسى كه همتى به اين مقدار كم نيز براى درك شب قدر در خود نبيند، ايمان او مريض است ؛ كه بايد آن را معالجه نمايد.
شب عيد فطر و روز آن نيز همين قدر اهميت دارد. از امام سجاد (عليه السلام ) روايت شده است كه مى فرمودند: ((اين شب كمتر از آن شب - يعنى شب قدر - نيست .)) و افراد بلندنظر همتشان اين بود كه در اين شب فرشتگان و مقدراتى را كه از آسمان به زمين فرود مى آيد ببينند. بنابراين چرا ما براى توفيق عبادت اين شب همت ننماييم ؛ گرچه بخوبى نمى دانيم كدام شب است .
شناخت شب قدر و درك فضيلت آن
در روايتى ، صد بار خواندن سوره دخان ، تا شب بيست و سوم ، براى شناخت اين شب ، آمده است ؛ و در روايت ديگر آمده است كه بجاى آن مى توان هزار بار سوره قدر خواند. در اقبال روايتى آمده است كه گرچه صحت آن ثابت نشده ولى بخاطر اهميت زياد آن و باميد صحت و ثبوت آن در واقع ، سزاوار است به آن عمل شود. و آن روايتى است از ابن عباس ‍ كه مى گويد: به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) عرض كردم : ((رسول خدا! درود و سلام خدا بر تو. خوشا به حال كسى كه شب قدر را ببيند؛ فرمودند: ابن عباس ! آيا نمازى به تو ياد ندهم كه در صورت بجا آوردن آن در هر شب ، بيست بار و بيشتر شب قدر را ببينى . عرض كردم : بفرماييد - درود خدا بر تو. فرمود: يك نماز چهار ركعتى بعد از نماز مغرب و قبل از نماز ((وتر)) بجا مى آورى ؛ در هر ركعت يك بار فاتحة الكتاب و سه بار سوره جحد و سه بار سوره توحيد مى خوانى ؛ و بعد از سلام سيزده بار ((استغفرالله )) مى گويى . بحق كسى كه من را به پيامبرى برانگيخت ، كسى كه اين نماز را بجا آورد و در آخر آن سيزده بار تسبيح بگويد و از خدا آمرزش بخواهد، شب قدر را خواهد ديد. و روز قيامت شفاعت او در مورد هفتصد هزار نفر از امتم قبول مى شود. و خداوند او را و پدر و مادرش را مى آمرزد. اگر خدا بخواهد.))
منظور از بيست بار ديدن شب قدر و بيشتر در اين روايت بروشنى معلوم نيست و ممكن است منظور اين باشد كه پاداش او بهتر از لذت بيست بار ديدن شب قدر است ؛ مانند اين روايت كه : ثواب يك تسبيح بهتر از ملك سليمان است . كه چنين چيزى هم بعيد نيست . ولى اين كه بگوييم مراد اين است كه ثواب اين نماز بالاتر از ثواب شب قدر و بيش از بيست برابر ثواب عبادت شب قدر مى باشد، بعيد است ؛ چنانچه صاحب كتابى كه سيد (قدس سره ) اين روايت را از آن نقل كرده اينطور فهميده است .
مراد از ديدن شب قدر و لذت آن
چنانچه قبلا اشاره كرديم ، ديدن شب قدر بمعنى كشف وقايعى است كه در اين شب اتفاق مى افتد. يعنى فرود آمدن مطالب مهم بر زمين ؛ همانگونه كه براى امام عصر (عليه السلام ) در اين شب آشكار مى گردد.
توضيح مطلب اينكه : خداوند متعال بين عالم ارواح و عالم اجسام عالمى بنام عالم مثال و برزخ دارد. عالمى كه بين اين دو عالم است . نه مانند عالم اجسام تنگ و تاريك و نه مانند عالم ارواح وسيع و روشن است . زيرا عالم ارواح عارى از كدورت ماده و تنگى شكل و اندازه بوده و عالم اجسام در بنده ماده و شكل است و عالم مثال عارى از ماده ولى در بند صورت و اندازه است كه خود مشتمل بر عالمهاى زيادى است . و هر موجودى در عالم اجسام ، شكلهاى مختلفى غير از شكلى كه در عالم اجسام دارد در عالمهاى مثال دارا مى باشد. و هر موجودى در اين عالم بعد از پيدايش در دو عالم اول ، بگونه اى كه مناسب با آن دو عالم است ، بوجود مى آيد. بلكه منشا هر موجودى در عالم مثال از گنجينه هاى خداوند است كه در اين آيه به آن اشاره شده است : ((چيزى نيست مگر اين كه گنجينه هاى او نزد ماست .))(19) و هر جسم يا حسيّى در اين عالم از عالم مثال و توسط فرشتگان خداوند بهره مى گيرد.
روايات دال بر اين است كه مقدار ارزاق موجودات اين عالم و اجلهاى آنان ، در شب قدر بر زمين نازل مى شود. و اين مطلب براى خليفه خداوند در اين شب آشكار مى گردد و هويدا شدن نزول اين مطلب مهم ، توسط فرشتگان براى او، ديدن شب قدر ناميده مى شود. و لذت اين آشكار شدن و ديدن نزول اين مطلب مهم و فرود آمدن فرشتگان را فقط اهل آن درك مى كنند و شايد ملكوت آسمانها و زمين كه ابراهيم خليل آن را ديد از همين قبيل باشد.
هر انسانى نصيب كاملى از اين عالمها دارد كه مخصوص به خود اوست ؛ ولى بيشتر مردم از عالمهاى مثالى خود غافل بوده و از غفلت خود نيز غافل هستند، و همينطور نسبت به عالمهاى روحانى خود؛ مگر كسانى كه خداوند با اعطاى معرفت نفس به آنان بر آنان منت گذاشته است . معرفت عالم مثال از راه معرفت نفس مى باشد. زيرا روح حقيقت نفس است . بنابراين كسى كه حجاب ماده از روى روح و نفسش برداشته شود و نفس ‍ خود را در عالم مثال مجرد از آن ببيند، مى تواند براحتى ، به حقيقت روح خود كه مجرد از شكل است ، نيز منتقل شود. و اين شناخت همان است كه در اين فرمايش پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده است : ((كسى كه خود را شناخت ، پروردگار خود را شناخته است .)) و وجه ارتباط شناخت نفس با معرفت پروردگار را نمى داند مگر كسى كه به اين شناخت رسيده باشد. براى برطرف كردن انكار و استبعاد درك شب قدر براى عاملين عابد، و ايجاد شوق براى رسيدن به آن همين مقدار بيان كافى است .
افطارى دادن و خوردن
از كارهاى مهم در اين ماه افطارى دادن به روزه داران است كه پاداش آن را در سخنان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) شنيدى . و مهمترين مطلب در آن اخلاص نيت و بجا آوردن آداب الهى است و اين كه انگيزه او فقط بدست آوردن رضايت او باشد؛ نه اظهار شرف دنيايى يا آخرتى يا تقليد يا پيروى از عادات مرسوم . و بايد در خالص كردن عمل خود از اين قصدها همت نموده و نيت خود را امتحان كند و از پوششهاى هواى نفس ‍ و شيطان مطمئن نشده و در اين مورد و در مورد اصل افطار و تعيين مؤ منينى كه مى خواهد دعوت كند، و تعيين غذايى كه براى افطار مصرف مى كند، و روش برخورد با ميهمانها از خداوند كمك بخواهد. زيرا كيفيت هر كدام از موارد مذكور به نيت و قصد وابسته است ؛ و اهل بيدارى راههاى ورود شيطان را در آن دانسته و از انجام اوامر او اجتناب و بدنبال دستور مولاى خود و خوشنودى مالك دين و دنياى خود حركت نموده و با رسيدن به قبول و پاداشهاى او رستگار شده و به بالاتر از آرزو و خواسته هاى خود مى رسند.
و همينطور بايد در خالص كردن نيت براى قبول دعوت افطارى ديگران همت و تلاش كند. زيرا گاهى انسان مخلص از قبول كردن دعوت مومنين و حضور در مجلس او و افطار با او به اندازه اى منتفع مى شود كه ديگران با عبادتى بسيار طولانى به اين مقدار سود نمى برند.
بهمين جهت اولياء با پند گرفتن از عمل آدم و ابليس ، در پى خالص كردن عمل بودند نه زياد كردن آن . عبادت چند هزار ساله آن ناپاك رد شد ولى يك توبه خالصانه آدم قبول شده و باعث انتخاب و برگزيدن او شد.
امامت جماعت و وعظ
از كارهاى مهم در اين ماه براى اهل علم ، امامت جماعت و وعظ مى باشد. آنچه بطور اختصار درباره اين دو مى توان گفت اين است كه اگر عالم ، قوى و مجاهد بوده و از كسانى باشد كه مدتى با نفس خود جهاد كرده ، و در طول جهاد راههاى پنهان نفوذ شيطان و پوششهاى هواى نفس را پيدا كرده نبايد امامت جماعت و وعظ را بكلى رها كند. زيرا اين دو، مورد اهتمام شرع است ؛ بخصوص وعظ. زيرا هيچكدام از كارهاى خوب فايده وعظ را نداشته و تمامى اعمال خير نتيجه وعظ است . و سخن گفتن بطور مفصل در اين مورد و ذكر فوايد آن از عهده اين كتاب خارج است .
عالم بايد با جديت در جهت اخلاص نيت ، و صدق در اخلاص تلاش ‍ نمايد. زيرا آفات وعظ و امامت نيز خيلى زياد است و كمتر از فضايل و فوايد آن نيست . بنابراين پس از مراقبت كامل ، اگر انگيزه خود را خالص ‍ ديد، اقدام كند. و اگر ديد برعكس است ، يا هم براى خدا و هم براى غير اوست يا نفهميد كه مخلص است يا نه ، بايد آن را ترك و به تحصيل صدق و اخلاص بپردازد. و اگر در بدست آوردن صدق در اخلاص راستگو باشد، خداوند به حكم اين آيه : ((و آنان كه در راه ما تلاش و كوشش ‍ كردند، آنان را حتما به راه خويش هدايت مى كنيم .(20))) او را هدايت مى كند.
آزمايش و اخلاص در امامت و وعظ
براى شناخت نيت خالص در امامت جماعت بايد خود را بيازمايد.
مثلا:
(الف خود و ميل خود را به امامت ملاحظه كرده و بنگرد كه آيا بخاطر دوستى مقام و عزت امامت به آن راغب است يا بخاطر امر خدا و خوشنودى او. اگر ديد در صورتى كه ماءمومين او كم يا كسانى كه از امامت او اطلاع دارند، كم مى باشند ميل او هم به امامت كمتر است ؛ يا ببيند رغبت او به امامت اعيان و اشراف و پادشاهان بيش از رغبت او به امامت ديگران است ، بايد بداند قصدش يا خالص براى جاه و مقام است يا مخلوط با آن . و اگر نفس و شيطانش ميل او را آراسته و به او بگويند: ميل تو به زيادى ماءمومين بخاطر زيادى ثواب و از جهت ترويج دين و بزرگداشت شعائر خداوند است ، نبايد با اين وسوسه فريب بخورد؛ مگر زمانى كه صدق قصد خود را در بدست آوردن ثواب بيشتر، بررسى نمايد.
(ب يا اين كه فرض كن ، اگر امامت يك يا دو نفر را كه به جهات مختلفى به رضايت خداوند نزديكتر و پاداش آن ، از امامت انبوهى از مردم بيشتر است را داشته باشى ، آيا رغبت و ميل تو در اين صورت به اين جماعت كم ، بيشتر از جماعت زياد است ، يا نه . شناخت صدق نيت در ترويج دين و بزرگداشت شعائر از اين راه نيز ميسر است كه فرض كنى اين مطلب ، با امامت شخص ديگرى بيش از امامت تو تحقق پيدا مى كند- بخصوص زمانى كه تو نيز به او اقتدا كرده اى - و ببينى آيا رغبت تو به ترويج و بزرگداشت در اين صورت ، با زمانى كه تو امام جماعت بودى ، تفاوت دارد يا نه .
و اگر نفس و شيطان باز وسوسه كند كه ميل تو، به ترويج با امامت خودت باين جهت است كه مى خواهى سعادت اين عبادت نصيب تو شود، نه ديگران زيرا عابدين در اين عبادت با هم مسابقه مى دهند، باز هم تا موقعى كه صدق نيت را آزمايش ننموده اى از صدق اين نيت مطمئن نشو. و امتحان اين نيت هم به اين ترتيب است كه فرض كنى ، اگر به ديگرى اقتدا كنى و اين ترويج و بزرگداشت تحقق پيدا كند، آيا رغبت تو به ((اقتدا نمودن )) بيش از ((امامت )) خواهد بود يا خير؟
