عکس|فیلم|صدا|كل مطالب|داستان|دل نوشته|دانلود
پنج شنبه ٠٩ فروردين ١٤٠٣
اخبار > اسرار مراقبات ماه ذى حجه


کد خبر: ١٥١٢ تاریخ انتشار:دوشنبه ٢٥ شهريور ١٣٩٢ | ١٠:١٦ تعداد بازدید: ...

اسرار مراقبات ماه ذى حجه

گرچه درباره ماه رمضان وارد شده كه بهترين ماههاست و روزهاى آن بهترين روزها و ساعتهاى آن بهترين ساعات است . ولى درباره بعضى از روزهاى اين ماه فضايلى بيش از ماه رمضان وارد شده است .

رؤ يت هلال و خواندن دعاى آن اولين كار مراقب است تا با يقين به زمان ، اعمال را در اوقات مخصوص آن بجا آورد. و حتى واجب است كه مراقب اين را يكى از نيازهاى مهم خود قرار داده و در اوقات دعا آن را از خداوند بخواهد. آنگاه دعايى را كه هنگام ديدن هلال هر ماه در روايات آمده است بخواند. دعايى كه سيد قدس سره بوجود آورده نيز داراى مضامين عالى براى مراقبين مى باشد كه خداوند از جانب ما بهترين پاداش مرشدين را به او عنايت فرمايد.
فضيلت اين ماه
از كارهاى مهم اهل مراقبت شناخت شرافت و فضل اين منزل شريف و شناخت زمانهاى مذكور و شناخت فوايد آن است . گرچه درباره ماه رمضان وارد شده كه بهترين ماههاست و روزهاى آن بهترين روزها و ساعتهاى آن بهترين ساعات است . ولى درباره بعضى از روزهاى اين ماه فضايلى بيش از ماه رمضان وارد شده است . جمع بين اينها اين است كه بگوييم : ماه رمضان برتر از ساير ماههاست بالذات و روز غدير از اين جهت فضيلت دارد كه امر ولايت ، كامل نمودن دين و تمام كردن نعمتها در اين روز اتفاق افتاده ، يا بگوييم روايات ماه رمضان با روايات غدير تخصيص مى خورد. يا بگوييم : هر كدام از آنها از يك جهت برتر هستند نه از تمام جهات . خلاصه اين ماه بسيار مهم بوده و مراقبين در اين منزل توفقگاههايى دارند كه بحكم بندگى و بجا آوردن حق مراقبت واجب است كه با غفلت وارد آن نشده و بدين ترتيب احترام آن را حفظ كنند. بلكه واجب است قبل از آمدن اين ماه مواظب آن بوده و از قبل براى آن آمادگى پيدا كنند. زيرا اين ماه محضر نيكان و پاكان و اهل قدس و انوار است . براى كسى كه مى خواهد در محضر اين بزرگان و بزرگواران ، حاضر شود سزاوار است مانند آنان لباس پوشيده و به شكل آنان در آيد تا آنان از همنشينى با او كراهت نداشته باشند. آنان داراى نفسها و قلبهاى مهذب و پاك ، و اخلاق نيكو و اعمال صالح بوده و عالمان بردبار، نيكوكارانى با تقوا، عارفانى حكيم ، نگهبانانى پارسا، عبادت كنندگان شب و روزه داران روز، ذكر گويندگان متوكل ، مسلمانانى راضى ، تسبيح كنندگان ثناگوى ، ((لا اله الا الله )) گويانى ((تكبير)) گوى و يكتاپرستى راستگو و مخلص مى باشند.
اگر از آنان هستى كه گوارايت باد و خوشا بحالت و اگر نيستى بكوش كه مانند آنان شده و خصوصيات آنها را پيدا كنى . و اگر نتوانستى و براى اين كه تو را براى خدمت بپذيرند، به كرم آنان متوسل شده و با خجالت و معذرت خواهى خود را بجاى خدمتكاران و بندگان آنان قرار ده . ولى در عين حال تا آنجا كه مى توانى خود را شبيه به آنان نموده و آمادگى لازم و رغبت حضور در اين محضرهاى بزرگ و ايستگاههاى ممتاز را با بذل زندگى و جانت پيدا كن . زيرا اينان اهل كرم و بخشش بوده و كسى كه با آنها معامله كند زيان نديده ، كسى كه از آنان پيروى كند هلاك نمى شود، كسى كه خود را ميان آنان قرار دهد رستگار گرديده و كسى كه با آنان همنشينى كند عزيز خواهد شد. خداى متعال آنان را با بزرگوارى خود تربيت و نه تنها بر پيروان آنها سخت نمى گيرد بلكه آنان را دوست دارد و در كتاب خود فرموده است : ((بگو: اگر خدا را دوست داريد از من تبعيت كنيد تا خدا شما را دوست بدارد.)) اگر كسى را بخود نزديك نمايند خداوند نيز او را به خود نزديك نموده و اگر كسى را گرامى بدارند خداوند نيز او را گرامى خواهد داشت .
دهه اول ذى حجه
يكى از اين توقفگاهها ده روز اول آن است . و منظور از ايام معلومات در اين آيه : ((تا خدا را در روزهاى معين ياد كنند.)) نيز همين است . و ((ياد)) و ((غفلت )) با هم سازگارى ندارند. پس بپرهيز از اين كه در اين ماه دل خود را بنجاست آلوده نمايى ، بخصوص با نافرمانى . ذكر كامل كه در آيه بالا آمده اين است كه با عقل ، روح ، دل و بدن در ذكر خدا باشى ، زيرا هر كدام از آنها ذكر مخصوصى دارند. اين فرصت را غنيمت شمار كه خداوند به تو اجازه ذكر خود را داده است . در عقل خود اين را از نعمتهاى بزرگى بدان كه عمرت براى اداى شكر آن كافى نبوده ، روحت را در مقام حضور حاضر كن كه گويا حاضر در نشستگاه صدق نزد پادشاه مقتدر مى باشد. با دل خود به بندگى او و شكر نعمت هاى بى منتهاى او روى آور، و با تمام اعضاى بدنت مشغول انجام عبادات و طاعات شو. اگر خدا را اينگونه ذكر كردى ، مژده بده كه چنين ذكرى ، علامت اين است كه خداوند تو را در تمام وجودت و با تمام وجودت ذكر نموده و براى بار دوم بخاطر پاداش چنين ذكرى ، تو را در تمام اين موارد ذكر خواهد نمود. زيرا خداى متعال ذاكرين را دوباره ذكر مى نمايد.
درباره روايتى كه پيرامون فضيلت اين روزها از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده است بينديش ، آنجا كه فرمودند: ((هيچ كدام از روزها نزد خدا بهتر و پاداشش بيشتر از روز عيد قربان نيست . شخصى گفت : حتى جهاد در راه خدا؟ فرمودند: حتى جهاد در راه خدا مگر فردى كه با جان و مال خود به جهاد رفته و همه را در راه خدا بدهد.)) و آنجا كه فرمودند: ((روزهايى كه عمل صالح در آن محبوبتر باشد نزد خداى عز و جل از اين ده روز - يعنى ده روز ذى حجه . گفتند: اى رسول خدا! حتى جهاد در راه خدا؟ فرمودند: حتى جهاد در راه خدا مگر فردى كه با جان و مالش در راه خدا جهاد كرده و جان و مال خود را فدا نمايد.))
اين دو روايت بخصوص روايت دومى را بنگر. آنچه را خدا بزرگ مى داند تو نيز بزرگ بدان . آمادگى كامل پيدا نموده و با تمامى نشاط و شوق و دعا و توسل به نگهبانان امت ، بخصوص در شب اول ، وارد اين ميدان شو. در تضرع خود به درِ كرم آنان بخواه كه تو را در قصد، حزب ، دعا، حمايت ، ولايت ، شفاعت و شيعيان خود وارد نموده ، به درگاه خداى متعال براى توفيق ، قبول ، رضايت او از تو، تاءييد، اصلاح و تمام خيرهاى دينى و دنيوى و آخرتى براى تو و خانواده ات ، برادران دينى ، همسايگان و كسانى كه حقى بگردن تو دارند، تضرع نمايند.
نماز شبهاى دهه اول
در هر شب از آن بين مغرب و عشا دو ركعت نماز بجا آور؛ در هر ركعت آن سوره ((فاتحه الكتاب )) و ((اخلاص )) و اين آيه را بخوان :
و واعدنا موسى ثلاثين ليله و اءتممناها بعشر فتم ميقات ربه اربعين ليله و قال موسى لاءخيه هارون اخلفنى فى قومى واصلح و لا تتبع سبيل المفسدين تا در ثواب با حاجيها شريك شوى ، گرچه حج نكرده باشى .
در هنگام قرائت اين آيه شريفه از خود بپرس كه اين وعده چيست ؟ حسرت و شوق خود را براى ديدار خدا افزايش داده و از ورشكستگان مباش ((كسانى كه ديدار خدا را انكار نمودند و آنگاه كه قيامت فرا رسد، گويند: واى بر ما كه آسايش و سعادت اين روز را از دست داديم . آنان بار گناهان خود را بدوش مى كشند و چه بار بدى .))
درباره روايت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه در آن شوق حضرت موسى (عليه السلام ) به اين وعده گاه را بيان نمودند، بينديش ‍ آنجا كه فرمودند: ((در چهل روز رفت و آمد خود بخاطر اشتياقى كه به ديدار خداوند داشت ، نخورد، نياشاميد و نخوابيد.))
اعمال روز اول ذى حجه
روز اول آن را روزه بگيرد. در ((الفقيه )) روايت شده است : ((كسى كه روز اول ذى حجه را روزه بگيرد، خداوند ورزه هشتاد ماه را براى او مى نويسد)).
نيز شيخ روايت كرده است كه اين روز، روزى است كه خليل در آن روز متولد گرديده و خداوند ابراهيم (عليه السلام ) را بدوستى خود انتخاب فرمود. و روزى است كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ابوبكر را ماءمور خواندن سوره برائت بر مشركان نمود. در همين حال بر پيامبر وحى شد كه اين آيه را جز تو يا مردى كه از خودت باشد نبايد به مشركان برساند. در اين هنگام پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) على (عليه السلام ) را ماءمور كرده و به دنبال ابى بكر فرستادند تا آيات را از او گرفته و خودش آن را بخواند و ابوبكر را باز گرداند. على (عليه السلام ) نيز چنين كرد.
درباره وقايعى كه در اين روز اتفاق افتاده انديشه نما تا نكاتى را كه در اين وقايع وجود دارد درك نمايى . و براى توضيح بيشتر در اين زمينه مى توان به كتاب ((اقبال )) مراجعه نمود.
مستحب است در روز اول نماز فاطمه زهرا (عليها السلام ) خوانده شود اين نماز چهار ركعت است با يك بار ((حمد)) و پنجاه بار ((قل هو الله احد)) كه بعد از نماز تسبيح حضرت زهرا (عليها السلام ) گفته مى شود و نيز گفته مى شود: سبحان الله ذى العز الشامخ المنيف ، سبحان ...))
ساير اعمال دهه اول
بعد از نماز صبح و مغرب ، در تمام اين روزها خواندن دعايى كه اول آن ((اللهم ان هذه الايام التى فضلتها على غيرها)) مى باشد نيز مستحب است .
از مهمترين اعمال اين ماه ، عمل به روايت زير است : شيخ مفيد از امام ابو جعفر (عليه السلام ) نقل كرده اند كه فرمودند: خداوند توسط جبرئيل پنج هديه در ده روز اول اين ماه براى عيس بن مريم (عليه السلام ) فرستاده و فرموده : عيسى ! با اين پنج دعا، دعا كن زيرا در روزهاى ده گانه يعنى ده روز ذى حجه عبادتى محبوبتر از آن نزد خداوند نيست .
اول : اشهد اءن لا اله الا الله وحده لا شريك له ، له الملك و له الحمد بيده الخير و هو على كل شى ء قدير.
دوم : اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له ، اءحدا صمدا لم يتخذ صاحبة و لا ولدا.
سوم : اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له ، احدا صمدا لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احدا.
چهارم : اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له ، له الملك و له الحمد يحيى و يميت و هو حى لا يموت بيده الخير و هو على كل شيى ء قدير.
پنجم : حسبى الله و كفى سمع الله لمن دعا ليس وراء الله منتهى اءشهد لله بما دعا و اءنه برى ء ممن تبرء و ان لله الاخره و الاولى .
حواريون از عيسى (عليه السلام ) پرسيدند: اى روح الله كسى كه اين كلمات را بگويد چه پاداشى دارد؟ فرمود: كسى كه صد بار، اولى را بگويد زمينيان عملى بهتر از عمل او در آن روز ندارند و در روز قيامت خوبيهاى او از همه بندگان بيشتر خواهد بود و كسى كه دومى را صد بار بگويد گويا تورات و انجيل را دوازده بار خوانده و پاداش آن را بدست آورده باشد. عيسى (عليه السلام ) پرسيد: اى جبرييل ثواب آن چيست ؟ گفت : هيچ فرشته اى در آسمانهاى هفتگانه قدرت حمل يك حرف از تورات و انجيل را ندارد مگر اين كه من و اسرافيل برانگيخته شويم زيرا او اولين بنده اى است كه لا حول و لا قوه الا بالله گفت . و كسى كه صد بار، سومى را بگويد، خداوند بخاطر آن براى او ده هزار نيكى نوشته ، ده هزار گناه او را پاك كرده ، ده هزار درجه او را بالاتر برده و هفتاد هزار فرشته را كه دستهاى خود را بلند كرده و بر كسى كه آن را گفته است صلوات مى فرستند، فرود مى آورد. عيسى گفت : جبرييل ! ملائكه جز بر پيامبران بر كسى ديگر صلوات مى فرستند؟ جبرييل گفت : كسى كه به آنچه از سوى خدا توسط پيامبران آمده است ايمان آورده و تعبير نكند، پاداش پيامبران به او داده مى شود. و كسى كه صدبار، چهارمى را بگويد فرشته اى كه با خدا ارتباط دارد او را مى يابد آنگاه خداوند به گوينده آن با نگاه رحمت مى نگرد و كسى كه خدا با نگاه رحمت به او بنگرد، بدبخت نخواهد شد. عيسى گفت : جبرئيل ! ثواب پنجمى چيست ؟ او گفت : اين دعاى من است و من اجازه ندارم آن را براى تو توضيح بدهم .))
كاش مى دانستم آيا اين پاداشها فقط براى خواندن اين دعاهاست يا شرايطى هم دارد؟ روايت شده است كه ((امام رضا (عليه السلام ) در راه طوس فرمودند: كسى كه لا اله الا الله بگويد، بهشت براى او خواهد بود. آنگاه فرمود: بشرط آن و شرايط آن و من يكى از شرايط آن مى باشم .))
بنابر اين ، اين دعاها نيز حتما شرايطى دارد و از شرايط قطعى آن اين است كه گوينده حتما معتقد به آنچه مى گويد، باشد. و من معنى اين كلمات را گويم ، ببين معتقد به آن مى باشى يا نه ؟
معنى ((اله )) ((پناه بردن )) مى باشد بنابراين ((اله )) بمعنى پناه است . معنى ((شهاده )) نيز حاضر شدن است ، بنابراين معنى ((اشهد ان لا اله الا الله )) اين است كه من شاهدم كه پناهى در وجود جز خدا نيست . ((له الملك و له الحمد)) يعنى كسى مالك چيزى نيست جز خدا، خير، نعمت و فضيلتى نيست مگر براى خدا و در خدا و يعنى تمامى عالم ملك خدا بوده و هيچكس خير و فايده اى ندارد مگر خدا.
بنابراين كسى كه اعتقاد دارد كه پناهى جز خدا نيست چگونه در كارهاى خود به غير خدا پناه برده و به خداوند پناه نمى برد؟ كسى كه در كارهاى مهم يا ديگر كارهاى دنيوى پدر خود را پناهگاه دانسته و به مال دنيا بيشتر اعتماد داشته و دلش با آن بيشتر آرامش مى يابد تا با وعده هاى خدا در كتابش ، در حالى كه خداوند وعده هاى خود را با سوگند نيز تاءكيد نموده است ، چگونه مى تواند ادعا كند كه پناهى جز خدا سراغ ندارم . كسى كه اعتقاد دارد تمامى دارائيها از آن خداست ، چرا بدون اجازه او در آن دخل و تصرف مى كند. و چرا توقع دارد ديگران آن را به او بدهند؟ و چرا براى او سخت است كه دارايى خدا به مصرف بندگان و روزى خورهاى او برسد؟ كسى كه معتقد است تمام نيرو، توانايى ، عزت و قدرت از آن خداست چرا انتظار دارد ديگران نيازهاى او را برآورند. چرا از ديگران مى ترسد؟ چرا ديگران را آسيب رسان يا سود رسان مى داند؟ و چرا بخاطر رضايت كسى بر خلاف رضايت خدا عمل مى كند؟
خلاصه اگر كسى به مضمون شهادتى كه در اين دعاست معتقد باشد، در كس نفع و ضررى نديده و مردم در نظر او مانند اشياء بى جان هستند. وقتى كه در ظاهر خيرى از كسى ببيند فقط خدا را شكر مى كند. و آنگاه كه كسى ضررى يا مصيبتى ببيند مى داند كه خداوند بخاطر كار بدش او را مجازات نموده و خود او باعث شده است . ولى كسى كه خير را در دنبال دنيا رفتن ديده و براى بر آورده شدن نيازهايش فقط به آن اعتماد مى كند؛ خير و سعادت را نيز در دارايى اغنياء ديده و به جهت دنياى اغنيا و پادشاهان از آنان چاپلوسى كرده ، براى بدست آوردن مال و مقام با دستورات الهى مخالفت مى نمايد؛ با بدست آوردن مال خوشحال و با از دست دادن آن اندوهگين مى شوند؛ در سختيها و حوادث ناگوار به غير خدا پناه برده ، به وعده هاى خداوند در مورد رزقش اطمينان نداشته - با اين كه خداوند در اين مورد سوگند خورده است - و در حوادث ناگوار اميدش به غير خداست چنين كسى در چنين شهادتى مانند منافق است كه خداوند شهادت به دروغگويى او مى دهد.
در اينجا حيف است حديثى قدسى كه در كتاب كافى در اين باب رويت شده است را نياورم . در اين كتاب آمده است ((حسن بن علوان )) از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده است : در مجلس مذاكره علمى بوديم ، و من خرجى خود را در سفر گم كرده بودم . يكى از دوستان گفت : چه كسى مى تواند مشكل تو را حل كند؟ گفتم : فلانى . گفت : او مشكل تو را حل نكرده ، اميدت را نااميد و به مقصود نمى رسى . گفتم : خدا تو را رحمت كند، از كجا فهميدى ؟ گفت : امام صادق (عليه السلام ) به من فرمودند كه در كتابى خوانده است كه خداوند متعال مى فرمايد: ((قسم به عزت و جلال و مجد و ارتفاع من بر عرشم ، بلاشك اميد هر كسى را كه با غير من اميدوار شود حتما قطع مى كنم ؛ و بدون ترديد و حتما لباس ‍ خوارى نزد مردم به او مى پوشانم ؛ و يقينا و بطور قطع او را از قرب خود كنار مى زنم ؛ و بى ترديد و بلاشك او را از پيوستن به خودم دور مى كنم . در حالى كه سختيها در دست من است اميد او در سختيها به ديگران و به ديگران اميدوار است . و درِ ديگران را مى كوبد در حالى كه كليد درها در دست من بوده و درها هم بسته است ؛ و درِ من براى كسى كه مرا بخواند باز است . كيست كه در حوادث ناگوار به من اميد بسته و من اميد او را براى برطرف شدن ناگواريش قطع كرده باشم ! كيست كه براى كار مورد علاقه اش به من اميدوار شده و من اميد او را از خود قطع نموده باشم . تمام آرزوهاى بندگان نزد من محفوظ است ولى آنان به حفظ من راضى نشدند. آسمانهاى خود را پر از كسانى نمودم كه از تسبيح من خسته نمى شوند و به آنان دستور دادم درها را بين من و بندگانم نبنديد ولى بندگان به سخن من اعتماد نكردند.
آيا نمى داند اگر حادثه اى از حوادث ناگوار من به او برسد كسى جز من نمى تواند آن را بر طرف كند؟ آيا من كه قبل از درخواست عطا مى كنم ، فكر مى كند اگر از من درخواست شود خواسته او را نمى دهم ! آيا من بخيلم كه بنده ام مرا بخيل مى داند! آيا جود و كرم ، مال من نيست ! آيا عفو و رحمت بدست من نيست ! آيا محل آرزوها نيستم ! چه كسى غير من آرزوها را قطع مى كند! آيا اميدواران نمى ترسند كه به غير من اميدوار مى شوند!
اگر اهل آسمانها و زمينهايم همگى آرزو كنند و به هر كدام از آنان باندازه تمام آنچه همگى آرزو كرده اند، بدهم باندازه جز ذره اى از داراييم كم نمى شود. و چگونه مالى كه من سرپرست اويم كم مى شود! چه بيچاره اند كسانى كه از رحمتم ماءيوس هستند. چه بدبختند كسانى كه از دستوراتم سرپيچى كرده و مرا در نظر ندارند.))
اى بيچاره ! وعده هاى اين حديث و استدلالها و عظمت آن را بنگر كه بزرگتر از آسمانهاى هفتگانه و عرش بزرگ خداست . از خود بپرس آيا مى توانى قدرت ، حكومت ، و ملك او را كه در اين حديث آمده و اين كه سختيها بدست او، كليد دردها در دست او و در او براى كسانى كه او را بخوانند باز است را انكار كنى ؟ آيا در اين باره در قرآن سخن نرفته و براى دعا كردن به درگاه او دعوت نشده اى ؟ آيا به تو نفرموده است كه به كسانى كه به درگاه او دعوت نشده اى ؟ آيا به تو نفرموده است كه به كسانى كه به درگاه او دعا كنند نزديك بوده و كسانى كه او را صدا بزنند پاسخ مى دهد؟ آيا كسى را ديده اى كه در حوادث و كار مهمى به او اميد بسته ولى اميدش ‍ را نااميد كرده باشد؟ مى پندارى كه در گذشته آرزوى بهبودى وضعيت در شرايط سخت را از خدا داشته ولى خدا تو را به آرزويت نرسانيده و اميد داشتى كه او نيازهايت را برآورده اما ترا نااميد كرده است . اگر چنين چيزى هم باشد بخاطر اين است كه آرزوى تو دروغين و اميد تو غير صادقانه بوده است .
اگر به او اميدوار بودى ، در پى رضايت او حركت كرده و از خشم او مى گريختى . زيرا اميد و آرزو دو عمل قلبى هستند كه از سه چيز سرچشمه مى گيرند؛ آگاهى از توانايى ، آگاهى از كرم و آگاهى از عنايت . آنگاه كه اين سه در قلب بوجود آمدند انسان در دل توقع برخوردارى از كرم و خير را پيدا مى كند، كه اين توقع اميد ناميد مى شود و همين توقع اگر ضعيفتر باشد، آرزو ناميده مى شود.
و كسى كه از قادرى انتظار عنايت داشته و توقع كرم او را داشته باشد، مراقب او بوده ، در مقابل او تواضع كرده و چاپلوسى مى كند. و باندازه اى كه اميد افزون شده و كسى كه به او اميدوار شده بزرگتر باشد - بخصوص ‍ اگر اميدهاى او فراوان و غير قابل شمارش بوده و اميدوار براى وجود، بقا، سلامتى و تمام امور زندگيش به بعضى از چيزهايى كه اميد بسته نيازمند باشد - مراقبت ، تملق ، تواضع و تلاش براى بدست آوردن رضايت او و گريز از خشم او بيشتر مى شود. سرشت انسان چنين بوده و بنده نعمتها مى باشد. همانگونه كه هميشه مردم در مقابل ثروتمندان و بخشندگانى كه به آنها اميدوار باشند، اينگونه هستند. علاوه بر اين ، به حكم ايمان و تجربه دريافته اند كه دل اين آفريده ها فقط به دست خدا بوده و هرگونه كه بخواهد او را دگرگون مى كند.
خلاصه اگر انسان به قدرت ، كرم و عنايت شخصى يقين پيدا كند، فطرا براى او تواضع نموده و در حال اختيار از او نافرمانى نمى كند. بنابراين مخالفت با خداى متعال بخاطر ضعف ايمان و فقدان يقين است .
بنابراين به اين نتيجه مى رسيم كه كسى كه با دستورات خدا مخالفت مى كند، اميدوار نيست و كسى كه اميدوار نباشد، اگر در چهار دعاى اول بگويد پناهى جز خدا نبوده و دارايى و خير منحصر در خدا بوده و ديگران فاقد آن هستند، راستگو نخواهد بود. دعاى پنجم تفاصيلى دارد كه كسى جز بنده اى كه به توحيد يقين داشته و كسى جز خدا را مؤ ثر ندانسته و او براى نيازهاى خود كافى و او را از هر زشتى منزه بداند، قادر نيست با راستگويى آن را بگويد؛ و نيز كسانى كه خدا را از هر عيب ، ناتوانى و بخل و دروغى منزه بدانند و سخنان او در قرآن را قبول داشته باشند كه فرموده است : ((كسى كه بر خدا توكل كند خدا براى او كافى خواهد بود)) و ((بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را.))
كسى كه به تمام اين موارد در خداوند يقين داشته باشد، آيا ممكن است چيز ديگرى را در نياز و خواسته هايش مؤ ثر بداند؟ افراد موحد اين را چيزى جز شرك نمى دانند بلكه براى خداوند شريكى در اداره و حتى در وجود قائل نبوده و مى گويند: در عالم وجود مؤ ثرى جز خدا نيست .
با اين مقدمات براحتى مى توان پاداشهايى را كه روايت هاى قبل براى اين دعاها بود، باور كنى . و نيز مى فهمى كه پاداش به اندازه ايمان به آن دعاها و بوجود آوردن مضامين آن است . و يقين پيدا مى كنى كه منظور از آن هر خواندنى نيست .
تمام اينها از جهت صدق در قصد معانى الفاظى بود كه مى گفت . و اين دعاها جهت ديگرى نيز دارد كه عبارت از خواندن آن با حضور قلب و قصد كردن معانى آن است . بنابراين كسى كه از معنا و حتى لفظ آن غافل است چگونه خود را مشمول اين روايت مى داند كسى كه آن را خوانده ولى از آن غافل باشد. و از اين جهت كه ذكر خدا و دعا مى باشد، نمى گويند: دعا خوانده و دعا كرده است بلكه مى گويند: الفاظ دعا را تلفظ كرده است . دعا شكل و روحى دارد شكل آن عبارت است از الفاظ كه با زبان بوجود مى آيد و روح آن معانى آن است كه عملى قلبى است و بوسيله قلب بوجود مى آيد. بنابراين كسى كه قلبش غافل از دعا و الفاظى است كه تلفظ مى كند، دعايش بى روح و مرده است .
اشكال
با اين سخنان شما، كسى كه گناهكار بوده و بخصوص موقع خواندن از قصد معناى آن نيز غافل باشد، خواندن اين دعاها براى او هيچ فايده اى ندارد و گناه نكردن و توجه داشتن فقط در مؤ منين كامل وجود دارد بلكه اين دو امر مخصوص كسانى است كه به خدا نزديك شده اند نه هر مؤ منى .
جواب 
چنين نيست . و لازمه سخنان ما اين است كه آنچه در روايت آمده فقط حق كسى است كه آن را آنطور كه بايد، بخواند، و كسى كه از خدا نترسيده ، اميدوار به او نبوده و از دستورات او فرمانبردارى نكرده باشد از همه اين فوايد محروم است . اما كسى كه مؤ من به خدا بوده ، قصد فرمانبردارى او را دارد ولى گاهى اوقات اختيار را از كف داده و مرتكب گناهى مى گردد چنين كسى اگر با قصد معانى ، اين دعاها را بخواند، از فوايد آن محروم نبوده و حتى اميد است كه خداوند پاداشى بيش از آنچه در روايت آمده است به او بدهد، و حتى اگر هنگام قرائت گاهى اوقات از قصد معانى آن غافل شده و گاهى اوقات به آن توجه داشته باشد، باز هم ممكن است لطف خدا شامل او شده و قسمتى را كه با غفلت خوانده است ، حيات بخشيده و بپروراند.
خلاصه بطور يقين ، باندازه ايمان ، عمل و قصدش و حتى بيشتر، پاداش ‍ مى بيند. خداوند تقصيرات او را بخشيده و نورى علاوه بر آنچه در روايت آمده است به او عنايت مى فرمايد؛ نواقص آن را تكميل ، آن را پرورش داده و پاداش تمام و كمالى به او عنايت مى نمايد. انسان نبايد هيچ خير و عبادتى را با اين شبهه كه بخاطر بديم برايم فايده ندارد، ترك كند. زيرا هر انديشه اى كه باعث ترك عملى شود وسوسه شيطان است . بلكه بايد تا جايى كه مى تواند شرايط را بوجود آورده و آن عمل را انجام دهد و براى قبول شدن آن به خداوند پناه ببرد. و در صورتى كه خداوند اضطراب واقعى او را ببيند، يا توانايى انجام آنچه را نمى تواند، به او عنايت فرموده و يا همان عمل بدون شرايط را كه مى تواند انجام دهد از او قبول مى نمايد و او را بخاطر اين كه عملش فاقد شرايط مى باشد رد نمى كند. و فرقى نمى كند كه اين ناتوانى بخاطر كارهاى بد گذشته اش بوده و هنگام عمل از آنها پشيمان و توبه كرده باشد، يا نه .
از مهمترين كارهايى كه در اين دهه وارد شده ، ده ذكر ((لا اله الا الله )) است كه در هر روز ده بار گفته مى شود و اول آن چنين است : ((لا اله الا الله عدد الليالى )) ثواب زيادى در روايات براى اين عمل ذكر شده است .
از مضمون اين ذكر مى توان برداشت كرد كه خداى متعال با فضل و كرم خود به كسى كه مثلا بگويد: ((الحمد لله ماءة مرة ؛ حمد و ثنا مخصوص ‍ خداست ، صد بار)) و فقط يك بار ((الحمد لله )) بگويد، پاداش ‍ كسى را كه صد بار ((الحمد لله )) گفته باشد به او مى دهد.
در جمله سوم بجاى اين كه بگويد: ((لا اله الا الله )) عدد ما يجمعون ؛ خدايى نيست جز خداى يكتا بعدد آنچه جمع مى كنند)) گفت : ((لا اله الا الله و رحمته خير مما يجمعون ؛ خدايى نيست جز خداى يكتا و رحمت او بهتر از آنچه جمع مى كنند مى باشد)). منظور از آنچه جمع مى كنند همان اموال دنيا مى باشد كه نزد خدا حقير، و حتى دشمن خدا مى باشد. بجهت اين كه با مشغول كردن بندگان او مانع مى شود كه آنان به ذكر، انديشه و عبادت او پرداخته و بدين ترتيب راه رسيدن به قرب و كرامت او را بر آنان سد مى كند. بهمين خاطر بجاى اين كه بگويد: ((لا اله الا الله بتعداد اموال مردم )) با كلامى به همين مطلب اشاره كرد كه در آن كلام به علت حقارت و انتخاب اين لفظ به جاى آن لفظ، اشاره شده است . زيرا رحمت خداوند بهتر از اموال دنيا مى باشد، يعنى آخرت بهتر از دنيا و خداوند بهتر و ماندنيتر است . و انسان بايد از اين تغيير اسلوب به اين مطالب پى ببرد.
و آنگاه كه اين مطلب را درك كرد، بايد كمتر غم و غصه دنيا را خورده و بداند اندوه فراوان دنيا در قلب باعث مى شود شرفى را كه قلب در نزد خداوند دارد، از دست بدهد.

