|||||| |
علی احمد پور نماز خوبان کتاب نماز خوبان (حکایات و داستانهایی از دانشمندان و فرزانگان) نویسنده : علی - احمد پور ترکمانی فصل اوّل نماز از دیدگاه فرزانگان و اندیشمندانفصل دوّم نماز اول وقتفصل سوّم نمازهای : جماعت - جمعهفصل چهارم: شب مردان خدا،فصل پنجم با محرمان خلوت اُنسفصل ششم رازها و اشاره هامقدمهنماز؛ یک کارخانه انسان سازی و پرواز در بی نهایت و رسیدن به خوبیهاست. فصل اوّل نماز از دیدگاه فرزانگان و اندیشمندان
1- نماز یک کارخانه انسان سازیحضرت امام خمینی(ره) : 2- نماز ارتباط صمیمانه میان انسان و خدامقام معظم رهبری حضرت آیت ا... خامنه ای: 3- قیام بر نمازسیّد بن طاووس(ره) (589 - 664 ه .ق): 4- نماز و شیعهعلاّمه سیّد محمّد حسین طباطبائی(ره) فرمود: 5- شاگرد نمازبو علی سینا (370 - 427 ه .ق) پنج ساله بود که پدرش چون از او هوش و ذکاوتی عجیب مشاهده کرد به تعلیم و تربیتش همّت گماشت. و پیش معلم دانشمندی برد تا به وی قرآن و اصول دین بیاموزد. بو علی به خواندن علم ادب، و صرف و نحو و لغت... مشغول گشت و هم زمان به حفظ قرآن کریم روی آورد و قبل از ده سالگی به اینکار توفیق یافت و حافظ کل قرآن شد. سپس در نزد اساتید دیگری به تحصیل ریاضیات پرداخت و حساب، جبر، مقابله، هندسه را فرا گرفت. و در نزد استادی دیگر به تحصیل فقه پرداخت و آن را نیکو فرا گرفت، در نزد استاد ابو عبدالله ناتلی شروع به خواندن فلسفه نمود و بعد از اندکی همانند استادش و بالاتر از او گشت چنان که در حین درس از استاد اشکال می گرفت و استاد از جواب باز می ماند و او خود جواب را تشریع می کرد. تا جائی که اساتید از شرکت در کلاس او را کفایت نمودند و گفتند که خود مطالعه کن و اگر نتوانستی مسائلی را حل نمایی با ما در میان بگذار. 6- حقیقت نمازسخن ابو حامد امام محمّد غزالی( 405 - 505 ه .ق) در مورد حضور قلب در نماز: 7- گویا پروردگارت را می بینی ...حکیم و محدث بزرگ ملاّ محسن فیض کاشانی(ره) (1007 - 1091 ه .ق): 8- نماز، همه اش، نمازآیة ا... اراکی(ره) (1312 - 1415 ه .ق): 9- نماز اوج بندگیآیة ا... بهاءالدینی(ره) (1287 - 1376 ه .ق): 10- نظر فلاسفه اسلامی درباره عبادتفلاسفه اسلامی گفته اند: عبادت خداوند متعال منحصر در سه نوع است. 11- صورت اجتماعی نمازعلامه محمد اقبال لاهوری نویسنده و شاعر و فیلسوف پاکستانی(1877 - 1938 م): 12- نماز بازیابی فطرت پاکدکتر حداد عادل در سینمار نماز در مشهد: 13- دین اسلام، دین جهانیهراس لیف دانشمند مشهور اروپائی: 14- یک تجربه مهّمدیل کارنگی نویسنده مشهور آمریکائی (1888 - 1955 م) در مورد خاطرات خود می نویسید: 15- نماز چیست؟سخن شهید آیة ا... دکتر محمّد حسین بهشتی(ره) (1307 - 1360 ه .ش): 16- نماز روح وحدت و یگانگیدانشمند شهیر اروپائی آقای هیل:** این دانشمند مشهور اروپائی، قبلاً از رهبران حزب کمونیست بود پس از تحقیق دین مسیحیت را بگزید و سپس در پی تحقیقات عمیق به دین اسلام مشرّف گردید.*** 17- نماز شدن انسانمرحوم دکتر علی شریعتی(ره) (1312 - 1356 ه .ش): 18- نماز اتصال به قوه محرکه پایان ناپذیرالکسیس کارل (1873 - 1944 م)نویسنده مشهور کتاب انسان موجود ناشناخته: 19- آهنگ آسمانی اذانپروفسور ژول لابوم (1791 - 1868 م) پژوهشگر علوم اسلامی با بیش از 30 سال سابقه از فرانسه: 20- نماز سنبل عبادت و بندگیالکسیس کارل: 21- از فراز هزاران مسجدویل دورانت(1858 - 1928 م) مورّخ و دانشمند شهیر آمریکائی: 22- نماز مهمترین وسیله ایجاد آرامش در روانپروفسور توماس هایس لوپ: فصل دوّم نماز اول وقت