امر صدق و اخلاص باريكتر از مو و بر بسيارى از عاملين مدتهاى طولانى پوشيده مانده و با اتفاق رويدادى ارشاد شده اند.
از بعضى از علماى بزرگتر نقل شده است كه سى سال در صف اول نماز جماعت حاضر مى شد، بعد از سى سال بخاطر مانعى نتوانست به صف اول برسد و در صف دوم ايستاد و گويا از اين كه او را در صف دوم مى ديدند، خجالت مى كشيد اين جا بود كه فهميد مواظبت او بر صف اول همراه با ريا بوده است . بهمين جهت تمام نمازهاى اين مدت را قضا كرد.
برادرم ! به اين عالم مجاهد بنگر و در مقام والاى او در تلاش و كوشش ‍ تاءمل كن كه چگونه در اين مدت طولانى هميشه در نماز جماعت در صف اول حاضر بود و عهده دار امامت جماعت نشد و آنگاه بخاطر اين شبهه نماز سى سال را قضا كرد. و از اين مطلب به عظمت كار و اهتمام زياد گذشتگان در اخلاص و تلاش پى ببر.
وعظ نيز مانند امامت است . علاوه بر اين كه وعظ نيز خود آفات بسيار دقيقى دارد و اكثر آن از آفات زبان بشمار مى آيد. آفاتى كه بزرگان نتوانسته اند از آن دورى كنند و بهمين جهت سكوت را اختيار كرده و آن را مطلقا بهتر از سخن دانسته اند؛ با اين كه سخن قطعا بهتر از آن است . زيرا تمامى خيرات با سخن گفتن بوجود آمده ، و با كلام است كه خير در ميان مردم جارى مى گردد.
آداب وعظ و آفات زبان
مجاهد بايد تمام مراتب صدق و اخلاص را كه در مورد امامت گفتيم رعايت نموده ، و علاوه بر آن مواظب آفت سخنان نيز باشد كه مبادا دروغى بر خدا بسته يا آنچه كه نمى داند بگويد يا خود ستايى كرده يا كلامى بگويد كه در ضمن آن فضيلتى را براى خود ثابت كند يا مردم را در نادانى بيندازد يا فتنه انگيزى نموده و باعث قتل و تاراج و اسارت و ساير ضررهايى كه ممكن است به مسلمين برسد، بشود؛ يا عقيده اى انحرافى در مردم بوجود آورد - گرچه با اين شكل باشد كه مثلا شبهات شيطان و جواب آن را بيان كند و شنوندگان از درك جواب عاجز بوده و به اين ترتيب گمراه و كافر شوند - يا در ترسانيدن يا اميدوار كردن آنقدر زياده روى كند كه شنوندگان ماءيوس يا مغرور شوند؛ يا چيزى بگويد كه شنونده غلو و زياده روى كند؛ يا او را نسبت به ائمه و پيامبران بدعقيده نمايد؛ يا بى احترامى ، بخصوص به خواص ، نموده و در مورد گذشتگان بدگويى كرده و به پيامبران و اوصيا و علما تهمت بزند؛ يا با سخت گيرى به بندگان و گفتن چيزهايى كه مردم نمى توانند انجام دهند، آنان را متنفر و موجب بيزارى مردم از خير و شرع ، عبادات ، علوم ، پيامبران و خداى متعال گردد؛ يا با نقل كارهاى فاسقها و اشرار شر بپا كند؛ يا بعضى از چاره هاى شرعى ناپسند را به مردم ياد داده يا در منبر بى پرده سخن بگويد؛ بخصوص در جايى كه زنان او را ديده و صداى او را مى شنوند؛ يا سخنان زشتى بر زبان رانده يا كارهاى قبيحى را انجام دهد. زيرا از بعضى از واعظين نقل شده است كه چگونگى استبراء را بطور عملى و از روى لباس ، بر منبر آموزش مى دادند؛ و از بعضى از آنان نقل شده است كه با فحشهاى زشتى به افراد گناهكار دشنام مى دادند. تمام اين موارد از آفات وعظ است كه البته آفات زياد ديگرى نيز غير از آنچه گفتيم دارد.
واعظ بايد بعد از رعايت تمام موارد فوق (تكميل مراتب اخلاص و صدق در اخلاص ) به اين آيه نيز عمل كند: ((آيا مردم را به نيكى امر مى كنيد در حالى كه خودتان را فراموش كرده ايد.)) او بايد اول خود را موعظه نموده و خود را به آن بيارايد، آنگاه با نرمى و مدارا و حكمت ، مردم را موعظه نمايد.
اگر شنوندگان معمولى بودند، بيش از آنكه آنان را اميدوار نمايد، آنان را ترسانيده و انذار دهد و اگر در ميان آنان كسى باشد كه اين مطلب براى او ضرر دارد، بايد از حضور او در جلسه وعظ جلوگيرى نموده يا حال او را در نظر بگيرد. از ذكريا (عليه السلام ) نقل شده است كه وقتى يحيى (عليه السلام ) در مجلس وعظ او حاضر مى شد، از آتش ، عذاب و انذار نمى گفت . برعكس ، گاهى شنوندگان غرق در گناهان بوده و بيان روايات اميدوارى به خدا و كرم و بردبارى زيادش ضرر داشته و باعث نابودى آنان مى گردد.
خلاصه واعظ بايد مانند پدرى دانا كه در تربيت فرزندان خود در پى اصلاح آنان است نه زيان رساندن به آنان مصالح و منافع آنان را در نظر گرفته و به حال آنان مفيد باشد. و نيز وعظى مؤ ثر و مفيد است كه همراه با كار و عمل باشد نه سخن تنها، و گاهى تفاوت عمل واعظ با سخنش ‍ باعث جراءت شنونده بر گناهان و بى اعتقاد شدن او به علما و حتى به پيامبران مى گردد؛ بگونه اى كه او را از دين خارج مى كند. حتى نبايد ثوابهاى زيادى را كه در بعضى از روايات براى عمل كوچكى آمده كه قبول آن براى عقل سخت مى باشد را بگويد؛ مگر اين كه همراه با آن قدرت خدا را بيان و علت اين مقدار ثواب را براى اين عمل بگويد تا كسى آن را انكار نمايد؛ و بدين ترتيب وعظ او باعث انكار روايات يا انكار اصل ثواب و عقاب نشود؛ بخصوص در زمان ما كه كفار شك و شبهه هاى زيادى ايجاد، و ايرادهاى زيادى از مسلمين عوام مى گيرند، تا آنان را از دين خارج نمايند.
نمى گوييم اصلا اين مطالب را بيان نكنند. بلكه منظور اين است كه بهمراه ذكر اين گونه موارد، مطالبى بگويند كه عقل براحتى بتواند آن را بپذيرد. مثلا اگر نقل كند كه خداوند متعال به كسى كه دو ركعت نماز بگذارد، در مقابل هر حرفى از قرائتش ، قصرى از مرواريد و زبرجد به او مى دهد، همراه با گفتن اين ثواب ، براى اين كه آن را بعيد نشمارند بگويد: به عالم خيال بنگريد كه آن را بدون عمل و درخواستى به هر انسانى داده اند و انسان مى تواند با آن در يك ساعت هزار شهر از مرواريد را در خيال خود بوجود آورد. و خداوند متعال همانگونه كه توانايى دارد عالم خيال را ايجاد كند همينطور مى تواند آنچه را كه در عالم خيال است به واقعيات خارجى تبديل نمايد. همانگونه كه در روايات درباره بهشتيان آمده است كه آنها هر چه را كه بخواهند مى توانند بوجود بياورند. و اين نيست مگر بخاطر نيروى وجود و توانائيشان بر تبديل شكلها به واقعيات خارجى . و هيچ بعيد نيست كه خداوند در عالمهاى آخرت چنين قدرتى به بندگان مؤ منش بدهد، و در همين دنيا نيز خداوند به بعضى از بندگانش چنين قدرتى را عنايت كرده است ؛ چنانچه مى بينيم كه بعضى از پيامبران و اوليا چنين قدرتى داشته اند. امام رضا (عليه السلام ) تصوير شير را به شير واقعى تبديل نموده و به او دستور داد كه آن شخص پليد را بخورد. و اين نمونه اى است . و نيز خداوند به همصحبت خود موسى (عليه السلام ) توانايى داد تا عصا را به مار تبديل نمايد؛ و به روح خود عيسى (عليه السلام ) توانايى داد كه مردگان را زنده كند؛ و به محبوب خود، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) توانايى داد كه ماه را دو نيم و مردگان را زنده نمايد و سنگريزه را به سخن آورد و مريضان را شفا دهد و در طبيعت دخل و تصرف نمايد. بلكه همان قدرتى كه در حال حاضر دارى و مى توانى در خواب يا عالم خيال تصويرهاى بزرگ و بسيارى را ايجاد كنى ، اگر اين تصاوير باقى مانده و بعضى از موانع خارجى نيز كه در مقابل اوست از بين برود، دقيقا مانند عالم واقعيات خارجى خواهد بود. و اگر آنچه را كه در خواب مى بينى ، هميشگى ، و آنچه را كه در بيدارى مى بينى ، گاهى اوقات باشد، مطلب براى تو برعكس مى شد و مى گفتى : آنچه را در خواب مى بينم ، واقعيات خارجى و آنچه را در بيدارى مى بينم ، چيزهاى خيالى مى باشند. بنابراين از جهت توانايى و از جهت كرم خداى متعال بعد از اينكه فهميديم خداى متعال براحتى مى تواند اين كار را انجام بدهد، اين ثوابها هيچ بعدى ندارد. علاوه بر اين كه مى بينيم چگونه با لطف و كرم خود با كفار رفتار كرده و با وجود كفر و انكار طولانى و دشمنى آنان ، آنها را از بخششهاى خود بهره مند و نعمتهايى به آنان عطا كرده است كه واقعا غير قابل شمارش است . و وقتى با آنان اينگونه رفتار مى كند، با كسانى كه او را شناخته و به او ايمان آورده و از او فرمانبردارى كرده اند، چگونه رفتار مى كند.
وقتى واعظ همراه با بيان ثوابها، عقلهاى آن را بعيد ندانسته و وعظ او براى دين آنان ضررى نخواهد داشت . واعظ بايد شنوندگان خود را بيمارانى كه مبتلا به امراض معنوى مختلفى مى باشد دانسته ، خود را طبيب معالج ، و سخنان و موعظه هاى خود را داروها و معجونهايى بداند كه مى خواهد آنان را با آن معالجه كند. بنابراين لازم است طبيب در معالجه بيمارها - بخصوص وقتى كه بيماريهاى آنان متفاوت و معالجه آن مشكل باشد - بطور كامل احتياط كرده و مواظب باشد. به همين جهت بايد بيش از طبيب جسم و تن دقت نمايد. زيرا روح مهتر و بالاتر از جسم است . بهمين جهت نابودى آن جاويد و خطر آن بزرگ است .
و براى موفقيت در اين مطلب مى تواند خود و اعمالش را در روز و شب به نگهبانان معصومش (عليهم السلام )، با در نظر گرفتن اين كه اين روز يا شب در پناه كداميك از آنان (عليهم السلام ) است تسليم نمايد. و قبل از وعظ براى اين مطلب به درگاه خداوند دعا نموده و در آغاز وعظ از ((بسم الله الرحمن الرحيم )) يارى خواسته و بعد از حمد و ثناى الهى مختصرى دعا نموده و از شيطان و نفس پناه جويد. آنگاه وعظ خود را آغاز و جلو اشتباهات خود را بگيرد. اگر اين كارها را انجام داده و در تسليم امور خود به خداوند و اوليايش راست بگويد قطعا خداوند او را حفظ مى نمايد، سخن و وعظ او را مفيد و مؤ ثر نموده و آن را نور و حكمت مى گرداند.
و بايد همت او محكم نمودن عقيده آنان در بزرگداشت امور دين بوده و دوستى خداوند متعال و پيامبران و اوليا را در دلهاى آنان قرار دهد و از نعمتهاى خداوند متعال و بزرگى او و سختى خشم و شدت عذابش خيلى بگويد. آداب و رفتار شايسته ، با خداوند متعال و پيامبران و دوستانش را به شنوندگان آموزش داده و آنان را ترغيب به بى اعتنايى به شكوفه ها، زيبايى و آرايش دنيا نموده و آنان را از آن پرهيز دهد. از حالات مراقبين و ترس آنان و عبادات و مراقبتهايشان و اشتياق آنان به ديدار خداوند و لطف زياد و كرامتهاى فراوان و بخششهاى بزرگ خداوند به آنان بسيار بگويد. در خلال سخنانش ، با نرمى و مدارا و بيانى ساده و به روش ‍ پيامبران ، به حقيقت عقايد حقه اشاره ، و با بيانى لطيف و الفاظ معروف دينى كه اهلش با آن ماءنوس هستند، اين حقايق را به اذهان نزديك نمايد.

