نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان
از جمله مسائلى كه قرآن مجيد، انسان را به انديشه در آن دعوت مىكند انديشه در خود قرآن عظيم است، شما با مطالعه يك تفسير زنده و جامع، يا با اتصال به اهل قرآن به قرآن راه پيدا كرده و از اين طريق به باز كردن درهاى رحمت حق به سوى خود موفق خواهيد شد.
قرآن مجيد، از تمام مردم دعوت مىكند در عاقبت نيكان و ناپاكان امم گذشته با چشم دل بنگرند و در داستان آنان انديشه كنند، به صورتى كه واقعيتهاى حيات پاكان را در خود تحقق داده و از پليدى پليدان بپرهيزند، در اين زمينه صحيحترين و سودمندترين داستانها، داستانهايى است كه قرآن مجيد نقل مىكند و انسان خردمند و متفكر مىتواند با مطالعه دقيق آن داستانها، در دريايى از معارف قرار گرفته و از اين رهگذر به بهرههاى عالى دنيايى و آخرتى برسد.
من در اين زمينه شما را به تفاسير قرآن و كتبى كه در توضيح حيات انبيا و امم به عنوان قصص يا داستانهاى قرآن نوشته شده، راهنمايى مىكنم و از شرح مفصل اين حقيقت چشم مىپوشم.
در اينجا به ترجمه جملات اول حديث باب تفكر اشاره كرده و دنباله حديث را ادامه مىدهم:
امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
به آنچه از دنيا و آنچه از نعمت و مصيبت و حادثه و تلخىها و خوشىها گذشته، به نظر عبرت بنگر، ببين آيا از براى كسى از آنچه مربوط به دنيا بوده، چيزى باقى مانده؟
و آيا كسى را از بزرگ و كوچك، غنى و فقير، دوست و دشمن، شاه و گدا مىيابى كه شربت مرگ را نچشيده باشد؟
اى عزيز! آينده را نيز همانند گذشته بدان، آنچه بر گذشته بر همگان رفت، بر آينده و آيندگان هم خواهد رفت، چنانچه آب به آب شبيه است، در اين گذرگاه فقط، خوشا به حال كسى كه به هر چيز و به هر كس به ديده عبرت بنگرد و از اين رهگذر به تصفيه وجود خويش از رذايل و آراستن درون و برون خويش به حسنات، اقدام نمايد.
[قال رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: كَفى بِالْمَوتِ واعِظاً، وَبِالْعَقْلِ دَليلًا، وَبِالتَّقْوى زاداً وَبِالْعِبادَةِ شُغْلًا وَبِاللّهِ مُونِساً وَبِالْقُرآنِ تِبَياناً]
انديشه در مرگ
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در جهت تحريك انديشه مردم براى يافتن حقايق و دورى گرفتن از رذايل مىفرمايد:
براى شما ياد مرگ و ديدن مردن ديگران موعظهاى كافى است، به دلالت عقل نسبت به واقعيتهاى، وزادى چون تقوا و شغلى چون عبادت و مونسى چون حضرت اللّه و بيانى هم چون قرآن مجيد، براى بدست آوردن خير دنيا و آخرت اكتفا كنيد.
مسئله حتميت مرگ و انتقال از اين جهان به سراى آخرت، براى هيچ كس قابل ترديد نيست.
ديدن مرگ اشخاص با ديده بصيرت و ياد كردن از مرگ خويش ولى با قدرت تفكر از بهترين عوامل بيدار كننده و وسايل رشد و كمال است.
من شخصى را مىشناختم كه به انواع معاصى آلوده بود، امر به معروف و نهى از منكر در او اثر نداشت، از دين بىخبر و نسبت به هر گناهى، اهل عمل بود.
سالها او را نديدم، تا در ماه رمضانى، ديدم انسانى با وقار و با تربيت در حالى كه از احوالات الهى بهرهمند بود و از ايمان و عمل صالح وجودى سرشار داشت به نزدم آمد و پرسيد: مرا مىشناسى؟ گفتم: نه، گفت: من همانم كه مدتى از عمر گرانمايه را در باطل سپرى كردم.
گفتم: وسيله بيداريت چه بود؟ گفت: دوستى داشتم از دنيا رفت تا نزديك قبر، جنازه او را مشايعت كردم، به فكر افتادم كه بالاى سر قبر بايستم و آنچه با مرده معامله مىشود، ببينم.
ديدم بند كفنش را گشودند، به زير صورتش خاك ريختند بالاى سرش لحد چيدند و قبر را با گل و خاك پوشاندند، آنوقت به مشايعت كنندگان گفتند: به خانههايتان برگرديد.