23- معنای لغوی و عرفانی نمازمعنای لغوی نماز صلوة: 24- رازهای وضورسول خدا صلی الله علیه و آله بعد از نماز صبح بین الطلوعین، در مسجد می نشستند و به سؤالات مردم پاسخ می دادند. روزی دو نفر نوبت گرفتند تا در محضر حضرت سؤالاتی مطرح کنند. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: من بگویم شما برای چه آمده اید یا شما خود می گوئید؟ عرض کردند یا رسول ا... شما بفرمائید؟ فرمودند: یکی برای یاد گرفتن مسائل حج آمده است و دیگری برای سئوال و آموختن مسائل وضو گرفتن. آنگاه جواب سؤال ها را چنین بیان فرمودند: 25- برکات نماز اول وقتاز رسول اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده که نماز برای میّت در قبر بصورت شخص نورانی خوش سیما ظاهر می شود، انیس و مونس او در قبر می شود و آتش جهنم را از او دفع می کند. 26- الله اکبر در نمازنماز با گفتن الله اکبر شروع می شود و اموری را برای نمازگزار حرام می کند. مانند خوردن و آشامیدن و حرف زدن، لذا به تکبیر اول نماز تکبیرة الاحرام می گویند. 27- نماز و شفاعت اهل بیت«عَنْ اَبِی بَصیر قالَ دَخَلْتُ عَلی اُمّ حَمیدَة أَعزیها بِاَبِی عَبْدالله عَلیه السلام فَبکت وَ بَکیتَ لِبُکائِها ثُمَّ قالَتْ: یا اَبا مُحَمد لَو رَاَیْتَ اَبا عبداللهِ علیه السلام عِند الموتِ لَراَیتَ عَجَباً فَتَحَ عَینیهَ ثُمَّ قالَ اِجْمَعُوا لی کُلَّ مَنْ بَینی وَ بَینُه قَرابَهُ قالَتْ فَلَمْ نُتْرِکْ اَحَداً اِلا جَمعناهُ قالَتْ فَنَظَرَ اِلَیهم ثُمَّ قالَ: اِنَّ شَفاعَتَنا لاتَنالُ مُستّخِفَا بِالصلاةِ». 28 - بهترین وسیله بعد از شناخت نماز استمعاویه بن وهب سئَلتُ ابا عبدالله علیه السلام : 29- غفلت دل در نمازابو حامد محمد غزالی: 30- نماز عصاره همه عباداتسخن حکیم فرزانه، حسن زاده آملی: 31- حقیقت نمازشیخ حسنعلی اصفهانی(ره) (1279 - 1361 ه .ق): 32- وصیّت لقمان حکیم به فرزندشلقمان حکیم به فرزندش وصیت کرد و فرمود: که ای فرزند، چهار صد پیغمبر را ملاقات کردم و چهار هزار کلمه حکمت از آنها یاد گرفتم و از آن چهار هزار کلمه، چهار صد کلمه را اختیار کردم و از آن چهار صد کلمه، چهل کلمه را، و از آن چهل کلمه، هشت کلمه را اختیار کردم و آن هشت کلمه این است: 33- توصیه های نورانیآیة ا... سیّد حسن مدرس(ره) (1287 - 1356 ه .ق): 34- دوران طلبگییکی از علماء به آیة ا... میرزاجواد آقا تهرانی ( 1368 ه .ش) نقل کرد که در دوران تحصیل در حوزه علمیه قم گاهی بعضی از دوستان حاج آقا روح الله (امام(ره) ) به ایشان اصرار می ورزیدند که یک روز تعطیلی برای گردش به خارج از شهر بروند که استراحتی بنمایند. ولی آقا قبول نمی نمودند و گاهی که اصرار به حّد بالایی می رسید با دو شرط قبول می نمودند که بیایند: 35- سفارش نماز اول وقتآیة ا... بهاءالدینی (1287 - 1376 ه .ش) که خود در دریای بیکران کوثر علوم و معارف اهل بیت - علیهم السلام - جان و نفس خویش را به زینت کمالات و اخلاق حسنه آراسته اند، در سفارش سلوکی به سالکان راه خدا همیشه تاکید داشتند که: «بنده خدا باشید، خالص شوید، به خدا تقرّب جویید». 