 

شب قدر
از امور مهم در ماه رمضان شب قدر است . شبى كه از هزار ماه بهتر مى باشد. رواياتى داريم مبنى بر اين كه از هزار ماه جهاد بهتر، و از سلطنت هزار ماه بهتر، و عبادت آن بهتر از عبادت هزار ماه مى باشد. و خلاصه شب شريفى است كه روزى بندگان ، اجلهاى آنان و ساير امور مردم از خوب و بد در آن مقدر مى گردد. شبى كه قرآن در آن نازل شد. شبى كه به نص قرآن مبارك است . در روايات اهل بيت آمده است : ((فرشتگان در شب قدر فرود آمده و در زمين پخش مى شوند، بر مجالس مؤ منين گذشته ، بر آنان سلام مى كنند و براى دعاهاى آنها ((آمين )) مى گويند، تا آنگاه كه سپيده دم طلوع كند.)) و ((در اين شب دعاى كسى رد نمى شود مگر دعاى عاق والدين ، قطع كننده رحم نزديك ، كسى كه شراب بنوشد و كسى كه دشمنى مؤ منى در دلش باشد.)) در((اقبال )) از ((كنز المواقيت )) از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده است كه فرمودند: ((موسى عرض كرد: خداى من ! نزديك شدن به تو را خواهانم ، فرمود: نزديكى من از آن كسى است كه شب قدر بيدار شود. عرض كرد: خداى من رحمت تو را مى خواهم ، فرمود: رحمت من از آن كسى است كه در شب قدر به فقيرها رحم كند، عرض كرد: خداى من ! جواز عبور از صراط را خواهانم ، فرمود: آن براى كسى است كه در شب قدر صدقه اى بدهد، عرض كرد: خداى من ! از درختان بهشتى مى خواهم ، فرمود: اين مال كسى است كه در شب قدر سبحان الله بگويد، عرض كرد: خداى من ! تو را مى خواهم ؛ فرمود: رضايت من از آنكسى است كه دو ركعت نماز در شب قدر بخواند.)) و از همين كتاب از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده است كه فرمودند: ((درهاى آسمانها در شب قدر باز مى شود. بنابراين بنده اى در آن نماز نمى خواند، مگر اينكه خداوند متعال در مقابل هر سجده اى درختى در بهشت براى او مى نويسد كه اگر سواره ، صد سال در سايه آن حركت كند به انتهاى سايه اش نمى رسد؛ و در مقابل هر ركعت خانه اى از در و ياقوت و زبرجد و مرواريد، و در مقابل هر آيه اى تاجى از تاجهاى بهشت ، و در مقابل هر ((سبحان الله گفتن )) پرنده اى از پرندگان بهشت ، و در مقابل هر نشستن درجه اى از درجات بهشت ، و در مقابل هر تشهدى بالا خانه اى از بالا خانه هاى بهشت ، و در مقابل هر سلام دادن ، لباسى از لباسهاى بهشت براى او مى نويسد. و آنگاه كه سپيده صبح بدمد، خداوند از دختران پستان برآمده ماءنوس و كنيزان خوش اخلاق و خدمتكارانى جاويدان ، و بهترين پرندگان ، و بوهاى خوش ، و نعمتهاى خوب و تحفه ها و هدايا و خلعتها و كرامتها، و آنچه نفس ميل دارد و ديدگان از آن لذت مى برد به او عنايت مى فرمايد، و شما در آن جاويد هستيد.))
مراتب شب قدر
از بعضى از روايات برمى آيد كه شب قدر مراتبى دارد. و شب قدرى كه در قرآن آمده است ، شب قدرى است كه آخرين مراحل مشيت الهى در آن صورت گرفته و پس از آن تغيير و تبديلى انجام نمى شود. و نيز از بعضى روايات برمى آيد كه شب نيمه شعبان و نوزدهم و بيست و يكم و بيست و سوم ماه رمضان از شبهاى قدر بوده و شب آخر برترين آنهاست كه شب ((جهنى )) ناميده مى شود. و همين شب است كه مقدرات در آن تغيير مى كند. و با احتمال قوى شب بيست و هفتم ماه رمضان نيز از شبهاى قدر است . و كسى كه مى خواهد احتياط كند بايد در تمام اين پنج شب اعمال شب قدر را انجام دهد. و چون اين قول از لحاظ مضمون و سند برتر از ديگر اقوال بود، بهمين جهت ساير اقوال را ذكر نكرديم .
آمادگى براى اين شب و دعا براى توفيق در آن
سزاوار است كسى كه دين و نص روشن قرآن و روايات پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و آل معصوم او (عليهم السلام ) دارد، تمام سعى خود را جهت آمادگى براى اعمال اين شب بكار گيرد. از كارهايى كه در طول سال مى تواند انجام دهد، دعا جهت توفيق در اين شب مى باشد و اين كه بتواند در اين شب ، محبوبترين و پسنديده ترين كارها نزد خدا را انجام داده و خداوند اين شب را براى او بهتر از هزار ماه قرار داده ، و اعمال اين شب را باين شكل از او قبول نموده و آن را با بالاترين درجات براى او ثبت ، و تا روز ديدار او آن را بپروراند؛ در اين شب ، نام او در گروه مقربين نوشته ، و شناخت ، محبت ، نزديكى ، پناه ، رضايت و خير خود همراه با عافيتش را نصيب او گردانيده ، و بگونه اى از او راضى شود كه خشمى بعد از آن نبوده ، و پيامبر و امامان بخصوص امام زمانش (عليه السلام ) از او راضى شده ، و او را با آنان در مجلس ((صدق ))، نزد سلطان مقتدر جاى داده و در بذل تمام توانايى براى فرمانبردارى و بدست آوردن رضايتش ، او را موفق ، و عاقبت او را نزديكى و رضايتش قرار دهد.
از كارهايى كه مى تواند بوسيله آن تمام سعى خود را در اين شب بكار گيرد، اين است كه در طول سال براى اين شب آماده شده و مقدمات عبادت را فراهم نمايد. مثلا مكان و لباس مناسب و عطر و صدقه اى را تهيه و مضامين لطيفى را براى مناجات با پروردگار و كلمات برانگيزنده اى را در خطاب آقايان و نگهبانان و حاميانش انتخاب كند. و ميهمانان مخصوصى را كه مناسب با اين شب مى باشند، و چند فقير را براى صدقه دادن در نظر بگيرد.
گمان مى كنم اگر يكى از سلاطين دنيا كسى را در روز مخصوص به ميهمانى دعوت نموده و شخص بزرگى را دنبال او بفرستد، و آنگونه كه خداوند با تو رفتار كرده است او نيز در دعوت خود با او مهربانى كرده و در مقابل حضور او در مجلس - كه اعيان و اشراف و پادشاهان حضور دارند - و رعايت آداب آن ، به او وعده اعطاى خلعتهاى گرانبها و املاك پرارزش و وسيع و فرمانهاى حكومت و سلطنت داده و به او بگويد هر قدر در انجام كارهاى كمى كه در اين مجلس بايد انجام دهد، دقت كند سلطان او را از عطايا و احسان خود بيشتر بهره مند مى كند، از اشتياق حضور در اين مجلس قالب تهى كرده و براى آمادگى حضور در چنين مجلسى شريف و اين مقام والا تمام توان خود را بكار گرفته ، در طول سال اين مطلب را فراموش نكرده ، در تمام حالات با جديت به آن پرداخته و خود را براى چنين روز بزرگى آماده مى نمايد بگونه اى كه اهل سعى و تلاش نمى توانند اينطور عمل كنند. و باندازه اى مواظب است و دقت مى كند كه انسان را شگفت زده مى كند. و آنگونه كه بايد و دوست در مقابل دوست انجام مى دهد ادب را رعايت مى كند.
اى عاقل ! چگونه اين دعوت را اجابت مى كنى ؟ سلطان سلاطين ، خداى خدايان و حاكم آسمانها و زمين تو را به اين ميهمانى دعوت نموده و براى اين دعوت فرشتگان بزرگوار و پيامبران و رسولان و بهترين مردم را فرستاده و با جانشينان معصومش آن را تاءكيد كرده است . و آنگاه تو را با فرشتگان دعوت كننده بزرگ داشته است ؛ هر شبى با دعوتهايى مخصوص ‍ و لطفها و كرامتهايى عالى . در مقابل اخلاص يك شب تو نعمتهاى جاويدى به تو وعده داده است كه نه چشمى مانند آن ديده و نه گوشى شنيده و نه در دل انسانى خطور كرده است . نور، زيبايى ، سرور، سلطنت ، دارايى ، و شادمانيى را به تو وعده داده كه عقل تو حتى از تصور گوشه اى از آن عاجز، و انديشه ات در آن سرگردان است . نزديكى ، پناه و شادمانى ديدار خود را به تو وعده داده است كه عقل انسانها و فهم علما و انديشه حكما از درك آن ناتوان است .
برادرم ! آيا بخاطر آمادگى براى اين مجلس ، باندازه اى كه شايسته است تلاش نموده و از رستگاران خواهى شد يا با غفلت خود اين فرصت را از دست داده و از جمله ورشكستگان خواهى بود؟ يقين داشته باش اگر از اين كرامت غفلت كرده و با كوتاهى خود آن را از بين ببرى و در روز قيامت آنچه را كه ديگران با سعى كامل به آن رسيده اند ببينى ، به حسرتى دچار مى شوى كه آتش جهنم و عذاب دردناك در مقابل آن كوچك است . و بهمين جهت در آن روز با ورشكستگان پشيمان صدا مى زنى : ((افسوس كه جانب خدا را رعايت ننموده و در حق خود ظلم و تفريط نمودم و وعده هاى خدا را مسخره نمودم )) در حالى كه پشيمانى سودى نداشته و درهاى توبه و جبران بسته و آثار اعمال و نتايج آن آشكار شده است .
بنابراين قبل از اين كه بخاطر كوتاهى و از بين بردن فرصتها ملامت شوى خود را سرزنش كن . و قبل از اينكه به تو بگويند: چرا كرامت پروردگار جهانيان را كوچك شمردى ؟ خود اين مطلب را در نظر بگير. و خود و سرمايه ات را حسابرسى كن ، قبل از اين كه به حساب تو رسيدگى شده و بجاى كرامت و سلطنت ، به خوارى و پستى برسى . سرمايه اى كه اگر باقى مى ماند به بالاترين سودهاى تجارت در روزهاى سختى و نياز مى رسيدى . سزاوار است وقتى كه شب قدر نزديك مى شود شوق او به رسيدن به كرامتهايى كه در اين شب براى او مهيا شده است افزون گرديده ، كرامت مقام بالا و مجلس حضور پروردگار جهانيان و تقديس خداوند آسمانها و زمين ، و اعمالى را كه با حال و اخلاص و حضور و رقت و صفاى او و رضايت مولايش مناسبتر است ، براى شبش انتخاب كرده و در اين مورد از خداى متعال كمك گرفته و از خلفاى او - درود خدا بر آنان - يارى بجويد.
انتخاب عمل براى اين شب ، تفكر و ياد خدا
اگر فهميد چه عملى مناسبتر است كه به همان عمل مى كند. و اگر ترديد پيدا كرد، بايد استخاره كند. بعد از تعيين وقت ذكر، وقت مناسبى را كه در آن خواب آلود يا سير يا گرسنه نبوده و موانع ديگرى نيز نداشته باشد، بايد براى تفكر معين كند. نيز بايد تمام سعى خود را بكار گيرد كه در شبش ‍ چيزى ، حتى امور مباح ، او را از ياد خدا بازنداشته و در نمازها و مناجاتش به غير آن حتى مستحبات فكر نكند.
زيرا كسى كه مثلا در نماز به ساختن مسجد و آب كشيدن آن يا صدقه دادن فكر كند غافل است . حتى در حال ايستادن نماز در ياد اجزاى آن بودن غفلت است . و بايد در هنگام عمل فقط سعى كند كه قلب او از حقيقت كارهايى كه انجام مى دهد و ذكرهايى كه مى گويد غافل نباشد. و براى اين كه براحتى به اين مطلب برسد، مى تواند قبل از انجام عمل مختصرى درباره آن فكر كند و آنگاه عمل را انجام دهد. و اگر هنگام قرائت و ذكر از آن غافل شد بايد آن را تكرار كند. مثلا وقتى مى خواهد رو به قبله بايستد، مى تواند اجمالا درباره معناى رو به قبله نمودن بينديشد. و هنگامى كه مى خواهد بايستد ابتدا درباره حقيقت آن كه همان ايستادن براى اداى حق بندگى است انديشيده و فكر كند كه ايستادن بر روى دو پا اشاره به ترس و اميد بخاطر پذيرفته شدن عبادت يا عدم آن است . و بهمين ترتيب ...، حتى قرائت و ذكرهاى نماز. مثلا قبل از گفتن ((بسم الله الرحمن الرحيم )) معناى آن را اجمالا در نظر آورده و آنگاه آن را بگويد. و اگر در اثناى قرائت آيه اى غفلتى براى او پيش آمد بايد آن آيه را تكرار كند.
توسل به نگهبان اين شب
بر چنين عمل كننده اى لازم است در اول شب خيلى به نگهبان آن شب كه از معصومين (عليهم السلام ) است ، توسل جسته و او را شفيع خود قرار دهد. و در اين هنگام توفيق در اعمال و احوال را كه به آن احتياج دارد ذكر نموده و تلاش كند با الفاظى كه براى درخواست ترحم و شفاعت مى گويند، رحمت و رقت را جلب كرده و مهربانى و كرامت را برانگيخته و ابرهاى جود و كرم و بخشش را بباراند. و با دست آنان عقل و نفس و قلب و صفات و اعمال و تمام وجودش را به مولايش تفويض و واگذار نموده ؛ و در طول شب نيز مواظب باشد كارى مخالف با تفويض ، انجام ندهد؛ و اگر بتواند حتى تفويض خود را نيز واگذار كند، قطعا رستگار شده است .
ولى خيلى اتفاق مى افتد كه انسان مراقب نبودن و بى مبالاتى را با تفويض ‍ اشتباه كرده ، آن پليد او را فريب داده و با نادانى او را هلاك مى كند. بنابراين تا زمانى كه با علوم الهى بخوبى نفهميده كه به تفويض رسيده است ، نبايد مطمئن شود و براى اطمينان بايد ببيند كه حال و مرادش در آنچه كه تفويض نموده با يكديگر موافق هستند يا نه . زيرا يكى از علامات صحت تفويض قبول آن ، و يكى از علامات قبول نيز آن است كه خداوند متعال ، امورى را كه بنده به او تفويض نموده است ، بخوبى و بالاتر از آرزوى بنده سرپرستى كند.
روشى براى ايجاد رقت قلب
از كارهايى كه باعث برانگيختن رقت و بوجود آمدن گريه و ترسى كه از جهت بزرگى خداست مى شود، مى توان از بستن دست به گردن ، پوشيدن لباس مويين ، ريختن خاك بر سر، به خاك افتادن ، گذاشتن صورت بر خاك ، گذاشتن سر بر ديوار، راه رفتن و ايستادن ، فرياد زدن و ساكت شدن ، در خاك غلت خوردن ، و خود را در روز قيامت فرض كردن و آنگاه با آنچه درباره ملامت مجرمين وارد شده است ، خود را ملامت كردن نام برد. و سپس به سمت راست خود نگاه كرده و درباره وضع و حال ((اصحاب يمين )) و شكل و لباس آنها فكر كند، آنگاه به سمت چپ نگاه كرده و خود را يكى از ((اصحاب شمال )) فرض نموده و روى سياه ، چشم كبود، دستان بسته آنها، همنشينى آنان با شياطين ، پوشيدن لباسهاى مسى گداخته و لباسهاى آتشين و حضور تمامى فرشتگان عذاب را در حالى كه منتظر فرمان پروردگارشان هستند در نظر آورد. آنگاه از صدور اين خطاب : ((او را بگيريد، در غل و زنجير كشيده آنگاه به دوزخ افكنيد. آنگاه با زنجيرى كه طولش هفتاد زراع است در كشيد.)) حذر كند.