ناگهان از اين مناظر عجيب و غريب تكان شديدى خورده به خود آمدم و با خود گفتم: برخورد به تمام اين واقعيتها براى تو هم خواهد بود، آن وقت در جواب حضرت حق كه عمرى به تو احسان داشت و تو در مقابل احسانش، عمرى اسائه ادب داشتى، چه خواهى گفت؟
از همان زمان به توفيق الهى تمام معاصى و خطاها را ترك گفتم و اكنون از بركت آن روز، به ادامه زندگى هماهنگ با قواعد الهى مشغولم.
به خواست خدا در باب هشتاد و سوم كه درباره مرگ تنظيم شده مسائل مفصلى خواهد آمد، در اينجا فقط به واقعيتهايى اشاره خواهد رفت كه زمينه تفكر و سپس بيدارى را براى ما فراهم آورد.
كلامى از عالم ربانى در مرگ
در اين جهت به كتابهاى متعددى مراجعه كردم و مقالاتى از نصايح حكما و عرفا و به خصوص انبيا و امامان ديدم، صاحب كتاب «مجمع المعارف و مخزن العوارف»، عالم ربانى مرحوم محمد شفيع بن محمد صالح در يك قسمت از كتابش در باب توجه به مرگ به مسائلى اشاره مىكند كه آن مسائل محصولى از آيات و روايات و گفتار حكيمان و عارفان است و من قسمتى از آن را براى شما بازگو مىكنم.
به چشم بصيرت نظر كن و از خواب غفلت بيدار شو و به گوش هوش بشنو، اى غافل از سبب هستى و ايجاد خود و بىخبر از عاقبت حال و عقبات مآل و معاد خود.
تفكر در كار خود كن و بدان كه پروردگار حكيم، تو را از كتم عدم به معركه وجود آورده و متوجه ساخت به انواع نعمتهاى سابغه و منتهاى بىمنتهاى بالغه، تو را بنواخت و اعلام كرد تو را به حكمتهاى واضحه و مطلبهاى عظيمه راجحه كه در خور بزرگوارى صاحب مطلب تواند بود.
به آفرينش تو برافراخت، پس اسباب هدايت و آلات تحصيل معرفت از عقل و حواس و اعصاب بالتمام به تو داد، در آداب كسب سعادت ابدى و نور محبت خود.
قرآن و حكمت رسول به سوى تو فرستاد و فرمود:
[وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ] «1».
و جن و انس را جز براى اين كه مرا بپرستند نيافريديم.
در جاى ديگر مىفرمايد:
[لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا]* «2».
تا شما را بيازمايد كه كداميك نيكوكارتريد؟
و فرمود:
[أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً] «3».
آيا انسان گمان مىكند بيهوده و مهمل [و بدون تكليف و مسؤوليت] رها مىشود؟!
پس به آيات بسيار به وسيله پيغمبر مختار پيغام داد و خبر داد كه تو را براى دنيا و لهو و لعب نيافريدم.
بلكه براى امر عظيمى و مطلب مهمى، چند روزى به جهت امتحان و تكليف تو را به دنيا فرستادم تا به تحصيل معرفت و عمل به طاعت من، خود را قابل درگاه عزت و لايق درگاه رحمت و عنايت من ساخته، از عقبات جهالت و ضلالت، به وعدهگاه سعادت و كرامت من برسانى.
و پس از تذكر، اذعان اين معنى- كه لازمه ايمان است- لازم است كه تأخير در تدارك به غير سفاهت و شقاوت چه جهت دارد؟
آيا گمان دارى كه تا كار سازى خود را هر وقتى كه باشد، نكنى نخواهى مرد و حال آن كه زير زمين پر است از حسرت و ناله امثال تو كه به اراده تدارك به طول امل، در عبادات سستى و تأخير در عمل كردند و از حسرت و ندامت بىفايده، آرزوى رجوع به دنيا مىكنند، چنانچه در احاديث و روايات وارد شده.
يا گمان مىكنى كه توشه اين سفر محنت اثر، براى بعضى بدون سعى خود، مهيا مىتواند شد و حال آن كه حق تعالى مىفرمايد:
[لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى] «4».
و اين كه براى انسان جز آنچه تلاش كرده [هيچ نصيب و بهرهاى] نيست.
و جاى ديگر مىفرمايد:
[وَ ما تُجْزَوْنَ إِلَّا ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ] «5».
و جز آنچه كه همواره انجام مىداديد، پاداش داده نمىشويد.
از اين گونه مضامين در كتاب الهى فراوان است و از خداوند بزرگ راستگوتر كيست! و كدام خبر صحيحتر و مستندتر و قوىتر و محكمتر از قرآن به تو رسيده كه با اين اعمالت، خاطر جمع كردهاى؟
آيا به اين مغرور شدى كه به محض اسم بىمسماى شيعه و محب اهل بيت عليهم السلام بودن كه على الرسم برخود گذاشتى، نجات خواهى يافت از آتش جهنمى كه مهيا نشده، مگر از براى امثال تو از گنهكاران.