از مهمترين كارها روزه نه روز اول اين دهه ، بخصوص روز نخست آن است . روايت شده است كه روزه روز اول آن برابر با روزه هشتاد ماه و روزه نه روز برابر با روزه روزگار مى باشد و روزه روز ترويه كفاره شصت سال مى باشد.
شب عرفه
درباره شب عرفه روايت شده است كه دعاى خير در آن مستجاب است و كسى كه در آن به فرمانبردارى خداى متعال مشغول شود پاداش صد و هفتاد سال را دارد. شب مناجات بوده و كسى كه در آن شب توبه كند خداوند او را مى بخشد. و مستحب است دعايى كه اول آن ((اللهم يا شاهد كل نجوى )) مى باشد، خوانده شود.
از مضامين اين مناجات گرانقدر غافل نشو. اگر اهلش باشى علومى در آن وجود دارد كه سزاوار است مسلمانان تمام عمرش را صرف تحصيل آن نمايد. با زنده دلى و حضور قلب با آن دعا كن نه با غفلت .
درباره اسماء، صفات و كارهاى خداوند كه در آن آمده است انديشه نما كه اگر مقدار بسيار كمى از حقايق آن را درك و بعضى از مرادات آن را بفهمى اين مطالب را باور خواهى كرد.
منظور از نامهايى كه در اين دعا با آن به خدا سوگند ياد مى شود، نام لفظى و زبانى است ، يا اسمى است كه وجود خارجى و عينى دارد؟ شايد با تفكر در آن بخصوص در فرازهايى مانند: و باسمك الذى رفعت به السموات بلا عمد و سطحت به الارض ...؛ و به نامت كه با آن آسمانها را بى ستون برافراشته و زمين را گسترده نمودى ... دريابى كه مراد اسم عينى است . و نيز اين فراز: و باسمك السبوح القدوس البرهان الذى هو نور على كل نور، و نور من نور، و نور يضيئى ء منه كل نور اذا بلغ الارض انشقت ...؛ با نام سبوح ، قدوس و برهانت كه نور آن افزون از تمام نورها و نورى است از نور و نورى است كه هر نورى از آن روشنى مى گيرد، و آنگاه كه به زمين رسد شكافته مى گردد... با نامهاى لفظى سازگارى ندارد. زيرا اين صفات را در نامهاى لفظى نمى توان تصور كرد مگر اين كه آنها را طورى تفسير كنيم كه به نامهايى كه وجود خارجى دارند برگردند.
در اين مناجات و بيشتر مناجاتهاى طولانى تصريح شده است كه وجود هر چيز و آفريدن آن فقط با نامهاى خداست كه از اين مطلب نبايد غفلت نمود. بهمين جهت در اين معانى انديشه كن ، شايد با نور تفكر به علوم حقيقى كه تاكنون از آن غافل بوده اى و اسرار وجود دسترسى پيدا كنى . همان كه در قرآن عزيز با عبارت ايمان به خدا، فرشتگان ، كتابها و پيامبران او و روز قيامت ، به آن اشاره شده است . و آنگاه نعمت كسى كه اين مطالب را به تو آموخته است سپاسگزارى كن .
از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز ده تسبيح روايت شده است كه اگر كسى آن را هزار بار بخواند، هر چيزى كه از خدا بخواهد به او عنايت مى فرمايد مگر اين كه قطع رحم يا گناهى را درخواست نمايد.
زيارت امام حسين (عليه السلام ) در اين شب مستحب است .
از كارهاى مهم اين شب مراجعه به حاجيان معصوم (عليهم السلام ) در اول و آخر آن است ، همانگونه كه بارها در اوقات شريف گفته ايم .
روز عرفه ، زيارت امام حسين (عليه السلام ) و آداب آن
اگر كسى بتواند در روز عرفه خود را به ((عرفات )) يا به كربلا برساند، بهترين مكانها را براى دعا انتخاب كرده است . و گويا اين روز مختص بدعاست . بنابراين لازم است مراقبت با تمام توان خود را براى اين روز بزرگ آماده نموده و مهمترين كار در اين جهت ، بدست آوردن شرايط استجابت دعاست . اهميت دعا در اين روز باندازه اى است كه روزه اين روز را براى كسى كه روزه باعث ضعف او هنگام دعام مى شود ممنوع كرده اند؛ با اين كه در روايات صحيحه آمده است كه روزه آن كفاره نود سال مى باشد. گفتيم بهتر است روز عرفه در عرفات يا كربلا دعا كند. باين جهت كه توقف در عرفات در اين روز از اعمال حج بوده و روايات زيادى درباره پاداش زيارت امام حسين (عليه السلام ) در روز عرفه وارد شده است . مثلا در روايت صدوق از امام صادق آمده است .
((خداوند متعال قبل از اهل عرفات براى زائرين قبر حسينى (عليه السلام ) جلوه كرده ، نيازهاى آنان را برآورده ، گناهانشان را بخشيده و آنان را به خواسته هايشان مى رساند. آنگاه نزد اهل عرفات آمده و با آنان نيز اينگونه رفتار مى كند.)) نيز از آن حضرت (عليه السلام ) روايت شده است : ((كسى كه حسين بن على (عليه السلام ) را در روز عرفه زيارت كند، خداى عزوجل براى او يك ميليون حج با قائم آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم )، يك ميليون عمره با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آزاد كردن يك ميليون برده و كالاهايى كه باندازه بار يك ميليون است باربر باشد براى او مى نويسد. و مى فرمايد: بنده صديق من به وعده ام اطمينان كرد.))
سيد بن طاووس (قدس سره ) مى گويد: رواياتى كه درباره فضيلت زيارت امام حسين (عليه السلام ) رسيده ، به حد تواتر است .
شايد علت اختلاف روايات در مورد تعيين ثواب زيارت امام حسين (عليه السلام ) است اين باشد كه ثواب آن به درجه زائرين ، يا به كيفيت زيارت بستگى دارد مثلا با ترس از خطرهايى كه ممكن است در راه زيارت باشد يا بدون آن يا با ساير ترجيحات .
بهتر است زائر عارف براى زيارت و روز عرفه غسل كرده و سپس زيارت نمايد بطورى كه تا ظهر زيارت او تمام شود و از اول ظهر به مقدمات نماز و دعا بپردازد. آداب زيارت همان است كه در زيارت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) گذشته . علاوه بر اين هنگام زيارت امام حسين (عليه السلام ) در حالت حزن ، اندوه و گريه بسر برده ، ژوليده موى و خاك آلود بوده اداى حق او و شهادت در مقابل او را آرزو كرده و زياد از ته دل بگويد: ((يا ليتنا كنا معكم ؛ اى كاش با شما بوديم )).
و با دل و باطن خود به جنبه روحانى امام حسين (عليه السلام ) توجه نموده و از فضل ، انوار و بركات او براى قبول خود، زيارت ، و ساير اعمالش ، و نيز ملحق كردن او به اصحابش يارى جويد و بداند امام حسين (عليه السلام ) بسرعت از انسان راضى شده ، او را مى پذيرد و رحمت او گسترده است زيرا مى فرمود: ((احسان مانند باران است كه بر نيكوكار و بدكار مى بارد)).
حكايتى كه دلالت بر عظمت شاءن زيارت عاشورا مى نمايد
بد نيست در اينجا حكايتى را كه يكى از علماى بزرگ و مورد وثوق برايم نقل نموده بگويم . او مى گويد: يكى از افراد مورد اعتماد به من گفت : در زمان كودكى در محل خود دوستى داشتم كه وقتى بزرگ شد شغل عشارى پيشه كرده و مدتى به اين كار اشتغال داشت بعد از مدتى مرد و در گورستان دفن گرديد. در خواب ديدم كه خوشحال بوده و زندگى خوب و راحتى دارد. از او پرسيدم ، چگونه نجات پيدا كردى و چرا وضعت خوب است گفت : بعد از مرگ ، بخاطر كارهاى بدم عذاب مى شدم تا اين كه فلان زن ، همسر فلانى در فلان روز مرد و در اين گورستان بخاك سپرده شده در شبى كه او را دفن كردند امام حسين (عليه السلام ) سه بار از او ديدار كرده و در بار سوم به فرشتگان دستور دادند كه عذاب را از همسايه هاى او بردارند. پس از آن عذاب نشده و وضع ما خوب شده . وقتى از خواب بيدار شدم ، در پى همسر او رفته ، او را يافته و از همسر، مرگ و مكان دفن او را پرسيدم : نشانيهاى او همان بود كه عشار گفته بود. از حالات و كارهاى همسرش پرسيدم و در ميان كارهاى همسرش كه مربوط به امام حسين (عليه السلام ) باشد غير از مداومت بر زيارت عاشورا چيز ديگرى نيافتم .
برادرم ! مهربانى و وفاى او (عليه السلام ) را ببين . چگونه در يك شب سه بار از زنى ديدار كرده و واسطه او مى شود بگونه اى كه همسايگان او و حتى عشار از شفاعت او بهره مند مى شوند. خداوندا! درود و سلامهاى ما را در هر لحظه و تا ابد و باندازه علم و رضايت خود و بطور بى پايان به او برسان .
بعد از اينكه امام (عليه السلام ) را آنگونه كه سزاوار است زيارت نموده و خواست دعا كند - و اگر حال و توفيق او اقتضا مى كرد - دوازده ركعت نماز بجا آورد، در هر ركعت يك بار ((فاتحه اكتاب )) ((آية الكرسى )) و ((قل هو الله احد)) بخواند. پس از آن باندازه اى كه مى تواند قرآن خوانده سپس سجده كرده و بعد از سجود بگويد: ((سبحان من لبس العز...)) و سپس خواسته هاى خود را از خدا بخواهد. اگر حال اين نماز را نداشت ، پيش از اين كه از حرم خارج شود، در زير آسمان دو ركعت نماز خوانده ، آنگاه بازگشته و امام (عليه السلام ) را زيارت كند. و اگر در غير كربلا بود بعد از نماز ظهر و عصر و در زير آسمان اين دو ركعت را بجا آورده و سپس به محل دعاى خود برود. او بايد اين دو ركعت را بخوبى بجا آورد. زيرا بمنزله هديه اى است كه انسان پيش از حضور در پيشگاه بزرگان آن را بعنوان هديه به او تقديم مى كند.
گشودن درهاى دعا از جانب خداى متعال كرامتى است كه هيچ مخلوقى توان چنين كارى را ندارد. درِ دعا درِ بزرگى است كه با تمامى درهاى سعادت برابرى كرده ، آسانتر از تمامى اين درها بوده و در ميان درهاى سعادت درى نيست كه بتوان با آن به تمامى اهداف جزئى و كلى ، دينى و دنيوى و تمامى آرزوها و اهداف رسيد.
شرايط آن مربوط به اصلاح عقيده و معارف است . و ساير شرايط آن كه به اعمال جسمى مربوط مى شود شرايط كمال دعا مى باشد و تمامى آنها آسان و راحت است ، مانند گريه كردن ، انگشترى بدست كردن ، با عجله دعا نكردن ، تمجيد كردن ، حمد كردن ، صلوات فرستادن بر پيامبر و آل او (عليهم السلام )، اعتراف به گناهان ، شريك كردن مؤ منين در دعا و پايان بردن دعا با ((صلوات فرستادن ))، ((ما شاء الله گفتن )) و ((لا قوة الا بالله گفتن )). شرايط معنوى و قلبى آن نيز، در يك كلام داشتن ايمان حقيقى به خدا، صفات و نامهاى اوست . و آنگاه كه قلب بنده به خدا و به قدرت و علم ، عنايت و جود و كرم و راستگويى او، و دعوت بندگان به دعاى خود ايمان آورده و دعا كند بدون شك به خواسته خود يا عوض ‍ خواسته خود مى رسد. در هنگام نشستن براى دعا آرامش و وقار داشته و باندازه نشاط خود ذكرهايى را كه قبل از شروع دعا رسيده است بگويد. در ابتدا بطور اجمال به حمد خدا، ((لا اله الا الله )) گفتن و تمجيد و ستايش او پرداخته و آنگاه صدبار تكبير، صدبار ((الحمد لله )) صد بار ((لا اله الا الله )) گفته ، صد بار ((قل هو الله احد)) و سوره ((قدر)) و بنابر روايتى صد بار ((آية الكرسى )) خوانده و صد بار بر پيامبر و آل او صلوات بفرستد. و اگر باين مقدار نشاط نداشت مى تواند، فقط تكبير و ((لا اله الا الله )) و ((الحمد لله )) و ((سبحان الله )) گفته و صلوات بفرستد ولى بايد همراه با حضور قلب ، صدق و اخلاص باشد.
هنگام تكبير گفتن اين فرمايش امام صادق (عليه السلام ) در ((مصباح الشريعه )) را فراموش نكن : ((هنگام تكبير گفتن تمامى موجودات آسمانى و زمينى را در مقابل بزرگى و شوكت خداوند كوچك شمار.
زيرا اگر خداى متعال در حالى كه بنده تكبير مى گويد از قلب او آگاه شده و ببيند قلب او از حقيقت تكبير روى گردان است ، مى فرمايد: دروغگو! مرا فريب مى دهى ! به عزت و جلالم سوگند تو را از شيرينى ذكر خودم محروم نموده و نمى گذارم به قرب من رسيده و از مناجاتم خوشنود شوى . هنگام نماز دلت را بررسى كن ، اگر شيرينى آن را درك كرده ، در خود سرور و شادى آن را احساس نموده ، قلب تو با مناجات او شادمان شده و از گفتگوى با او لذت بردى ، بدان كه در تكبير خود راست گفته اى والا از سلب لذت مناجات و محروم شدن از شيرينى عبادت درياب كه خداوند تو را دروغگو دانسته و از درِ خود رانده است .))
اين مطالب قطعا صحيح و درست است . زيرا تكبير شكل زيبايى دارد كه همان گفتن ((الله اكبر)) بوده و حقيقتى در قلب و عمل دارد كه عبارت است از اين كه خداوند را بزرگتر از هر بزرگى و بزرگتر از اين كه توصيف شود بدانى . علامت اين مطلب هم اين است كه دل ، روح و جسم تو، همگى براى خداى متعال فروتن شود، بگونه اى كه در مقابل هيچ بزرگى چنين تواضعى نداشته و آنقدر مشتاق همنشينى و انس و مناجات با او باشى كه با هيچ بزرگى اين گونه نباشى و آنگاه كه اينگونه شدى ، با ذكر او تبرك ، با خدمت به او شريف ، از همنشينى با او والا مقام و از مناجات و انس با او لذت مى برى ، بيش از آنچه از شخص بزرگ يا شريفى بهره مند گردى . زيرا لذت عقلى بزرگى و شرف شيرينترين لذتهاست .
زمانى كه روح ، دل و عمل تو زبانت را در تكبير، تصديق كرد، خداوند نيز بيش از هر كس ديگرى از تو تشكر مى نمايد، و همانگونه كه در روايت آمده تو را بزرگ داشته و بخوبى پاك مى كند ولى اگر دل ، حقيقت و عملت مخالف زبانت باشند، تكبير تو فريبى بيش نبوده و سزاوار خواهى بود كه خداوند تو را دروغگو شمرده و از در خود طرد نمايد. كه در اين صورت ضرر بزرگى را متحمل خواهى شد.
هنگام گفتن ((لا اله الا الله )) آنچه را كه در تفسير آن ، در ضمن ذكرهاى دهگانه گفتيم بياد آور، همچنين در موقع الحمد لله گفتن خدا را آنگونه كه بايد تنزيه نما؛ كه در هر موردى تنزيه او به يك شكل است . تنزيه او در عبادت اين است كه در عبادت او مخلص بوده ، و تنزيه او در يكتاپرستى اين است كه به حقيقت يكتاپرستى متصف شده و براى او شريكى در اراده ندانى و تنها او را داراى اراده مستقل بدانى همانگونه كه منظور از تسبيح ركوع نيز همين است ؛ و تنها او را داراى وجودى حقيقى و مستقل بدانى ؛ چنانچه مراد از تسبيح سجده نيز همين است كه با نام ((مقام فناء)) و ((حقيقت يكتاپرستى )) از آن تعبير مى شود.
البته اين درجات مراتب كاملين بوده و ما با اين سهل انگارى و عقلها و عملهاى ناقص ، نمى توانيم اينگونه باشيم . ولى حداقل بايد هنگام گفتن اين الفاظ، باندازه فهم خود معانى آن را در نظر داشته و تا آنجا كه مى توانيم مضمون اين الفاظ را در خود بوجود آورده و در هنگام ذكر خداى متعال به ياد كس ديگرى بلكه به ياد دشمن او نباشيم زيرا در اين صورت سزاوار خوارى و محروم شدن از احسان الهى خواهيم شد.
هنگام صلوات فرستادن بر پيامبر و آل او در نظر داشته باش كه خداوند صلوات فرستادن بر او را همراه با صلوات فرستادن بر خود ذكر فرموده و فرمانبردارى او را با فرمانبردارى خود پيوند زده است . مواظب باش مبادا از بركات شناخت احترام او بى بهره بوده و از فوايد صلوات او محروم شوى .
پس از اين اعمال تا آنجا كه سر حال هستى ، دعاهاى وارده را با حضور قلب ، تدبر و فهم آنچه مى گويى ، بخوان . دعاى امام حسين (عليه السلام ) با ملحقاتى كه علامه و سيد بر آن افزوده اند را نيز ترك نكن و با جديت و تلاش در پى فهم معانى آن باش . اين ملحقات گرچه جزو دعاى امام حسين (عليه السلام ) نيست ولى مضامين عالى داشته و برخاسته از انديشه هاى بلندى است . دعاى صحيفه سجاديه را نيز بخوان .
بهتر است دعاى امام صادق (عليه السلام ) را نيز خوانده و آنگاه حوائج خود را بخواه و هنگام دعا براى خود، برادران دينى بخصوص معلمين علوم دينى ، پدر، مادر، و پدران و مادران آنها و ساير ارحام و ذوى الحقوق را مقدم كن . در حال دعا تا آنجا كه مى توانى سعى كن بهترين حالات از قبيل گريستن ، زارى كردن ، خوار شدن ، پوشيدن لباسهاى مويين و بستن دستها را داشته و بهترين سخنان را براى جلب رحمت و عطوفت بكار برى . در روايت آمده است كه خداوند به حضرت موسى ، فرمود: ((آنگاه كه به درگاه من دعا مى كنى ترسان بوده ، صورت خود را خاك آلوده كرده ، و با ايستادن در مقابل من برايم تواضع نما. با ترسى كه ناشى از عظمت من است و برخاسته از قلبى ترسان است با من مناجات كن .)) و نيز روايت شده است كه به حضرت عيسى (عليه السلام ) وحى شد: عيسى ! از چشمهايت براى من اشك ريخته و با دلت برايم تواضع نما. عيسى ! در سختى ها از من كمك بخواه كه من غمزدگان را يارى نموده و نداى درماندگان را اجابت مى كنم . و من مهربانترين مهربانان هستم .
مقدم كردن برادران دينى بر خود هنگام دعا
اگر بعد از بوجود آوردن اين شرايط در خود، هنگام دعا برادران صميمى را بر خود مقدم نموده و نام تك تك آنان را برده ، از خداوند حاجات آنان را خواسته ، و تك تك نيازهاى خصوصى آنان و سپس خواسته هاى عمومى آنان را بگويى ، نه تنها ضرر نكرده بلكه به سودآورترين تجارتها خواهى رسيد زيرا در صورتى كه به خاطر خدا آنان را در دعا بر خود مقدم نمايى ، با زبانى براى خود دعا كرده اى كه حتى به اندازه يك چشم به هم زدن هم نافرمانى خدا را ننموده است ؛ با زبان فرشتگان معصوم ، بلكه با زبان خدا پروردگار جهانيان ، بلكه يك دعا را با دعاهاى بى پايان عوض ‍ كرده اى . چنانچه از ((ابن ابى عمير)) روايت شده كه از ((زيد نرسى )) نقل كرده كه گفت : با ((معاويه بن وهب )) در ((موقف )) بودم . او دعا مى كرد دقت كردم ببينم چه مى گويد. ديدم اصلا براى خود دعا نكرد بلكه براى افرادى از نقاط مختلف به طور تك تك با ذكر نام آنان و نام پدرانشان دعا كرد. و به همين عمل مشغول بود تا مردم از آنجا بازگشتند. گفتم : عمو! چيز عجيبى از تو ديدم . گفت : كجايش ‍ تعجب داشت ؟ گفتم : همينكه برادرانت را در اينجا بر خود مقدم كرده و براى تك تك آنان دعا كردى گفت : تعجب ندارد، فرزند برادرم ! از مولاى من و مولاى تو و مولاى هر مرد و زن مؤ منى - و به خدا قسم سرور تمام پيشينيان و آيندگان ، بعد از پدرانش - شنيدم - و اگر نشنيده باشم گوشهاى معاويه كر و چشمهايش كور شده و به شفاعت حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) نرسد - كه مى فرمود: كسى كه پشت سر برادر خود براى او دعا كند، فرشته اى از آسمان دنيا ندا مى كند: صد هزار برابر آنچه خواستى براى تو خواهد بود، اى بنده خدا! فرشته ديگرى از آسمان دوم او را ندا مى دهد: اى بنده خدا! دويست هزار برابر آنچه خواستى براى تو خواهد بود. فرشته ديگرى از آسمان سوم او را ندا مى دهد: اى بنده خدا! سيصد هزار برابر آنچه خواستى براى تو خواهد بود. فرشته ديگرى از آسمان چهارم او را ندا مى دهد: اى بنده خدا! چهار صد هزار برابر آنچه خواستى براى تو خواهد بود. فرشته ديگرى از آسمان پنجم صدا مى زند: اى بنده خدا! پانصد هزار برابر آنچه خواستى براى تو خواهد بود. فرشته ديگرى از آسمان ششم ندا مى دهد: بنده خدا! ششصد هزار برابر آنچه خواستى براى تو خواهد بود. فرشته ديگرى از آسمان هفتم ندا مى دهد: هفتصد هزار برابر آنچه خواستى براى تو خواهد بود. آنگاه خداى عزوجل ندا مى دهد: من بى نيازى هستم كه نيازمند نمى گردم ، بنده خدا! يك ميليون برابر آنچه خواستى براى تو خواهد بود. اكنون اى برادر زاده ! كداميك بهتر است ، آنچه انجام دادم يا آنچه تو مى گويى ؟
نكته دقيقى كه بايد به آن توجه داشت اين است كه در حالى كه براى برادر مؤ منت دعا مى كنى او را واقعا دوست داشته و ساير حقوق او را نيز ادا كرده باشى . زيرا در غير اين صورت بيم آن مى رود كه دعايت اثرى را كه در اين روايت گرانقدر بر آن مترتب شده ، نداشته باشد.
مراعات آداب دعا
مطلب ديگرى كه بايد به آن توجه داشت اين است كه دعا كننده بايد فرمايش امام صادق (عليه السلام ) در ((مصباح الشريعه )) را بياد داشته باشد كه فرمودند: ((ادب دعا را رعايت كرده و بنگر كه چه كسى را، چگونه ، و براى چه مى خوانى ؟ عظمت و بزرگى خداوند را باور داشته باش با ديده دل آگاهى او از باطن و اسرار و اعتقادات خود را ببين و راه نجات و هلاكت خود را درياب ، مبادا چيزى از خدا بخواهى كه هلاكت تو در آن بوده ولى گمان دارى كه باعث نجات تو است . زيرا خداوند متعال مى فرمايد: و انسان با دعاى خير، شر خود را مى خواهد و انسان شتابكار است .
بينديش كه چه و چه مقدار و براى چه درخواست مى كنى . دعا يعنى در حالى كه انديشه ات غرق در مشاهده پروردگار بوده ، اختيار را از كف داده و تمام امور ظاهرى و باطنى خود را به پروردگار تسليم و واگذار نموده اى ، با تمام وجودت از خداوند حاجت خود را بخواهى . و در صورت عمل نكردن به شرايط دعا انتظار اجابت نداشته باش . زيرا او رازها و نهان ها را مى داند. و شايد چيزى بخواهى و او بداند در باطن تو چيزى بر خلاف آن است .))
ظاهرا مراد از اين فراز ((با تمام وجودت از خداوند حاجت بخواهى )) اين است كه بخاطر تبعيت از دستور خداى متعال ، به درگاه او دعا كن . آنجا كه مى فرمايد: ((و اساءلوا الله ؛ از خدا بخواهيد)) ((فليستجيبوا لى و ليؤ منوا بى ؛ (با تمام وجود) مرا اجابت كنند و به من ايمان آورند.)) و شايد علت اين كه فرمود: ((در مشاهده خدا)) اين باشد كه اگر دعا كننده ، مدعو را نشناسد، دعاى او دعا نخواهد بود. و شايد در اين صورت به گمان اين كه به درگاه خدا دعا مى كند، به درگاه غير خدا دعا نكند. كه در بيشتر غير كاملين كه دعا مى كنند نيز همينگونه است . و شناخت خدا، بايد شناختى حقيقى باشد بگونه اى كه با روح و دل خود خدا را ببيند همانگونه كه در دعاى معصوم (عليه السلام ) آمده است ((خداوندا! ظاهر ما را با فرمانبرداريت ، باطن ما را شناخت ، و دلهاى ما را با دوستيت و جانهاى ما را با ديدارت روشن فرما.))
و مراد از عبارت ((از كف دادن همه اختيارها)) اين است كه به درگاه خداى متعال براى خواسته ات دعا كرده و راه و چگونگى رسيدن به آن را معين نكن مثلا اگر مالى را مى خواهى نگو: آن را از دست فلانى يا خريد يا فروش فلان چيز به من برسان ، مگر اين كه خصوصيات خواسته ات نيز جزو خواسته باشد.
نيز ممكن است منظور از اين عبارت ، اين باشد كه انسان چون خير و سعادت را در خواسته خود مى بيند آن را طلب مى كند و بالاترين خيرها و سعادتها شناخت خدا و نزديكى و پناه اوست همانگونه كه در دعاهاى معصومين (عليهم السلام ) نيز آمده است : ((اى نهايت آرزوى عارفان !)) بنابراين دعا كننده بايد براى رسيدن به تمام خواسته هايش ‍ همين مطلب را خواسته و هيچ سعادت ديگرى را طلب نكند. زيرا اگر خير و سعادتى كه در پى آن است او را به اين هدف نهايى برساند، خداوند از آن آگاه مى باشند. و در غير اين صورت معين كردن آن فايده اى نداشته و حتى گاهى مانعى در جهت رسيدن به هدف اصلى بوده و براى او مضر است . ولى چنانچه گفته شد اين مقام كسانى است كه در شناخت خداوند كامل شده باشند، آنانى كه خداوند در حديث معراج درباره آنان مى فرمايد: ((عقل او را غرق در معرفت خود نموده و خود، عقل او مى شوم .)) چه مقام بلند و بالايى !