سپس صدا بزند: اى مهربانترين مهربانان ! اى ياور كسانى كه يارى مى خواهند! رحمت گسترده ات كجاست ؟ كجاست عطاياى فراوانت ؟ كجاست فضل بزرگت ؟ كجاست منت زيادت ؟ كرم تو كجاست ؟ اى كريم ! آنگاه گريه كرده و بردبارى و كرم بزرگ و فضل و احسان قديم و عفو و آمرزش عمومى او را در خاطر آورد. اگر در اين حال شيطان پليد سراغ او آمده و بخواهد او را از رحمت پروردگارش ماءيوس گردانيده و به او بگويد: تو با اين گناهان و عيوب اهل رحمت خدا و نگاه لطف او نيستى ؛ زيرا فرموده است : ((رحمت خود را براى متقين نوشته ام .)) و تو باتقوا نيستى ، نبايد سخن او را قبول كند. حتى جواب او را نگفته و در جواب او با خداى خود مناجات نموده و بيشتر اظهار اميدوارى نموده و بگويد: ((از كرم تو دور است كه از مانند من كه محتاج عفو و كرم تو بوده و با اوليائت به درگاهت توسل جسته ام روى گردانده و بر چشم گريان و قلب خاشع و بدن خوار و متواضع من ترحم ننمايى .))
آنگاه اميدوارى خود را بيشتر و آرزوهاى خود را گسترده كرده و هر مقام عاليى را كه در شناخت و محبت ، نزديكى و منزلت ، و عمل و تقوى ، تصور مى شود، خواسته و بسيار گويد: ((اى كسى كه هر چه بخواهد انجام مى دهد ولى ديگران نمى توانند اين كار را انجام دهند! اى كسى كه هيچكدام از عطاياى بزرگ و كرامتهاى بزرگ و زيبا در نظر او بزرگ نيست ! اى كسى كه احسان ، چيزى از او كم نكرده و محروم نمودن چيزى بر دارايى او اضافه نمى كند.))
آنگاه براى تاءكيد اين سخنان بگويد: ((خداى من ! اگر من سزاوار چيزهايى كه از تو درخواست نمودم نيستم كرم تو شايسته آن و بيش از آن است . خداى من ! شناختى كه به من بخشيدى حكم مى كند كه چيزهاى بزرگ از تو بخواهم ؛ زيرا آنچه كه به اوليايت بخشيدى ، بخاطر شايستگى آنان نبود، مگر اين كه از فضلت اين شايستگى را به آنان بخشيدى ، زيرا خبر جز از جانب تو نيست . بنابراين ، آن شايستگى را كه از فضلت به آنان عنايت فرمودى به من نيز عطا فرما؛ با شايسته اجابت آنچه از تو خواستم گردم .
خداى من ! غير از من كسانى را براى عذاب كردن مى يابى ؛ از قبيل دشمنان اوليايت و ستيزه گران با حضرت جلالت . ولى من كسى را غير از تو نمى يابم كه به من اعطا نمايد. آيا با اين وجود باز هم از كرم تو بى بهره مى مانم ! تو به عذاب و منع من از رحمت خود احتياجى ندارى ولى من نيازمند عفو و كرم تو مى باشم .
خداى من ! تو كسى هستى كه از علمت سؤ ال نمى شوى ، و در قلمرو تو كسى با تو نزاع نكرده ، و كسى به كار تو اعتراض نمى كند. تو تواناى بخشنده اى كه توانايى تو حد، و بخشش تو پايانى ندارد. پس من را با قدرتت شايسته گردان و با بخششت بر من ببخش ، اى بخشنده ترين بخشندگان !
خداى من ! دشمن تو و دشمن من آمده است تا مرا از دعاى تو محروم نموده و از رحمت گسترده ات محروم نمايد. ولى با فضل تو به سخنان او پشت كرده و با دستورات او مخالفت كردم . پس مرا در مقابل او با صادق گردانيدن اميد و آرزويم به خودت ، يارى فرما. خداى من ! با شناخت كمى كه نسبت به مقدار بخشش و كرم و غنا و قدرت تو دارم ، يقين ندارم كه كسى از بندگانت را از عفو و فضل خود محروم نمايى حتى كفار را، مگر دشمنان اوليايت كه آنان را مورد ظلم و اذيت قرار دادند. و عقيده من درباره عذاب كفارى كه چنين نباشند، فقط بخاطر تعبد به آنچه در كتاب تو آمده و فرمايش پيامبرت مى باشد كه به كفار وعده مجازات دادى و عقل من - همان چيزى كه با اعطاى آن ، بر من منت گذاشتى - لازم نمى بيند كه ذره اى آنان را عذاب كرده و به وعده هايت در مورد عذاب آنان عمل نمايى . و بحكم عقل ، وفا نكردن به وعده عذاب را، نقصى در صفات پاكت نمى دانم و در مورد هيچ چيز از عذاب يقين ندارم ، مگر اينكه از باب تعبد باشد. خداى من ! اينگونه درباره كفار و منكرين مى انديشم ، پس عقيده من درباره كسى كه به تو ايمان آورده چه خواهد بود؟ كسى كه دوستت دارد از تو فرمانبردارى نموده ، آرزوى فضل تو را داشته ، خواستار نزديكى به تو، و از كرم تو اميدوار مطالب مهم و بزرگ است ؛ گرچه گناهكار بوده و از دستورات تو سرپيچى كرده باشد.
خداى من ! از بنده گناه و از آقا گذشت و كرم است ؛ بخصوص اگر خيلى باگذشت باشد. خداى من ! اين حكم عقلى كه عرض كردم در اوقات معمولى است ولى اين اوقات خاص كه آن را براى كرم خود ايجاد، با آن بر بندگانت منت گذاشته ، بندگان گناهكارت را به گذشت و آمرزش خود، و درخواست كنندگان را به اجابت و عطا فراخوانده و درهاى كرم و بخشش خود را در آن گشوده ، عقلهاى ما بجز عقل و كرم و تبديل گناهان به خوبيها و اجابت دعاها و اعطاى درخواستها و كرامتهاى بزرگ ، متوقع چيز ديگرى نيست . و اين گمان ما به تو و كرم تو مى باشد؛ و خود بهتر مى دانى كه پيامبرت براى ما بيان نموده است كه با كسى كه به تو خوش گمان باشد چه رفتارى دارى .))
ساير اعمال شب قدر
(1 نمازى در شب قدر وارد شده كه در آن يك بار حمد و هفت بار ((قل هو الله احد)) خوانده مى شود و بعد از پايان نماز هفتاد بار ذكر ((استغفر الله و اتوب اليه )) گفته مى شود و سپس حوائج از خدا خواسته مى شود.
(2 صد ركعت نماز و خواندن دعاهايى كه در بين آن وارد شده از مهمترين امور مهم است . زيرا مضامين آن برآمده از سينه امامان دين مى باشد كه عالمان به خدا هستند. در اين ادعيه علوم گرانبهايى است كه بجز پيامبران و جانشينان آنان كسى از آن آگاه نيست . دانشهايى از قبيل علم به خدا و صفات جمال و جلال و نامهاى نيك و مراتب فضل و حكمت عدل و مقتضاى كار و ادب مناجات با خداوند متعال .
لازم است در خلال خواندن اين ادعيه زنده دل بوده و با توجه آن را بخواند. و اگر بتواند از آنچه مى گويد، تاءثير پذيرفته و اين مطلب را نيز در دعايش بخواهد، بايد به او تبريك گفت . زيرا اگر اين ادعيه ثواب و پاداشى از جانب خدا نداشته و فقط مضامين آن در انسان مؤ ثر باشد، عاقل بايد روح و جان خود را براى بدست آوردن آن فدا كند. چه رسد به اين كه خداوند براى هر حكم و حتى هر حرفى از آن جواب و نورى آماده نموده است كه جهانيان نمى توانند قيمتى بر آن بگذارند.
همچنين بايد درباره معنى كلماتى كه مى گويد تاءمل نموده و آن را درك كند. و اگر اين مقدار نيز نمى تواند بهتر است به جاى خواندن اين دعاها بر مصيبت خود و مجازات خدا بخاطر آن ، گريه كرده و بگويد: ((انا لله و انا اليه راجعون ، چه مصيبت و چه مجازات بزرگى )) درباره اهل آخرت ، در حديث قدسى آمده است : ((دعاى آنان در نزد خداوند بالا رفته و كلام آنان را مى شنود. فرشتگان به واسطه آنان خوشحال مى گردند... پروردگار باندازه اى دوست دارد دعاى آنان را بشنود كه مادرى فرزند را.))
بنابراين اى فقير! در مورد دعايى كه بدون حضور قلب مى خوانى ، انصاف بده . آيا دوست دارى ، در حالى كه خدا مى بيند كه زبانت او را خوانده و دلت با دنيا سخن مى گويد، دعايت به خداوند برسد! دنيايى كه درباره آن آمده است كه دشمن خدا و دوستان اوست و مى خواهد با شكوفه هاى اين دنياى فانى ، تو را از خداوند دور نمايد. آيا عاقل مى تواند مصيبتى بزرگتر از اين را تصور كند.
(3 خواندن دعاى گشودن قرآن و قرآن را روى سر گذاشتن ؛ باين نيت كه عقل و انديشه او با اين عمل تقويت شده و با دانشهاى قرآن كامل شود و نور عقل با نور قرآن ضميمه گردد. و ساير نيتهايى كه مناسب با اين عمل است .
(4 زيارت امام حسين (عليه السلام ) با بعضى از زيارتهايى كه وارد شده است .
(5 خواندن سوره روم ، عنكبوت و دخان در شب بيست و سوم .
(6 خواندن دعاهايى كه در اين شبها وارد شده است ؛ بخصوص ‍ دعايى كه سيد از بعضى از كتابهاى كهن نقل نموده و اول آن چنين است : اللهم ان كان الشك فى ان ليلة القدر فيها او فيما تقدمها واقع فانه فيك و فى وحدانيتك و تزكيتك الاعمال زائل ؛ خداوندا! اگر در اين كه شب قدر، امشب يا شبهاى پيش از آن است ، شكى هست ، ولى در مورد يكتايى تو و اين كه اعمال را پاكيزه مى نمايى شكى نيست . و اگر توانست معنى از بين رفتن شك در خدا و يكتايى او را بفهمد، همين پاداش براى عبادت آن شب براى او كافى خواهد بود.
(7 دعاى كوچكى كه سيد از امام سجاد (عليه السلام ) روايت نموده و اول آن ((يا باطنا فى ظهوره )) مى باشد. دعايى كه در يكتا دانستن خداوند كامل مى باشد و اگر وجود ائمه (عليهم السلام ) هيچ نفعى نداشت ، مگر همين كه با اين گونه دعاها پرده از يكتايى خدا برداشته ، و ما را از اين مطلب آگاه نمودند، لازم بود مؤ من تمام وجودش را فداى اين عمل آنان نمايد. و حتى فدا كردن تمام وجود خود را ناچيز شمرده و خود را ناتوان از اداى شكر نعمتهاى آنان ببيند.
(8) ساعتى از شب را مخصوص مراقبت قرار داده ، و در آن ساعت علم پروردگارش را به بدحالى او و قدرتش را بر نجات دادن او، فضل و بخشش و كرم او را در نظر گرفته و سپس با اميدوارى ، بر در بخشش و كرم او چشم دوخته و در انتظار رحمت و بخشش او باشد.
بستن وسوسه هاى شيطان
اگر مراقب به آنچه گفتيم عمل كرد كه خوشا بحالش ، و اگر عمل نكرد مبادا شيطان او را وسوسه كرده و بگويد: تو! آنگونه كه شايسته توست عمل را انجام نمى دهى ، بنابراين ، اين كار اندك نيز فايده اى نداشته و نبودش بهتر از وجودش مى باشد. زيرا اگر به اين نداى شيطان گوش دهد او را از ساير اعمال نيز باز داشته و او را با غفلت هلاك مى نمايد. ولى اگر همان عمل را كه قصد دارد، انجام بدهد گرچه عمل كمى نيز باشد، ممكن است نور اين عمل كم ، نور ديگرى را براى عمل بوجود آورده و او را موفق به انجام عمل ديگرى گردانده و آنگاه در تمام اعمال موفق باشد.
خلاصه شيطان هيچ قصدى ندارد، مگر اين كه انسان را از خدمت نمودن و عبادت مولايش باز دارد بنابراين اگر از او فرمانبردارى نمايد در دل او تاريكيى بوجود مى آيد كه سبب قطع يارى او گرديده و موجب مى شود تا عبادت ديگرى را نيز ترك كند تا جايى كه يارى خداوند كاملا قطع شده و به هلاكت جاويد دچار شود. مگر اين كه عنايت خدا شامل حالش شده و از فرمانبردارى شيطان دست بردارد، دلش با مخالفت با او روشن شده و آنگاه به توفيق كاملى برسد.
سالك نبايد هيچ عمل خيرى را اگر چه بسيار كوچك باشد، كم شمرده و بخاطر كم بودن آن را ترك نمايد كه زيان خواهد ديد. و هيچ عمل خيرى را نيز نبايد بزرگ بيند، چون گرفتار عجب مى گردد. نيز اگر نمى تواند آن را انجام بدهد بمقدارى كه مى تواند آن را انجام داده و بعد از انجام ، آن را در مقابل خدا كوچك ببيند. زيرا بنده هر عملى را كه انجام بدهد و آن را كوچك بداند، خداوند آن را بزرگ دانسته و شايد همين مطلب باعث شود كه خداوند متعال آن را قبول كند. و هنگامى كه عملى قبول شد كمى آن اهميتى نخواهد داشت . چون اگر خداوند عملى را از بنده اش قبول نمايد، گرچه كم باشد، پاداش زيادى به او خواهد داد. و اگر آن را قبول نكند، فايده اى براى او نخواهد داشت ؛ گرچه زياد باشد. زيرا خداوند عمل كم آدم را قبول و اعمال زياد ابليس را رد نمود.
بنابراين بنده نبايد هيچ عملى را بزرگ ببيند. گرچه عبادت جن و انس ‍ باشد. زيرا اين عجب است و عجب انسان به عملش ، ثواب آن را از بين مى برد. بلكه نور آن را به تاريكى تبديل مى كند. و نيز نبايد عمل كم را كوچك بداند؛ زيرا ممكن است قبول شده و تبديل به عمل بزرگى شود.
تفاوت قضاوت در مورد عمل خود و ديگران
آنچه درباره دقت در مراتب اخلاص و صدق در آن گفتيم فقط در مورد عمل خود انسان است تا از خود قانع نشود مگر به خالص صادقانه و غير خالص را مانند معدوم بداند بلكه آن را گناه به شمار آورده ولى نبايد اينگونه اعمال را از ديگران ، مانند معدوم يا گناه به حساب آورد. زيرا اگر اعمال ديگران را بخواهد اينگونه بداند، نه تنها فايده اى نداشته بلكه باعث ترك عمل و بستن درِ صلاح و خير مى گردد.
بنابراين نبايد با اين ملاك با ديگران برخورد كند. بلكه بايد با بندگان خدا به ملاك ظاهر عملشان ، و حتى بالاتر، با ترازوى فضل خداوند، برخورد نموده ، و گمان كند كه اعمال ناقص و مخلوط مردم بهتر بوده و مورد قبول خداوند است . و اميدوار باشد كه از فضل خدا و قبول او محروم نمى شوند، گرچه اعمال آنها ناقص و ناخالص باشد. و بعيد نشمرد كه خداوند دعاى بندگانش را فقط بخاطر شكل دعا قبول كند. گرچه اين دعا جز جنبانيدن زبان چيزى نباشد - و با عفو عالى خود با آنان معامله كند. و مبادا انسان كسى را از رحمت خدا ماءيوس نموده يا باعث شود اعمال را بجا نياورد؛ گرچه عمل او مخلوط با تيرگى باشد. شايد اگر همين شكل عمل ترك نشود گاهى اوقات با بعضى از عنايات الهى همراه باشد و باعث ايجاد روح و حقيقتى در آن عمل شود و در روشن شدن قلب مؤ ثر باشد؛ بگونه اى كه بكلى عمل او عوض شود و بيشتر و يا همه اعمال او با حضور قلب بوده و آنگاه همراه با رستگاران ، رستگار گردد. و خلاصه اگر فردى لوطى در مستى بگويد: ((يا الله )) گمان نمى كنم خداوند او را رد نموده و او را اجابت نكند.