36- امتحانآیة ا... سیّد محسن امین جبل عاملی(ره) (1284 - 1371 ه ق) در دمشق مکتبی داشت که دانشجویان شیعه در آنجا تحصیل می کردند و مدرسه تحت نظر ایشان اداره می شد. 37- بگذارید نماز بخوانمسالهای پیش از پیروزی انقلاب، روزی باتفاق یکی از پسر عموهایم در یکی از خیابانهای تهران ایستاده، منتظر تاکسی بودیم. قریب نیم ساعت ایستادیم، هر چه تاکسی می آمد یا پر از مسافر بود یا نگه نمی داشت. خسته شدیم، ناگاه یک تاکسی آمد و توقف کرد و به ما گفت: بفرمائید؛ سوار شوید. هر جا می خواهید بفرمائید تا شما را برسانم. ما سوار شدیم و مقصدمان را گفتیم. در میان راه من به پسر عمویم گفتم: شکر خدای را که در تهران یک راننده مسلمانی پیدا شد که به حال ما رقّت کرد و ما را سوار نمود. راننده شنید و گفت: آقایان تصادفاً من مسلمان نیستم و ارمنی هستم. گفتم: پس چطور ملاحظه ما را نمودی. گفت: اگر چه مسلمان نیستم، امّا به کسانیکه عالم مسلمانها هستند و لباس اهل علم در بر دارند عقیده مندم و احترامشان را لازم می دانم. بواسطه امری که دیدم، پرسیدم: چه دیده ای؟ گفت: سالی که مرحوم آیة ا... حاج میزرا صادق آقا مجتهد تبریزی (1274 - 1315 ه .ق) را به عنوان تبعید از تبریز به کردستان «سنندج» حرکت دادند، من راننده اتومبیل ایشان بودم. در میان راه نزدیک به درخت و چشمه آبی شدیم. آقا فرمودند: اینجا نگهدار، تا نماز ظهر و عصر را بخوانم. سرهنگی که مأمور ایشان بود، به من گفت: اعتنا نکن و برو، من هم اعتنائی نکرده رفتم. تا نزدیکی آب رسیدم، ناگهان ماشین خاموش شد، هر چه کردم روشن نگردید. پیاده شدم تا سبب خرابی آنرا بدانم. هیچ نفهمیدم، ماشین عیب و ایرادی نداشت. امّا روشن نمی شد. آقا فرمود: حالا که ماشین متوقف است بگذارید نماز بخوانم. سرهنگ ساکت شد و آقا مشغول نماز گردید. من هم سرگرم باز کردن آلات ماشین شدم. هنگامی که آقا از نماز فارغ شد و در ماشین نشستند با یک استارت ماشین روشن گردید و راه افتادیم...** داستانهای شگفت، ص 42، خاطره از حاج آقا معین شیرازی.*** 38- قبله منزل امام در نوفل لوشاتوامام وقتی وارد نوفل لوشاتو شدند، از اول سؤال کردند که قبله کدام طرف است. خود آنهائی که مسیحی بودند نمی دانستند. مسلمانها هم که آنجا ساکن نبودند تا بدانند و چون نمی شد نماز را به تأخیر بیاندازند، جهت قبله را پیدا کردند و به جهت قبله، نماز گذاردند. عصر امام مرا صدا زدند و فرمودند: که این قبله نما را بگیرید، چون قبله نما هم درست نشان نمی داد و انحراف داشت. بر این اساس فرمودند: که این را ببرید در مسجد پاریس مشخص کنید که این قبله نما قبله مسجد پاریس را چگونه نشان می دهد. همان جهت را حفظ کنید و بیائید این جا، قبله این جا را مشخص کنید. 39- دو رکعت عشقامام(ره) برای من تعریف کردند: توی راه من گفتم که نماز نخوانده ام. یک جایی نگهدارید که من وضو بگیرم. گفتند: ما اجازه نداریم. گفتم: شما که مسلح هستید و من اسلحه ندارم. به علاوه شما همه با هم هستید و من یک نفرم. کاری که نمی توانم بکنم. گفتند: ما اجازه نداریم. 40- علامه الهی(ره)آیة ا... حسن زاده آملی در مورد استاد خود علامه میرزا مهدی الهی قمشه ای(ره) (1318 - 1393) می نویسد: 41- احمد ظهر شده؟