هنگام خواندن دعاهايى كه وارد شده بفهم كه چه مى گويى و آنچه را مى گويى در خود شكل بده . مواظب باش و مبادا كه با سخنان دروغ و بدون داشتن حالات بندگى و مراسم تضرع و گريه و زارى و نياز با پروردگارت روبرو شوى . مثلا وقتى در دعا مى خوانى : ((پروردگارا! توانايى رفع هيچكدام از احتياجات خود را نداشته و نمى توانم به خودم سودى رسانده يا ضررى وارد نمايم . اميدى برايم نبوده و دوستى نمى يابم درها به رويم بسته شده و از همه نااميد شده و روزگار تنها تو را برايم باقى گذاشته است . با من چگونه رفتار مى نمايى ؟ نمى دانم و كاش ‍ مى دانستم كه درباره دعايم چه مى گويى ! جوابت ((آرى )) است يا ((نه )) واى واى واى بايد بحال خود بگريم ، بايد به حال خود بگريم ! چه بدبختى بزرگى چه بدبختى بزرگى چه بدبختى بزرگى ! چه ذلتى چه ذلتى چه ذلتى ! اگر جوابت نه باشد، به چه كسى ، چگونه ، با چه وسيله اى و به چه چيزى اميدوار باشم ! و اگر من را ترك كنى ، چه كسى از من حمايت خواهد كرد!)) درباره اين سخنانى كه به خداوند مى گويى بينديش . كسى كه از همه بريده و از همه مردم قطع اميد كرده باشد و با بيم و اميد در پيشگاه خدا ايستاده و از سرنوشت بد خود شكايت كند، قطعا خداوند او را اجابت كرده و مورد رحمت و بزرگداشت خود قرار مى دهد. و حتى او را دوست داشته و به خود نزديك مى سازد. ولى اگر كسى كه اين الفاظ را خوانده و اثر اجابت را نديده و پناه بر خداى او ثمره اى جز نااميدى و دورى نداشته باشد تنها علت اين امر دورويى و ادعاى دروغ اوست .
كسى كه به پول ، بيش از پروردگار جهانيان و به پدر و فرزند بيش از خداى آسمانها و زمين اميد داشته ، فريب مالش را خورده و به تدبير خود در زندگى اطمينان دارد و حتى در اين راه به كارهاى حرام دست مى زند - كارهايى كه خداوند به او فرموده است كه با انجام آنها به هدف خود نمى رسى - و بجاى اين كه بياد خدا باشد، دل او در دنيا سير مى كند، چنين كسى اگر اين دعا را بخواند و بخصوص در حال خواندن دعا ملتفت مطالب مذكور نيز باشد ولى از خود خجالت نكشيده و از سخنان دروغى كه بر زبان مى آورد ناراحت نشود، چنين شخصى بزرگى و عظمت بى پايان او را ناچيز شمرده و سزاوار رد، طرد و راندن و حتى خشم و دشمنى و مجازات مى شود. منشاء آن هم چيزى جز ضعف ايمان و نبودن معرفت نمى باشد. و البته فاسد شدن دل نيز كه ناشى از فرو رفتن در دوستى و ياد دنيا مى باشد در اين جهت بى اثر نيست .
كسى كه در چنين زمانى و با اين زبان و اينگونه به درگاه پروردگارش دعا كند ولى در مسير وزش نسيم فضل و قبول الهى قرار نگرفته و به خواسته و آرزوى خود نرسيده و علامت پذيرش دعا كه همان تغيير حال و تغيير انديشه هايى است كه به ذهن او وارد مى گردد، را در خود نبيند، بايد بخاطر هلاكت قلب و ضعف ايمان بر خود بگريد، زيرا معلوم مى شود بنده بيمار و پستى است .
شخص مراقب بايد در دعاى خود موفقيت براى انجام اعمال عيد بخصوص شركت در نماز عيد و قبول آن را از پروردگار خواسته و در ابتدا و انتهاى اين روز به نگهبانان اين روز مراجعه كند، همانگونه كه بطور مفصل پيرامون اين مطلب در روزهاى مانند آن گفتيم .
اعمال شب عيد قربان
از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه از پدرانش (عليهم السلام ) نقل نموده است ((امام على (عليه السلام ) دوست داشت چهار شب در سال خود را فارغ نمايد: شب اول رجب ، شب نيمه شعبان ، شب عيد فطر و شب عيد قربان )) ممكن است منظور از فراغت ، فراغت براى عبادت در آن با زنده نگهداشتن آن باشد. بلكه بقرينه احاديث مشابه ظاهرا منظور همين است . زنده نگهداشتن آن عبارت از فارغ ساختن نفس ، قلب و اعضاى بدن در خدمت به خداوند متعال است ، به اين صورت كه دل او در ياد خدا بوده ، بدنش مشغول فرمانبردارى و عبادت خدا بوده و در طول شب هيچ چيزى حتى مناجات او را از خداوند غافل ننمايد مگر اين كه مشغول شدن به اين مناجات نيز براى خدا و بخاطر او باشد، كه اين مطلب اولين درجه مراقبت مى باشد.
در شب و روز آن زيارت امام حسين (عليه السلام ) مستحب است . از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است : ((كسى كه امام حسين (عليه السلام ) را در يكى از سه شب زيارت كند، خداوند گناهان گذشته و آينده او را مى آمرزد.
راوى پرسيد كدام شبها؟ فرمودند: شبهاى عيد قربان .))
عيد از اوقات مهمى است كه سزاوار است انسان ، در اين شب و هميشه براى توفيق انجام اعمال خداپسندانه در آن دعا نمايد. و روز عيد - همانگونه كه در عيد فطر اشاره كرديم - روزى است كه خداى بزرگ به بندگان خود اجازه عمومى براى حضور در پيشگاه خود داده و آنان را از بخشش خاص ، آمرزش گناهان ، اصلاح عيوب ، رسيدن به حاجات و آرزوها، جوايز و ايمنى خود از فتنه ها و آشوبها بهره مند مى سازد.
اى بيچاره ! خداى بزرگ به تو روى آورده و پيش از آفرينش تو با قرار دادن اين عيد به يادت بوده است . پس اين فرصت را غنيمت شمرده و درباره خوبيها، مهربانيها و نعمتهاى او بينديش . قبل از اينكه تو و سستى تو را بوجود آورد، اسباب قدرت تو را بوجود آورده و قبل از آفرينش تو، نعمتها را براى تو آفريد. پيش از اين كه پدرانت خلق شوند، دوستان و عزيزانش ‍ را براى راهنمانى تو فرستاده و دستورشان داده كه براى هدايت و تربيت تو از نثار خون و غرق شدن در درياها كوتاهى نكرده ، با كفار جنگيده و بدكاران را از بين بردند تا دين تو سالم مانده و با آسايش مشغول عبادت پروردگار و شناختن مولايت شده و با خدمت به پروردگار جهانيان به سلطنت سراى آخرت رسيده و براى هميشه در نعمتهاى جاويد بسر برى .
اى بسا پيامبران كه در راه ترويج دين جان باختند. چه تعداد از دوستان خدا كه در راه اعتلاى اسلام مبين كشته نشدند! چه حرمتهايى كه هتك نشد، چه اموالى كه غارت نشد، چه دخترانى كه اسير نشدند تا دين خدا ثابت شده و دستورات الهى حاكم گشت . و تو در زمانى متولد شدى كه احتياجى به چنين مجاهدات و مبارزاتى نيست .
دين ، روشن ، واضح و استوار بوده و تو در كمال آرامش ، راحتى ، عزت و نعمت بسر مى برى . راه درك معارف بسيار آسان است و بدون اين كه زحمت انديشيدن ، گرسنگى و شب زنده دارى را به خود داده يا در اين راه جانت به خطر افتاده يا رنج هجران را تحمل كنى ، مى توانى در اين راه قدم گذاشته و از كتابهاى پيشينيان استفاده كنى . ولى گذشتگان در اين امور گرفتار انواع تلخيها و سختيها شدند.
انصاف بده كه اگر بعد از آماده شدن اين زمينه ها و در زمانى كه اين گونه گرفتاريها و سختيها وجود ندارد باز هم سستى كنى ، سزاوار چه رفتار و گفتارى خواهى بود؟ و چه مقدار از نعمتهاى خدا را از بين برده و در چه تجارت پر سودى ضرر كرده اى ؟ روزى را بياد آورد كه حقيقت اين حالات ناشايست و كارهاى زيانبار برايت آشكار شده و ببينى كه چه نعمت و كرامتهايى را به ذلت و پستى تبديل نموده و آنگاه قلبت از حسرت تكه تكه شده ، افسوس خورده و شيون نمايى . در وقت مهلت به حال خود رحم كرده ، فرصت را از دست نداده ، از امروز براى فردا آماده شده ، بحال خود گريسته و دستگيره اين موسم بزرگ و گرانقدر را بگير. در محل كرامت خدا، همراه پاكان و اولياى خدا به ميهمانى خداوند دعوت شده اى و اگر موفق به رعايت ادب اين مجلس بزرگ و شريف شوى به بالاترين درجه كرامت و سعادت و بالاترين مقامات خواهى رسيد.
اعمال روز عيد قربان
با شروع روز عيد مواظب باش تمامى كارهايى كه باعث رضايت و جلب عطوفت پروردگار است را انجام دهى . و مانند كسى باش كه براى مولايش چاپلوسى نموده و مى خواهد خدمتى براى او انجام دهد حال آنكه آن مولا حق زيادى بر بنده اش نداشته - ولى خداى متعال مالك وجود، دنيا، آخرت ، زندگى و مرگ تو مى باشد - و نبايد از پروردگار و بزرگى چنين عطوف و مهربان غافل شد. زيرا ممكن است باعث محروميت از عطاياى او گردد.
فقر و ذلت خود و عزت و بى نيازى او را نگريسته و خجالت بكش از اينكه در مقابل روى آوردن او، از او روى گردانده و بر سر سفره ميهمانى و در حالى كه خود او نيز حضور دارد، بجاى توجه به او در ياد دشمنش بوده و سرشار از دوستى كسى باشى كه تو را از دوستى و پناه او دور مى سازد، در حالى كه براى دعوت به اين مهمانى سرور آفريدگانش را فرستاده است . چه نادانى بزرگ ، چه عقل بيمارى ، و چه عذاب دردناكى كه در پى آن وجود دارد. و اگر اين لطف را درك مى كردى ، جان خود را فداى مقدم دعوت كننده بزرگ و رسول بزرگوار مى نمودى ، همان كسى كه خداوند درباره او فرموده است : ((ديدن تنگناهاى شما بر او سخت ، براى نجات شما حريص و با مؤ منين رؤ وف و مهربان است .))
در ابتداى روز بنيت پاك نمودن قلب از اشتغال به غير خدا غسل كن . آنگاه ((الله اكبر))ى واقعى گفته و با اين تكبير تمام موجودات ، جز شكوه و بزرگى او را كوچك شمار. و بنيت پوشش و آرايش با لباس تقوى و اخلاص نيكو، تميزترين لباسهاى خود را پوشيده و در اين هنگام بگو: ((بسم الله الرحمن الرحيم ... تا آخر دعايى كه در اقبال روايت شده است .)) آنگاه بطرف مصلا حركت كرده و در راه بگو: ((بسم الله و بالله الله اكبر...)) و وقتى كه به مصلا رسيده و در جاى نمازت نشستى ، بگو: ((الله اكبر...)) همانگونه كه در كتاب اقبال آمده است .
سعى كن معانى چيزهايى را كه در اين دعا، ادعا مى كنى در خود بوجود آورى كه ايجاد آن كار آسانى نبوده و با راحت طلبى نمى توان به آن رسيد. در اين دعا، ادعا مى كنى كه به حال عالى و صفات برجسته و نيكوئى رسيده اى ، از قبيل ترس ، پناه جستن ، حياى زياد، يارى طلبيدن ، فقر، اعتراف ، فرار بسوى خدا و بريدن از غير او، تمامى اين صفات حالتهاى نفسانى راسخ در نفس است كه بايد حال انسان نمايانگر آن باشد، و الا خطر دروغ و دورويى پيش مى آيد كه از اين مطالب بايد به خدا پناه برد.
بهتر است نماز عيد بر روى زمين غير مفروش بجا آورده شود تا تواضع در آن بيشتر باشد علماى بزرگ ما از كتاب فضل دعا روايت كرده اند كه نماز عيد قربان دوازده تكبير دارد هفت تكبير در ركعت اول و هفت تكبير در ركعت دوم و ظاهر كلام آنان اين است كه اين نماز پس از سر برداشتن از سجده و ركوع تكبير ندارد. و مستحب است بعد از نماز دعايى كه روايت شده و در ((اقبال )) آمده است خوانده شود، كه يكى از آنها دعاى ندبه است . دعايى كه به ما مى گويد چگونه در اين روز به ياد امام و حاكم زمان خود بوده و چه كسى سزاوارتر از ما به ما مى باشد. و اين كه چگونه براى از دست دادن امام خود گريان و اندوهناك باشيم .
مطلب ديگرى كه لازم به ذكر است اين است كه اگر بتوانى بايد سعى كنى در تمام اين روز به ياد مولايت بوده و نگذارى مراسم عيد، تو را از اين مهم باز دارد. و اگر بخاطر اين كه در جمع مردم هستى نتوانى اين مهم را بخوبى انجام دهى ، تا آنجا كه مى توانى اين مطلب را در اين زمان مبارك و ميمون رعايت نموده ، در باطن با پروردگار ماءنوس بوده و حتى ارتباط و دل مشغولى تو با مردم نيز با اجازه و رضايت او باشد.
قربانى
از كارهاى مهم در اين روز قربانى است . اين عمل همانگونه كه در روايات آمده واجب است ؛ گر چه مراد از وجوب در اينجا استحبابى است كه بر آن تاءكيد شده است . بنده ، بايد در اين كار ادب بندگى را رعايت نموده و از عمل فرزندان حضرت آدم (عليه السلام ) پند بگيرد. آنجا كه((هر دو قربانى كردند ولى از يكى پذيرفته و از ديگرى قبول نشد.))
درباره پذيرفته نشدن قربانى قابيل روايت شده است كه او متاع پست خود را براى قربانى انتخاب كرد. و در پى آن به هلاكت هميشگى و خوارى جاويد گرفتار شده . و بعلت اينكه هابيل بهترين متاع خود را براى قربانى انتخاب كرد، پذيرفته شده و در پى آن به سعادت شهادت در راه خدا و كرامت جاويد رسيد؛ تا جايى كه خداوند او را در كتاب خويش ‍ ستايش نمود. خوددارى از بذل اندكى مال در چنين موردى ، و در جهت خدمت به مولا و مالك دين ، دنيا و آخرت و آفريننده انسان و اموال و نعمتهاى بى پايان و كسى كه در آينده براى برآوردن تمام نيازهاى خود به او محتاج باشد، از پستى نفس سرچشمه مى گيرد.
هنگام ذبح آنچه را اميرالمؤ منين (عليه السلام ) مى گفت : بگويد: بسم الله ، وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض حنيفا مسلما و ما اءنا من المشركين ان صلوتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين ، اللهم منك و لك و از اين نكته نبايد غافل شد كه اين ، گفتار كسى است كه در وجود، جز خدا كس ديگرى را مؤ ثر ندانسته ، خود را فراموش ‍ نموده و با ياد او زندگى مى كند. و اگر انسان ديگرى را براى ذبح كردن انتخاب كرده است مى تواند هنگام ذبح دستش را بر دست ذبح كننده گذاشته ، دعا را خوانده و خودش هم بسم الله بگويد.
بايد اولين چيزى كه در روز عيد مى خورد از گوشت قربانى بوده و گوشت آن را سه قسمت كند: يك قسمت براى همسايه ها، قسمت ديگر براى كسانى كه درخواست كرده و قسمت سوم را براى خانواده خود نگهدارد. پوست آن را صدقه داده و به قصاب از گوشت قربانى ندهد. در پايان روز بايد به بررسى حالات خود در طول روز پرداخته ، كوتاهى خود در خدمت مولايش را ديده و آنگاه به سراغ نگهبان و ميهماندار خود كه از معصومين مى باشد رفته و با توسل به آنها و شفاعت آنان به درگاه خداوند براى تبديل گناهان به چند برابر اعمال نيك ، كوتاهى خود را جبران نمايد. زيرا آنان درخواست او را قبول نموده و خداوند نيز شفاعت آنان را براى پذيرش او و اعمالش مى پذيرد.
هنگام تضرع به درگاه آنان بخوبى رحمت و عطوفت آنان را برانگيخته و در هنگام مناجات با آنان بگويد: سروران من ! گناهانم رويم را نزد خدا سياه كرده است . پس بحق كسى كه شما را از گناه نگاه داشته و با دادن نگهبانى بندگان خود به شما، بزرگتان داشته است ، شما را سوگند مى دهم كه با رويهاى درخشان خود مرا نزد پروردگارتان شفاعت نماييد. زيرا خداوند شما را رد ننموده و شما را براى شفاعت و نگهبانى انتخاب كرده است . او بزرگداشت بندگان مخلص خود را دوست داشته و از اين كه آنان نيز بندگان پايينتر از خود را بزرگ بدارند خوشنود مى گردد.
عيد غدير
پيوند بعثت و غدير و يگانگى نورى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و اميرالمؤ منين عليه السلام
در روز مبعث پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) گفتيم كه اين روز بجهت شرافت بعثت بهترين روز و بهترين زمان مى باشد و رواياتى در اين زمينه ذكر كرديم . و روز غدير نسبت به اين روز بمنزله آخرين جزء از علت تامه ، بلكه بمنزله باطن يك چيز ظاهر و بمنزله روح نسبت به انسان است . زيرا تمام خيرها و سعادتهايى كه در مبعث وجود دارد مشروط به ولايت اميرالمؤ منين و فرزندان امامش مى باشد. روايات زيادى از طريق شيعه و اهل سنت وارد شده است كه نورهاى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اميرالمؤ منين (عليه السلام ) يكى بود تا اينكه در صلب عبدالله و ابوطالب از هم جدا گشتند. و خداوند ولايت آنان را بر همه مردم واجب نموده و اين ولايت در روز غدير آشكار شد. و بهمين جهت درباره آن در قرآن آمده است : ((امروز دينتان را برايتان كامل و نعمتم را بر شما تكميل و دين اسلام را براى شما انتخاب نمودم .))
گوشه اى از فضايلرسول اكرم ، اميرالمؤ منين و اهل بيت (عليهم السلام )
شيخ صدوق در ((علل الشرايع )) از مفضل بن عمر، روايت مفصلى را نقل كرده كه در آن آمده است : ((خداوند پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را براى تمام پيامبران و رسولان فرستاده و اميرالمؤ منين (عليه السلام ) جانشين او در ميان آنان مى باشد. و همانگونه كه فرمانبردارى از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر آنان واجب مى باشد، فرمانبردارى از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) نيز بر آنان واجب بوده ، ماءمورين بهشت و دوزخ از او دستور گرفته ، و فرشتگان ماءمور به آمرزش خواستن براى شيعيانش مى باشد، همانگونه كه ماءمور به پذيرش توحيد، نبوت و ولايت هستند. خداوند متعال مى فرمايد: ((كسانى كه عرش و اطراف آن را حمل مى كنند، با ستايش خدا او را منزه داشته و براى كسانى كه ايمان آورده اند، آمرزش مى خواهند.)) از اين مطالب روشن مى شود كه تمام هدايتها و سعادتها منسوب به اين دو نفر و جانشينان آنها مى باشد. و بهمين جهت از طريق عامه و خاصه از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده است كه فرمودند: اگر گلزارها قلم ، درياها مركب ، جنيان حسابدار شده و انسانها بنويسند نمى توانند فضايل اميرالمؤ منين را بشمارند.
روايات قطعى داريم كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اميرالمؤ منين (عليه السلام ) و همچنين جانشينان آنها سرچشمه و منشاء همه خيرات هستند. پيش از اين ، از پيشوايان اهل سنت ، مانند ((احمد بن حنبل )) در مسند خود و ((ابى يعلى )) در كتاب ((فردوس )) و از ((ابن خالويه )) در كتاب ((منهج التحقيق )) روايت صريحى نقل كرديم كه شيعه ، تسبيح ، تقديس ، ثنا كردن ، لا اله الا الله گفتن و يكتا شمردن خدا را از آنان و فرشتگان نيز از شيعيان آنان آموختند.
زيارت جامعه كبيره كه شيخ صدوق آن را در ((الفقيه )) روايت كرده و تمام علماى شيعه آن را پذيرفته و به آن عمل كرده اند، بعضى از فرازهاى آن گوياى اين مطلب است كه آنان سرچشمه هر خير و سعادتى بوده ، حساب خلق با آنان و بازگشتشان نيز بطرف آنان است .
و هر شريفى در مقابل آنان پايين آمده است . آنان معادن رحمت بوده و هر كسى كه خدا را يگانه بداند بايد آنان اين مطلب را از او بپذيرند. خدا با آنان شروع و با آنان كار را پايان داده ، بخاطر آنان باران فرو فرستاده و بخاطر آنان آسمان را نگه داشته است ؛ جسم آنان در ميان اجسام ديگران ، روح آنان در ميان روحهاى ديگران و وجود آنان در ميان مردم است ولى جايگاه و منزلت آنان نزد خدا بگونه اى است كه كسى به آن نرسيده و توقع رسيدن به آن را هم ندارد.
شيعه و سنى روايت كرده اند كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به على (عليه السلام ) فرمودند: ((اگر عده اى از امت من درباره تو سخنانى شبيه به آنچه مسيحيان در مورد عيسى بن مريم گفتند، بر زبان نمى آوردند، امروز درباره تو سخنى مى گفتم كه از كنار هر جمع مسلمانى كه مى گذشتى ، از خاك پا و باقيمانده آب شستشويت برداشته و براى شفا پيدا كردن از آن استفاده كنند. ولى همين مقدار براى تو كافى است كه تو از من و من نيز از تو بوده ، تو از من ارث برده و من نيز از تو ارث مى برم .
اين روايت تصريح دارد به اين كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فقط از ترس از دين برگشتن مردم فضايل او را كتمان كرده است . در عين حال مى بينيم كه فضايل او آشكار و دنيا را پر كرده است . نيز در احاديث زيادى آمده است كه آنان علت ايجاد عالم بوده و حديث ((اگر تو نبودى افلاك را نمى آفريدم .)) معروف و مشهور است .
و كسى كه از چگونگى و حكمت خداوند در آفرينش عالم آگاه شود، يقين مى كند كه يكى از مخلوقات ، اولين آفريده او، نزديكترينشان به او، واسطه فيض او، اسم اعظم او، ((حجاب نزديكتر)) و ((نمونه برتر)) مى باشد. طبق روايات زيادى كه وارد شده تمامى اين موارد در پيامبر ما (صلى الله عليه و آله و سلم ) وجود دارد. و اگر كسى اين مطلب را قبول كند در مورد فضايلى كه درباره پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اهل بيت او آمده است ترديد نخواهد نمود. و با تمام وجود باور مى كند كه عقل ما قدرت شناخت كامل آنان را ندارد. گرچه در اين راه تمام عمر خود را صرف كنيم . ((اگر آب دريا براى نوشتن كلمات پروردگارم مركب شوند پيش از اين كه كلمات پروردگارم تمام شود، آب دريا تمام خواهد شد.))
((و اگر چشمانم اجازه يابد، با يك نگاه كه در آرزوى آن بودم ، معروف و مشهور خواهم گرديد، در حالى كه ناشناخته بوده ام .
و من در ميان جلال و جمالش مدهوش شدم ، و زبان حال ، وضع مرا بازگو مى كند.
نگاه هايت را به زيبايى هاى چهره اش بيفكن ، خواهى ديد كه تمام زيبايى ها در چهره اش فراهم آمده است .
اگر بنا باشد همه زيباييها چهره اى را به حد كمال برساند، خواهى ديد كه زيباييش او را وادار به تهليل و تكبير مى كند.))
آنان منشاء، سرچشمه و پايان تمام فضايلى هستند كه در كلمات خداست . و اين آيه كلمات خدا را غير قابل شمارش اعلام كرده بود.
پس بدون هيچ شكى به اين نتيجه مى رسيم كه فضايل على (عليه السلام ) باندازه اى زياد است كه قابل شمارش نيست .
در اينجا بد نيست نوشته اى از امام حسن عسكرى (عليه السلام ) كه در آن گوشه اى از فضايل اهل بيت (عليهم السلام ) آمده است را نقل كنيم : ((ماييم كه با گامهاى نبوت و ولايت قله هاى حقيقت را فتح نموده و هفت طبقه كوههاى بلند فتوى را با هدايت روشن نموديم . ماييم شيران درنده نبرد و كسانى كه دشمن را از پا مى اندازند. امروز شمشير و قلم از آن ماست و فردا پرچم ستايش و علم از ما. نوه هاى ما هم پيمانان دين ، جانشينان پيامبران ، چراغهاى مردم و كليدهاى كرم هستند. ((همسخن )) خدا بخاطر گواهى ما به وفاى او لباس برگزيدگى را پوشيده و ((روح القدس )) از ميوه نوبر باغهاى ما چشيد. شيعيان ما اهل نجات ، پاك ، ياور و محافظ ما و دشمن ستمكاران مى باشند. و بعد از سختى ها چشمه هاى زندگى براى آنها مى جوشد، تا ((الم )) و ((طه )) و ((طواسين )) را تمام نمايند. (امضا) حسن بن على العسكرى . سال دويست و پنجاه و چهار.
فضايل پيامبر اكرم و اهل بيت (عليهم السلام ) در قرآن
در ميان مسلمانان دليلى قويتر از كتاب خداى متعال نمى باشد. در اين كتاب آيه هايى وجود دارد كه بروشنى فضايل رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را بيان مى كند و مى گويد كه آن حضرت براى تمام مردم فرستاده شده ، رحمتى براى جهانيان بوده ، به بالاترين درجه نزديكى به خداوند رسيده ، محبوب خدا و آخرين پيامبران بوده ، از تمام پيامبران براى او پيمان گرفته شده و خداوند خير زياد و مقامى پسنديده به او عنايت فرموده است . خداوند به پيامبرى با چنين اوصافى ، در آيه ((مباهله )) دستور مى دهد كه اعلام كند: على مانند خود او مى باشد. با اين مقدمات نتيجه مى گيريم كه على (عليه السلام ) بعد از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) برترين مخلوقات است .
فضايل پيامبر اكرم و اهل بيت در ساير كتب آسمانى
اين مطلب بطور مشروحتر از كتابهاى آسمانى نيز نقل شده است : (الف در كتابى كه ((شيث )) از پدرش ((آدم )) به ارث برده آمده است : ((آدم )) به نورى كه پرتو افشانى مى نمود و تمام فضا را روشن كرده بود نگريست كه از مشرق آمده و تا مغرب را پوشانيد آنگاه بالا رفت تا به ملكوت آسمان رسيد، سپس رو به من كرد. و من فهميدم نورى كه همه جا را بخوبى روشن كرده نور محمد، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى باشد. چهار نور نيز از سمت راست ، چپ ، پس و پيش او را در بر گرفته بودند كه در روشنايى و خوبى خيلى شبيه آن بودند. به من گفتند: آدم ! اين نور و نورهاى اطراف آن وسيله تو و وسيله مخلوقاتم هستند كه رستگار مى شوند... اين يكى ، احمد و سرور آنان و سرور مردمان است كه با علم خود آن را انتخاب كرده و اسم او را از اسم خود گرفته ام و من محمود هستم و او محمد. و اين ، برادر تنى و وصى او مى باشد كه او را بوسيله او يارى مى كنم ... دلهاى پيامبران برگزيده خود را نگاه كردم و نديدم كسى مانند محمد برگزيده مخصوصم فرمانبردارم بوده و خيرخواه خلقم باشد. او را با آگاهى انتخاب كرده و نام او را در كنار نام خود قرار دهم . آنگاه ديدم قلب خواص او كه بعد از او هستند، مانند قلب او مى باشد. آنان را نيز با او پيوند داده ، وارثان كتاب ، وحى و آشيانه هاى حكمت و نور خود قرار داده و به نام خود سوگند ياد كرده ام هيچگاه كسى را كه مرا ديدار كند و به يكتا دانستن من و رشته دوستى آنان چنگ زده باشد، با آتش خود عذاب نكنم .