 

دعايى در شب بيست و هفتم
از زيد بن على روايت شده است كه گفت : در شب بيست و هفتم ماه رمضان شنيدم پدرم (عليه السلام ) از اول شب تا آخر آن عرض مى كرد: اللهم ارزقنى التجافى عن دار الغرور و الانابه الى دار الخلود، و الاستعداد للموت ، قبل حلول الفوت ؛ خداوند آرام نگرفتن در سراى فريب ، بازگشت به سراى جاويد، و آمادگى براى مرگ را قبل از آمدن آن نصيبم فرما. اگر بتوانى معنى اين دعا را تصور كنى ، اين دعا را بسيار خواهى خواند.
توضيح سراى فريب بودن دنيا
در توضيح معناى اين دعا مى توان گفت : آنچه قرآن كريم ، روايات آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) و مكاشفات اهل يقين بر آن گواهى مى دهد اين است كه دنيا سراى فريب بوده و آنچه در آن است آنگونه نيست كه ديده مى شود. بلكه صفات موجودات اين عالم كه ديده يا حس ‍ مى گردد، نظير منظره اى است كه از سراب ديده مى شود؛ و ماهيت آن آنگونه كه ديده مى شود نيست ؛ و به همين جهت آن را سراى فريب ناميده اند. و اگر قبول اين مطلب براى كسى سخت باشد بايد از خود بپرسد كه آيا خطاى حس را قبول دارى ؟ و در صورت قبول كردن خطاى حس از خود بپرسد چه فرقى بين خطاى حس و عدم خطاى حس وجود دارد و در صورتى كه بين آنها فرقى وجود نداشت بايد بگوييم : ممكن است در جايى كه فكر مى كنيم حس خطا نداشته ، خطا داشته باشد. و وقتى امكان خطا در تمامى حواس ثابت شد، وقوع خطاى حواس با رواياتى كه به اين مطلب تصريح مى كند ثابت مى گردد. تعدادى از اين روايات دل بر سخن گفتن جمادات هستند در حالى كه حس آن را منكر است . تعدادى از آنها درباره حالتهاى قبر كه عبارتند از ايستادن ، فرياد زدن ، آتش ، سخن گفتن ، باغ و نعمتهاست كه باز هم حس آن را انكار مى كند. و تعدادى ، دال بر وجود فرشتگان و دخل و تصرف آنها در اين عالم هستند. و تعدادى دلالت مى كنند بر اين كه روزى تمام مخلوقاتى كه در اين عالم است ، از قبيل جماد و نبات و حيوان از عالم ملكوت مى آيد. و تمامى اين روايات دال بر وجود چيزهاى زياد و عوالم بسيارى هستند كه حس آن را انكار مى كند.
بهر صورت اين عالم سراى فريب ناميده مى شود چون با شكلهايى كه حقيقتى نداشته و با حقايقى كه شكلى ندارد اهل خود را فريب مى دهد. ذاتيات آن مانند اعراض و واقعيتهاى خارجى آن مانند سراب است . چيزهايى كه در آن ثابت ديده مى شوند در واقع غير ثابت و چيزهايى كه اهل دنيا درباره حقيقتهاى آن مى گويند و اوصافى كه براى آن ذكر مى كنند واقعيتى ندارند. و هر چيزى كه به اقتضاى اين عالم بوجود مى آيد در غير اين عالم حكم به محال بودن واقعيت آن مى نمايند. و هر چه در آن است فريب ، توهم و خيال است . و مؤ منى كه حجاب ناسوت از ديدگانش ‍ برداشته شد، ماهيت اشياء همانگونه كه هست براى او جلوه گر خواهد شد. و از بين رفتن حجاب ((تجافى عن دار الغرور؛ آرام نگرفتن در سراى فريب )) و آشكار شدن حقايق ((انابه الى دار الخلود؛ بازگشت به سراى جاويد)) ناميده مى شود.
ترجيح جانب اميدوارى بر نااميدى در چنين اوقاتى
در چنين اوقاتى كه خداوند در آن بيش از ساير اوقات درهاى رحمت خود را باز نموده ، بندگان را تشويق به ذكر، عبادت و دعاى خود نموده و الطاف خاص خود را براى آنان تضمين نموده است بنده مراقب بايد جهت اميدوارى را بيشتر در نظر گرفته و دستهاى آرزوى خود را به طرف كرم خداوند و بخششهاى فراوان او دراز كند. ولى شيطان در اين اوقات اصرار در ترجيح جهت ترس و نااميدى دارد تا بدين وسيله مانع عمل بندگان گردد.
پايان دادن شب قدر
آنگاه همانطور كه بارها در مورد شبهاى شريف گفتيم - اين شبها را با توسل به حاميان معصوم (عليهم السلام ) سپردن عمل به آنان ، عرضه آن به خداوند با دستهاى آنان ، تضرع به درگاه آنان براى اصلاح عمل و براى اين كه آنان به درگاه خداوند تضرع نموده تا او اين عمل را قبول و آن را به عمل صالح تبديل نموده و آن را پرورش دهد، ختم كند - اين شب را به پايان برساند.
تلازم شرافت شب و روز
در روايات آمده است كه شرافت شب و روز ملازم يكديگر هستند، به اين معنى كه اگر روز شريف شد، شرافت آن به شبش نيز سرايت مى كند و هنگامى كه شب شريف شد، شرافتش به روز آن نيز سرايت مى نمايد. بنابراين مراقبت از روزهاى اين شبها با اخلاص در عبادت لازم است ؛ همانگونه كه در شبها لازم مى باشد.