با اين اوضاعى كه دارى و تخلفاتى كه از تو سر مىزند، از شدايد مرگ و عقوبات قبر و عقبات قيامت كه فكر آن روز و ذكر آن هول جهان سوز، شفيع قيامت و مسند رسالت را پير كرد و آن حضرت و اهل بيت عليهم السلام و شيعيان واقعى ايشان، شب و روز از هول و عاقبت كار و عقوبت پروردگار محزون و متفكر و بىهوش و بسيار مضطرب و مدهوش شدند، نجات دارى؟
تضرع امام على عليه السلام درباره مرگ
حديث ابو درداء را درباره حضرت اميرالمؤمنين بخوان كه بر آن معانى شاهد است و ببين كه ضرار مىگويد:
به خدا قسم كه اميرالمؤمنين را ديدم كه در محراب ايستاده، نزد پروردگار خود تضرع و استغاثه مىكرد، مانند كسى كه او را مار گزيده باشد و مىگريست، مانند كسى كه مصيبت عظيمى به او رسيده باشد و گويا در گوش من است كه مكرر مىفرمود:
آه، آه، از كمى توشه و طول سفر و وحشت و تنهايى؛ آه، آه از عظمت شدت اهوالى كه ناچار بايد وارد آن ها شد «6».
احوال ائمه و انبيا عليهم السلام در ساير كتب والسنه اخبار مشهور است و خلاصه آن ها در «مفتاح الجنان» مذكور است، پس تو خود را نزد خدا عزيزتر و گرامىتر مىدانى؟
شيعه واقعى
از خدا بترس و بر خود رحم كن و جزم بدان كه اگر به راستى از شيعيان بودى عمل مىكردى و فرامين اولياى خدا را به كار مىبستى و از كردار دشمنان اجتناب مىنمودى، امروز اسم دوستى ايشان، تو را از اصرار بر افعال شنيعه و شركت با دشمنان ايشان در اعمال فضيحه باز نداشت، پس در حفظ از چنان فزع اكبر و هول گيرو دار محشر و رفاقت و شراكت عاصيان ايشان در روز جزا كه لازمه هر عمل خطايى است، چگونه خاطر جمع مىتوان شد؟
از اين جهت حضرت امام باقر عليه السلام بنا به نقل «اصول كافى» در باب تقوا مىفرمايد:
اى جابر! آيا همين بس است كه تشيع را بر خود ببندد و دعوى محبت ما اهل بيت عليهم السلام بنمايد؟
واللّه شيعه ما نيست مگر كسى كه اطاعت خدا كند و پرهيزكار باشد؛ اى جابر! شيعيان ما شناخته نشوند، مگر به تواضع و بسيارى ياد خدا و نماز و روزه و رعايت حال همسايگان و فقرا و قرضالحسنه دادن و راستى در گفتار و تلاوت قرآن و زبان بستن از غير نيكى مردم، از اين خيالها و تصورات از راه حق دور مرو.. «7».
به اين مضمون احاديث بسيار است و از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت است كه فرمودند:
هر كه ما را دوست دارد، مىبايد به اعمال ما عمل نمايد و استعانت به ورع جويد كه بهترين معيشتهاست در امر دنيا و آخرت «8».
حضرت صادق عليه السلام مىفرمايد:
شيعه ما نيست كسى كه در زبان با موافق ما باشد ولكن در عمل مخالفت ما كند «9».
هر كه اميد چيزى دارد براى تحصيل آن سعى مىكند و هر كه از چيزى بترسد از آن فرار مىكند.
حقيقت اميد واقعى و غير واقعى را در وضع زارع ببينيد، وقتى اميد به محصول دارد سعى مىكند، زمين آماده مىكند، شخم و دانه مىافشاند و به انتظار نتيجه مىنشيند؛ اين اميد منطقى و در جاى خود صحيح است و در غير اين حال، اميد يك حالت سفيهانه و ابلهانه است.
امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
شيعه جعفر نيست، مگر كسى كه شكم و شهوت خود را با قدرت عفت از حرام حفظ كند و كوشش او در عبادت شديد باشد و براى خداى خود كار كند و اميد به ثواب و خوف از عقاب او داشته باشد، چون چنين افرادى را ببينيد، بدانيد كه از شيعيان من است «10».