(ب در كتاب ((ادريس )) به قوم خود گفت : فرزندان پدر شما ((آدم )) (عليه السلام ) و فرزندان فرزندان او و خاندان آنان از يكديگر پرسيدند: بنظر شما چه كسى نزد خدا عزيزتر، داراى مقام بهتر و نزديكتر به اوست ؟ عده اى گفتند: پدر شما، آدم ، كه خداى متعال او را با دست خود ساخته ، فرشتگان خود را براى او به سجده افكنده ، او را در زمينش جانشين قرار داده و همه مردم را تحت تسلط او در آورده است . عده اى گفتند: فرشتگانى كه هيچگاه از فرمان خداوند سرپيچى ننموده اند. عده اى گفتند: رؤ ساى سه گانه فرشتگان ، جبرييل ، ميكاييل و اسرافيل ، آنگاه بسوى ((آدم )) (عليه السلام ) روانه شده و جريان را تعريف كردند. او گفت : فرزندانم ! به شما مى گويم كه چه كسى نزد خداى متعال از تمام مخلوقات عزيزتر است . بخدا سوگند، آنگاه كه روح در من دميده شد و نشستم عرش بزرگ خداوند برايم درخشيد، نگاه كردم ديدم در آن نوشته است : محمد رسول خداست . فلانى امين خداست . فلانى برگزيده خداى متعال است و نامهاى ديگرى كه با نام محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) مقرون بود نوشته شده بود. آنگاه گفت : در آسمان جايى نبود مگر اين كه روى آن نوشته بودند ((لا اله الا الله )) و هر جايى كه ((لا اله الا الله )) نوشته شده بود، نوشته بودند - البته نه با خط بلكه خلقتا - ((محمد رسول الله ))؛ ((محمد رسول خداست )) و هر جايى كه نوشته بود: ((محمد رسول خداست )) نوشته بود: ((فلانى برگزيده خداست .)) ((فلانى دوست صميمى خداست .)) ((فلانى امين خداى عزوجل است )) و نيز نامهاى ديگرى نوشته بود.
((آدم )) فرمود: فرزندانم ! محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) و كسانى كه نامشان همراه با نام او نوشته شده بود، از تمامى مردم پيش ‍ خداوند عزيزتر هستند.
(ج از كتاب ((صلوات )) حضرت ابراهيم خليل (عليه السلام ) نقل شده كه در ((تابوت )) نگاه كرد، خانه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) آخرين پيامبران را ديد در حالى كه على بن ابيطالب در سمت راست او و دست به دامان او بود. نيز شكل بزرگ و درخشانى ديد كه در آن نوشته شده بود: اين وصى و برادر تنى اوست كه او را يارى و تقويت مى كند. ابراهيم پرسيد: پروردگارا! خداى من ! سرور من ! اين مخلوق شريف كيست ؟ خداى عزوجل وحى فرمود: اين بنده و دوست صميمى من ، آغازگر و پايان دهنده است و اين وصى و وارث او مى باشد.
عرض كرد آغازگر و پايان دهنده كيست ؟ فرمود: اين محمد است ، برگزيده من ، اولين مخلوق من و بزرگترين حجت من در ميان مردمان من است . وقتى كه آدم در مرحله گل و جسد بسر مى برد، او را آگاه نموده و حياتش دادم . و در زمانى كه پيامبرى نبود او را براى تكميل دين به پيامبرى برانگيخته و با او به رسالتها و انذارهاى خود پايان دادم .
اين هم برادر و بهترين دوست اوست . پيش از اين كه آسمان و زمينم و مخلوقات خود را بيافرينم بخاطر اينكه از آنان و دلهايشان آگاه بودم ، آنان را خلق كرده رشته برادرى بين آنها ايجاد، آنان را پاك و خالص كردم . نيكوكاران از آنها و دودمان آنها برخاسته اند. و من از حال بندگان خود آگاهم .
(د در سفر دوم ((تورات )) آمده است : در ميان درس ‍ نخوانده هاى فرزندان اسماعيل رسولى برانگيخته ، كتاب خود را بر او فرو فرستاده ، و شريعت گرانبهايى را به وسيله او براى تمامى مخلوقاتم مى فرستم . حكمت خود را به او عنايت كرده ، با فرشتگان و لشكريانم او را تقويت نموده و دودمان او را مبارك مى گردانم ... با دوازده نفر از دودمان او دين خود را كامل نموده و او آخرين پيامبر و رسولى است كه مى فرستم .
(ه‍ در مفتاح چهارم وحى به عيسى (عليه السلام ) آمده است : عيسى ! اى فرزند بتول پاك ! به سخنانم گوش و در راه من كوشش كن . تو را بدون اينكه پدرى داشته باشى آفريده و نشانه اى براى مردمان قرار دادم . فقط مرا پرستش نموده و فقط بر من توكل كن . كتاب را با توانايى گرفته و آن را براى اهل سوريا تفسير كن . و از طرف من به آنان بگو: من خدايى هستم كه هيچ خطايى بجز من نبوده ، زنده ، ازلى و قيوم بوده تغيير نكرده و از بين نمى روم . پس به من و به رسول و پيامبر درس نخوانده ام كه در آخر الزمان بوده و پيامبر رحمت و نبرد و اولين و آخرين مى باشد ايمان آوريد.
او اولين پيامبرى بود كه آفريده شد، و آخرين پيامبرى بود كه مبعوث گرديد.
مطالبى كه از كتابهاى آسمانى نقل كرديم بنقل از روايت سيد در اقبال با اسناد صحيح از ((ابى المفضل محمد بن عبدالمطلب شيبانى )) بود. و در كتاب ((حسن بن اسماعيل اشناس )) از ((كتاب اعمال ذى حجه )) درباره مباهله پيامبر مى گويد: هنگامى كه پيامبر خاتم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نمايندگانى براى مسيحيان نجران فرستاد و آنان را به پذيرش اسلام دعوت فرمود، آنان براى تطبيق خصوصيات آخرين پيامبر كه در كتاب ((جامعه )) بود به اين كتاب مراجعه نموده و عين اين مطالب را با همين الفاظ در كتابهاى مذكور مطالعه نمودند. و همين مقدار براى اثبات فضايل اميرالمؤ منين (عليه السلام ) كافى است .
فضايل اميرالمؤ منين (عليه السلام ) بنقل از مخالفين اهل بيت
بهر صورت فضايلى را كه مخالفين اهل بيت و حتى دشمنان آنها براى على (عليه السلام ) نقل كرده اند بيش از حد تواتر است . بلكه حديث غدير و تصريح پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به اولويت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) بر مؤ منين ، نسبت به آنها، نيز در روايت آنان بيش از حد تواتر است ؛ چه رسد به روايات شيعه . تا جايى كه ((ابن حجر عسقلانى )) با آنكه دشمن اهل بيت است درباره حديث غدير مى گويد: سى نفر از صحابه به اسناد صحيح و معتبر آن را روايت نموده اند. البته بعد از اين سخن مى گويد: فلانى آن را ضعيف دانسته است . كه چنين سخنى از عجايب روزگار است .
((سيد)) از كتاب ((ابى سعيد مسعود بن ناصر سجستانى )) كه مخالف اهل بيت مى باشد بنقل از صد و بيست نفر از صحابه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل كرده است كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) تصريح به وجود اين فضايل در على (عليه السلام ) نموده است . و نيز از محمد بن جرير طبرى تاريخ نگار، از كتاب ((الرد على الحرقوصيه )) حديث غدير و تصريح پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به ولايت على (عليه السلام ) را با هشتاد و پنج سلسله نقل كرده است . و نيز از حافظ، ((ابن عقده )) نقل نموده است كه او با صد و پنج سلسله سند رواياتى را نقل كرده است كه در آن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) تصريح به ولايت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) نموده است . براى توضيح بيشتر مى توان به كتاب ((عبقات الانوار)) تاءليف سرور علماى بزرگ ((مير حامد حسين )) مراجعه كرد، كتاب بى نظيرى كه درباره اثبات جانشينى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نوشته شده و در اسلام و ساير اديان بى سابقه است .
مشروح رويداد غدير
درباره اعلام جانشينى اميرالمؤ منين على بن ابى طالب (عليه السلام ) از طرف پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايات مجمل و مفصلى ، با اندكى اختلاف در بعضى از الفاظ وارد شده است . ولى روايات متواتر و بالاتر از متواترى كه همه علماى اهل سنت بر صحت آن اتفاق دارند، اين است كه هنگامى كه اين آيه ((پيامبر به مؤ منين سزاوارتر از خود آنهاست . همسران پيامبر مادران آنها بوده و در كتاب خدا، عده اى از مؤ منين نسبت به بعضى ديگر سزاوارتر هستند)) نازل شد، مردم گفتند: رسول خدا! اين چه ولايتى (سزاوارى ) است كه شما با آن نسبت به ما سزاوارتر از خود ما هستيد؟ رسول خدا فرمود: ولايت اين است كه از من حرف شنوى داشته و مراعات كنيد، خواه سخن من مطابق ميل شما باشد يا نه . پيامبر در روز غدير فرمودند: هر كس من به او سزاوارتر هستم ، على نيز به او سزاوارتر است . اهل سنت بر صحت و اعتبار اين حديث با اين الفاظ كه تصريح به جانشينى دارد، اتفاق دارند - بخصوص با ملاحظه قرائن روشن و قطعى و روايات مفصل - براى توضيح بيشتر مى توانيد به كتاب هايى كه در اين زمينه تاءليف شده مراجعه نماييد.
يكى از روايات مفصلى كه اهل سنت آن را نقل كرده اند، روايتى است كه در كتاب ((الخالص )) از احمد بن محمد با مستند كردن آن به ((حذيفه بن يمان )) نقل شده است . او مى گويد: از او در مورد روز غدير و پيامبر پرسيدم ، گفت : خدا اين آيه را بر پيامبرش نازل فرمود: ((پيامبر نسبت به مؤ منين سزاوارتر از خود آنهاست )) در پى آن مردم پرسيدند: رسول خدا! ولايتى كه شما نسبت به ما از خود ما سزاوارتر مى باشى چيست ؟ فرمود: حرف شنوى و اطاعت خواه مورد پسند شما باشد يا نه . آنان گفتند: شنيديم و اطاعت كرديم . در پى آن خداوند اين آيه را نازل فرمود: و نعمت خدا را بر خود و پيمانى را كه - وقتى گفتيد شنيديم و اطاعت كرديم - از شما گرفت به ياد آوريد.
پس از آن با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به حجة الوداع رفتيم . جبرئيل فرود آمد و گفت : محمد! پروردگار به تو سلام رسانده و مى گويد على را به رهبرى مردم منتصب كن . پيامبر گريست ، به گونه اى كه محاسنش تر شد. آنگاه به جبرئيل گفت : جبرئيل ! مردم من تازه مسلمان شده و براى دين خدا با آنان مبارزه كرده تا تسليم شده اند. اكنون چگونه مى توانم كسى غير از خود را بر آنان مسلط نمايم . پس از اين جبرئيل بالا رفت .
صاحب ((كتاب النشر والطى )) از ((حذيفه )) نقل مى كند: پيامبر، على را به يمن فرستاد بعد از مدتى به مكه آمد - در اين حال ما با رسول خدا بوديم - روزى على به سوى كعبه نماز مى گذارد و در حال ركوع بود كسى از او چيزى خواست ، او نيز انگشتر خود را به او داد. و در پى آن خداوند اين آيه را نازل فرمود ((ولى شما فقط خداست و پيامبرش و كسانى كه ايمان آورده ، نماز گزارده و در حال ركوع زكات مى پردازند.)) بعد از نزول اين آيه رسول خدا تكبير گفته و اين آيه را بر ما خواند. آنگاه فرمود: برخيزيد برويم چنين كسى را كه خداوند فرموده است پيدا كنيم . وقتى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) وارد مسجد شد با شخصى روبرو شد از او پرسيد كجا بودى ؟ گفت : پيش اين نمازگزار بودم كه در حال ركوع اين انگشترى را به من داد. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) تكبير گفته ، به سوى على رفت و فرمود: على ! امروز چه كار خيرى انجام داده اى ؟ على نيز جريان را تعريف كرد در اين حال پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) براى سومين بار تكبير گفت .
منافقين به يكديگر نگاه كرده و گفتند: ما تحمل ولايت و اطاعت او نداريم . بهمين جهت از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خواهيم كس ديگرى را به جاى او انتخاب كند و همين عمل را هم انجام دادند. اينجا بود كه آيه نازل شد ((بگو نمى توانم كس ديگرى را بجاى او انتخاب كنم )) آنگاه جبرئيل گفت : كار را تمام كن . پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: حبيب من ، جبرئيل ! توطئه هاى آنان را شنيدى .
آنگاه صاحب كتاب ((النشر والطى )) بنقل قول از غير ((حذيفه )) مى گويد: يكى از فرمايشات پيامبر در ((منى )) اين بود ((دو چيز گرانبها و دو ثقل در ميان شما باقى مى گذارم كه اگر به آنها عمل كنيد گمراه نخواهيد شد. كتاب خدا و دودمان خودم ، اهل بيتم . خداوند دانا به من خبر داده است كه آنها تا روز قيامت از يكديگر جدا نخواهند شد؛ مانند اين دو انگشت من - و دو انگشت سبابه را كنار هم گذاشت - توجه داشته باشيد، كسى كه در پناه آنها باشد نجات پيدا كرده و كسى كه با آنها مخالفت نمايد هلاك خواهد شد. اى مردم ! آيا اين مطلب را به شما رساندم ؟ گفتند: بله . فرمود: خدايا! گواه باش ))
سپس صاحب اين كتاب اضافه مى كند: ((در آخرين روزهاى ((تشريق )) خداوند اين آيه را نازل فرمود: ((اذا جاء نصر الله ...)) پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: اين آيه خبر مرگ مرا داد. آنگاه به مسجد ((خيف )) رفته و هنگامى كه وارد مسجد شد، نماز جماعت را اعلام كرد. مردم جمع شدند. پس از ستايش ‍ خداوند براى مردم سخنرانى نموده و در ميان سخنان خود فرمودند: ((اى مردم ! دو چيز گرانبها و دو ثقل در ميان شما باقى مى گذارم ، كتاب خدا و دودمانم ، اهل بيتم . ثقل اكبر كتاب خداى عزوجل مى باشد كه يك طرف آن بدست خدا و طرف ديگر آن به دست شماست پس به آن متمسك شويد و ثقل اصغر دودمان و اهل بيتم مى باشند. خداى آگاه مرا خبر داده است كه آنها تا روز قيامت از يكديگر جدا نشده و مانند اين انگشتان - و انگشتان سبابه و ميانه خود را كنار هم گذاشت - كه يكى برتر از ديگرى باشد. بعد از سخنان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) عده اى جمع شده و گفتند: محمد مى خواهد امامت را در بين دودمان خود قرار دهد و وارد كعبه شده و پيمانى را به اين مضمون نوشتند: اگر محمد از دنيا برود يا كشته شود، نخواهيم گذاشت جانشينى او به دودمانش برسد. در اين جا بود كه خداوند اين آيه را نازل كرد: ((آنان تصميم به انجام كارى گرفتند؛ ما نيز مصمم شديم . فكر مى كنند اسرار و سخنان پنهانى آنان را نمى شنويم ! ماءمورين ما تمام آن سخنان را مى نويسند.)) ((حذيفه )) مى گويد: پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) دستور حركت داد و ما رهسپار مدينه شديم . صاحب كتاب ((النشر والطى )) مى گويد در همين هنگام جبرئيل نازل شده و به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) گفت : بخوان : و اى رسول ! آنچه را از جانب پروردگار بر تو نازل شده برسان ... در بين راه به غدير خم رسيديم هوا چنان گرم بود كه اگر گوشت را روى زمين مى انداختند، كباب مى شد. پيامبر دستور توقف و نماز جماعت داد. آنگاه مقداد، سلمان ، ابوذر و عمار را خواسته و به آنان دستور داد تا زير دو درخت را جارو كرده ، در آن محل سنگهايى را روى هم گذاشته و از آن منبرى باندازه قامت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بسازند و پارچه اى روى آن بيندازند. سپس پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به منبر رفته به راست و چپ خود نگريست و منتظر شد تا مردم جمع شدند. آنگاه فرمود:
سپاس خداوندى را سزاست كه يكتاى يگانه و در يگانگى بى نظير است ... اقرار مى كنم كه بنده او بوده و به خداوندى او گواهى مى دهم . آنچه را از جانب خدا به من وحى شده به شما مى گويم ؛ تا مبادا بلايى آمده و مرا نابود سازد. به من وحى شده است : و اى رسول آنچه را از جانب پروردگارت به تو نازل شده است به مردم برسان ... مردم ! در بيان آياتى كه خداوند بر من نازل نموده و وحى خداوند متعال كوتاهى نكرده ام . شاءن نزول آيه مذكور اين بود كه بارها جبرئيل به سويم فرود آمده و از جانب خداوند به من دستور داده كه در ميان مردم و براى سياه و سفيد بگويم و اعلام كنم كه على بن ابى طالب برادر من جانشين من و امام بعد از من است . بخوبى مى دانم كه منافقين با زبان چيزى مى گويند كه در دل ندارند و فكر مى كنند كار بدى نيست ولى خداوند آن را كار بسيار زشتى مى داند. آزار بسيارى به من رساندند. به علت توجه زيادى كه به آنان داشتم گاهى مى گفتند: او گوش است . تا جايى كه خداوند اين آيه را نازل كرد: ((عده اى از آنان به پيامبر آزار رسانده و مى گويند: او گوش است . بگو گوش خيرى براى شماست )) و اگر مى خواستم مى توانستم نامهايى را كه شايسته آنان است بر آنان بگذارم .
خداوند او را ولى و امام شما نموده و فرمانبردارى از او را بر مهاجرين ، انصار و تابعين ، بيابانى و شهرى ، عجم و عرب ، آزاد و بنده ، كوچك و بزرگ ، سفيد و سياه و هر مسلمانى واجب كرد. سخن و حكم او قابل اجرا و دستور او نافذ است . كسى كه با او مخالفت كند، ملعون و كسى كه او را تصديق كند، مورد رحمت قرار مى گيرد.
مردم ! در قرآن تدبر كرده ، آيه ها و محكمات آن را فهميده و از متشابهات آن پيروى نكنيد. بخدا سوگند، كسى تفسير صحيح آن را بيان نمى كند، مگر كسى كه اكنون دستش را گرفته و با دستم آن را بلند كرده ام . به شما اعلام مى كنم : كسى كه من مولاى اويم ، او نيز مولاى اوست .
مردم ! على و فرزندان پاكم ، كه از نسل او مى باشند ثقل اصغر و ثقل اكبر مى باشد. و تا زمانى كه بر حوض ، بر من وارد شوند، از يكديگر جدا نمى شوند. بعد از من كسى جز او حق فرمانروايى بر مؤ منين را ندارد.
آنگاه بازوى او را گرفته ، او را مقدارى بلند كرده و در سمت راست خود قرار داد. سپس او را بلند كرده و فرمود: اى مردم ! چه كسى از خودتان بر شما سزاوارتر است ؟ گفتند: خدا و رسول او. فرمود: توجه كنيد! كسى كه من به او سزاوارترم على نيز به او سزاوارتر است . خداوندا! با دوستان او دوست و با دشمنانش دشمن باش . يارى كنندگان او را يارى نموده و كسانى را كه به او كمك نكنند از يارى خود محروم فرما. خداوند دين شما را با ولايت و امامت او كامل كرد. خداوند قبل از اينكه در آيه اى مؤ منين را مورد خطاب قرار دهد او را مورد خطاب ساخته است . در ((هل اتى )) خداوند فقط براى او بهشت را گواهى نموده و اين آيه درباره شخص ديگرى نيست . دودمان پيامبران از نسل خودشان ولى دودمان من از نسل على مى باشد. فقط انسانهاى تيره روز با على دشمنى ورزيده و تنها انسانهاى پرهيزكارند كه در ولايت على بسر مى برند. سوره ((والعصر)) درباره على نازل شده است . به پروردگار عصر سوگند تفسير آن در روز قيامت است كه ((ان الانسان لفى خسر؛ تمامى انسانها ورشكسته اند)) يعنى دشمنان آل محمد. ((الا الذين آمنوا؛ مگر كسانى كه ايمان آوردند)) يعنى به ولايت آنان ايمان آوردند. ((و عملوا الصالحات ؛ به كارهاى نيك پرداخته )) و در زمان غيبت غايب آنان ((تواصوا بالصبر؛ سفارش به صبر كنند)) مردم ! به خدا، رسول و نورى كه نازل كرده ايمان آوريد. خداوند نور را در من ، سپس در على و آنگاه در نسل او تا مهدى ، همان كسى كه حق خدا را مى گيرد، فرود آورده است . مردم من رسول خدا هستم . قبل از من هم رسولانى بوده اند. صبر و شكر، در على و بعد از او، در فرزندانش وجود دارد. مردم ! قبل از شما بيشتر پيشينيان گمراه بوده اند، من راه مستقيم خدا هستم ، راهى كه شما مامور به پيروى از هدايت در آن مى باشيد. بعد از من على و آنگاه فرزندان او امامانى هستند كه به حق راهنمايى مى كنند. من مطالب را به خوبى برايتان گفته و بينشى روشن به شما دادم . بعد از من هم على راه را براى شما روشن مى كند. بعد از پايان سخنانم دعوت مى كنم شما را براى بيعت با او با من دست داده و به ولايت او اقرار كنيد. من به خدا بيعت كرده و على به من ، من نيز از جانب خدا، براى او از شما بيعت مى گيرم . ((كسى كه پيمان شكنى كند فقط به ضرر خود اوست و هر كس كه به تعهدات الهى خود عمل كند، خداوند به زودى پاداش بزرگى به او عنايت مى فرمايد)) مردم ! شما بيش از آن هستيد كه بتوان يك بيك با شما دست داد. بهمين جهت خداوند به من دستور داده كه براى فرمانروايى على و امامان بعدش كه از من و او مى باشند، با زبان از شما پيمان گرفته و اعلام كنم كه دودمان من از نسل او مى باشد. پس اين مطالب را حاضرين به غايبين اطلاع داده و بگوييد: شنيديم و فرمان برديم . و از ابلاغ پيامهاى پروردگارت راضى هستيم ، با دل ، زبان و دستهايمان اين مطالب را پذيرفته ، با آن زندگى كرده ، مى ميريم و برانگيخته مى شويم ، تغيير نكرده ، عوض نشده ، شك و شبهه اى پيدا نمى كنيم ، با دل و زبان با خدا، تو، على حسن و حسين و امامانى كه ذكر كردى عهد و پيمان سخت و محكم بسته ، چيزى غير از آن نخواسته و اين مطالب را به هر كس كه ببينيم ، مى رسانيم . مردم در جواب گفتند: به روى چشم امر خدا و رسول خدا را شنيديم و اطاعت نموديم و از ته دل به آن ايمان آورديم . در اين هنگام و در حالى كه على (عليه السلام ) در ميان آنان بود به طرف رسول خدا آمدند تا اينكه ظهر شد، نماز ظهر و عصر را با هم به جاى آورده و پس از غروب آفتاب ، نماز مغرب و عشا را نيز با هم به جاى آوردند. هر وقت عده اى براى پذيرش اين مطلب به خدمت پيامبر مى آمدند، رسول خدا مى گفت : تمام ستايشها مخصوص خدايى است كه ما را برتر از جهانيان گردانيد. ((ابو سعيد سمان )) روايت كرده است : شيطان در شكل پيرمردى پرهيزگار پيش رسول خدا آمده و گفت : چقدر كم هستند پيمان بستگان با تو در مورد آنچه درباره على مى گويى . در اينجا بود كه خداوند اين آيه را نازل فرمود ((و شيطان گمان باطل خود را راستين و حقيقى جلوه داده كه در نتيجه بجز گروهى از مؤ منين ديگران از او پيروى كردند.)) آنگاه عده اى از منافقين پيمان شكن گرد آمده و گفتند: محمد ديروز در مسجد ((خيف )) چنين گفت ، امروز نيز چنين ، اگر به مدينه باز گردد، حتما براى او بيعت مى گيرد. بنابراين بهتر است قبل از رسيدن محمد به مدينه او را بكشيم . در آن شب چهارده نفر براى كشتن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در گردنه اى بين ((جحفه )) و ((ابواء)) به كمين نشستند. با اين نقشه كه هفت نفر در سمت راست گردنه و هفت تن ديگر در سمت چپ آن نشسته و شتر او را رم بدهند. وقتى شب فرا رسيد رسول خدا نماز خوانده ، سوار بر شتر تندرو خود شده و در جلوى همراهان خود حركت كرد، هنگامى كه از گردنه بالا رفت جبرئيل به او گفت : محمد فلانى و فلانى - همه آنها را نام برد كه صاحب كتاب نام تمامى آنان را آورده است - در گردنه به كمين نشسته تا تو را بكشند. رسول خدا پشت سر خود را نگاه كرد و پرسيد، چه كسى پشت سر من است ؟ ((حذيفه بن يمان )) پاسخ داد: من هستم . رسول خدا از حذيفه پرسيد آنچه ما شنيديم تو هم شنيدى ؟ پاسخ داد: بله . فرمود: اين مطلب را كتمان كن . آنگاه به آنان نزديك شده و آنان را با نام خود و پدرانشان صدا زد، همين كه صداى رسول خدا را شنيدند، شتران خود را كه داخل گردنه بسته بودند رها كرده پا به فرار گذاشته و خود را در ميان جمعيت گم كردند وقتى مردم به رسول خدا رسيدند رسول خدا در پى شتران آنان رفته و آنها را پيدا كرد. وقتى از گردنه فرود آمد، فرمود: كسانى كه در كعبه هم سوگند مى شوند كه اگر محمد به مرگ الهى از دنيا برود يا كشته شود، نگذارند رهبرى به اهل بيت او برسد و در پى آن ، اين كار زشت از آنان سر مى زند، سخت در اشتباه هستند. آنگاه آنان پيش رسول خدا آمده و سوگند ياد كردند كه اصلا چنين كارى از آنان سر نزده است . در اينجا بود كه اين آيه نازل شد: ((سوگند ياد مى كنند كه نگفته اند، ولى آنان كلمات كفرآميز گفته و بعد از مسلمانى كافر شده و در پى چيزى هستند كه بدان نرسيده اند)) رويداد عقبه را عده اى از اهل سنت نيز در تفسير و كتابهاى ديگر خود نقل كرده اند.
اعمال شب عيد غدير
در شب عيد غدير دوازده ركعت وارد شده ، كه مجموع دوازده ركعت ، يك سلام در پايان نماز دارد. بعد از هر دو ركعت نشسته ، در هر ركعتى ده بار ((حمد)) و ((قل هو الله )) و يك بار ((آية الكرسى )) و در ركعت دوازدهم هفت بار ((حمد)) و ((قل هو الله )) خوانده ، سپس دست به قنوت برداشته و ده بار در آن بگو: لا اله الا الله وحده لا شريك له ، له الملك ، و له الحمد يحيى و يميت و هو حى لا يموت بيده الخير و هو على كل شى قدير آنگاه ركوع و سجده را انجام داده و ده بار در سجده بگو: سبحان من اءحصى كل شى ء علمه ، سبحان من لا ينبغى التسبيح الا له سبحان ذى المن و النعم سبحان ذى الفضل و الطول سبحان ذى العز و الكرم ، اساءلك بمعاقد العز من عرشك و منتهى الرحمة من كتابك و بالاسم الاعظم و كلماتك التامة ان تصلى على محمد رسولك و اءهل بيته الطاهرين و ان تفعل بى و حاجات خود را بگويد و سپس بگويد: انك سميع مجيب .
دعاى خوبى نيز روايت شده است كه مضمون آن گواه درستى آن بوده و با اين جمله شروع مى شود ((اللهم انك دعوتنا الى سبيل طاعتك ...))
اعمال روز عيد غدير
سيد به نقل از امام رضا (عليه السلام ) از پدران پاكش ، سخنرانى طولانى و ارزنده اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در روز عيد غدير را روايت كرده است كه آخر آن چنين است :
((بعد از پايان مراسم ، خانواده خود را در وسعت و آسايش قرار داده با برادرانتان نيكى نموده ، و به خاطر نعمتهايى كه خداوند متعال به شما ارزانى داشته از او سپاس گذارى نماييد. گرد هم آييد تا امور شما سامان پذيرفته ، به يكديگر نيكى كنيد تا خداوند الفت شما را بپذيرد. خداوند در اين روز چند برابر پاداش عيدهاى قبل و بعد آن مگر در چنين روزى را به شما عنايت مى كند شما هم نعمتهاى الهى را كه در اختيار داريد به يكديگر ببخشيد.