 


فصل يازدهم : اعمال شب آخر ماه رمضان
اعمال مهمى در اين شب براى اهل بيدارى وجود دارد از قبيل :
عملى براى قبول شدن اعمال ماه رمضان
(1 براى قبول شدن اعمال ماه رمضان اين عمل وارد شده است : عمل شريفى كه سيد (قدس سره ) آن را در ((اقبال )) از ((جعفر بن محمد الدوريستى )) از كتاب ((حسنى )) از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت كرده است كه فرمودند: ((كسى كه در شب آخر ماه رمضان ده ركعت نماز بجا آورد؛ در هر ركعت يك بار فاتحة الكتاب و ده بار قل هو الله احد بخواند و در سجده و ركوع خود ده بار بگويد: سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر و در هر دو ركعت يك بار تشهد خوانده و سپس سلام بدهد؛ و در پايان ده ركعت نماز بعد از سلام دادن صد بار((استغفر الله )) بگويد و هنگامى كه از استغفار فارغ شد سجده كند و در سجده بگويد: يا حى يا قيوم يا ذوالجلال و الاكرام يا رحمن الدنيا و الاخره و رحيمهما، يا اله الاولين و الاخرين اغفر لنا ذنوبنا، و تقبل منا صلواتنا، و صيامنا و قيامنا قسم به كسى كه مرا بحق به پيامبرى برانگيخت ، جبرئيل بنقل از اسرافيل و او از پروردگار متعال به من خبر داد كه : او سرش را از سجده برنمى دارد مگر اين كه خداوند او را آمرزيده ، ماه رمضان را از او قبول نموده و از گناهش ‍ مى گذرد، گرچه هفتاد گناه انجام داده باشد كه هر كدام از آنان بزرگتر از گناهان بندگان باشد؛ و از تمام اهالى منطقه اى كه در آن است قبول مى كند تا اين كه فرمود: اين هديه ، مخصوص من و مردان و زنان امتم مى باشد و خداوند متعال آن را به هيچكدام از پيامبران و مردم قبل از من نداده است .))
مؤ منى كه در پى اصلاح مردم بوده و بهره اى از رحمت خداوندى دارد، بايد اين نماز را بخاطر خير زيادى كه براى بندگان خدا دارد بخواند. عالمى كه در طول ماه براى هدايت مردم و اصلاح اعمال آنان در جايگاه وعظ نشسته بود چگونه مى تواند نسبت به اين عمل جزئى كه حتى باندازه يك جلسه وعظ نيز زحمت ندارد بى تفاوت باشد در حالى كه بخوبى مى داند كه موعظه هاى او براى تمامى كسانى كه در مجلس وعظ او حضور پيدا مى كنند سودمند نيست ؛ چه رسد به اهل منطقه اش كه ممكن است گاهى جمعيت آن به چند ميليون نفر برسد. و نيز فايده وعظ براى آنان يك دهم فايده آمرزش و قبول تمامى اعمال اين ماه كه در روايت آمده نيست .
اگر كسى بگويد كه روايت قطعى نيست . در جواب او بايد گفت : با تمسك به ((روايات تسامح )) اين مشكل حل مى گردد. و اگر باز بگويد: فرض كن ((روايات تسامح )) اين روايات را مانند روايات قطعى گردانيد، ولى از كجا يقين كنيم كه اين عمل قبول مى گردد تا به فايده مذكور يقين پيدا كنيم ؟ در جواب مى گوييم : اين اشكال در وعظ نيز موجود است ؛ در حالى كه اين مشكل در اين عمل كمتر از وعظ مى باشد. زيرا اصلاح نيت در وعظ از چند جهت مشكلتر از اصلاح نيت در عبادت است . كه واضحترين آن همين است كه وعظ مناسب با دوستى مقام است ؛ همچنين وعظ فقط در ميان جمعيت كثيرى از مردم امكان پذير است كه موجب مشكل شدن اصلاح نيت مى گردد.
عملى از امام زين العابدين (عليه السلام ) در اين شب
(2 از كارهاى مهم مطالعه مطالب و كارهايى است كه از امام زين العابدين (عليه السلام ) در اين شب نقل شده و انديشيدن در مقام ، عبادت ، تلاش زياد و عمل اوست . آنگاه ببيند كه خود با اين بدحالى ، مقام پست و كوتاهى در عبادت پروردگارش ، چه بايد بكند.
سيد ما ((قدس سره )) در كتاب اقبال از شيخ ابى محمد هارون بن موسى التلعكبرى (ره ) و او از محمد بن عجلان نقل كرده است كه گفت : از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم كه مى فرمود: ((هنگامى كه ماه رمضان مى آمد على بن الحسين (عليه السلام ) هيچ غلام و كنيزى را نمى زند و اگر گناهى از آنان سر مى زد، آنان را مجازات نمى كرد و فقط پيش خود در كاغذى مى نوشت فلان كنيز روزى چنين و چنان كرد و تاءديب آنان را تا آخرين شب ماه رمضان به تاءخير مى انداخت و در اين شب آنان را مى طلبيد و گرد خود جمع مى كرد. آنگاه نوشته خود را آشكار كرده و مى فرمود: فلانى ! چنين و چنان كردى و تو را تاءديب نكردم آيا اين مطلب را بخاطر دارى ؟ مى گفت : بله فرزند رسول خدا! تا از تمامى آنها اقرار مى گرفت . سپس در وسط آنان ايستاده و به آنان مى فرمود: با صداى بلند بگوييد: على بن الحسين ! پروردگارت تمام اعمال تو را ثبت نموده است ؛ همانگونه كه تو تمام كارهاى ما را نوشتى . و او نوشته هايى دارد كه حقيقتهايى را كه بزيان تو است ، مى گويد و تمام گناهان كوچك و بزرگ تو را مى نويسد؛ همانگونه كه تو نوشته هايى دارى كه حقيقتهايى را كه بزيان ماست مى گويد و تمام كارهاى كوچك و بزرگ ما را نوشته است . هر عملى را كه انجام داده اى در پيشگاه او حاضر مى يابى ؛ همانگونه كه ما تمام كارهايمان را نزد تو حاضر يافتيم . پس عفو كن و ناديده بگير، همانطور كه از سلطان مى خواهى تو را عفو كند. اگر از ما در گذرى ، او را با گذشت ، مهربان و بخشنده خواهى يافت . و پروردگارت به هيچ كس ظلم نمى كند. پس على بن الحسين ! مقام پست خود را در پيشگاه پروردگار حكيم و عادلى كه به اندازه دانه خردلى ستم نمى كند در نظر داشته باش . كه اگر باندازه وزن ذره خردلى باشد خداوند آن را مى آورد و فقط خداوند را شاهد و حسابرس بدان . گذشت كن و نديده بگير؛ تا پادشاه نيز از تو نيز بگذرد و نديده بگيرد. خداوند مى فرمايد: ((بايد گذشت كنند و نديده بگيرند، آيا دوست نداريد خداوند گناهان شما را ببخشد.))
اين كلمات را خطاب به خود مى گفت و به آنان ياد مى داد و آنان با او مى گفتند. و در حالى كه بين آنان ايستاده بود گريه مى كرد و مى گفت : پروردگار ما! ما را امر كردى كه از كسى كه به ما ستم روا داشته در گذريم . ما به خود ظلم كرديم و همانگونه كه فرمودى از كسانى كه به ما ظلم كردند گذشتيم . پس ما را عفو فرما. زيرا تو از ما و كسانى كه آنان را به عفو امر فرمودى ، به آن سزاوارتريم . و امر فرمودى گدا را از در خانه هاى خود رد نكنيد و اكنون در حالى كه گدايان و فقيرانى هستيم به سوى تو آمده و در آستانه و درت اقامت گزيده و بخشش ، احسان و نيكى تو را خواهانيم . بدين وسيله بر ما منت گذار و ما را نااميد مگردان ؛ زيرا تو از ما و كسانى كه به اين كار امر شده اند، به اين مطلب شايسته ترى . خداى من ! اكرام نمودى . بنابراين مرا كه از گدايان تو هستم اكرام كن . و با بخشش ، نيكى نمودى پس مرا از عطاياى خود بهره مند ساز.
آنگاه به آنان رو كرده و مى گفت : و شما را عفو كردم آيا شما نيز از من و بدرفتاريم مى گذريد؟ من پادشاه بد، پست ستمكار، و مملوك پادشاهى كريم ، باسخاوت ، عادل ، نيكى كننده و بخشنده ام . آنگاه آنان مى گفتند: آقاى ما! تو و بديهايت را عفو كرديم . سپس به آنها مى فرمود: بگوييد: خداوندا! از على بن الحسين در گذر همانگونه كه ما را عفو كرد. و او را از آتش رها كن همانگونه كه ما را از بردگى خارج كرد؛ آنان نيز همين را مى گفتند. آنگاه مى گفت : خداوندا! آمين ، پروردگار جهانيان ! برويد من شما را عفو و شما را آزاد كردم به اميد گذشت از خود و رهايى خودم . و آنان را آزاد مى كرد. هنگامى كه روز فطر فرا رسيد عطايايى به آنان عنايت نموده تا محفوظ مانده و از مردم بى نياز شوند. و سالى نبود كه در شب آخر ماه رمضان حدود بيست نفر را آزاد نكند.
و مى فرمود: خداوند متعال در هر شب ماه رمضان هفتاد ميليون نفر را از آتش رها مى كند كه همگى سزاوار آتش هستند. و هنگامى كه شب آخر ماه رمضان فرا رسد بتعداد همه كسانى كه در اين ماه رها نموده است نجات مى دهد. و من دوست دارم خداوند مرا ببيند كه به اميد نجات خودم از آتش ، عده اى از كسانى كه مالك هستند در سراى دنيا در راه خدا آزاد مى نمايم . هيچگاه خادمى را بيش از يك سال كامل به خدمت نگرفت . زيرا اگر برده را در اول يا وسط سال مى خريد در شب فطر آزاد مى كرد و عده ديگرى را در سال بعد مى خريد و سپس آزاد مى نمود. و تا زمانى كه به خداوند ملحق شد همينگونه بود. و نيز در حالى كه هيچ نيازى به سياه پوستان نداشت تا با خريدن آنان نيازش را بر آورده سازد، آنان را مى خريد و هنگام بازگشت از عرفات دستور مى داد آنان را از بردگى آزاد نموده و اموالى به آنان ببخشند.))
اگر بتواند، بايد خود را شبيه به امامش گردانيده و در شكل اين عمل بزرگ به او اقتدا نمايد كه اين كار گواراى او باد. و اگر نمى تواند حتما باندازه اى كه مى تواند آن را انجام بدهد. و كمترين كارى كه در اين جهت مى تواند انجام بدهد اين است كه ستمهايى كه زن ، فرزند، خدمتكار و اجيرش ‍ نسبت به او روا مى دارند را ثبت كرده و در شب آخر ماه رمضان از آنان گذشت نمايد. و بهتر است آنچه را كه ثبت كرده است يك يك گفته و با پروردگار خود مناجات نمايد و بگويد: خداوندا! فلان بنده ات در فلان مورد به من ظلم كرد و من صبر كردم و... آنگاه بگويد: خدايا! مى دانى به من ظلم كردند و فقط به خاطر ترس از تو از آنان انتقام نگرفتم . باين اميد كه تو نيز عذاب خود را از من باز دارى . بندگانت را امر به عفو نمودى . پس آنان را از عفو خود محروم مفرما كه شما به عفو شايسته تر از كسانى هستى كه آنان را به عفو دستور دادى .