روزی که شاه فرار کرد ما در پاریس در نوفل لوشاتو بودیم، پلیس فرانسه خیابان اصلی نوفل لوشاتو را بست، تمام خبرنگاران کشورهای مختلف آنجا بودند. 42- گنج اهل دلحاج شیخ حسنعلی اصفهانی علیها السلام (1279 - 1361 ه .ق) چهار روز قبل از ارتحال به فرزندش فرمود: من صبح یکشنبه خواهم مرد...اکنون ترا به این چیزها سفارش می کنم: 43- نماز عشاء برفراز دارمدّرس پس از نُه سال اسارت در خواف، بدنبال اجرای نقشه رضاخان، روانه کاشمر(از توابع استان خراسان در 219 کیلومتری مشهد) شد. حوالی، غروب بیست و هفتم ماه رمضان سال 1351 ه .ق (دهم آذر 1316 ه .ش) سه مأمور به نامهای جهانسوزی، مستوفیان، و خلج (سر پاسبان کاشمر) به عنوان دیدار به نزد مدّرس که در خانه نجّاری اقامت داشت روانه شدند. 44- نماز اول وقتامام(ره) به نماز اول وقت خیلی علاقه داشتند. در آخرین روز تقریباً ساعت ده شب، نماز مغرب و عشاء را با اشاره خواندند. همه امیدها قطع شده بود و دکترها تقریباً همه چیز را تمام شده می دانستند. امام در حالت بیهوشی بودند که یکی از پزشکان بالای سرشان رفت و برای اینکه شاید به وسیله نماز بشود آقا را به هوش آورد. گفت: آقا! وقت نماز است. همین را که گفت، آقا یک لحظه چشمان خود را تکان داد و در همان حالت بیهوشی نمازشان را با اشاره خواندند. از صبح آن روز هم مرتب از ما سؤال می کردند که: چقدر به ظهر مانده؟ چون خودشان ساعت دمِ دستشان نبود و آن قدرت را نداشتند که به ساعت نگاه کنند، یک ربع به یک ربع از ما می پرسیدند. نه به خاطر اینکه نمازشان قضا نشود، به خاطر اینکه نماز را اول وقت بخوانند.** مجله زن روز، ش 1267، خرداد 1369، خاطره از خانم نعیمه اشرافی نوه حضرت امام.*** 45- پند استادعلاّمه طباطبائی(ره) و آیة ا... شیخ محمّد تقی بهجت از استاد خود مرحوم آیة ا... قاضی ره (1258 - 1366 ه .ق) نقل نمودند که فرمود: «اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد، مرا لعل کند!...»**در محضر بزرگان، ص 99.*** 46- بر آستان جانانعمل جراحی انجام شد و خطر عمل تا آن موقع مهار شده بود. همه از نهایت توانایی خود استفاده کرده بودند. شوق و خوشحالی از گذشتن این مرحله در سیمای همه جاری بود... امام بلافاصله پس از بهوش آمدن با وجود ضعف شدید عارض شده، وقت نماز را سؤال کرد و اشاره کرد که یکی از آقایان عمامه اش را ببندد و محاسن ایشان را شانه بزند. همه مبهوت بودیم. خدایا این چه بنده عاشقی است؟ چقدر در حضور خداوند ادب را مراعات می کند... در بیمارستان، ایّام بستری در هر فرصت که برای غذا دادن به ایشان می رفتیم توصیه های اخلاقی را فراموش نمی کردند. چندین بار به من و همشیره ها می فرمود: راه آخرت سخت است، گناه نکنید، ترک گناه آسانتر از عذاب خداست، و می فرمود: نماز را حتی اگر در پیاده رو خیابان باشد اول وقت بخوانید.** فصل سبز، خانم صدیقه مصطفوی دختر حضرت امام ره، ص 48 و 49.*** 47- مواظبت بر نماز اول وقتدر این اواخر حیات مبارک امام ره که برای نماز جماعت خدمت ایشان می رسیدیم، خیلی راضی به اینکار نبودند، و می فرمودند: چون من با سختی بلند می شوم و می نشینم شما ناراحت می شوید، نماز خود را بخوانید. 48- مسیح کردستان** سردار رشید اسلام محمد بروجردی (1333 - 1362 ه .