جهان از پى شادى و دلخوشى است
|
|
نه از بهر بىداد و محنت كشى است
|
جهان غم نيارزد به شادى گراى
|
|
نه كز بهر غم كردهاند اين سراى
|
زبهر درم تند و بدخو مباش
|
|
تو بايد كه باشى درم گو مباش
|
مشو در حساب جهان سختگير
|
|
همه سختگيرى بود سخت مير
|
به آسان گذارى دمى مىشمار
|
|
كه آسان زيد مرد آسان گذار «11»
|
|
|
|
از حضرت رضا عليه السلام روايت شده:
اگر در مقام تميز شيعه برآييم، نيابيم ايشان را مگر وصف كنندگان به زبان و اگر امتحان كنيم، نيابيم مگر مرتد و اگر خلاصه و زبده كنيم ايشان را از هزار، يكى خالص نباشد، تا آن كه فرمود: بر مسندها تكيه مىكنند و مىگويند: ما شيعه على هستيم و نيست شيعه على، مگر كسى كه فعل او قولش را تصديق كند «12».
و از حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام مروى است كه: مردى به رسول خدا صلى الله عليه و آله گفت: فلانى به خانه همسايه نگاه مىكند و از ديدن نامحرم مضايقه ندارد، آن حضرت خشمناك شده فرمود: بياوريد او را، كسى گفت: يا رسول اللّه! او از شيعه شماست و اعتقاد به نبوت شما و ولايت على دارد و از دشمنان شما بيزارى مىجويد. فرمود: مگو آن شيعه ماست، پس به تحقيق دروغ مىگويد، آگاه باش! شيعه ما كسى است كه ما را در اعمال ما متابعت كند و آنچه ذكر كردى از اعمال ما نيست «13».
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در حديثى مىفرمايد:
شفاعت من در روز قيامت يك حقيقت است، پس هركه بدان ايمان نداشته باشد مشمول آن واقع نمىشود «14».
از ملاحظه كلام خدا و حجتهاى قوى او فريب نفس و شيطان را مخور و فرصت غنيمت دانسته، به زودى از خواب غفلت بيدار شو و جمعى كه ولايت ايشان را برخود بستهاى و آرزوى شفاعت آنان را دارى، با خود دشمن مكن، واى بر كسى كه شفعاى او خصماى او باشند، آن هم در روزى مثل روز قيامت و آن هم به خاطر دريدن پرده محارم حق و خيانت به شريعت و حبس حقوق مال، پس چه عظيم است حسرت و عقوبت آن بدبخت و غافلى كه سرمايه عمر را براى كسب سعادت به او دادند و او آن سرمايه الهيه را صرف اسباب خسارت و شقاوت ساخت، تا حدى كه سستى و كاهلى از امر آخرت بر او غالب شد، در حالى كه در اين مدت كوتاه عمر و فرصت اندك مىتوانست به درجات صالحان برسد و خويش را از عذاب سرمدى رهايى بخشد، تا كثافات سيئات و ناپاكىهاى نفس و نجاسات باطنى كه به هزار مرتبه بدتر از نجاسات ظاهرى است، به آب توبه و اشك ندامت پاك نسازى، قابل نعيم و لايق همنشينى پاكان و نيكان نگردى، چنان كه حضرت باقر عليه السلام فرمود:
داخل بهشت نمىشود مگر پاكان «15».
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- ذاريات (51): 56.
(2)- هود (11): 7؛ ملك (67): 2.
(3)- قيامت (75): 36.
(4)- نجم (53): 39.
(5)- صافات (37): 39.
(6)- نهج البلاغة: حكمت 77؛ المناقب: 2/ 103؛ بحار الأنوار: 70/ 128، باب 122، حديث 133.
(7)- الكافى: 2/ 74، باب الطاعة والتقوى، حديث 3؛ الأمالى، صدوق: 625، المجلس الحادى والتسعون، حديث 3؛ روضة الواعظين: 2/ 294.
(8)- الخصال: 2/ 614، حديث 10؛ بحار الأنوار: 68/ 174، باب 64، حديث 8.
(9)- بحار الأنوار: 65/ 164، باب 19، حديث 13؛ مشكاة الانوار: 70.
(10)- الكافى: 2/ 233، باب المؤمن وعلاماته، حديث 9؛ الخصال: 1/ 295، حديث 63؛ وسائل الشيعة: 15/ 251، باب 22، حديث 20425.
(11)- نظامى.
(12)- الكافى: 8/ 228، حديث يأجوج و مأجوج، حديث 290؛ مجموعة ورام: 2/ 152.
(13)- تفسير الامام العسكرى عليه السلام: 307، حديث 150؛ بحار الأنوار: 65/ 154، باب 19، حديث 11.
(14)- كنز العمال: 14/ 171.
(15)- الكافى: 2/ 270، حديث 7؛ بحار الانوار: 70/ 217، باب 137.
مطالب فوق برگرفته شده از
کتاب : عرفان اسلامی جلد هفتم