خدايا! به من توفيق دادى كه كسانى را كه به من ستم كردند ببخشم و بدين وسيله بر من منت گذاشتى . پس مرا از عفوت محروم مفرما. زيرا منت تو بجهت گذشت من از ديگران ، بزرگتر از منت گذشت تو از من مى باشد. و بخاطر اين منت بزرگ آن منت كوچك را هم نصيبم بفرما. خداوندا! بنده ، مالك حقيقى نيست و حق مال مالك اوست . پس كسى كه به من ستم كند حق تو را از بين برده و هنگامى كه امر فرمودى كه او را عفو نمايم در حقيقت تو او را عفو نمودى . پس آنگاه كه او را عفو مى نمايى از من نيز درگذر.
خداوندا! دستور دادى كسى را كه به ما تحيت و درود مى فرستد بهتر از او جواب گوييم و اكنون پاسخ بهتر اين است كه در مقابل اين عمل من كه بخاطر رضاى تو از كسانى كه به من ظلم نمودند گذشتم مرا با آتش ‍ نسوزانى و در مقابل اميد من به عفو فراوان و فضلت بعد از عفو، گناهانم را به چند برابر نيكى تبديل نموده و بدين وسيله من را به درجات بلندى رسانيده و اميدم را نااميد نگردانى .
آثار اين عمل
گرچه صرف قصد اين مطالب در دل مؤ ثر است ولى گفتن تمامى آن و انجام آن با اعضاى بدن اثرات مخصوصى دارد از قبيل :
(الف همانگونه كه عمل قلبى عبادتى قلبى محسوب مى شود، همانطور نيز انجام آن با اعضاى بدن عبادتى بدنى محسوب مى گردد.
(ب اين عمل باعث تاءثير خاص و رقتى در قلب مى شود كه عمل قلبى بتنهايى اين اثر را ندارد. و نيز باعث انجام عملى ديگر مى گردد كه او نيز مؤ ثر بوده و بدين ترتيب فيض ادامه پيدا مى كند.
(ج اكتفا نكردن به كفار، بلكه انجام آن با اعضاى بدن ، باعث تاءثير گذاشتن بر ديگران و الگو گرفتن آنان و رواج اين سنت نيكو در ميان جامعه مى شود. بهمين جهت اگر امام (عليه السلام ) فقط به عبادت قلبى اكتفا مى فرمودند اين مطلب به ما نمى رسيد و نمى توانستيم به آن عمل كنيم . و بطور كلى اعضاى بدن نيز بهره اى از نور عمل داشته و انجام عمل با اعضاى بدن باعث ايجاد نور ديگرى در قلب علاوه بر نور عمل قلبى آن مى گردد.
محاسبه نفس
3 - از كارهاى مهم اين است كه مانند شريكى كه در پايان كار با شريك خود تسويه حساب مى كند، از نفس خود حساب كشيده ، و سرمايه خود را كه همان عمر، ايمان و بركات ماه رمضان و نورهاى آن مى باشد را در نظر آورد؛ و ببينيد آيا ايمان او به خدا، رسول ، كتاب و حجتهاى او و روز قيامت بيشتر شده است يا نه ؟
اخلاق او كه از اين معارف سرچشمه گرفته ، چگونه است ؟ خوف و رجا، صبر، زهد، خلوت نمودن براى ذكر خدا و تفكرى كه باعث انس است ، شناختى كه محبت را بدنبال داشته و محبتى كه به رضايت ، تسليم و توحيد منجر شود، شرح صدر ناشى از نور شناخت در ديدن غيب و گشادگى قلب او در تحمل بلاها و حفظ اسرار، تا چه اندازه اى است ؟ چگونه در ((سراى فريب )) آرام نگرفته و به ((سراى جاويد)) بازگشت كرده است ؟ آيا ماه رمضان و اعمال اين ماه تاءثيرى در اين امور داشته است يا نه ؟
در مورد افعال و حركتهاى اعضاى بدنش بينديشد. آيا همانگونه باقى مانده يا در اين مورد بيشتر به احكام الهى توجه نموده است ؟ بخصوص ‍ نسبت به حركتهاى زبانش هنگام سخن گفتن در مورد آنچه به او مربوط نبوده ، سخنان باطل ، دروغ ، غيبت ، تهمت ، تعرض به آبروى مؤ منين ، فحش ، اذيت ، و غيره . اگر ببينيد كه تمام اين موارد همانطور كه بوده باقى مانده ، بايد بداند كه اين مطلب ناشى از كارهاى بد او در اين ماه پربركت بوده و تاريكى گناهانش بر نورهاى اين شهر درخشان و روشنى بخش ‍ فائق آمده است . زيرا ممكن نيست كه نورهاى ماه رمضان ، شبهاى قدر و اين دعاهاى گرانقدر قلب او را روشن كند ولى باز هم به گناه سابق خود ادامه دهد.
كسى كه چنين ضررى كرده است ، بايد از خطر دعاى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بترسد؛ آنجا كه مى فرمايد: ((خداوند كسى را كه از ماه رمضان خارج شود و آمرزيده نشود نيامرزد.)) زيرا يكى از سخت ترين مصيبتها و بزرگترين بلاها همين است . بايد با يارى خدا، پناه آوردن به رحمت و رفتن به درگاه او - و در حالى كه با زبان حال مى گويد: ((اى كسى كه به داد بيچاره مى رسى هنگامى كه تو را بخواند و گرفتارى او را برطرف مى نمايى !)) خود را اصلاح نموده ، بر گناهان خود گريسته و آثار اين اعتراف صادقانه را در خود هويدا سازد و با زبان حال بگويد: ((هيچ خدايى بجز تو نيست تنزيه مى كنم تو را و منم كه ستمكارم .))
يكى از نشانه هاى اصلاح حال داشتن علامت گناهكاران و ترس آنان و آمرزش خواستن از خداى متعال باندازه گناهان مى باشد. و اگر نفس او كه عبادت به تنبلى نموده است ، نتواند او را براى بجا آوردن حق استغفار يارى كند، بايد از درى كه شيطان از آن در وارد شد و به مراد خود رسيد كه همان در نااميد نشدن است بر خداوند وارد شود. و بالاخره بايد در آخر ماه تمام چيزهايى را كه از دين خود ضايع كرده جبران نمايد؛ تا براى روز عيد و ديدار با خداوند در اين روز آماده شده و از فوايد آن محروم نشود. و بدين ترتيب به زيانى جبران ناپذير گرفتار نگردد.
وداع با ماه رمضان
(4)- كار مهم ديگر وداع ماه رمضان و متاءثر شدن بخاطر جدايى از آن است . در اين رابطه دعاها و مناجاتهايى پرارزش با ماه بزرگ خدا رسيده است .
توضيح وداع با ماه رمضان
اگر خداحافظى با ((زمان ))- كه فاقد درك سخن ما و خداحافظى است - برايت مشكل است به جواب سيد - قدس الله سره - در اقبال مراجعه كن . و اگر به آن قانع نشدى اين مطالب را بخوان .
زمان و مكان و ساير چيزهايى كه از قبيل حيوانات نيستند، گر چه در اين عالم به اين شكل درك و شعورى ندارند ولى تمام آنها در بعضى از عالمهاى بالاتر داراى زندگى ، درك ، توانايى سخن گفتن و بيان نمودن و دوستى و دشمنى مى باشند. و روايات بسيارى كه درباره احوال عالم برزخ و قيامت رسيده و نيز مكاشفات اهل مكاشفه اين مطلب را ثابت مى كند. تمام موجودات اين عالم ، قبل از بوجود آمدن ، در عالمهاى ديگرى بوجود آمده اند و موجودات در هر عالمى شكل و خصوصياتى مخصوص به آن را دارند كه با شكل و خصوصيات اين عالم فرق مى كند.
يكى از خصوصياتى كه بعضى از عالمهاى برتر دارند اين است كه تمام موجودات آن زنده بوده و داراى شعور مى باشند و شايد اين آيه هم اشاره به همين مطلب داشته باشد: ((و همانا سراى آخرت بهترين زندگى است .)) زيرا فقط سراى آخرت را زندگى ناميده است .
رواياتى كه درباره سخن گفتن ميوه ها در بهشت و خوشحال شدن تخت و سرور او بخاطر تكيه زدن مؤ من بر آن وارد شده است نيز دلالت بر حيات موجودات در عالم آخرت دارد و حتى بعضى از روايات دلالت بر سخن گفتن زمين با مؤ من و كافر دارد.
سخن گفتن سنگريزه در دست رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه از معجزات آن بزرگوار است نيز از همين قبيل است ؛ زيرا سخن گفتن آن در ملكوتش مى باشد. و اعجاز رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فقط در رسانيدن سخن گفتن (با زبان ملكوتى ) او به گوش مردم اين جهان است .
حتى تمام معجزاتى كه پيامبران و اولياء از خود بروز داده اند، از قبيل به سخن واداشتن جمادات و زنده كردن آنها، از همين قبيل است . زندگى عصاى موسى و پرنده عيسى يك زندگانى ملكوتى و بر اهل اين عالم پوشيده بود و زمانى كه خداوند لازم ديد اين زندگى را براى مردم آشكار نمود. زمان نيز در بعضى از عوالم خود زنده و داراى شعور است . پس ‍ وداع با او و مخاطب ساختن او در عالم خودش چه اشكالى دارد!
مهم اين است كه وداع كننده بايد در اظهار غم و اندوه هنگام وداع راستگو باشد؛ تا مبادا با دروغ و نفاق - در چنين زمان گرانقدرى - اين ماه را به پايان برساند؛ گر چه چنين صداقتى فقط براى كسانى تحقق پيدا مى كند كه با اشتياق و علاقه با نارضايتى و زحمت اين ماه را بسر برده باشند.
بطور كلى غم در ماهيت وداع وجود دارد، و فقط كسى غمگين مى شود كه به همراه وداع كننده خود علاقمند باشد و چنين كسى نه تنها با او مخالفت نمى كند، بلكه آنچه را كه مورد علاقه اوست بجا مى آورد. بنابراين اگر از آمدن ماه رمضان و روزه و عبادتهاى آن خوشحال باشى و به آن علاقمند بوده و نسبت به انجام اعمالى كه در اين ماه وارد شده ، با توجه و در اين جهت جدى و به كرامت ، فضل و فايده آن - آنگونه كه بايد - معتقد باشى ، طبيعى است كه از جدايى آن غمگين شده و بسر آمدن آن براى تو سخت است . و در چنين صورتى اگر بگويى : السلام عليك من قرين جل قدره موجودا و افجع فراقه مفقودا سلام بر تو كه همراهى و وجودت گرانقدر و نبودن و جداييت فاجعه است ؛ راستگو خواهى بود. و نيز اگر در مناجات با پروردگار خود بگويى : نحن مودعوه وداع من عز فراقه فغمنا، و اوحش انصرافه عنا فهمنا؛ ما با او مانند كسى كه جدايى از او سخت و رفتن او موجب وحشت است ، وداع كرده و غمگين شديم . گفتار تو صادقانه خواهد بود. ولى اگر - پناه بر خدا - اين ماه براى تو سخت بوده و با سختى روزه و عبادتهاى آن را انجام داده باشى از باقى ماندن آن ناراحت باشى و در پايان ماه با چنين سخنانى با اين ماه وداع كنى ، ماه رمضان تو را دروغگو خواهد دانست و در جواب تو مى گويد: ((از سخنانت خجالت نمى كشى ؛ به همراهى من راضى نبودى و من براى تو سخت بودم ؛ به خيرات و هدايا و تحفه هايى كه براى تو بود بى اعتنايى مى كردى و با اشتياق و رغبت به استقبال من نيامدى ؛ با انس و علاقه مرا همراهى نكرده و مشتاق تمام شدن و جداييم بودى و اكنون در قلبت از جدايى من خوشحال ولى با زبانت اظهار غم و اندوه مى نمايى .)) در اين صورت اگر خداوند در جواب مناجات از تو روى گردانده يا بخاطر دروغ گفتن و كوچك دانستن جناب قدسش تو را مجازات نمايد، چه حالى خواهى داشت !

