کد خبر: ١٦٣٨

تاریخ انتشار:يکشنبه ٢٢ آبان ١٤٠١ | ١٢:١٢

تعداد بازدید: ...

درس اخلاق سید حسن عاملی با موضوع "سرباز امام زمان"

سحر خانم منم دو ساله به هر امامي توسل كردم و هرچقدر خدا رو صدا كردم فايده نداشته . حاجت منم كاملا بجا بوده . گاهي اوقات حتي كفر گفتم. از بس خسته ام . كاملا دركت ميكنم چون خودم شرايط تورو دارم. ادم ميكمونه در خانه كيو بزنه.خدايا خودت بدادمون برس

عباس را بخاطر خودش باید دوست داشت

سلام حضرت عباس علیه السلام هم به اذن خداوند باب حاجات است. حاجتی را که خداوند اذنش را ندهد ابدا راهی نیست. جدایی از عباس یعنی جدایی از حسین. جدایی از حسین یعنی جدایی از محمد. جدایی از محمد یعنی جدایی از خدا... خیلی زیبا کمینگاه شیطان شدی خواهر... یعنی اینقدر اعتقادات شما سست هست که به این سادگی به دام افتادی؟؟؟!!! دوستدار عباس و حسین ، اگر با قیچی تکه تکه شوند ، باز میگن حسین جونم... حالا شما چطور میگی که دوست داشتم اونوقت یک حاجت که واسه خودت بود و معلوم نیست که با رسیدن به این حاجت چه میشد و... دل کندی از عباس و حسین؟ کاش خدا بهت در خواب نشون بده که بعد از مرگ ، اونایی که بی عباس و حسین هستن ، روزگارشون چطوری هست. ای کاش نشونت بدن... ای کاش... یا علی...

با سلام.سید وفادار به اسلام من دختری به نام سحر از دیار آذربایجان شهر تبریز هستم.در این ماه محرم خواستم گله ای کنم از عباس رشید و بابالحوایج که شما اردبیلی ها بسیار سنگش را به سینه میزنید من به ائمه خصوصا امام حسین و امام رضا و به باب الحوایج عباس بسیار اعتقاد دارم و ارزویم زیارت الحسین و شفاعت الحسین هست. ارزویی حلال داشتم 9 سال است که متوسل به انواع دعا ها به درگاه پروردگارمان بودم اما 2سالی بود که به خدا گفتم هرچه تو مصلحت بدانی.رضان برضایک.اگه تو اینطور میخواهی چشم.اما از دعا دست بردار نشدم.تا اینکه تصمیم گرفتم دست به دامان عباس با غیرت شوم اقا جان عباس شما مرا نا امید کرد من تا بحال ازو چیزی نخواسته بودم او مرا نا امید کرد دیگر اگر من اسم این اقا را بردم.به اردبیلی های با غیرت بگویید دیگر به عباس باب الحوایج نگویید او وساطت نکرد تا دختری معتقد ونا امید از هرجا از شماتت پدر مادر و اطرافیان نجات پیدا کند.من به استناد ان شعر معروف مرحوم منزوی که میگوید بو علی اوغلیدی هیچ سایلی مایوس ایلمز به در خانه ی عباس رفتم اما او مرا ناامید برگرداند اگر شما با عباس دردو دل کردید بگویید عباس سحر دعوی ابرو میکرد مگر از تو چیز زیادی میخاست؟چیزی حلال میخواستم از تو چه کم میشد که ناامیدش کردی بگویید سحر از گریه کن ها و عاشقان تو و برادرت هست این رسمش نبود این رسم وفا نبود عباس جان نگفتی سحر الان در کدامین خانه را بکوبد تا وکالتش را قبول کنند؟دلخورم عباس جان .ای سید بزرگوار مرا دعا کنید سخت گرفته دنیا برایم .اقا جان خدا مرا از درگاهش رانده بدبختی که میگویند منم که اینک هیچ دری برایم گشوده نشده است

...در حال ثبت نظر