ش) بعد از سالها تلاش و جهاد، عاقبت در مسیر جاده مهاباد نقده به همراه عده ای دیگر از همرزمانش به آرزوی دیرینه اش نائل و به خیل شهدای اسلام پیوست. ***همسر فداکار سردار رشید اسلام محمد بروجردی (1333 - 1362 ه .ش) در مورد مواظبت بر نماز اول وقت ایشان می گوید: 49- بعد از نمازروزی حدود ظهر در محضر شهید بزرگوار رجائی(ره) (1360 ه .ش) بودم. صدای اذان شنیده شد. در حالی که ایشان از جایشان حرکتی کرده و می خواستند خود را برای اقامه نماز آماده کنند، در زده شد و خدمتگزار وارد اتاق شد و گفت: غذا آماده است، سرد می شود، اگر اجازه می فرمایید بیاورم. شهید رجائی فرمودند: خیر، بعد از نماز. 50- عروجیک ماه از عملیات سخت و طاقت فرسای والفجر 8 می گذشت. یک روز ساعتی از غروب گذشته، جواد آقا آب از سر و رویش می چکید که آمد پشت خاکریز. بی سیم چی او در حال نماز بود. گفت: ناصر جان! اگر صدای بی سیم در آمد، جوابش را بده تا من نماز بگذارم. 51- سرباز نمازدر یکی از روستاهای فیروز کوه جلسه بزرگداشت شهداء برپا بود و شهید امیر سپهبد صیاد شیرازی به عنوان سخنران دعوت شده بود. 52- قبله پنهاندر اوایل اسارت، ما را از «العماره» به بغداد انتقال دادند و یک راست به سازمان امنیت (استخبارات) بردند. وقتی به آنجا رسیدیم، موقع خواندن نماز بود، امّا عراقیها اجازه این کار را به ما نمی دادند. ناچار روی زمین نشستیم و برای اینکه نگهبانان متوجه نشوند، نماز را به صورت نشسته خواندیم. آن هم در چهار زاویه مختلف. چرا که حتی جرأت پرسیدن جهت قبله را از مأمورین عراقی نداشتیم.** نماز در اسارت، ص 15، خاطره از برادر آزاده رمضانعلی زارعی. *** 53- گوشه کلاسقبل از انقلاب بود، توی دبیرستان اجازه نمی دادند نماز بخوانیم. جایی هم برای این کار نبود. با چند نفر از بچه ها پنهانی گوشه کلاس روزنامه پهن می کردیم و نمازمان را همان جا می خواندیم. 54- مسابقه و نماز اول وقتاو از همان سنین کودکی به نماز اول وقت اهمیت می داد و فضیلت نماز اول وقت را با هیچ چیز دیگر عوض نمی کرد. در دوران جوانی که به ورزش کشتی می رفت روزی برای انجام مسابقات به اتفاق هم به سالن رفتیم. مسابقات فینال بود، در میان جمعیت به تماشا نشسته بودم که چند نفر از رقیبان با هم مبارزه کردند. نوبت به عباس **برادر عباس حاجی زاده بعدها در یکی از عملیاتها به فیض شهادت نائل آمد.*** رسید. چند بار نام او را برای مبارزه خواندند، امّا او حاضر نشد. تا این که دست رقیب او را به عنوان برنده مسابقه بالا بردند. نگران شدم به خودم می گفتم: یعنی عباس کجا رفته؟ در جستجوی او بودم نگاهم به او افتاد که از درب سالن وارد می شد. جلو رفتم و گفتم: کجا بودی؟ اسمت را خواندند، نبودی؟ 54- مسابقه و نماز اول وقتاو از همان سنین کودکی به نماز اول وقت اهمیت می داد و فضیلت نماز اول وقت را با هیچ چیز دیگر عوض نمی کرد. در دوران جوانی که به ورزش کشتی می رفت روزی برای انجام مسابقات به اتفاق هم به سالن رفتیم. مسابقات فینال بود، در میان جمعیت به تماشا نشسته بودم که چند نفر از رقیبان با هم مبارزه کردند. نوبت به عباس **برادر عباس حاجی زاده بعدها در یکی از عملیاتها به فیض شهادت نائل آمد.*** رسید. چند بار نام او را برای مبارزه خواندند، امّا او حاضر نشد. تا این که دست رقیب او را به عنوان برنده مسابقه بالا بردند. نگران شدم به خودم می گفتم: یعنی عباس کجا رفته؟ در جستجوی او بودم نگاهم به او افتاد که از درب سالن وارد می شد. جلو رفتم و گفتم: کجا بودی؟ اسمت را خواندند، نبودی؟ فصل سوّم نمازهای : جماعت - جمعه