 

اگر از مقام ماه رمضان نزد خدا و باندازه فضل و نعمتى كه براى تو داشته است آگاهى داشته باشى متناسب با نيكيهايى كه نسبت به تو انجام داده و رفتار كريمانه اى كه با تو داشته با آن برخورد خواهى كرد. و براى اين كه مقام اين ماه براى تو روشن شود، مى توانى آن را مانند ميهمان بزرگوارى كه بر تو وارد شده بدانى كه با آمدن او سود تو بيشتر شده و مقامت بالاتر رفته است ؛ همانگونه كه در روايات آمده است . اگر بدانى كه اين ميهمان باعث نجات تو از جهنم و رسانيدن تو به بالاترين درجات نزديكى در بهترين مكانهاى صدر نشين بهشت همراه با پيامبران و صديقين شده ، و تو را در مكان صدق همراه پيامبران و رسولان و فرشتگان مقرب خواهد نشاند، چگونه با اين ميهمان برخورد مى كنى و از همراهى آن لذت مى برى و چگونه از او مراقبت كرده و خود، خانواده و تمام چيزهايى را كه براى تو عزيز است فداى آن مى كنى ! و چگونه از جدايى آن به وحشت مى افتى ! در اين هنگام با حالتى با آن وداع مى كنى كه سرور سجده كنندگان (عليه السلام ) با آن وداع نمود؛ و ماه رمضان نيز آنگونه كه با او وداع نمود با تو وداع خواهد كرد. و حتى بهتر از وداع تو با تو وداع مى كند و هنگام وداع با تو بالاتر از آنچه كه تو اظهار كردى ، اظهار مى كند. زيرا هميشه عنايت مقام بالا بهتر و كاملتر از مقام پايين است .
و اگر حال تو در تمام ماه يكسان نبود، يعنى گاهى از وجود ماه رمضان راضى ، از همراهى آن خوشحال ، با نورهاى آن نورانى ، از فيوضات پاك و بركات آن بابهره ، آگاه به فوايد آن ، شكرگزار نعمتهاى آن ، بياد دارنده منت هاى آن ، جدى در مراقبت آن ، از توشه هاى آن بابهره و با اثرهاى بزرگ آن سعادتمند بوده ، و گاهى از اين امور غافل يا مخالف با مقتضاى آن باشد، بايد در آخرين شب با معذرت خواهى صادقانه و اظهار توبه و پشيمانى برخاسته از دل ، نه زبان ، او را راضى كنى . زيرا او مهمان بزرگوارى است كه كريمترين كريمان او را فرستاده تاءخير او به تو برسد و با كمى سخنان لطيف در هنگام معذرت خواهى ، از تو راضى خواهد شد.
مصيبتى را كه در طول اين ماه بر خود وارد كرده اى مى توانى با پشيمانى صادقانه و آمادگى كامل جبران كنى و با اين عبارت لطيف بگويى : ((خدايا! با اين ماه و كرامت بزرگ كه كسى از مقدار آن آگاه نيست ما را بزرگ داشتى ولى ما آن را تباه كرديم . و همانطور كه بهتر از همه مى دانى بر خود ستم كرديم . شبها و روزهاى اين ماه گذشت . اكنون عنايتى از عنايات تو نصيبم گشته ، از خواب غفلت بيدار شده و مصيبت و جنايت بزرگ خود را فهميدم . در حالى كه اكنون به هلاكت نزديك شده ام ، در پيشگاه تو به بدكارى و تباه كردن اين كرامت بزرگ و قرار دادن خود در هلاكت جاويد و افسوس بزرگ ، معترف هستم . اكنون چه كسى مرا از عذابت نجات مى دهد! و چه كسى مرا از آثار اعمال بدم كه در دل قرار دارد رها خواهد نمود! با اين بد حالى و در ميان هلاكت خود با يادآورى تو فهميدم كه مرا به حال خود و غفلتم رها نكرده و درِ ((توبه )) را بر من نبسته اى . بنابراين از رحمتت نوميد نمى گردم . زيرا غير از كافران كسى از بخشش تو نوميد نمى گردد. و از رحمتت ماءيوس نمى گردم زيرا بجز زيانكاران كسى از رحمت تو ماءيوس نمى شود.
پس با رحمتى كه بندگان هلاك شده ات را با آن نجات داده ، با قبولى كه با آن ساحران فرعون را پذيرفته و با اجابتى كه فرعون و بدترين دشمنانت ، شيطان - كه مهلت خواست و به او دادى - را اجابت كردى مرا نيز نجات ده ، با قبول خود مرا بپذير و دعايم را در اين شب اجابت كن و آنگاه گناهانم را به چند برابر اعمال خير مبدل گردان ؛ نامم را در اين ماه مبارك از دفتر سيه روزان جهنم پاك ، و در دفتر رستگاران در بهترين جاى بهشت ثبت بفرما؛ و مرا به دوستان قديمى و برگزيدگان نزديك خود ملحق فرما؛ بحق محمد و آل پاك او - درود تو بر تمامى آنان باد.
خدايا! گناهان و كمى حيايم رويم را نزد تو سياه كرده است . پس با روى نورانى آل محمد - درود تو بر آنان باد - به سويت روى آوردم تا مرا قبول نمايى و پناهم دهى . خدايا! اين ماه سراى ميهمانى تو است و دوست ندارى كه ميهماندار از ميهمان خود پذيرايى نكند؛ گر چه ميهمان از كسانى باشد كه پذيرايى نكردن از او، او را نابود نكرده و ميهماندار از كسانى باشد كه احسان ، دارايى او را كم مى كند. و اگر تو مرا از پذيرايى خود محروم نمايى در پناه تو گرسنه مانده و به هلاكت مى رسم ؛ اى كسى كه احسانش دارايى او را افزايش مى دهد!))
توبه
(5)- آنگاه توجه داشته باش كه با بازگشتى صادقانه ماه را به پايان رسانده و از اين پس با اهداف پروردگار و مولايت مخالفت نكنى .
مناجات با نگهبان روز
(6)- سپس در ساعات پايانى روز آخر، كه روز عرضه اعمال ماه است ، با نگهبان روزت كه از معصومين (عليهم السلام ) مى باشد با رعايت آداب تواضع و توسل ، مناجات نما. و آنگونه بگو كه محبت آنان را برانگيخته و باران رحمت و كرامت آنان بر تو ببارد. و با معذرت خواهى اعمالى را كه در اين ماه انجام داده اى را به آنان واگذار نما و با درخواستى تضرع آميز بخواه كه با شفاعت و دعايشان اعمالت را اصلاح نموده و با تضرع از خدا بخواهند كه با عفو فراوان خود آن را پذيرفته و به چندين برابر، اعمال خير تبديل نمايد. و اگر امور مذكور را در آخر روز در سجده انجام دهى و اين ماه را با حال سجده و گرسنگى به پايان برسانى و با اين حال وارد شب عيد شوى ، اميد است به كرامتى از جانب خداوند متعال برسى كه بالاتر از آرزويت باشد.

 

منبع : کتاب المراقبات

 


امتیازدهی
نظرات بینندگان
این خبر فاقد نظر می باشد
نظر شما
نام :
ایمیل : 
*نظرات :
متن تصویر:
 

خروج




ورود
نام کاربری :   
کلمه عبور :   
 
متن تصویر:
[عضویت]
نظرسنجی
نظر شما در مورد وب سایت چیست؟

عالی
خوب
متوسط
ضعیف
بد

اوقات شرعی
آمار بازدید
 بازدید این صفحه : 1256382
 بازدید امروز : 137
 کل بازدید : 5697912
 بازدیدکنندگان آنلاين : 1
 زمان بازدید : 0/2500

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت  الله  است و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.

((طراحی قالب سایت : تیم طراحی سبلان نیوز ))