نيكوكارى در اين روز مال را افزايش و عمر را طولانى مى كند. مهربانى با يكديگر رحمت و عطوفت خداوندى را برمى انگيزد. از مالى كه خداوند به شما داده است به اندازه توانايى به برادران و خانواده خود بخشيده ، با يكديگر خوشرو بوده و در ديدارهاى خود مسرور باشيد. سپاسگزار نعمتهاى خدا بوده ، توقع كسانى را كه از شما انتظار دارند بخوبى برآورده نموده و متناسب با امكانات خود دارايى و توانايى خود را با ضعيفان خود بتساوى تقسيم نماييد، كه هر درهم از جانب خداى عزوجل برابر با دويست هزار درهم و بيشتر است . روزه اين روز از روزه هايى است كه خداوند آن را سفارش كرده و آن را برابر با پاداشى بزرگ قرار داده است . تا جايى كه اگر بنده اى از ابتداى دنيا تا انتهاى آن روزها را روزه گرفته ، شبها مشغول عبادت بوده و در روزه خود مخلص باشد باز هم نمى تواند به اين پاداش برسد. اگر كسى در اين روز ابتدا به يارى برادر خود برخاسته و با ميل و رغبت با او خوش رفتارى كند پاداش كسى را خواهد داشت كه اين روز را روزه گرفته و شبش را به عبادت گذرانده باشد. و كسى كه مؤ منى را در شب آن افطار دهد مانند كسى است كه ده فئام را افطار داده باشد - شخصى برخاسته و گفت : اميرالمؤ منين فئام چيست ؟ حضرت فرمودند: صد هزار پيامبر و صديق و شهيد - چه رسد به اينكه جمعى از زنان و مردان مؤ من را سرپرستى كند كه من ضمانت مى كنم خداوند امان از فقر و كفر به او عنايت فرمايد. و اگر در شب يا روز آن يا بعد از آن ، تا عيد سال آينده ، مرگ او فرا رسد و گناه كبيره اى انجام نداده باشد پاداش ‍ او با خداست . كسى كه به برادر خود قرض داده و آنان را يارى كند من ضامن هستم كه اگر خداوند او را در دنيا باقى دارد قرض او را باز پس ‍ گرفته و اگر از دنيا برود در آخرت عمل او را جبران نمايد. هنگام ديدار به يكديگر سلام كرده ، دست داده و نعمت اين روز را تبريك بگوييد. اين مطلب را حاضرين به غايبين اطلاع دهند. بايد افراد بى نياز به يارى نيازمندان شتافته و توانگران به افراد ضعيف كمك كنند. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) اين مطالب را به من دستور داده بود.))
آنگاه به جاى نماز جمعه ، نماز عيد خوانده و همراه با فرزندان و پيروان خود روانه منزل امام حسن مجتبى (عليه السلام ) گرديده و در ضيافتى كه در منزل آن حضرت تدارك ديده شده بود شركت نمودند و تمامى آنها از فقير و غنى با تحفه اى براى خانواده خود از خانه آن حضرت خارج شدند.
فضيلت عيد غدير
از امام رضا (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود: در روز قيامت چهار روز با شتاب به خدا مى رسند همانگونه كه عروس به حجله خود مى رسد. پرسيدند: اين چهار روز كدام است ؟ حضرت فرمود: روز قربان ، روز فطر، روز جمعه و روز غدير كه روزى است كه ابراهيم خليل (عليه السلام ) در آن از آتش رهايى يافت و بجهت سپاسگزارى ، آن روز را روزه گرفت . و نيز روزى است كه در آن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) على (عليه السلام ) را به عنوان جانشين خود معرفى و فضيلتهاى او را بيان نمود و خداوند بدين وسيله دين را كامل كرد. على (عليه السلام ) بخاطر شكرگزارى اين روز را روزه گرفته است .
اين روز روز كمال ، روز ناراحتى شيطان و روزى است كه اعمال شيعه و دوستداران آل محمد پذيرفته شده و خداوند عمل منافقين آنان را باطل و نابود مى گرداند. و اين همان است كه خداوند در آن آيه مى فرمايد: ((آن اعمال را باطل و نابود نموديم .))
روزى است كه جبرئيل دستور مى دهد، كرسى كرامت خدا را روبروى بيت المعمور قرار دهيد. آنگاه بالاى آن رفته و فرشتگان تمام آسمانها گرد او جمع شده ، محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) را ستايش كرده و براى شيعيان و دوستدار اميرالمؤ منين و امامان (عليهم السلام ) آمرزش ‍ مى خواهند.
روزى است كه خداوند در آن به نويسندگان بزرگوار اعمال دستور مى دهد، بخاطر بزرگداشت محمد و على و ائمه - درود خدا بر آنان باد - بمدت سه روز هيچ يك از خطاهاى دوستداران اهل بيت و شيعيان آنان را ننويسند.
روزى است كه خداوند آن را مخصوص محمد، آل او و خويشان نسبى او نموده است . روزى است كه هر كس در آن خدا را پرستش نموده و خانواده ، خود و برادرانش را در وسعت قرار دهد، خداوند مال او را افزايش داده و او را از آتش رها مى كند...
روز تبسم نمودن در چهره مؤ منين است و كسى كه در روز غدير به روى برادر خود تبسم نمايد، خداوند در روز قيامت با ديده رحمت به او نگريسته ، هزار حاجت او را برآورده نموده و كاخى از مرواريدهاى بزرگ و درخشان و سفيد براى او در بهشت ساخته و چهره او را زيبا مى نمايد.
اين ، روز آراستن است ، كسى كه براى روز غدير خود را بيارايد، خداوند تمام گناهان كوچك و بزرگ او را بخشيده ، و فرشتگانى را ماءمور مى كند از اين روز تا سال آينده در چنين روزى ، براى او كارهاى نيك نوشته و مقام او را بالا ببرند و اگر از دنيا برود با شهادت از دنيا رفته و اگر زنده بماند با سعادت زندگانى خواهد كرد. و كسى كه به مؤ منى غذا بدهد، مانند كسى است كه به تمام پيامبران و صديقين غذا داده است و كسى كه مؤ منى را ديدار كند خداوند هفتاد نور وارد قبر او نموده ، قبر او را وسعت داده و هر روز هفتاد هزار فرشته از قبر او ديدار كرده و به او مژده بهشت مى دهند.
روز غدير بود كه خداوند ولايت را بر اهل آسمانهاى هفتگانه عرضه نمود و اهل آسمان هفتم پيش از ديگران آن را پذيرفتند. خداوند نيز آن آسمان را با ((عرش )) آراست . پس از آن اهل آسمان چهارم آن را پذيرفتند. و بهمين جهت آن آسمان با بيت المعمور مزين شد. پس از آن اهل آسمان دنيا آن را پذيرفتند و اين آسمان با ستارگان آراسته شد. آنگاه آن را بر زمين ها عرضه كرد قبل از همه ((مكه )) آن را پذيرفت كه خداوند آن را با ((كعبه )) زينت داد. سپس ((مدينه )) آن را پذيرفت كه با برگزيده خدا ((محمد)) (صلى الله عليه و آله و سلم ) آراسته شد. آنگاه ((كوفه ))آن را پذيرفت كه با ((اميرالمؤ منين )) مزين شد.
آن را بر كوه ها عرضه داشت ، اولين كوههايى كه آن را پذيرفتند سه كوه بودند كه بعد از پذيرش تبديل به كوه عقيق ، فيروزه و ياقوت گرديده و تبديل به بهترين جواهرات شدند. پس از آن كوههاى ديگر آن را پذيرفتند كه تبديل به معدن طلا و نقره شدند. و كوههايى كه به آن اقرار نكردند به حال خود باقى ماندند.
و نيز ولايت در اين روز بر آبها عرضه شد، آبهايى كه آن را قبول كردند، تبديل به آب گوارايى شده و قسمتى از آنها كه نپذيرفتند شور و تلخ شدند. همچنين بر گياهان عرضه شد. گياهانى كه آن را پذيرفتند تبديل به گياهانى شيرين و مطبوع شدند و اقسامى كه نپذيرفتند، تلخ گرديدند.
سپس آن را در اين روز بر پرندگان عرضه كرد، دسته اى كه پذيرفتند، تبديل به پرندگان آوازخوان و خوش صدا شده و گروهى كه نپذيرفتند كند زبان و لال گرديدند. مؤ منين كه ايمان و ولايت اميرالمؤ منين را پذيرفتند مانند فرشتگانى هستند كه براى ((آدم )) سجده كردند. و كسانى كه ولايت اميرالمؤ منين را در روز غدير قبول نكردند مانند شيطان هستند. اين آيه : ((امروز دينتان را بخوبى كامل نمودم ...)) در اين روز نازل شد. تمامى پيامبرانى كه خداوند فرستاده است روز بعثت خود را باندازه روز غدير ارج مى نهادند. و هنگامى كه براى امت خود جانشين و خليفه اى براى بعد از خود، در اين روز معين مى كردند، ارزش اين روز را درك مى نمودند.
نيز روايت شده : ((هر عمل در اين روز برابر با عمل در هشتاد ماه است )) همچنين روايت شده : ((عمل در آن كفاره شصت سال مى باشد.))
ولايت مطلقه
ولايتى كه به همه مخلوقات از قبيل جمادات ، گياهان ، حيوانات ، انسان و فرشتگان عرضه شد، ولايت مطلقى است كه در رسول خدا، اميرالمؤ منين و يازده جانشين آنهاست .
يكى از محققين در اين باره مى گويد: ((اين ولايت ، باطن نبوت مطلق مى باشد. و نبوت مطلق عبارت است از، آگاهى مخصوص پيامبر از استعداد همه موجودات و ماهيت و طبيعت آنها و اعطاى حق هر كدام به آنها. حقى كه آن موجود با زبان استعداد خود فطرتا آن را مى خواهد. كه صاحب چنين مقامى ((خليفه اعظم ))، ((قطب الاقطاب ))، ((انسان بزرگ ))، ((آدم حقيقى )) ناميده شده و از آن به ((قلم بالاتر))، ((عقل اول )) و ((روح اعظم )) تعبير مى شود.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در اين روايت ((اولين چيزى كه خدا آفريد نور من بود. من پيامبر بودم ، در حالى كه آدم هنوز در مرحله آب و گل بود)) به ولايت مطلق اشاره دارد. تمام درجات و مقام پيامبران ، اوليا و اوصيا به همين ولايت برگشته و اين ولايت از فناى بنده در حق و بقاى او بوسيله حق سرچشمه مى گيرد. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در اين روايت نيز به همين ولايت اشاره مى كند: ((من و على از يك نور هستيم .)) و ((خداوند دو هزار سال پيش از اينكه آفريده هاى خود را بيافريند روح من و على بن ابى طالب را خلق كرد. على را با هر پيامبرى بصورت پنهانى فرستاد ولى با من بصورت آشكار.)) اميرالمؤ منين (عليه السلام ) نيز در اين دو روايت به همين مطلب اشاره مى كند: ((من ولى بودم ؛ در حالى كه ((آدم )) هنوز در مرحله آب و گل بسر مى برد.)) و ((من چهره خدا هستم ، من پهلوى خدا هستم ، من دست خدا هستم ، من قلم اعلى هستم . من لوح محفوظ هستم ... تا آخر كلام آن حضرت (عليه السلام ) در خطبه بيان و جاهاى ديگر.))
منظور امام صادق (عليه السلام ) در اين روايت نيز همين است : ((سيماى انسانى بزرگترين حجت خدا بر خلق مى باشد. كتابى است كه آن را با دست خود نوشته و آينه تمام نماى موجودات و نسخه مختصرى از لوح محفوظ مى باشد. پلى است كه بين بهشت و آتش كشيده شده است )) اين ولايت در پيامبر و جانشين او مى باشد. آنها آغازگر و پايان دهنده آن هستند. و بخاطر اهميت زياد آن است كه براى بزرگداشت آن اين همه ثواب براى آن قرار داده اند.
از امام رضا (عليه السلام ) روايت شده است : ((روز غدير در آسمان مشهورتر از زمين است . خداوند عزوجل در فردوس اعلى كاخى دارد كه يك خشت آن از طلا و خشت ديگر آن از نقره است . و صد هزار گنبد از ياقوت سرخ و صد هزار چادر از ياقوت سبز در آن وجود دارد. خاك آن از مشك و عنبر است . چهار نهر در آن جريان دارد: نهرى از مى ، نهرى از آب ، نهرى از شير و نهرى از عسل . در اطراف آن درختانى از تمام ميوه ها وجود دارد. بر روى آن پرندگانى با بدن مرواريدى و بالهاى ياقوتى وجود دارد كه با آوازهاى مختلف نغمه سرايى مى كنند.
وقتى روز غدير فرا رسيد همه اهل آسمان به اين كاخ وارد شده خدا را تسبيح و تقديس نموده و هر خدايى به جز او را تكذيب مى كنند. پرندگان ياد شده به پرواز در آمده ، خود را در آن آب انداخته و خود را ميان اين مشك و عنبرها مى غلتانند. وقتى فرشتگان جمع شدند، اين پرندگان پرواز مى كنند كه در نتيجه آب و مشك و عنبرى كه به آنان چسبيده است بر فرشتگان مى ريزند. آنان در چنين روزى از نثار فاطمه - درود خدا بر او باد - به يكديگر هديه مى دهند. در پايان روز به آنان ندا مى كنند؛ به جايگاه هاى خود برگرديد كه به خاطر بزرگداشت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) و على (عليه السلام ) تا چنين روزى در سال آينده از هر لغزش و خطايى ايمن شديد.
ساير اعمال روز غدير
(1) زيارت حضرت امير (عليه السلام )
(2) دو ركعت نماز كه بهتر است نزديك ظهر خوانده شود. سپس براى سپاسگزارى از خداوند سجده شكر بجاى آورده و صد بار در آن مى گويد: ((شكرا لله )) و سپس خواندن دعايى كه در اقبال روايت شده است . دعايى كه با عبارت : ((اللم انى اسئلك باءن لك الحمد)) شروع مى شود كه اين نماز و دعا مستحب مؤ كد است . بعد از دعا سجده كرده و در سجده صد بار خدا را ستايش و شكر كنند (مثلا صد بار بگويد: ((الحمد لله )) و صد بار بگويد: ((شكرا لله ))) كسى كه اين كار را انجام دهد، مانند كسى است كه در اين روز حضور داشته و در اين مورد با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بيعت كرده و هم مرتبه كسانى خواهد بود كه در مورد ولايت مولاى خود در اين روز راستگو بوده اند. و مانند كسى مى باشد كه همراه با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اميرالمؤ منين (عليه السلام )، امام حسن (عليه السلام ) و امام حسين (عليه السلام ) شهيد شده اند. و مانند برگزيدگان و بزرگانى مى باشند كه در زير پرچم حضرت قائم (عج ) و در خيمه او به سر مى برند.
روايت شده : كسى كه در اين دو ركعت يك بار ((حمد)) و يازده بار ((قل هو الله احد)) و ده بار ((انا انزلناه )) و ده بار ((آية الكرسى )) خوانده و اين دو ركعت را نيم ساعت قبل از اذان ظهر بخواند عمل او نزد خداى عزوجل برابر با صد هزار عمره بوده و هر چه از خدا بخواهد و هر اندازه خواسته او مهم باشد خداوند آن را به او عنايت فرموده و توانگرى و عافيت را نصيب او مى نمايد. و كسى كه بعد از دو ركعت ، دعايى را كه با ((ربنا سمعنا)) شروع مى شود خوانده و سپس خواسته هاى دنيا و آخرت خود را بخواهد، بخدا سوگند، بخدا سوگند، بخدا سوگند كه خواسته هايش برآورده مى شود.
(3) مستحب مؤ كد است كه در ابتداى روز غسل كرده ، پاكيزه ترين لباسهاى خود را پوشيده عطر استعمال كرده ، و هنگام دست دادن با مؤ منين بگويد: الحمد لله الذى جعلنى من المتمسكين بولاية اميرالمؤ منين و الائمة
(4) نماز و دعايى نيز در كتاب اقبال روايت شده است كه دعا با عبارت : اللهم صل على وليك و اخى نبيك شروع مى شود.
برادرم ! اگر به اهميت روز غدير و اعمالى كه در اين روايت آمده معتقد مى باشى پس معطل چى هستى ؟ خدا را به خاطر عظمت روز غدير و اين فضيلت بزرگ سپاسگزار باش فضيلتى بس بزرگ كه شناختن آن دشوار است . ولايت امامت را بر خود واجب شمرده و با تمام توان در شناخت آن بكوش كه شناخت امام سرچشمه تمام خيرات است . زيرا فضيلت و خير در صورتى دوست داشتنى مى شود كه شناخته شود. و طبيعى است كه بعد از شناخت براى تحصيل آن تلاش مى كند. ولايت نيز چنين است و براى بدست آوردن آن بايد قبلا آن را شناخت .
و آنگاه كه ولايت او را بدست آوردى ، بطور طبيعى لوازم ولايت را انجام مى دهى و پس از انجام لوازم ولايت ، از كارهاى او پيروى نموده و اخلاق خود را شبيه به او ساخته ، به دنبال هدايتهاى او رفته و براى بدست آوردن رضايت او تلاش مى كنى . در پى آن او نيز تو را به دوستى خود برگزيده و تو را به خود نزديك مى سازد. و آنگاه به مقام بالايى رسيده و در همسايگى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) قرار مى گيرى زيرا خداوند به على (عليه السلام ) وعده داده است كه شيعيانش همسايه و گرداگرد او بوده و بر منبرهايى از نور جاى داشته باشند. و ما بايد براى رسيدن به اين امر تلاش كنيم .
كرم و شجاعت ، زهد و ترس ، اميد و توكل ، رضا و تسليم و معرفت و توحيد او را بنگر، درباره علم و عبادت ، گريه و شكست ناپذيرى او در راه خدا، سخاوت و ايثار، انجام كارهاى سخت ، صبر او بر ناگوارى ها و اينكه چگونه مكارم اخلاق و صفات پسنديده را در خود جمع كرده است بينديش صفاتى كه مشكل است حد كمال آنها در يك انسان پيدا شود. مثلا رقت قلب در بيشتر اوقات با جهاد با كفار و كشتن اشخاص سازگارى ندارد. و همين طور توانايى با روزه و گرسنگى زياد، و نيز تواضع با ابهت ، عظمت و احترام سازگار نيست . و او همه اين صفات را در حد كمال دارا مى باشد.
بارى بحكم عقل واجب است كسى كه اين مطالب را باور دارد تمام اعمال را كه در اين روز وارد شده انجام داده ، بهره كامل از خيرات اين اعمال برده و از فضل خدا و كرم اولياى او در اين روز محروم نماند. اعمالى از قبيل غسل و پوشيدن بهترين لباسها، استعمال عطر، ديدار از مؤ منين ، لبخند زدن به آنان ، نيكى و بخشش و افطارى دادن به آنان در شب بعد از روز غدير، در وسعت قرار دادن خود و خانواده ، صدقه دادن ، ميهمانى دادن ، روزه گرفتن ، اظهار شادى ، ستايش خدا و سپاسگزارى از او - بخصوص هنگام دست دادن با برادران ايمانى و بخصوص آن گونه كه در روايت آمده است - تبريك گفتن به برادران ايمانى ، دست دادن به آنان ، برآوردن نيازهاى آنان بدون آنكه درخواست كنند، زيارت آن حضرت (عليه السلام ) - همانگونه كه گفتيم - صدقه دادن و غذا دادن به مؤ منين ، بخصوص افطارى دادن به آنان و بيش از شبهاى ديگر به عبادت و شب زنده دارى پرداختن .
داستانى از دوستدار اميرالمؤ منين
نقل كرده اند كه يكى از بازرگانان شهر ما كه علاقه زيادى به اميرالمؤ منين داشت شبى از اول شب تا اذان صبح ، ايستاده و خطاب به اميرالمؤ منين اين شعر را تكرار كرد.

گر بشكافند سراپاى من   جز تو نيابند در اعضاى من

در سالهايى كه در نجف اشرف مشغول تحصيل بودم او به زيارت قبر اميرالمؤ منين (عليه السلام ) آمده و چند روز در آنجا مانده و از اميرالمؤ منين درخواست كرد كه او را از كنار خود دور نكند. ولى مجبور شد نجف را ترك كند. بنابراين با اميرالمؤ منين خداحافظى كرده و با خادم سيدى در كجاوه نشسته و راه مسجد سهله را در پيش گرفتند. سيد خادم به من گفت : بين راه به ما گفت : مرا پياده كنيد، وقتى پياده شد از دنيا رفت . او را به نجف انتقال داده غسل دادند، كفن كردند، بدنش را دور ضريح گردانده و در كنار اميرالمؤ منين بخاك سپردند. گواراى او و خوشا به حالش .
به پايان بردن اين روز
اين روز را بايد با مراجعه به نگهبان آن روز كه از معصومين (عليهم السلام ) مى باشد به پايان برده و با تمام توان به تضرع ، گريه و زارى و جلب رحمت آنان بپردازد. او را به حق اين ولايت بزرگ قسم بدهد كه اعمال ناقص او را كامل نموده و براى قبول و پرورش اين اعمال از جانب خداوند، به درگاه او واسطه شوند. براى او، شناخت ، محبت ، پيروى و نزديكى به اميرالمؤ منين را از خداوند خواسته و بخواهند كه پاداش او را همين مطلب قرار داده و او را به شيعيان نزديك و دوستان قديمى آن حضرت - كه درود و سلام خداوند براى هميشه بر او و آنان باد - ملحق نمايد.
روز بيست و چهارم ، روز مباهله
يكى از اوقات مهم و روزهاى شريف اين ماه ، روز بيست و چهارم مى باشد. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در چنين روزى آماده مباهله با مسيحيان شده و حوادثى اتفاق افتاد كه موجب خوارى آنان شده و مجبور شدند به جزيه دادن همراه با ذلت تن در دهند.
خداى متعال آيه مباهله را در اين روز نازل كرده و به رسول خود دستور داد تا به همراه على ، اميرالمؤ منين ، فاطمه - سرور بانوان جهانيان - و فرزندانش ، حسن و حسين - سروران تمامى جوانان بهشتى - با كفار مباهله نمايند. و بدين ترتيب با خار نمودن مسيحيان ، اسلام را عزت بخشيد. و از طرفى ديگر در اين آيه شريفه على (عليه السلام ) را نفس ‍ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) معرفى نمود كه اين امر خود دليلى بر حقانيت شيعه است .
رويداد مباهله
هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مكه را فتح كرد و عرب تحت فرمان او در آمد نمايندگان را نامه هايى از سوى خود به مناطق مختلف جهان فرستاده و مردم را به اسلام دعوت كرد. ((عقبه بن غزوان ))، ((عبدالله بن ابى اميه ))، ((هدير بن عبدالله ))، ((حبيب بن سنان ))نمايندگان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بودند كه به ((نجران )) اعزام شده تا مسيحيان آنجا را به اسلام دعوت نمايند، و به آنان پيشنهاد كنند يا اسلام را پذيرفته و با مسلمانان برادر شوند، يا در صورت نپذيرفتن اسلام جزيه پرداخته و در صورت رد هر دو پيشنهاد آماده جنگ باشند.
در نامه رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده بود: ((بگو: اى اهل كتاب ! بياييد از سخن حقى كه ما و شما آن را قبول داريم پيروى كنيم ، كه به جز خداى يكتا هيچ كس را نپرستيده ، چيزى را شريك او قرار نداده ، و برخى را به جاى خدا به خدايى تعظيم نكنيم . اگر آنها از حق روى گرداندند، بگوييد شما گواه باشيد كه ما تسليم فرمان خداونديم .))
پس از رسيدن پيام پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در معبد بزرگ خود گرد آمدند. عده ديگرى نيز از ((مذحج ))، ((عك ))، ((حمير))، ((انمار)) و خويشان و همسايگان آنها از قبايل ((سباء)) - كه همگى بجهت سرنوشت مشترك خود و شرايطى كه براى آنان بوجود آمده بود خشمگين بودند - به آنان پيوستند.
اسقف بزرگ آنان كه انسان موحدى بود، علاوه بر مسيح به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز ايمان داشت ولى اين مطلب را پنهان مى كرد. وقتى ديد مى خواهند به مدينه رفته و با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به مشاجره برخيزند، آنان را پند و اندرز داده و به تاءمل و تاءنى دعوت كرد. ((كرز بن سبره حارثى )) - كه در آن زمان سرپرست قبيله ((بنى حارث بن كعب )) و فرمانده نظامى آنان و از اشراف و بزرگان آنان محسوب مى شد - از سخنان او خشمگين شده و به مقابله با او برخاست ولى اسقف بزرگ ، ((سيد)) و ((عاقب )) كه آنان نيز از بزرگان قوم خود بودند، به مقابله با او برخاستند. و باين ترتيب گفتگوى آنان به طول كشيد تا جايى كه براى تطبيق صفات پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) با آنچه پيامبران گذشته در مورد او گفته بودند، كتاب ((جامعه )) را آورده و ديدند سخنان اسقف بزرگ درست است . در اين جا بود كه((سيد)) و ((عاقب )) مضطرب شده و تصميم گرفتند براى مشاهده صفات پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و تطبيق بشارتهاى پيامبران گذشته با او به مدينه بروند.
((سيد)) و ((عاقب )) بهمراه چهارده نفر از بزرگان و علماى مسيحى نجران و هفتاد نفر از اشراف و بزرگان ((بنى حارث بن كعب )) براى ديدن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به طرف مدينه حركت كردند. آنان داراى چهره هاى زيبا و بدنى متناسب بودند و هنگامى كه نزديك مدينه رسيدند، براى اينكه با همراهان خود به مسلمين و مردم مدينه فخرفروشى كنند، سيد و عاقب سفارش كردند كه از مركبهاى خود پياده شده ، خود را آرايش كرده ، لباسهاى معمولى خود را از تن در آورده ، لباسهاى ابريشمى و بهترين لباسهاى خود را بپوشند؛ خود را خوشبو نموده و با شكلى زيبا و صفى منظم به سوى مدينه حركت نمايند. وقتى در مسجد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر آن حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم ) وارد شدند، وقت نماز آنان بود. بطرف مشرق مشغول نماز شدند. مسلمانان خواستند مانع اين عمل شوند ولى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نگذاشت .
تا سه روز نه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آنان را دعوت به اسلام كرد و نه آنان از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) سؤ الى كردند، تا بدين ترتيب آنان فرصت كافى براى ديدن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و تطبيق صفات او با آنچه در كتابهاى خود درباره پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) ديده بودند، داشته باشند. پس از سه روز پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آنان را به اسلام دعوت نمود. گفتند: اباالقاسم ! تمام نشانيهايى كه در كتابهاى آسمانى درباره پيامبر بعد از عيسى (عليه السلام ) گفته شده ، در تو يافتيم مگر يك علامت كه بزرگ ترين آنهاست . حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: چه نشانه اى ؟ گفتند: در انجيل آمده است كه او مسيح را تصديق كرده و به او ايمان دارد ولى تو به او ناسزا گفته و او را دروغگو مى دانى و مى پندارى او بنده خداست . پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: خير. من او را تصديق كرده و به او ايمان دارم و گواهى مى دهم او پيامبرى است كه از جانب پروردگارش ‍ فرستاده شده و بنده اى است كه سود و زيان و مرگ و زندگى و برانگيختن او به دست خودش نمى باشد. آنان گفتند: آيا بندگان خدا مى توانند كارهايى را كه او انجام مى داده انجام دهند؟ و آيا پيامبران توانايى فوق العاده او را داشتند؟ آيا او مردگان را زنده و كورها را بينا نكرده و پيسيها را شفا نداده است ؟ آيا مكنونات قلبى و آنچه در خانه هايشان ذخيره كرده بودند را به آنان نمى گفت ؟ آيا كسى جز خدا يا پسر خدا توان چنين كارهايى را دارد؟ و درباره مسيح (عليه السلام ) خيلى غلو كردند.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: برادرم ، عيسى همانگونه كه گفتيد، بود. مردگان را زنده ، كور و پيس را شفا داده و آنچه را كه در ذهن قوم خود بود و نيز چيزهايى را كه در خانه هايشان ذخيره كرده بودند به آنان مى گفت : ولى تمام اينها با اذن خداى عزوجل بود. او بنده خدا بود و اين مطلب براى او ننگ نيست و او نيز از آن ابايى نداشت . او داراى گوشت ، خون ، مو، استخوان ، عصب ، و آميخته اى از اعضاى بدن بود. غذا مى خورد، تشنه مى شد و سفره مى گستراند. پروردگارش يگانه حقى بود كه هيچ مثل و مانندى ندارد.
گفتند: كسى را به ما نشان بده كه بدون پدر بوجود آمده باشد.
فرمود: آفرينش آدم از او شگفت انگيزتر است ، او بدون پدر و مادر بوجود آمد، و هيچ كارى براى خدا سخت تر يا آسانتر از كار ديگرى نيست . و هر وقت خدا بخواهد چيزى را به وجود آورد، فقط به آن مى گويد بوجود بيا، او نيز به وجود مى آيد. و اين آيه را براى آنان خواند: ((خلقت عيسى نزد خدا مانند خلقت آدم است كه آن را از خاك آفريد آنگاه به او فرمود: به وجود بيا، او نيز به وجود آمد.))

سيد و عاقب گفتند: سخنان تو ما را قانع نكرده و به آنچه تو مى خواهى اقرار نمى كنيم بنابراين مباهله كرده و لعنت خدا را بر دروغگو قرار مى دهيم . و باين ترتيب حق به زودى آشكار مى گردد. در اين جا بود كه خداوند آيه مباهله را بر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نازل فرمود:((اگر بعد از اينكه آگاه شدى ، كسى در مورد او (عيسى ) با تو مجادله نمايد، بگو: بياييد هر كدام از ما و شما خودمان و زنان و فرزندانمان را گرد آورده ، مباهله نموده و دروغگو را گرفتار لعنت و عذاب خدا نماييم .)) پيامبر نيز اين آيه را براى آنان خواند. سپس فرمود: خداوند به من دستور داده كه اگر بخواهيد و بر گفته خود استوار باشيد، به خواسته شما عمل كرده و با شما مباهله كنم . آنان گفتند: فردا با تو مباهله مى كنيم تا حقيقت روشن شود. آنگاه با همراهان خود از پيش پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) برخاستند.
هنگامى كه به منزلگاه خود در ((حره )) رسيدند يكى از آنها به ديگرى گفت : مباهله كار را يكسره خواهد كرد. بنابراين قبل از هر چيز بنگريد با چه كسانى براى مباهله مى آيد. آيا با تمام پيروان خود، يا با اصحاب باسوادش ، يا افراد متواضع ، بى چيز و برگزيدگان دينى خود كه تعدادشان اندك است ؟ اگر عده زياد و قدرتمندان را به همراه خود آورد چنين كسى مانند پادشاهان قصد فخر فروشى دارد و شما برنده مباهله هستيد. و اگر با عده كمى از پيروان فروتن و برگزيده خود آمد - كسانى كه پيامبر با آنان به مباهله مى آيند - مبادا با آنان مباهله كنيد. هنگام مباهله حتما اينها را در نظر داشته باشيد تا مبادا به عذاب خدا گرفتار آييد. من آنچه را بايد بگويم ، گفتم ، ديگر خود دانيد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) دستور داد زير دو درخت را جارو كرده و فرداى آن روز امر فرمود پارچه سياه و نازكى را روى آن درختها انداختند. هنگامى كه سيد و عاقب اين منظره را ديدند با فرزندان خود كه عبارت بودند از: صبغة المحسن ، عبدالمنعم ، ساره و مريم و نيز مسيحيان نجران و سواران ((بنى حارث )) با بهترين شكل و شمايل ، براى مباهله از جايگاه خود بيرون آمدند.
اهل مدينه يعنى مهاجرين ، انصار و ديگران نيز هر كدام با نشانها و پرچمهاى خود با شكل و شمايل نيكو، به آنجا آمدند تا نظاره گر حوادث باشند. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) صبحگاهان ، در اطاق خود درنگ نمود تا مدتى از روز گذشت . آنگاه بيرون آمده ، دست على را گرفته و در حالى كه حسن و حسين در جلوى او و فاطمه (عليها السلام ) پشت سر او حركت مى كردند، به طرف آنان آمده ، در ميان دو درخت و زير آن پارچه ايستاد. در اينجا نيز دست على در دست او، حسن و حسين در جلو او و فاطمه - درود خدا بر آنان - پشت سر او قرار داشت . آنگاه به دنبال سيد و عاقب فرستاد و آنان را به مباهله اى كه خواسته بودند، فرا خواند.
آنان نيز آمده و گفتند: اباالقاسم ! با چه كسى با ما مباهله مى كنى ؟ حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: با بهترين مردم روى زمين و گرامى ترين آنان نزد خداى عزوجل ، با اينان - و به على (عليه السلام ) و فاطمه ، حسن و حسين كه درود خدا بر آنان باد اشاره كرد - گفتند: براى مباهله با ما نه بزرگان را آورده و نه جمعيت زياد، و نه افراد زيبايى را كه به تو ايمان دارند. و كسى را جز اين جوان و اين زن و دو تا بچه با تو نمى بينيم . با اينان مى خواهى با ما مباهله كنى ؟ فرمود: بله ، به كسى كه مرا به حق برانگيخت سوگند، دستور دارم با اينان با شما مباهله كنم . در اينجا بود كه از ترس رنگشان زرد شده و به نزد ياران خود برگشتند.
وقتى همراهان آنان ، قيافه رنگ پريده آنان را ديدند، پرسيدند چه اتفاقى افتاده است ؟ آنان خود را كنترل كرده و گفتند: چيزى نيست . جوان برگزيده و دانشمندى در ميان آنان بود؛ به آنان گفت : واى بر شما! اين كار را انجام ندهيد، صفات او را كه در جامعه بود به ياد آوريد. بخدا سوگند شما به خوبى مى دانيد كه او راستگوست . مدت زيادى از تبديل شدن برادرانتان به خوك و ميمون نمى گذرد. سخنان اين جوان بر آنان اثر گذاشت و از مباهله منصرف شدند.
راوى مى گويد: اسقف برادر دانشمندى به نام ((منذر بن علقمه )) داشت و آنان او را با اين عنوان مى شناختند. وقتى ديد كار به اينجا رسيده و آنان در مورد كارى كه مى خواستند انجام دهند، به ترديد افتاده اند، دست ((سيد)) و ((عاقب )) را گرفته و گفت : مرا با اين دو تنها گذاريد. آنگاه رو به آنان كرده و گفت : پيشقراول قبيله كه در پى آب و علف جلوتر حركت مى كند، هيچگاه به قوم خود دروغ نمى گويد. من از روى خيرخواهى مى گويم به خودتان كمك كنيد و خود را نجات دهيد و الا خود و ديگران را نابود مى كنيد. گفتند: بگو، كه تو امين و درستكارى . گفت : به خوبى مى دانيد كه هيچ قومى با پيامبر مباهله ننموده ، مگر اينكه نابود شده است . محمد (صلى الله عليه و آله و سلم )، همان كسى است كه پيامبران مژده آمدن او را داده اند. مطلب ديگرى نيز هست كه بايد از آن ترسيد. پرسيدند: چه چيزى ؟ گفت : بنگريد كه نزديك است ستاره ثريا بر زمين فرو آيد، درختان سر خم كرده و پرندگان در مقابل شما صورت بر زمين گذاشته و بالهاى خود را بر روى زمين پهن نموده و شكم آنها خالى شده است . و نشانه هاى ديگر نزديك شدن عذاب را در روى زمين ببينيد. به لرزش كوهها و دودى كه پخش شده و ابرهاى پراكنده در وسط تابستان و گرماى شديد بنگريد. به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه دستش ‍ را بلند كرده و با چهار نفر از اهل بيتش كه با او بوده و منتظر پاسخ شما هستند بنگريد. و بدانيد كه اگر دهان گشوده و كلمه اى براى مباهله بگوييد نمى توانيد از نابودى خود جلوگيرى كرده و هيچگاه نزد خانواده و اموال خود باز نمى گرديم . با شنيدن اين سخنان در فكر فرو رفته و ديدند درست مى گويد. و يقين كردند كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) واقعا از جانب خداوند فرستاده شده است . اينجا بود كه متزلزل شده و فهميدند كه در صورت مباهله ، حتما گرفتار عذاب خواهند شد.
وقتى منذر ديد كه آنان واقعا احساس خطر كرده اند، گفت : اگر تسليم او شويد هم اكنون و هم در آينده سالم مى مانيد. و اگر اين عزت و شرافت خود را در ميان قومتان مى خواهيد، به شما حسادت نمى ورزم . ولى اين شما بوديد كه از نجران به اينجا آمديد؛ به محمد پيشنهاد مباهله داده و آن را تنها راه تشخيص حق دانستيد. محمد نيز به سرعت به درخواست شما پاسخ مثبت داد. و پيامبران هنگامى كه اراده كارى كنند تا انجام آن از پاى نمى نشينند. برادرانم ! بهتر است از ترس علامتهايى كه مى بينيد از مباهله خوددارى كنيد و با شتاب با محمد مصالحه نموده و او را از خود راضى كنيد. ما اكنون در شرايطى به سر مى بريم كه قوم يونس اندكى پيش از نزول عذاب در آن بسر مى بردند.
گفتند: بنمايندگى از جانب ما نزد محمد رفته و ببين از ما چه مى خواهد. از او بخواه كه نزديك ترين افراد به او يعنى پسر عمويش بنمايندگى از او با ما مصالحه كند. در اين كار تاءخير نكن تا هر چه زودتر از نتيجه كار آگاه شويم .
((منذر)) بطرف پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) رفته و گفت : سلام بر تو، رسول خدا! گواهى مى دهم كه خدايى ، جز خدايى كه تو را برانگيخته وجود نداشته و شما و عيسى هر دو بنده خداى عزوجل و فرستاده او هستيد. و بدين ترتيب اسلام آورده و به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) گفت كه براى چه كارى آمده است . رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز براى مصالحه با آنان على (عليه السلام ) را فرستاد. على (عليه السلام ) عرض كرد: پدر و مادرم فداى تو رسول خدا! بر چه چيزى با آنان مصالحه نمايم ؟ حضرت فرمودند: راى تو راى من است هر طور كه مى خواهى مصالحه كن .
اميرالمؤ منين (عليه السلام ) بطرف آن دو رفته و ساليانه هزار لباس و هزار دينار بعنوان ماليات براى آنان تعيين كرد كه قسمتى از آن را در محرم و قسمت ديگرى را در رجب بدهند. آنگاه آن دو را در حالى كه سرافكنده و شرمسار بودند نزد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) برده و او را از مالياتى كه بر آنان بسته بود آگاه نمود. آنان نيز ماليات و سرافكندگى را پذيرفتند. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: اين را از شما قبول مى كنم ولى بدانيد كه اگر با من در زير آن عبا مباهله مى كرديد، خداوند در بيابان شما را دچار آتش سوزانى مى نمود كه دامنه آن در كمتر از يك چشم بهم زدن به پشت سريهاى شما رسيده و همه را آتش ‍ مى زد.
هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) با اهل بيتش باز گشته و به مسجد رفت ، جبرئيل نازل شد و گفت : محمد! خداى عزوجل به تو سلام رسانيده و به تو مى فرمايد: وقتى بنده من موسى ، با دشمن خود، قارون مباهله نمود، قارون ، خانواده ، دارايى و يارانش در زمين فرو رفتند. بعزت و جلالم سوگند ياد مى نمايم كه اگر تو با افراد خانواده ات كه در زير آن عبا بودند، مباهله مى كردى ، همه زمينيان و آفريدگان نابود مى شدند، آسمان ريز ريز شده كوهها سنگريزه شده و زمين هيچگاه آرام نمى گرفت ، مگر اينكه آن را بخواهد.
آنگاه پيامبر به سجده افتاده و صورتش را بر زمين گذاشت سپس ‍ برخاسته ، دستهايش را بلند كرد، بگونه اى كه سفيدى زير بغلش آشكار شد، و سه بار گفت ، نعمت دهنده را سپاسگزارم . پرسيدند، چرا سجده نموده و خوشحال شديد؟ پاسخ فرمود: بخاطر سپاسگزارى به درگاه خداوند و اينكه اين كرامت را به اهل بيت من ارزانى داشت . آنگاه آنچه را جبرئيل گفته بود، براى آنان نقل كرد.
شگفتا كه بسيارى از بزرگان علماى سنى گفته اند: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) با على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام مباهله كرد. خداوند نيز اين آيه را بر او نازل كرد ((بياييد فرزندان ما و شما، زنان ما و شما و نفسهاى ما و شما را گرد آورده و آنگاه مباهله نماييم .)) با در نظر گرفتن اين آيه و كسانى كه به همراه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مباهله نمودند، مى فهميم خداوند متعال على (عليه السلام ) را در اين آيه نفس پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) دانسته است . ولى با اين وجود ديگران را بر على مقدم مى نمايد كه به خدا سوگند! ستمى بزرگ و كارى بسيار نابخردانه است .
از كسانى كه به اين مطلب تصريح كرده اند ((مسلم )) است . او در كتاب ((صحيح )) خود روايت كرده است كه پيامبر با على ، فاطمه ، حسن و حسين مباهله نمود. و نيز ((ثعلبى ))، ((مقاتل ))، ((كلبى ))، ((ابن مردويه ))، ((عبدالله بن عباس ))، ((حسن بصرى ))، ((شعبى ))، ((سدّى ))،((زمخشرى )) و ديگران نيز آن را روايت كرده اند.
زمخشرى در زيل اين روايت ، از عايشه نقل مى كند: ((رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در حالى كه عباى مويين سياهى بتن داشت ، حسن پيش او آمده ، او را با آن عبا پوشش داد و سپس به ترتيب حسين ، فاطمه ، على پيش او آمده آنان را در عبا وارد كرد. آنگاه فرمود: و خداوند مى خواهد پليدى را از شما اهل بيت دور كرده و شما را كاملا پاك نمايد)) زمخشرى سپس مى گويد: ((اگر كسى بپرسد كه پيامبر براى اين مباهله كرد كه روشن شود دروغگو كيست ؛ او يا دشمنانش و اين مطلب فقط به او و دشمنانش مربوط است ، پس همراه آوردن زن و فرزند براى چه بود؟ در پاسخ بايد گفت : همراه نمودن زن و فرزند اطمينان به خود و يقين به راستگويى خود را بيشتر نشان مى دهد. زيرا اگر اطمينان و يقين او نبود عزيزان و پاره هاى جگرش را در اين ميدان نمى آورد... و دليلى قويتر از اين براى اثبات فضيلت اصحاب كسا عليهم السلام وجود ندارد. و علاوه اين دليل بر صحت نبوت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى باشد.))
مراقب بايد احترام اين روز را درك و جايگاه مهم آن را در اسلام و ايمان بشناسد. اين روز از دو جهت شريف است كه هر دو جهت نظير يكديگر هستند: اول ثبوت نبوت و دوم ثبوت ولايت كه با اولى بناى اسلام و با دومى بناى ايمان استوار مى شود. و از همين جاست كه يكى از علماى اهل سنت با تاءمل در آيه مباهله و اينكه خداوند در اين آيه على را نفس ‍ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) خوانده و او را با پيامبر يكى دانسته است مذهب حق را تشخيص داده و شيعه مى گردد.
بنابراين انسان منصف بايد بجهت اينكه اين روز، روز ثبوت اسلام و ايمان است به شرف و كرامت آن معتقد شود. اين كرامت را مانند كرامت ايمان به خدا، رسول ، حجتها، نشانه ها، كتابها و تمامى رسولان آن دانسته و بالاتر، اين روز را برابر تمام نعمتهاى دنيا و آخرت بداند. سپس ‍ بينديشد كه چگونه خداوند اين اسباب را براى هدايت او ايجاد و با عزت اسلام او را عزيز گردانيده ، و بدين طريق او را مورد لطف خود قرار داده است . و اينكه اگر خداوند با دلايل عقلى او را به اسلام دعوت مى كرد ولى چنين وقايعى دلايل عقلى را تاءييد نمى كرد، ممكن بود دشمن او را به شك و شبهه گرفتار ساخته و او را از دين و ايمان خارج كند؛ و او را به كفر و عذاب هميشگى و جاويدان مبتلا كند. و نيز اگر اين حادثه كه كفار را با پذيرش ماليات و خوارى ، خوار نمود، بوقوع نمى پيوست آنان عزت و توانايى خود را حفظ كرده و با اسلام و مسلمين درگير مى شدند. كه نتيجه آن چيزى جز در سختى افتادن مسلمانان نبود و حتى شايد عده اى ضعيف النفس بر اثر اين سختى ها و مشكلات از دين خارج مى شدند. ولى خداوند با اين حادثه و آشكار ساختن شرف و كرامت دوستان خود تمامى اين سختى ها و خطرات بزرگ را تبديل به آسايش دائمى نمود. اين نعمت آنقدر بزرگ است كه كسى توان اندازه گيرى و سپاسگزارى آن را ندارد.
با توجه به اين مطالب لازم است بمقدار ارزش اين نعمت در سپاسگزارى آن تلاش نمود. و در صورتى كه نتوان آنچنان كه حق آن است شكر آن را بجاى آورد، بايد باندازه توان براى سپاسگزارى آن تلاش ‍ كرد.
همچنين بحكم عقل واجب است نعمت وجود اين بزرگواران را درك كرده و با تمام توان به ستايش و ثناى آنان مشغول شده و بر آنان درود فرستيم و اينگونه حساب كنيم كه اگر حادثه اى براى كسى اتفاق مى افتاد كه نتيجه آن هلاكت و عذاب جاويد بود يا جنگى پيش مى آمد كه جان و ناموسش در خطر قرار مى گرفت ولى بزرگى با واسطه گرى عده اى از كارگزاران خود از اين مطلب آگاه شده و او را از اين شرايط نكبت بار نجات مى داد، و او را عزيز گردانيده و در آسايش قرار مى داد، چگونه و با چه زبانى از اين بزرگوار و واسطه هاى او تشكر مى كرد؟ و چگونه خود را در گرو منت او و كارگزاران او مى ديد؟ و آيا بعد از اين نعمت مخالفت با دستورات او و اطاعت از دشمن او را در حضور او كارى زشت نمى ديد! و اكنون چگونه به خود اجازه مى دهد كه با پروردگار و مالك وجودش ‍ مخالفت نمايد. كسى كه آفريننده و بوجود آورنده اوست و تمام نعمتهايى را كه در اختيار دارد از جانب او مى باشد. و آيا واسطه درگاه خداوند، علت وجود تو و ساير نعمتهايى كه در اختيار دارى ، نمى باشد!
و در يك كلام ، اگر انسان در رفتار خود بر طبق عقل خود عمل نمايد، عقل به كوچكترين مخالفتى با پروردگارش راضى نمى شود. و تنها در صورتى مى تواند به هر كارى دست بزند كه عقل خود را كنار گذاشته باشد.
برادرم ! اگر درباره مقام ، موقعيت و شرف اين روزها از اين جهت كه نعمت مباهله در آن تحقق يافته و با مباهله ، دلايل نبوت و ولايت آشكار گرديده است ، تاءمل نموده و درباره آنچه كه درباره نعمت نبوت و ولايت گفتيم انديشه نمايى ، اين روز را بزرگ يافته ، با تمام توان براى اداى حق آن تلاش خواهى كرد؛ انجام عباداتى كه در اين روز وارد شده براى تو راحت و آسان شده ، با اشتياق آن اعمال را انجام بده و فقط به خاطر سپاسگزارى از نعمت دهنده بزرگ ، آن اعمال را انجام خواهى داد و در عين حال خود را از كسانى خواهى دانست كه در انجام اعمال اين روز كوتاهى كرده يا ناتوان هستند. و بدين ترتيب فريب اعمال خود را نخورده و از كرامت پروردگار بهره مند مى گردى .
اعمال روز مباهله
از اعمال اين روز مى توان به اعمالى كه سيد (قدس سره ) در اين روز، در ((اقبال ))، از ((محمد بن على بن ابى قرة )) از ((محمد بن على قمى )) روايت كرده است و زيارت در آن اشاره نمود او مى گويد: بنابر صحيح ترين روايات مباهله روز بيست و چهارم مى باشد و مى گويد كسى كه بخواهد اين اعمال را انجام بدهد بايد اين روز را به خاطر شكر گزارى روزه گرفته ، تميزترين لباسهاى خود را پوشيده ، عطر استعمال كند؛ غسل كرده ، در منزل خود آرامش و وقار داشته ، بعد از غسل و پوشيدن لباسها از منزل خارج شده ، به مزار يكى از اولياى خدا يا مكان خلوت يا كوه بلندى رفته و كارهايى را كه مردم هنگام رفتن به سر مزار اولياى خدا، انجام مى دهند، انجام بدهد. وقتى به آنجا رسيد جايى كه مى خواهد در آنجا حق را ادا نموده و با شفاعت آنان خواسته خود را از خداوند بخواهد بايد مدتى صلوات فرستاده ، آنگاه نماز خوانده و بعد از نماز هفتاد بار از خداوند آمرزش بخواهد (مثلا هفتاد بار بگويد: ((استغفر الله ))) آنگاه برخاسته دستهايش را بلند كرده ، بين زمين و آسمان را نگريسته و بگويد: ... - در اينجا، سيد، دعايى كه مشتمل بر ستايش خدا بجهت معرفى مفصل ولايت با آيه مباهله است را آورده است - و بعد از نقل آن دعا مى گويد: هنگام خواندن هر دعا بايد دو ركعت نماز خوانده و تا نيم روز يا تا اذان ظهر و بنابر عقيده بعضى تا زردى آفتاب در آنجا بماند.
سيد مى گويد: يكى از دعاهاى روز مباهله دعاى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى باشد كه ما آن را از ((شيخ محمد بن ابى قرة )) از ((سليمان ديلمى )) از ((حسين بن خالد)) از امام صادق (عليه السلام ) نقل كرده ايم . امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايند: امام باقر (عليه السلام ) فرمودند: اگر بگويم اسم اعظم خداوند در اين دعا مى باشد، راست گفته ام . و اگر مردم مى دانستند اين دعا چه اثرى در اجابت دعا دارد با تمام توان براى آموختن آن تلاش مى كردند. من نيز براى برآورده شدن حاجتم آن را خوانده و به نتيجه مى رسم . و اين همان دعاى مباهله است كه اين آيه در شاءن آن نازل شد: ((بگو: بياييد فرزندان ما و شما، زنان ما و شما، نفسهاى ما و شما را گرد آورده آنگاه مباهله نموده و...)). اين دعا را جبرئيل (عليه السلام ) براى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آورده و گفت : با وصى ، دو نوه و دخترت با آنها مباهله كن و اين دعا را بخوان . و نيز از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود: ((در دعا كردن خيلى تلاش كنيد زيرا گنجينه هاى علمى كه نزد خداست از هر چيزى برتر است . دعا را واسطه خود قرار داده و آن را از كسانى كه شايستگى آن را ندارند - مانند كم خردان و منافقين - پنهان داريد. اين دعا با اين عبارت شروع مى شود: ((اللهم انى اسئلك من بهائك بابهاها...)).
اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) معادن علم خداى متعال هستند همانگونه كه در زيارت جامعه به آن تصريح شده است . و نيز آنان ((اسماء الله الحسنى ))؛ ((بهترين نامهاى خدا)) مى باشند چنانچه روايات نيز همان را مى گويد. بنابراين بعيد نيست كه مراد از ابهى بهاء الله و اجل جلال الله و اجمل جمال الله ...؛ ((زيباترين و ظريفترين زيبايى خدا، بزرگترين جلال خدا و زيباترين زيبايى خدا...)) نيز آنان باشند. براى نزديك نمودن اين معانى به ذهن دلايل عقلى و نقلى وجود دارد كه اينجا جاى ذكر آن نيست ، بخصوص ‍ بعد از دستور حضرت (عليه السلام ) به پنهان نمودن اين مطلب .
همچنين از دعاهاى اين روز مى توان دعاى گرانقدرى را كه به اميرالمؤ منين (عليه السلام ) منسوب است نام برد. متن اين دعا بهترين گواه بر درستى اين نسبت است . زيرا در آن دعا، اشارات فراوانى به معناى نامهاى خداوند و آثار آن شده كه اين كار از كسى جز آنان يا كسانى كه از آنان آموخته باشند، بر نمى آيد.
اعطاى انگشترى به فقير در حال ركوع
اين روز از جهت ديگرى نيز ممتاز بوده و كرامت دارد، در اين روز اميرالمؤ منين (عليه السلام ) انگشترى خود را در حال ركوع به فقير بخشيد. خداوند نيز او را در كتاب خود، به عنوان ولى مؤ منين معرفى نموده و صفات نيكى را براى او برشمرد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هر كس از شما از دين باز گردد، بزودى خداوند گروهى را كه آنان را دوست داشته و آنان نيز او را دوست دارند، نسبت به مؤ منين سرافكنده و فروتن و نسبت به كفار سرافراز و مقتدرند، به يارى دين بر مى انگيزد. آنان در راه دين جهاد كرده و از سرزنش كسى باكى ندارند. اين است فضل خدا بهر كه خواهد، عطا مى كند. خداوند داراى رحمت گسترده و بى نهايت بوده و از احوال كسانى كه استحقاق آن را دارند آگاه است . ولى امر شما تنها خدا، رسول و مؤ منانى هستند كه نماز بپا داشته و در حال ركوع به فقيران زكات مى دهند.))
يكى از اهل سنت روايت كرده است : هنگامى كه مسلمانان در جنگ خيبر فرار كردند، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ((فردا پرچم را به دست مردى خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست داشته ، خدا و رسولش نيز او را دوست دارند، تاخت و تاز فراوانى در جنگ داشته و هيچگاه فرار نمى كند و تا زمانى كه خداوند او را پيروز نكند، باز نمى گردد. آنگاه پرچم را به على داد.))
نيز روايت كرده است : ((پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به درگاه خداوند عرضه داشت : خدايا محبوبترين آفريدگانت را بفرست تا اين پرنده را با او بخورم . در پى آن مولاى ما على (عليه السلام ) آمده و با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مشغول خوردن آن شدند.))
آياتى را كه ذكر كرديم ، آياتى است كه در اين روزها نازل شده و در آن به فضايل اميرالمؤ منين (عليه السلام ) تصريح شده است . اين آيات از محكمات قرآن بوده و براى همگان قابل فهم است كه اهل سنت نيز در تفسير اين آيات آن را تصديق كرده اند. ولى آياتى كه در اين مورد در قرآن هست و فقط خواص آن را مى فهمند چندين برابر اين آيات بوده و نزديك به ثلث قرآن است . براى شناخت اين آيات مى توان به رواياتى كه شيعه از اهل بيت رسالت كه شريكان قرآن هستند و نيز كتابهاى دانشمندان شيعه مانند كتاب فضل بن شاذان (ره ) مراجعه نمود.
انسان بايد اين روز را هم مانند ساير روزهاى شريف به پايان برساند و علاوه بر توسل به نگهبانان روز بايد به كسانى كه در مباهله شركت داشتند نيز توسل جسته و به حق بزرگ آنان اعتراف و نعمت وجود، هدايت ، نيكى ، احسان و فضل بزرگ آنان را سپاسگزارى كرده و با بهترين زبان و گريه و زارى از آنان بخواهد كه منت خود را بر او تمام كرده و نعمتهاى خود را با واسطه شدن در درگاه خداى متعال كامل نمايد. تا كارهاى او با پذيرش ، رضايت و نزديكى به خدا و قرار دادن او در گروه دوستان خدا و شيعيان مقرب و دوستان قديمى آنان - درود خدا بر آنان باد - پايان پذيرد.
مراقب مى تواند در مناجات با آنان بگويد: ((سروران من ! شما به ما آموختيد كه بزرگواران نعمتهاى خود و بخشندگان ، بخشش خود را كامل مى نمايند. و اكنون شما جانشينان خدا در ميان آفريدگانش و مظهر كرم و رحمت او مى باشيد. پس نعمتها و بخششهاى خود را بر ما كامل نماييد؛ گرچه عدل شما ما را شايسته آن نمى داند. ولى باز هم شما فرموديد كه خداوند قبل از اين كه شايستگى نعمت در كسى باشد آن را به او عنايت مى فرمايد. و اكنون مظهر اين اخلاق چه كسى غير از شماست ؟ به ديدار شما آمده و اميدوار به احسان و فضل شما هستيم .

ما را از فضل خود محروم ننموده ، از در خود نرانده ، و از بخشش خود نااميد نكنيد. گرچه اعمال و دلهاى ما با ادب ديدار و آثار اميد سازگار نبوده و ما ديداركنندگان و اميدوارانى دروغين هستيم كه فقط ظاهر ديداركنندگان و اميدواران را داريم . مى گويند: عده اى اسنادى دروغين و جعلى ساخته و براى گرفتن كمك به عده اى از بزرگواران دنيا مراجعه نمودند. آنان پس از ديدن اسناد متوجه ساختگى بودن آن شدند. ولى با اين وجود كمك كرده و آنان را رد نكردند. خداوند به وسيله شما بزرگوارى را به آنان عنايت فرمود. بزرگوارى شما سرچشمه بزرگوارى آنان بوده و با كرم آنان قابل مقايسه نيست . پس بياييد و بخاطر بزرگوارى خود، ما را از بخشش خود محروم نكنيد. اگر اعمال و كارهاى ما ادعاى دوستى شما را تصديق نكرده و صفات دوستداران خود را در ما نمى يابيد، بخاطر دشمنى دشمنانتان با ما، ما را در سايه رحمت خود قرار دهيد زيرا از ديرباز بخاطر ولايت شما مورد دشمنى آنان قرار گرفته و بجهت انتساب به شما مورد آزار قرار گرفته ايم .
سروران من ! اگر شيطان در كمينم نشسته و تمام توان خود را براى ماءيوس ‍ نمودن من از عنايات شما صرف نمايد، با كمك گرفتن از خداوند در مقابل او ايستاده ، با راهنماييهاى شما او را رد كرده و از شما نااميد نمى شوم . زيرا شما واسطه ميان مردم و خداوند بوده و كسى كه بخواهد به خدا برسد، بايد از هدايتهاى شما استفاده نمايد. و من نيز جز شما كسى را ندارم .
و شماييد راه بزرگ ، صراط مستقيم ، شهيدان سراى فنا، شفيعان سراى بقا، رحمت رسيده و شفاعت پذيرفته شده . كسى كه بسوى شما بيايد نجات يافته و كسى كه رو به شما نياورد هلاك مى شوند. كسانى كه ولايت شما را داشته باشند رستگار شده و كسى كه با شما دشمنى كند، نابود مى گردد. كسى كه به هدايتهاى شما عمل نمايد خوشبخت شده و كسى كه به شما پناه آورد، ايمن مى گردد. و كسى كه با شما پيوند داشته باشد راهنمايى مى شود.
بكورى چشم شيطان ، شما را دوست داشته و شيرينى اين دوستى را در قلب و نور آن را در عقل ، روح و جانم احساس مى كنم . ولايت شما با گوشت ، استخوان ، مغز، مو، پوست ، و اعصاب و تمام وجود من آميخته شده و مى گويم :

گر بشكافند سراپاى من   جز تو نيابند در اعضاى من

از خداوند انتظار دارم دوستى شما را در قلبم افزون نموده ، مرا شيعه نزديك شما و از دوستان قديمى شما بگرداند. در بهترين جاهاى بهشت و در نشستگاه صدق ، و نزد خود جاى دهد.))
وقتى ما مقام سروران خود را در نزد خدا فهميده و نعمت وجود و لطف فراوان آنان را نسبت به خود دريافتيم ، يقين مى كنيم اعمالى كه در اين روز و هر روز ديگر انجام مى دهيم از بركات وجود، نورهاى هدايت و دعاهاى پذيرفته شده آنان بوده و تمام اشكالات و نقصهايى كه در اعمال ما به چشم مى خورد ناشى از كوتاهى ما در بهره مندى از عنايات آنان است . بنابراين بايد تمام عبادتى را كه در اين روز و پيش از آن انجام داده ايم را تسليم آنان نموده و از خداوند بخواهيم به آنان اجازه شفاعت ، اصلاح مفاسد و برطرف نمودن نقصهاى عبادات ما را داده ، آن عبادتها را تبديل به اعمال نيك و قابل پذيرش نموده و به خداوند عرضه نمايند.
بيست و پنجم ماه
اين روز نيز يكى از مواسم گرانقدر براى مواليان ائمه دين است ، خداوند در اين روز سوره ((هل اتى )) را در حق آنان فرو فرستاده و از صدقه آنان تشكر كرد؛ هديه آنان را پذيرفته ، در كتاب خود شرح حال آنان را داده و آنان را مورد مدح و ثنا قرار داد.
اين رويداد - همانگونه كه در روايات فراوان و معتبر آمده است - چنين آغاز مى گردد كه حسنين (عليهما السلام ) بيمار مى شوند. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از آنان عيادت مى كنند. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به اميرالمؤ منين مى گويد: اباالحسن ! بهتر است براى شفاى فرزندانت نذر كنى . زيرا در صورت بر آورده نشدن حاجت وفاى به نذر لازم نيست . على (عليه السلام ) گفت : اگر فرزندانم از اين بيمارى شفا پيدا كنند بخاطر تشكر از خداى عزوجل سه روز، روزه مى گيرم . فاطمه (عليها السلام ) و فضه كنيز آنان نيز چنين گفتند. وقتى فرزندان او شفا يافتند. چون چيزى نداشتند، على (عليه السلام ) نزد ((شمعون خيبرى )) رفته و سه صاع جو قرض گرفت . - در بعضى از روايات آمده كه على (عليه السلام ) نزد همسايه يهودى خود بنام ((شمعون )) كه به پشم رشتن و بافتن اشتغال داشت ، رفته و به او گفت : آيا به اندازه يك سبو، پشم مى دهى كه فاطمه ، دختر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) در مقابل سه صاع جو آن را بريسد؟ گفت : آرى . آنگاه پشم و جو را به او داد. او نيز آن را پيش فاطمه آورده و جريان را براى او نقل كرد. فاطمه (عليه السلام ) نيز قبول كرد كه آن عمل را انجام دهد.-
فاطمه (عليها السلام ) يك صاع جو را آسياب نموده و با آن پنج عدد نان تهيه كرد؛ هر نفر يك عدد. على (عليه السلام ) نماز مغرب را همراه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) گزارده و به منزل آمد. غذا را جلوى او گذاشتند. ناگهان فقيرى آمده و گفت . سلام بر شما! اهل بيت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) من فقيرى از فقراى شيعه هستم . به من غذا دهيد تا خداوند از غذاهاى بهشتى به شما بدهد. على (عليه السلام ) صداى او را شنيد. دستور داد غذا را به او بدهند. آنها نيز غذا را به او داده و فقط با آب افطار كردند.
روز دوم فاطمه (عليها السلام ) يك صاع ديگر را آرد كرده و نان پخت ، على (عليه السلام ) با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نماز مغرب را گزارده و به منزل آمد. همين كه غذا را جلوى او نهادند، يتيمى به در خانه آنان آمده و گفت : سلام بر شما! اهل بيت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم )! يتيمى از فرزندان مهاجرين هستم . پدر و مادرم در روز ((عقبه )) شهيد شده اند. غذايم دهيد تا خداوند از غذاهاى بهشت به شما بدهد. على (عليه السلام ) اين سخنان را شنيده و دستور داد تا غذا را به او بدهند. آنان نيز اطاعت كرده و فقط با آب افطار كردند.
فاطمه (عليها السلام ) در روز سوم ، سومين صاع جو را آرد كرده و نان پخت . على (عليه السلام ) با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نماز خوانده به منزل بازگشته و غذا را جلوى او گذاشتند. در اين هنگام اسيرى در خانه آنان آمده و گفت : سلام بر شما، اهل بيت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم )! ما را اسير كرده و بدون غذا نگه مى داريد! على (عليه السلام ) شنيده و دستور داد غذا را به او بدهند. آنان نيز غذا را به او داده و فقط با آب افطار كردند. و در اين سه شبانه روز غير از آب چيزى نخوردند.
در روز چهارم و در حالى كه آنان نذر خود را ادا كرده بودند، على (عليه السلام ) با دست راست خود حسن (عليه السلام ) و با دست چپ حسين (عليه السلام ) را گرفته و در حالى كه از شدت گرسنگى مانند جوجه هاى پرندگان مى لرزيدند، نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) رفتند. هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آنان را ديد، فرمود: اباالحسن ! چقدر سختى كشيده ايد! آنگاه با هم بطرف منزل فاطمه (عليها السلام ) حركت كردند. وقتى به آنجا رسيدند، فاطمه (عليها السلام ) را در جايگاه عبادت خود يافتند؛ در حالى كه از شدت گرسنگى شكمش ‍ چسبيده و چشمانش بگودى نشسته بود. هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) او را ديد، فرمود: پناه بر خدا اهل بيت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) از گرسنگى مى ميرند! در پى آن جبرييل بر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرود آمد و گفت : محمد! خداوند بخاطر اهل بيتت به تو تبريك گويد. فرمود: چرا؟ جبرئيل ! در اين جا جبرئيل اين آيات را بر زبان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) جارى ساخت : هل اتى على الانسان حين من الدهر... لا نريد منكم جزاء و لا شكورا.
((ثعلبى )) روايت كرده است كه ((در اين روز غذايى از آسمان فرود آمد كه تا هفت روز از آن مى خوردند.)) عده اى از بزرگان اهل سنت نزول اين سوره در مورد اميرالمؤ منين و خانواده او (عليهم السلام ) را روايت نموده اند. شيعيان بايد براى سپاسگزارى از خداى متعال با تمام توان در اين روز به عبادت بپردازند. زيرا خداوند در اين روز با اين فضايل بزرگ و نزول اين آيات گرانقدر اهل بيت را گرامى داشت . و آنان را بگونه اى به ما معرفى نمود كه جاى هيچ شك و شبهه اى باقى نمانده و بدين وسيله دين ما را كامل و نعمتهاى خود را بر تمام كرد. خداى را شكر آنگونه كه خود مى پسندد.
شكرگزارى به درگاه خداوند در اين روز و مانند آن با روزه ، نماز شكر و سجده هاى آن است . ولى مهم ؛ شناختن قدر نعمت است آنگونه كه بايد. و اين مطلب با انديشه و دانش تحقق مى يابد. و آنگاه كه نعمت را شناخت آن را بزرگ مى داند. و از راههاى بزرگ دانستن نعمت عبادت كردن است .
روز بيست و ششم ، بيست و هشتم و بيست و نهم
روايت شده است : ((در هر كدام از روزهاى بيست و ششم ، بيست و هشتم و بيست و نهم يكى از دشمنان اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نابود شده است .)) كسى كه ايمان كامل به ولايت آنان ، كه از جانب خدا مى باشد، دارد، باندازه محبت و ارادتى كه به آنان دارد از نابودى دشمنانشان مسرور و بخاطر آن سپاسگزار خداوند خواهد بود.
روز آخر ذى حجه
در اين روز دو ركعت نماز روايت شده است كه اهل مراقبت آن را مهم مى شمارند. در هر ركعت يك بار ((فاتحه الكتاب ))، ده بار((قل هو الله احد)) و ده بار ((آية الكرسى )) خوانده و پس از نماز اين دعا را مى خوانيم : اللهم ما علمت فى هذه السنة من عمل نهيتنى عنه و لم ترضه و نسيته و لم تنسه ، و دعوتنى الى التوبة بعد اجترائى عليك ، اللهم فانى استغفرك منه فاغفر لى ، و ما علمت من عمل يقربنى اليك فاقبله منى ، و لا تقطع رجايى منك يا كريم اين دعا با اندكى اختلاف و بگونه اى ديگر نيز روايت شده است .
سفارش به انجام اين عمل در اين روز خود گواه خوبى بر صحت روايت است . زيرا در روايات ديگرى نيز داريم كه بطور عموم سفارش به جبران اعمال يك روز يا يك ماه در آخر آن ، مى نمايد. و چه بهتر كه در پايان سال اعمال يك ساله را جبران نماييم . بنابراين با توجه به مناسبت اين نماز و دعا با آخر سال ، مى توان بخوبى صحت و اعتبار اين روايت را فهميد. روايت شده است : ((كسى كه اين نماز را گزارده و اين دعا را بخواند، شيطان مى گويد: واى بر او تمام زحمات يكساله مرا به باد داد و سال گذشته نيز به خير او گواهى مى دهد.))
اى كسى كه به خدا و دين او ايمان دارى ! از پروردگار خود و اولياى او بخاطر اين معارف بگونه اى تشكر كن كه بخاطر هيچ نعمت دنيايى اينطور تشكر نكرده باشى . و با خود بينديش كه اگر در اين سال با حوادثى روبرو مى شدى كه احتمال هلاكت يا اسارت و قتل تو وجود داشت ولى دوستى مهربان عمل آسان و چند كلمه اى را به تو مى آموخت و مى گفت : اگر اين عمل را انجام داده و اين كلمات را بگويى ، تمام بلاهايى را كه ممكن است به آنها دچار شوى ، از تو دور كرده و تمام اموالت را كه از بين رفته به تو برگردانده ، بهترين زندگى را برايت فراهم كرده ، دارايى و سلطنت و آسايش جاويد و بالاتر از اينها، زندگى شيرين و جاويدان به تو خواهد داد، عملى كه اين دوست به تو پيشنهاد كرد، چه ارزشى داشت و به اين دوست چقدر علاقه پيدا مى كردى . آيا اين عمل را بر كيميا ترجيح نداده ، و آيا اين دوست را باندازه كسى كه به تو كيميا بدهد، بزرگ نمى دانستى ؟
با ترازوى عقل خود عمل آسانى را كه امامت به تو آموخته و اثرش را براى تو گفته است ، بسنج و ببين آيا مى توانى در كيميا اين اثر را بيابى . مهمترين كار كيميا ثروت بخشيدن و آسان نمودن كارهايى است كه با پول مى توان انجام داد. و در بيماريها و بلايا كه از پول كارى ساخته نيست كيميا هم ارزش ندارد.
اين فرصت را غنميت شمرده و از پروردگار و پيامبر و امامت بمقدار اين نعمت و منت بزرگ سپاسگزارى نما. آنان تو را به راههاى نجات ، رسيدن به كاملترين سعادتها و بالاترين درجات راهنمايى نموده اند. و عطا و بخشش ، تشكرى مناسب و شايسته خود مى طلبد. ولى آيا كسى مى تواند سپاسگزار حتى كوچكترين نعمت خداى متعال باشد؛ گر چه عبادت جن و انس را انجام داده باشد. بنابراين همراه با شرمسارى بخاطر ناتوانيها و كوتاهيهاى خود، از هيچ سعى و تلاشى دريغ نكرده و بدان تلاش و كوشش تو نيز نعمتى از نعمتهاى اوست .
با وجود اين كه به اصل اين لطفها و بخششهاى بزرگ ايمان داريم ولى با بى اهميتى و بسادگى از كنار اين اعمال مى گذريم . اين بى اعتنايى از چند چيز سرچشمه مى گيرد كه تعدادى از آنها عبارت است از:
(الف عدم اطمينان به پاكى عمل از آفات مختلف كه باعث مى شود انسان بخاطر اين آفتها عمل را انجام ندهد.
(ب گاهى بعلت اينكه ممكن است بعد از انجام عمل دچار آفتى شود آن را انجام نمى دهيم . آفاتى از قبيل يادآورى و عجب به آن يا انجام گناهانى كه عمل را از بين مى برد. همان چيزى كه در اين آيه آمده است : ((به سوى كارهاى ايشان رفته و همه را مانند گردى ، پراكنده و نابود مى سازيم .))
(ج گاهى بعلت اينكه ممكن است گناهى انجام داده باشيم كه خداوند به ما گفته باشد: ((هر كارى مى خواهى انجام بده كه بعد از اين تو را نمى آمرزم )) عمل را انجام نمى دهيم .
(د گاهى هم بعلت اينكه يك عمل جانشينى دارد كه پاداش آن با آن عمل يكسان يا بيش از آن است ، و بجهت فراوانى اين عمال آنها را انجام نمى دهيم . چه خداى بزرگى كه بخاطر فراوانى نعمتهايش ، نعمتهاى او را كه اهميت مى دادند.
(ه‍) گاهى نيز ممكن است بگوييم : شايد از كسانى باشيم كه تقدير ما بد عاقبتى بوده ، و بى ايمان از دنيا خواهيم رفت و در نتيجه اعمال خير ما بى ارزش مى گردد. و باين ترتيب عمل خير را ترك كنيم .
اين احتمالات وجود دارد، و اگر منافع بزرگى در كار باشد، گرچه احتمال نرسيدن به آن نيز وجود داشته باشد، عاقلان براى رسيدن به آن تمام سعى خود را بكار گرفته و بگونه اى براى بدست آوردن اين منافع احتمالى تلاش مى كنند كه در مورد منافع اندك قطعى چنين نمى كنند.
بهمين جهت است كه مى بينيم آنان بخاطر نعمتهاى احتمالى و نسيه آخرت به زيباييهاى نقد دنياى حاضر رغبتى نداشته و آخرت محتمل را بر دنياى مقطوع ترجيح مى دهند. نعمتهاى پست دنيايى براى آنان بى ارزش بوده ، آن را پست تر از خاك دانسته و سعادتهاى آخرت ، بخصوص نزديكى و ديدار خدا را با ارزشتر از همه چيزهاى پرارزش ‍ مى دانند. آفريدگار در وجود آنان بزرگ و غير آن كوچك شده است . و اگر عمرهايى كه خداوند براى آنان مقرر كرده است نبود از شوق ديدار خدا و ثوابهاى او روحهاى آنان حتى باندازه يك چشم بهم زدن نيز، در كالبدشان آرام نمى گرفت . از خداوند بحق دوستان پاكش مى خواهيم ، معرفت آنان را نصيب ما نموده و ما را موفق به ادامه راه آنان و پيروى از آنان نمايد.
خاتمه
مراعات اخلاص و حفظ عمل از آفات
اگر بنده بتواند اعمال و مراقباتى را كه به آن اشاره شد، آنگونه كه بايد انجام داده و آن را از آفات حفظ نمايد، كه خوشا بحال او - ولى حتى عارفان كامل نيز در اينجا ممكن است اشتباه نمايند. بنابراين مراقب نبايد فريب بخورد - و اگر نتوانست آن را انجام بدهد يا در رعايت شرايط آن ناتوان بود، بايد اولا براى گناهان خود آمرزش بخواهد و در مرحله بعد بفهمد كدام گناه توفيق او را سلب نموده ، تا با توبه و جبران ، آثار آن را از بين برده و هميشه مراقب باشد كه آن گناه را مرتكب نشود تا در آينده نيز موفق باشد. همچنين بايد بخاطر گذشته خود اندوهگين بوده و اگر اعمال گذشته او قابل قضا مى باشد قضاى آن را بجا آورده و اگر قابل قضا نيست با عمل ديگرى غير قضا آن را جبران نموده و به هر حال خود را زيانكار ببيند. زيرا عمل خيرى را كه از دست داده گرچه با انجام عوض آن جبران مى شود ولى مى توانست هم عملى را كه از دست داده و هم عملى را كه مى خواهد با آن گذشته را جبران كند، هر دو را انجام بدهد. بنابراين بهر حال ضرر كرده است . مگر اينكه اندوه و افسوس از دست رفته ها باعث محو آثار بى توفيقى شده و نور توفيق به وجود آيد. و گاهى نيز نور پشيمانى بيش از نور توفيق خواهد بود. زيرا گذشت خداوند زياد بوده و گاهى علاوه بر عفو كوتاهيها، آن را تبديل به سعى و تلاش نموده و به عملى كه مى خواهد با آن گذشته را جبران كند، بيش از عملى كه اگر انجام مى داد، پاداش مى دهد.
مطالبى كه در ابتدا گفتيم ، فرضى بوده و كسى كه براى بدست آوردن اخلاص سعى و تلاش مى نمايد در بيشتر اوقات يا هميشه مطمئن نمى شود كه به نتيجه رسيده است . بنابراين بايد تمام توان خود را بكار گرفته و با جديتى هر چند بيشتر به عمل بپردازد، تا در پرتو اعمال خود بفهمد كه بدون يارى خدا و كمك گرفتن از او نمى تواند به اخلاص دست يابد. زيرا مخلص همانگونه كه از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده است : ((كسى است كه براى به دست آوردن چيزى كه ارزش علم ، عمل ، عامل و نتيجه عمل همگى بدان وابسته هستند، جان خويش را فدا كرده و خون خود را مى دهد. و دسترسى به آن كار سختى است كه بنده ، جز با توفيق مخصوص خداى متعال نمى تواند به آن دست يابد.))
و وقتى بنده تمام توان خود را بكار گرفت و فهميد كه نمى تواند به مراد خود برسد، در اينجاست كه ناچار مى شود از ته دل از خداى متعال يارى جسته و به در كرم او پناه ببرد. و در پى آن رحمت بى انتهاى الهى بر او مى وزد - زيرا او كريم بوده و گراميداشت بندگان ناچار خود را كه به درگاه او و براى دريافت رضايت او آمده اند، دوست دارد. آنگاه او را قبول كرده ، از او راضى شده و او را بنده مخلص خود مى گرداند. زيرا اخلاص ‍ در پى پذيرش و رضايت او بوجود آمده و قبل از قبول و رضايت او، اخلاص تحقق نمى يابد.
بنابراين بنده بايد تمام توان و سعى خود را در جهت شناخت آفات عمل و خالص كردن آن بكار گرفته تا ناتوانى و درماندگى خود را درك كند. سپس تسليم خداوند شده و خلوص را از او بخواهد. و در صورتى كه اينگونه عمل كرده و اين مطلب را بخدا بسپارد خداوند بدون هيچ بخل و خيانتى آنچه را به او واگذار كرده براى او انجام مى دهد.
لازم به تذكر است ، گاهى شيطان با اين عنوان كه انسان به شناخت عجز و اضطرار رسيده و امور خود را تسليم خدا نموده است ، او را فريب داده و در عين حال كه او را از مجاهدت باز مى دارد، به او وانمود مى كند كه به مقامات عالى عجز، اضطرار و تسليم رسيده است . براى رهايى از اين فريب ، بايد عجز، اضطرار و تسليم را بخوبى شناخته و با استفاده از علوم الهى و ملاكها و دلايل قطعى خود را بيازمايد. و تنها راه تشخيص شناخت عجز خود از ادعاى آن و معناى آن از ظاهرش اين است كه هنگام عمل خود را نسبت به همه چيز ناتوان ديده و در تمام وجود جز قدرت خدا قدرت ديگرى نبيند. و زمانى كه بنده به اين شناخت رسيد، جز خدا مضر و نافعى را نديده و در پى آن جز براى امر خدا و با نيروى او تلاش نكرده ، حركت نمى كند و آرام نمى نشيند.
از لوازم اين صفت اين است كه براى سلطان چاپلوسى نكرده و از كسى جز خدا نمى ترسد؛ از كسى بخاطر عطاى او تشكر نكرده و او را بخاطر محروم نمودن او سرزنش نمى كند؛ از خداوند بخاطر عطاى او سپاسگزارى نموده و هنگامى كه خداوند او را محروم كند، خود را سرزنش مى كند. و اگر بهمراه رسيدن به اين مطالب خود را محتاج نعمتهاى خداوند ديده و خود را بى نياز از آن نبيند، به اضطرار مى رسد. و اگر با رسيدن به اين امور عنايت ، قدرت و بخشش او را درك كند، تسليم و توكل در او شكل مى گيرد.
ولى كسى كه اين صفات را نداشته ، تاءثير را در اسباب و وسايل ببيند، و براى بدست آوردن آنها بدون امر خدا، تلاش كرده و حتى با دستورات او نيز مخالفت مى كند، به وعده ها و ضمانت هاى خداوند در مورد رزق ، اجابت دعا و اين كه خداوند تمام امور متوكلين را سامان مى بخشد، اطمينان نداشته و هنگام پرداخت مالى كه واجب يا مستحب است از فقر مى ترسد، مردم را بخاطر اين كه چيزى به او نداده اند، سرزنش كرده ، و براى ثروتمندان و سلاطين چاپلوسى مى كند، هنگام كسب و كار از شبهات و حرام خوددارى نكرده ، در بدست آوردن مال حريص بوده و بر طبق دين كه ميانه روى در آن را مى خواهد، عمل نمى كند، در چنين شخصى كه از سعى و تلاش دست برداشته است ، تسليم امور به خداوند وجود نداشته و موفقيتى نخواهد داشت . و اگر ادعاى تسليم هم داشته باشد، اين ادعا بيش از پيش توفيق را از او سلب مى نمايد.
پس به اين نتيجه مى رسيم كه عاقل بايد تمام توان خود را، بخصوص براى رسيدن به اخلاص بكار گرفته و در اين مورد از توانايى خود ماءيوس بوده و اميدوار به فضل و عنايت خدا باشد تا مورد رحمت او قرار گرفته و با قبول ، رضايت و خالص نمودن او، او را گرامى بدارد. و در هر صورت ، خواه به تسليم رسيده باشد يا نه نبايد از مجاهدت و تلاش دست بردارد.
در تمام عوالم ماهيت هر چيزى اثرى داشته و شكل ظاهرى آن اثر ديگر. هيچگاه شكل ظاهرى چيزى اثر خود آن را ندارد. و گاهى اثر شكل ظاهرى متضاد با اثر خود آن بوده و اثرى معكوس دارد. بعنوان مثال : ادعاى مسلمانى ، شكل ظاهرى مسلمان بودن و باطن مسلمانى اعتقاد به اسلام بوده و اثر آن نجات از جهنم و ورود به بهشت است . اكنون اگر كسى بدون اعتقاد به اسلام بگويد: مسلمان هستم ، نه تنها وارد بهشت نمى شود بلكه براى هميشه در پايينترين طبقات جهنم جاى خواهد گرفت .
تمام امور دنيا و آخرت همينگونه است . بهمين جهت ، كسى فقط شكل ظاهرى فرمانبردارى فرزندان يا خدمتكاران را نمى خواهد و اگر با او اينگونه رفتار كنند، اين رفتار را مسخره كردن خود دانسته و بخاطر نافرمانى آنان را تنبيه مى كند. مثلا اگر بخواهى تو را شخص بزرگى بدانند و او با زبان بگويد: تو بزرگترين بزرگان هستى ، ولى ببينى كارهاى او مخالف اين سخن بوده و به آن اعتقادى ندارد، اين سخن را از او نپذيرفته و مى گويى : مرا كوچك و مسخره كرد. و تو كه از آنان نمى پذيرى كه اينگونه تو را بزرگ بدارند و سخن آنان را اهانت به خود مى دانى ، خداوند هم نبايد لفظ تكبير را كه در دل و يا كارهايت با معناى آن مخالفت مى كنى از تو بپذيرد.
اين سخن امام صادق (عليه السلام ) در ((مصباح الشريعه )) را شنيده اى كه فرمود: ((خداوند اگر ببيند كه بنده با زبان تكبير مى گويد ولى در دل به آن عقيده ندارد، به او مى گويد: اى دروغگو! مرا فريب مى دهى .)) و در روايت ديگرى آمده است : ((هنگامى كه بنده اى در نماز خود تكبير گفته (خدا را بزرگ شمارد) و خدا را ستايش كند، خداوند مى گويد: فرشتگانم ! ببينيد كه چگونه دستش را بلند كرده ، مرا ستايش نموده و بزرگ داشت . من نيز شما را گواه مى گيرم كه بزودى او را بزرگ داشته او را در سراى كرامت خود پاك مى نمايم .))
برادرم ! به اين مقام بلند تكبير واقعى كه انسان را به شگفتى انداخته و بالاتر از آرزوى اوست ، بنگر. و ببين كه اگر همين تكبير، تبديل به تكبير ظاهرى شده و مخالف تكبير واقعى باشد، چگونه منجر به طرد و عذاب مى گردد! اين مطلب مخصوص به تكبير نبوده و تمام ذكرها و كارها همينطور است . و شكل ظاهرى هيچكدام ، بدون حقيقت آنها پذيرفته نمى گردد.
در روايات بسيارى آمده است : ((هرگاه كسى نزد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى گفت : ايمان آوردم يا ادعاى يكى از درجات دينى را داشت ، به او مى فرمود: هر چيزى ماهيتى دارد. ماهيت ادعاى تو چيست ؟)) و براى اثبات سخنان ما همين بس كه در قرآن آمده است :((هنگامى كه منافقين نزد تو آمده و بگويند: تو رسول خدا هستى . خداوند نيز مى داند كه تو رسول او هستى ولى خداوند گواهى مى دهد كه منافقين دروغ مى گويند.))
خلاصه اين كه بنده بايد تمام جديت و همت خود را براى اصلاح عمل و پاك نمودن آن از آفات و هوى و هوس بكار گيرد. و اگر بتواند يك بار با دل ، عمل ، روح ، باطن و تمام اعضاى خود بگويد: ((لا اله الا الله )) بهتر از اين است كه در تمام عمر شبها را به عبادت ايستاده ، روزها را روزه گرفته و هميشه در حال ذكر باشد ولى عمل او از آنچه گفتيم ، خالص ‍ نباشد.

به عمل ابليس بنگر كه هزاران سال با فرشتگان خداى را پرستش كرد ولى براى او سودى نداشته و او را از عذاب نجات نداد و عاقبت از رحمت خدا دور شد. ولى حضرت آدم (عليه السلام ) با چند كلمه اى كه براى توبه گفت ، توبه او قبول شده و خداوند او را برگزيد. در روايات هم آمده است : ((رياكار را در روز قيامت با چهار نام صدا مى زنند: اى دروغگو! اى بدكار! اى حيله گر! اى رياكار!))
از مهمترين نتايجى كه بعد از تلاش براى خالص نمودن عمل از آفات بدست مى آيد، تواضع قلبى است . زيرا انسان بعد از اين تلاش مى فهمد كه اعمال گذشته او تباه بوده و بگونه اى پيش خود خوار مى شود كه خود و عملش متنفر مى گردد. بر خود گريسته و خود را بخاطر كارهايش طلبكار خدا نمى يابد. هر اندازه بيشتر سعى كند عمل صحيحى را انجام دهد، بيشتر به ناتوانى خود پى برده و براى جبران اين ناتوانى ، درهاى فضل ، كرم و بخشش او را كوبيده و مى فهمد كه خود و هواى نفسش بدترين دشمنان او بوده و خود را سرزنش مى كند. و اين بهترين خوارى و ذلت باطنى و سرزنش براى او بهتر از هفتاد سال عبادت خواهد بود، چنانچه روايت شده است : ((عابدى هفتاد سال روزها را روزه داشته و شبها به عبادت پرداخت آنگاه از خداوند حاجتى خواست ولى بر آورده نشد. خود را ملامت كرده و گفت : حاجت كسانى كه پيش از تو دعا كردند روا شد اگر خيرى در تو بود حاجتت روا مى گرديد. در اينجا بود كه خداوند فرشته اى را براى او فرستاد و گفت : فرزند آدم ! مدتى كه مشغول ملالت نمودن خود بودى ، بهتر از عبادتهايى بود كه انجام دادى .)) آرى ! خداوند نزد دلشكستگان است . همانگونه در روايات نيز آمده است .
رعايت ظاهر و باطن ايمان ، اخلاق ، عبادات و...
چيزى كه براى همگان قابل رؤ يت مى باشد اين است كه بيشتر مردم در عبادات و كارهاى آخرت و حتى در ايمان و اخلاق خود به شكل ظاهرى آن چسبيده ، ولى در امور دنيايى علاوه بر انجام دادن شكل ظاهرى ، براى بدست آوردن حقيقت و واقعيت آن دقت زيادى بخرج مى دهند. مثلا بيشتر مردم فقط شكل نماز را بوجود آورده و براى تكميل ظاهر آن كوشش كرده ولى در پى بدست آوردن روح آن نيستند. و مهمترين چيزى كه باعث از بين رفتن دين و آخرت انسان شده و او را بسوى دنيا كشيده و باعث حاكميت هواى نفس بر انسان مى شود همين مطلب است .
هر كدام از كارها و ذكرهاى نماز كه از اجزاء يا شرائط نماز هستند، از طهارت و تكبير گرفته تا سلام دادن و خواندن تعقيبات نماز، همگى داراى شكل و روح مى باشند. ولى مردم شكل ظاهرى نماز را ياد گرفته و براى درست كردن تقليد و آموختن نماز خيلى تلاش كرده و در اين موارد احتياط مى كنند. و حتى درباره ميزان معلومات و تقواى مراجع تقليد تحقيق كرده و در اين باره با يكديگر بحث مى كنند. بخاطر فهميدن مطالب رساله هاى عمليه دقت كرده و درباره عبارتهاى آن با يكديگر بحث مى كنند. درباره پاك بودن آب و پاك كردن اعضاى بدن زياده روى كرده ، و براى رساندن آب به اعضاى وضو باندازه اى تلاش مى كنند كه شرع از آنان نخواسته و حتى با صراحت آن را نهى كرده است . و همينطور در مورد پاك كردن مكان و لباس نماز. و هنگام خواندن قرآن در نماز و گفتن ذكر باندازه اى در اداى حروف از مخارج آن دقت كرده و زياده روى مى كنند كه در نهايت آن را غلط مى خوانند. ولى گويا اصلا دستور ندارند كه اعضاى بدن خود را از گناهان و دل را از اخلاق رذيله ، نفاق ، دوستى غير خدا و بياد غير خدا بودن پاك نمايند كه به اين امور نمى پردازند.
و همينطور در بوجود آوردن ماهيت كارها و ذكرهاى نماز سهل انگارى مى كنند. تا جايى كه حتى گاهى علماى بزرگى نيز پيدا مى شوند كه منظور از بعضى از كارهاى نماز را نمى دانند. با اين كه فلسفه بلند كردن دست در هنگام تكبير، ايستادن در نماز، ركوع ، سجده ، كشيدن گردن در ركوع ، برداشتن سر از سجده ، خواندن تشهد و سلام دادن در روايات آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده است . نيز آمده است كه هر كدام از آنها حقيقت و معنايى دارد كه اگر اين اعمال بقصد آنها نباشد، گويا اصلا انجام نشده است .
تكبير، قرائت ، تسبيح ، ثناگفتن ، گواهى به توحيد و رسالت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و سلام دادن نيز هر كدام حقايقى دارند. و اگر كسى اين مطالب را بهمراه حقايق آن نگويد، تكبيرگو، قارى ، تسبيحگر و ثناگو نخواهد بود. اين مطلب را در كتاب ((اسرار الصلاة )) شرح داده و روايات آن را آورده ايم .
ولى مردم در امور دنيوى چنين نبوده و تمام تلاش خود را براى بدست آوردن چيزهاى حقيقى بكار مى گيرند. مثلا كسى كه حلوا مى دهد. نمى تواند با شكل يا كلمه حلوا خود را راضى كند. و اگر يكى از اجزاى آن بحد كافى در آن نباشد، نام حلوا را از روى آن برداشته و مى گويد: اين حلوا نيست . و همينطور در ساير چيزها و امور دنيا مثلا اگر فرزند در بيشتر اوقات بصورت واقعى نسبت به پدر خود متواضع باشد ولى گاهى اوقات نشان بدهد كه متواضع است و در واقع اينگونه نباشد و پدر اين مطلب را بفهمد، مى گويد: نسبت به من متواضع نبوده و مرا مسخره كرده است . يا اگر كسى از معمارى بخواهد براى او ساختمانى بسازد، و او ساختمان را همانگونه كه خواسته است ولى بدون شالوده بسازد، و صاحب ساختمان بفهمد كه ساختمان بعد از چند ماه فرو مى ريزد، مزد او را نداده و به او مى گويد: آنچه را كه خواسته بودم نساخته اى بنابراين نه تنها مزدى طلبكار نيستى بلكه بايد قيمت مصالح ساختمانى را كه در آن بكار برده اى بدهى و تاكنون كسى را نديده ام كه در امور دنيايى به شكل و ظاهر اكتفا كند. و اگر همه مردم چنين نباشند، بيشتر مردم در اغلب امور آخرت فقط شكل ظاهر را بوجود آورده و انتظار دارند كه شكل و ظاهر اثر روح را داشته باشد كه به آن نمى رسند.
يكى از امور آخرت كارهايى است كه ما براى نزديك شدن به خدا انجام مى دهيم ، حتى همين كتاب كه عمرى را براى تاءليف آن صرف كرده ام ، شكل ظاهرى آن در حد خود كامل است . ولى آيا شكل ظاهر فايده معناى آن را دارد؟ معنا و روح تاءليف مانند اين كتابها اين است كه قصد مؤ لف نزديك شدن به خداى متعال و بدست آوردن رضايت او بوده و مطالب و دانشهاى الهى را در آن بنويسد كه خواننده از آن استفاده كرده و به آن عمل كند. و اگر انگيزه نويسنده ، نوشتن علومى باشد كه براى مسلمين سودمند باشد، مى كوشد سودمندترين مطالب را براى آنان بنويسد، و براى او مهم نخواهد بود كه ديگران چه خواهند گفت . و نيز شيوايى عبارت براى او اهميتى نداشته ، و از رهگذر اين كار در پى اظهار برترى خود نخواهد بود. حتى نظم و ترتيب خوب هم ، براى او اهميتى نداشته و تنها در پى اظهار برترى خود نخواهد بود. حتى نظم و ترتيب خوب هم ، براى او اهميتى نداشته و تنها در پى نوشتن مطالب مفيدى خواهد بود كه در دلها تاءثير گذاشته و مورد رضايت آفريدگار باشد.
و در يك كلام ، ما در امور دينى و آخرتى خود گرفتار سهل انگارى شده و خود را با شكلهاى بدون حقيقت راضى نموده و در انجام اين امور كوتاهى مى كنيم .
البته بايد در نظر داشت ، ما كه مى گوييم بايد ماهيات و معانى را بوجود آورده و از اكتفا به ظاهر پرهيز كرد، منظور اين نيست كه بايد به شكل ظاهر بى اعتنا باشيم . بلكه بايد هم جلوه ظاهرى را ايجاد نموده و هم معنى و باطن را، همانگونه كه خداوند از ما خواسته و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) انجام مى داد. زيرا شكل و ظاهر نيز بسيار مهم است . و اگر كسى مانند صوفيها، اصلا جلوه خارجى و شكل ظاهرى را رعايت نكند، خود و ديگران را گمراه نموده و با اين عمل از دين خارج مى شود. آنان ادعا مى كنند كه در پى حقايق بوده و به شكل ظاهر كارى ندارند. ولى مى بينيم كه حقايق را نيز بوجود نمى آورند. و كسى كه شكل ظاهر را ترك كند، حتما روح و ماهيت را نيز ترك خواهد كرد. و ضرر اين كار از هر چيزى براى اسلام بيشتر است . زيرا بقاى دين با حفظ شكل و ظاهر آن است . و اين نه بدان جهت است كه اسلام از شكل ظاهرى و معناى باطنى تشكيل شده و كسى كه يكى از اين دو را ترك كند اسلام را ترك كرده است كه گرچه اين مطلب درستى است و كسى در آن شكى ندارد، بلكه بدين علت است كه مراقب از ظواهر و حفظ آن موجب پيروى بيشتر مردم از دين مى شود - زيرا معانى دين امور باطنى است كه معمولا براى مردم آشكار نمى گردد تا از آن پيروى نمايند. تنها چيزى كه مردم مى بينند شكل و ظاهرى معانى دين است . و علت اينكه سفارش بيشترى به روح و معانى دين مى نماييم اين است كه نزد شارع روح و معانى مهمتر از شكل و ظاهر آن است . بنابراين بهمان مقدار كه به شكل و ظاهر اهميت مى دهيم بايد به روح و معنا نيز اهميت دهيم . بايد در ظاهر كار بيشتر به شكل و ظاهر آن توجه داشته و در باطن به روح و معنى .
مناجات با خدا
سرور ما اسوه اهل علم و عمل ، طاووس اهل مراقبت و آموزگار آنان و مروج اين علم و عمل كننده به آن ، در كتاب اقبال ، اصول مراقبات اعمال را به بهترين شكل نوشته است كه در نوع خود بى نظير مى باشد. از اين كتاب بر مى آيد كه او در تاءليف آن نيز چون ساير طاعات نيتى جز بدست آوردن رضايت الهى نداشته است . در آخر كتاب خود دعا و مناجاتى دارد كه در آن مى گويد: خدايا! بخاطر دستور تو اين كار را انجام داده و در اين كار با يارى تو همه سعى خود را براى اخلاص در آن بكار گرفتم .
ولى كسى كه هيچ خيرى در وجودش نبوده و به تمام بديها آلوده است علم و عملى نداشته و معلوم نيست حتى در يك عبادت و باندازه يك نفس كشيدن هم اخلاص داشته باشد، چگونه با پروردگار خود مناجات نموده و كتابش را به آفريدگار و مالك خود عرضه نمايد. آيا با روى سياه و گناه آلود يا با زبانى كه ذكر مالك مهربان خود را فراموش نموده است ! و چه بگويد اگر معلوم نباشد در نيت خود صادق و مخلص بوده يا خلاف آن ثابت شود! آيا جراءت دروغ گفتن به پروردگارى كه از باطن او اطلاع دارد را خواهد داشت ! يا راست گفته و با جراءت مى گويد: مولاى من ! قصد من از انجام عمل كسى غير از تو بود. يا مى گويد: سرور من ! هم به قصد تو و هم به قصد بندگانت اين كار را انجام دادم . آيا نمى ترسد كه به او بگويند: اى بنده پست ! چرا اين همه بر پروردگار كريم خود دلير بوده و در مقابل مولاى بردبار خود جراءت دارى . آيا از روى سياه و زبان دروغ خود خجالت نمى كشى كه با روى درخشان پروردگار راستگويت روبرو شوى ! آيا از خشم او نمى ترسى كه شرك و كفرت را براى او به هديه مى برى ! كسى كه به شرك تو هيچ نيازى ندارد. چه حالى خواهى داشت اگر بگويد:
((چرا بندگانم را در نظر داشتى ولى به من بى اعتنا بودى ؟ آيا كسى كوچكتر از من پيدا نكردى ؟ با چه خيالى به آنان توجه ولى به من بى اعتنايى كردى . آيا در من خيرى نمى ديدى كه به آنان اميد بستى ! در حالى كه تمام خيرات بدست من است . آيا دلهاى آنان بدست من نبود! آيا در طول زندگى و عمر خود لطف و كرم مرا نسبت به خود نديدى ؟ چرا نعمتهايى را كه در اين مدت به تو ارزانى داشتم ، در نظر نياوردى ؟ آيا وجود، زندگى ، روح ، عقل ، دل و تمام اعضاى بدن و تمام چيزهايى را كه در اختيار دارى از نعمتهاى من نيستند. آيا نمى دانى ، بندگانم را كه بر من مقدم كرده اى نمى توانند نفع و ضررى به تو برسانند. و حتى نفع و ضرر، زندگى و مرگ و بر انگيختن خود آنها نيز دست خودشان نيست . آيا به تو عقل ندادم تا حق را از باطل و ايمان را از كفر تشخيص بدهى و سپس تو را به ايمان و علوم شرعى و نكته هاى ريز علم مراقب راهنمايى نكردم تا شيوه رفتار بندگان را با من بدانى و آنگاه تو را موفق به نوشتن و نشر آنها ننمودم . آيا با ايجاد زمينه ها و مقدمات نامحدود آن بر تو منتى ندارم . آيا اين همه منتهاى بزرگ و نعمتهاى فراوان و گرانقدر كافى نبود تا مرا بندگى نموده و فقط مرا خدا بدانى . و چرا با اين همه نعمتهايى كه در اختيار تو قرار دادم خود را در حضور من ندانسته رعايت آگاهى من نسبت به خود را ننموده و سفارشهاى مرا ناديده گرفتى ؟ تا آنگاه كه دشمنت تو را از من و از سعادت و خير و رسيدن به كرامتهاى من جدا نمود. و تو را تا بدانجا پيش برد كه در كارهايت به رضايت بندگان و كنيزانم مى انديشى در حالى كه با شناختى كه به تو داده بودم مى فهميدى كه آنان وجودى از خود نداشته و زندگى ، قدرت و همه هستى و دارائيشان را من به آنان عنايت كرده ام . و هر چه وجود دارد، همگى دارايى من و وجود موجودات به اراده من بستگى داشته و من قيم آنها هستم ؛ تمام خيرات بدست من بوده و كسى جز من نمى تواند ضررى بزند يا نفعى برساند. آيا بعد از ايمان ، كافر شده و بعد از يقين و كشف واقع ، شك كردى !))
آه ! آه ! افسوس ! چه رسواييى ! چه بايد بكنم ؟ و چگونه اين سرزنش را جواب دهم ؟ آيا در مقام چاره جويى بر آيم ؟ بهتر است از پروردگار بخواهم تا مرا به آنچه كه بيشتر مورد رضايت اوست راهنمايى نمايد. آنگاه بگويم : ((بسم الله الرحمن الرحيم سرور من ! خداى من ! بنده اى بودم كه با عنايت خود مرا از نيستى ، به وجود آورده و با بخششهاى خود بزرگ داشته و نعمتهاى فراوان را كه غير قابل شمارش هستند به من ارزانى داشتى . مولاى من ! تويى كه ما را از نعمتها و احسانهاى خود بهره مند ساختى . بخشش نموده ، و منت دارى . تويى كه بى نياز نموده و دارايى دادى . تويى كه پناه داده و كارها را اصلاح كردى . تويى كه راهنمايى نمودى و ما را از خطا باز داشتى . تويى كه عيبها را پوشاندى . تويى كه آمرزيدى و گناهان را بخشيدى . تويى كه تسلط و غلبه دادى . تويى كه عزيز ساختى . تويى كه يارى و مساعدت نمودى . تويى كه راهنمايى نموده و يارى دادى . تويى كه شفا و عافيت دادى . تويى كه بزرگ داشتى و هميشه منزه ، پاك و بلند مرتبه اى .
و منم كه خطا كردم . منم كه غفلت نمودم . منم كه گناه كردم . منم كه نافرمانى نمودم . منم كه مخالفت كردم . منم كه نادانى نمودم . منم كه كور گشتم . منم كه اشتباه نمودم . منم كه بديها كردم . منم كه وعده دادم . منم كه خلاف كردم . منم كه پيمان شكستم .
خداى من ! منم كه دستور دادى و سر پيچيدم ؛ نهى كردى و انجام دادم . و اكنون عذر ندارم كه معذرت خواسته و توانى ندارم كه كارى انجام دهم . مولاى من ! چگونه با تو روبرو شوم ! با روى سياه گناهكارم ! يا با گوش ‍ گناهكارم يا با زبانم كه از فرمان تو سرپيچيده يا با دست بدكارم ! يا با پايم كه با آن از دايره دستورات خارج شدم ! آيا تمام اينها نعمتهاى تو نيست ! و من با تمام اينها از تو سرپيچى ننمودم !
واى بر من ! كه اگر زمين گناهان مرا مى دانست ، مرا در خود فرو برده و مى بلعيد. واى بر من ! كه اگر كوهها گناهان مرا مى دانستند بر من فرو مى ريختند. واى بر من ! كه اگر درياها مى دانستند مرا غرق مى كردند. واى بر من ! اگر مجازاتم فقط در آخرت باشد! واى بر من و بدا بحال من ! اگر در روز قيامت دستانم با زنجير به گردنم بسته شود. واى بر من و واى بر تيره روزيم اگر آتش بدنم را بسوزاند! چه بدبختى و سيه روزى اگر در مقابل مردم كمرم بشكند! واى واى اگر روز قيامت رو سياه شوم ! واى بر من و واى اگر بخواهند اعمال بدم را حساب كرده و در مقابل آن مجازاتم نمايند و من مجبور به تحمل رنج عذاب اعمال باشم ! واى واى ! كاش ‍ آنچه از آن مى ترسم بسرم مى آمد ولى مورد خشم خداوند قرار نمى گرفتم . واى بر من كه بخاطر گناهان بزرگم در روز ديدار با خدا رسوا هستم . واى از اين بى حيايى !
ولى چه خداى مهربانى ! آنگونه عيوبم را مى پوشاند كه گويا هنگامى كه من سرپيچيش مى كنم او از من خجالت مى كشد. و بگونه اى خوبيهايم را آشكار و بديهايم را پنهان مى كند كه گويا هميشه در فرمانبردارى او بوده ام . با به خشم آوردن او بندگانش را راضى كردم ولى او مرا به آنان واگذار ننموده و با رحمت گسترده خود امورم را اصلاح نمود. گناه كردم ولى او آنها را پوشانده ، و بر كسانى كه باين جهت مرا سرزنش نمودند خشم گرفت . گناهانم را از ديده پدر و مادرم دور داشت تا مرا طرد نكنند و از ديده خويشان و برادران دور داشت تا مرا ملامت نكنند و از ديده ماءمورين دولت دور داشت تا مرا مجازات نكنند. و اگر آنها از اين جرايم آگاه مى شدند، با من چه مى كردند!
مولاى من ، پروردگار من ! اگر مى دانستم كه بعد از مرگ مرا زنده نمى كنى ، بخاطر شرم از روبرو شدن با تو و فرار از رسوايى روز قيامت در جمع نيكان ، خود را مى كشتم .
اى سرور و مولاى من ! اگر تحمل انتقام و عذاب تو را داشتم هيچگاه نمى خواستم مرا عفو نمايى . باندازه اى از خود خشمگين هستم كه به عذاب تو رضايت مى دادم كه چرا از فرمان تو سرپيچيدم ، حضور تو را ناديده گرفتم تو به من روى آوردى ولى من به تو پشت كردم .
مولاى من ! آنقدر درباره حالات خود انديشيدم كه دچار تحير شده ، عقلم فرو مانده و راهى براى اصلاح خود نيافتم . خواستم مخلص باشم ولى خواسته هاى نفسانى بر من غلبه كرده و دشمنم مرا فريفت ؛ تا جايى كه هر گاه اراده نزديك شدن به رضايت تو را داشتم او مرا از رضايت تو دور كرد. چاره اى جز اين ندارم مگر اين كه تو مرا از خطاها نگهدارى . و به اين نتيجه رسيده ام كه جز با يارى تو نمى توانم از گناهى چشم پوشيده يا از تو فرمانبردارى نمايم . بهمين جهت محتاج رحمت تو بوده و اكنون خوار، بيمار و با اعتراف به گناهان و زشتيها و بدى و پستى خود در مقابل تو ايستاده ام . و يقين دارم كه كسى جز تو نمى تواند مرا از مهلكه اى كه خود را در آن انداخته ام نجات داده و براى رسيدن به كرامتت كسى را جز تو نمى يابم .
امروز رسواى اعمال زشت خود بوده و خوار هستم . سزاوار عذاب دردناك و مجازات شديد تو بوده و حتى سزاوارم كه مرا از خود رانده و دور نمايى ، مگر اينكه باز هم عنايت و رحمت تو شامل حال من شده و به گذشت زياد تو دست يابم ، ناپاكى خطاها را از من زدوده و با گذشت خود مرا از پليدى گناهان پاك و با كرامت خود گناهان مرا بچند برابر نيكى تبديل ، و با فضل خود مرا به درجات بلندى برسانى . و اگر فضل تو بگويد من سزاوار فضل نيستم و تو نيز اين سزاوارى را به من عنايت نفرمايى چگونه اين سزاوارى را بدست آورم ! گرچه گناه روى مرا نزد تو سياه و مانع رسيدن رحمتت به من شده است ولى با روى درخشنده اوليايت به تو روى نموده و به آنان متوسل مى شوم ، تا مرا بخاطر پستى و گناهم مجازات نكرده و اميد مرا از بخشش و كرم خود قطع ننمايى . و بخاطر محمد و على و آل پاك آنان - درود بر تمامى آنان باد - مرا بپذيرى . همانگونه كه بخاطر موسى و هارون ساحران فرعون را پذيرفتى . زيرا تو آنان را وسيله هاى جلب رحمت خود قرار دادى . پس مرا بخاطر آنان و عمل آلوده ام را بخاطر پاكى عمل آنان و گناهم را بخاطر فرمانبردارى آنان ، بيحالى مرا بخاطر جديت آنان بپذير و بد اخلاقى مرا بخاطر خوش ‍ اخلاقى آنان و غفلت مرا بخاطر ذكر آنان و پستى مرا بخاطر بزرگوارى آنان قبول فرما. مرا به آنان ملحق نموده و از شيعيان نزديك و دوستان قديمى آنان گردان ، همانگونه كه با شناخت و ولايت آنان بر من منت گذاشتى .
بخاطر فضل ديرين خود كه ولايت آنان را به من عنايت نموده و مرا منسوب به آنان نمودى ولايت آنان را همچنان برايم نگهداشته و روز قيامت مرا در ميان آنان و در حالى كه از آنان هستم برانگيز و مرا همسايه آنان بگردان . اين كتاب را با قبول نيكوى خود از من پذيرفته و در روز قيامت آن را در دست راست من و سكونت هميشگى در بهشت را در دست چپم قرار ده . زيرا اگر چه نيتم را در آن خالص نكردم ولى با دست بندگان مخلصت آن را به پيشگاه مقدس و درگاه بزرگواريت عرضه داشته ام . پس عمل تقلبيم را بخاطر خلوص آنان بپذير.
سرورم ! اگر ذره اى اخلاص براى من نوشته اى ، اين مقدار كم را افزون نموده و بدين وسيله ناخالصيهاى هواى نفس را در اعمالم از بين ببر كه شريف ، معمولا چنين مى كند، بخصوص كه اين اعمال با دست بهترين مردم ، گراميترين آفريدگان و محبوبترين دوستانت - درود تو بر آنان باد - به پيشگاهت عرضه شده است . زيرا روشنايى آنان تاريكى مرا از بين برده و حكمت تو اقتضا مى كند كه شخص بدكار را بخاطر فرد نيكوكار، و عصيانگرى را بخاطر فرمانبردارى و ناخالصى را بخاطر خالصى بپذيرى پس كتابم را از من پذيرفته و درخواست واسطه شدن آنان براى پذيرش ‍ مرا از من قبول نموده و پس از قبول ، در عوض اين كتاب ، رضايت خود را قبل از ديدارت نصيبم ساز. آنگاه ديدارت را. ديدارت را. ديدارت را.
خداى من ! مولاى من ! رضاى تو پاكيزه از اين است كه علتى داشته باشد تا من علت آن باشم . و تو بى نياز از من و كتابم مى باشى . كتابم را براى برادران مؤ منم سودمند نموده و آن را از اسباب آمرزش و وسيله هاى رضا و علت توفيق من و برادران و خواهران مؤ منم گردانيده و آن را در رديف كتابهايى كه دوستانت فقط بخاطر رضاى تو نوشته اند، قرار ده ، زيرا هيچكدام از اين خواسته ها براى تو بزرگ نبوده و عطاى تو از دارائيت نمى كاهد.
مولاى من ! خداى من ! سرور من ! از ترس مجازات و بزرگيت نمى توانم اين كتاب را جزو كارهاى نيكم به حساب آورم . بهمين جهت آن را از گناهانم بحساب مى آورم . ولى از گذشت فراوان تو دور نمى دانم كه آن را تبديل به نيكيها نموده و در روز قيامت آن را بدست راستم دهى تا شاد شده و آن را بوسيده ، به سينه ام چسبانيده ، با آن ماءنوس شده و بگويم : خداوند اين را قبول نموده است .
خداى را سپاس كه با فضل و گذشت زياد خود به ما اميد بخشيد. و اگر چنين نبود از نااميدى و ترس از مجازات نابود مى شديم .
ستايش مخصوص خدايى است كه پروردگار جهانيان مى باشد.
درود و سلام خداوند بر محمد و آل پاك او باد.
خداوندا! ظاهر ما را با رحمت خود، باطن ما را با شناخت خود، دلهاى ما را با محبت خود، روحهاى ما را با مشاهده خود و پنهان ما را با اتصال به خود روشن فرما. بر محمد و آل او درود فرستاده و بخاطر آنان آمرزش ‍ بى عذاب ، بهشت بى حساب ، گذشت بى سرزنش و ديدار بى مانعى را نصيب ما فرما.
پايان

امتیازدهی
نظرات بینندگان
این خبر فاقد نظر می باشد
نظر شما
نام :
ایمیل : 
*نظرات :
متن تصویر:
 

خروج




ورود
نام کاربری :   
کلمه عبور :   
 
متن تصویر:
[عضویت]
نظرسنجی
نظر شما در مورد وب سایت چیست؟

عالی
خوب
متوسط
ضعیف
بد

اوقات شرعی
آمار بازدید
 بازدید این صفحه : 1249844
 بازدید امروز : 508
 کل بازدید : 5678797
 بازدیدکنندگان آنلاين : 3
 زمان بازدید : 0/2969

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت  الله  است و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.

((طراحی قالب سایت : تیم طراحی سبلان نیوز ))