55- سجاده سرخروز جمعه 20 شهریور 1360، روز دیگری در شهر تبریز بود. آیةا... مدنی نیز در آن روز حال و هوای دیگری در ایراد خطبه ها داشت. مردم مسلمان مشتاق ملاقات حق، از سراسر شهر به سوی مصلای نماز جمعه سرازیر شده بودند تا به نغمه های با سوز و گداز این مرد بزرگ گوش جان بسپارند. آن روز هیچ کس نمی دانست سیّدی که هم اکنون در جلو دیده گانشان چون موجی ناآرام می خروشد لحظاتی بعد به اقیانوس جاوید آخرت می پیوندد و برای همیشه در دل دریای سعادت آرام می گیرد. هر لحظه که می گذشت رُخسار این مسافر بهشتی افروخته تر می شد، و نور شهادت بر پیشانی اش بیشتر می درخشید و سکوت حاکم بر زمان آرامشی قبل از طوفان را برای مردم، و آرامشی ابدی را برای آن فریادگر رقم می زد. مدنی همچنان می گفت و می نالید، فریادش اوج می گرفت و دوباره بر فرق دشمنان انقلاب فرود می آمد. از تقوا می گفت و به پارسایی می خواند، از کربلا می گفت و به عاشورا می خواند... زمانی نگذشت که خطبه ها تمام شد و مدنی قامت به نماز بست. خدایا! چه اتفاقی خواهد افتاد؟ برای هیچ کس معلوم نبود، امّا هر لحظه که سپری می شد نه تنها تاریخ تبریز، بلکه تاریخ خونبار تشیّع خود را برای ثبت حادثه ای بزرگ و ناگوار آماده می کرد. 56- در دانشگاه الازهراءوقتی امام موسی صدر در سال 1338 شمسی وارد کشور لبنان شد به شهر (صور) آمد و نخستین فعالیت خود را با اقامه نماز جماعت در مسجد جامع آن شهر آغاز کرد. او از این راه در مدّت کوتاهی به موفقیتهای بزرگی دست یافت. 57- این نماز را ترک نکنآن روزی که بنای کشف حجاب شد، رضاخان دستور داده بود افرادی که جزء روساء بودند مثل رئیس نظمیه و غیره باید اول کشف حجاب کنند. هر شب نوبت یکی بود، مثلاً امشب رئیس نظمیه، شب دیگر رئیس امنیّه، شب دیگر شهرداری، و هر شبی یکی بود شب به شب . آن وقت زن آن رئیس مکّشفه می شد و اطراف او را زن ها می گرفتند. زمانی که آیة ا... العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری (1274 - 1355 ه .ق) می خواست برای نماز مغرب و عشاء به حرم برود. در خیابان تظاهر می کردند که جای سوزن انداختن نبود. حاج شیخ طبق معمول هر شب باید از توی این جمعیت برای نماز مغرب و عشاء عبور کند. و این مراسم مخصوصاً همان وقتی اجرا می شد که زمان عبور ایشان بود. خودش فرمود: من که دیدم این وضعیّت است، فکر کردم رفتن به نماز مغرب عشاء را ترک کنم. من که نمی توانم نهی از منکر کنم و باید از اینجا هم عبور کنم. و اینها هم سر راه من این کار را می کنند. اگر حرف نزنم تقریر می شود، می گویند: پس اینکارها را قبول کرده! اگر حرف بزنم چطور با این شخص حرف بزنم! پس بهتر است که به نماز نروم. این چه نمازی است که من بروم. این فکر را با هیچ کس در میان نگذاشتم، خودم عهد کردم که نروم. طرف عصر که در اطاق خوابیده بودم دیدم درب باز شد و سیّدی با محاسن بلند آمد و گفت: این نماز را ترک نکن! من به این جهت دلم محکم شد.** مجله حوزه، مصاحبه با آیة ا... اراکی ره، شماره 12.*** 58- شصت سال تلاش برای احیاء نماز جماعتآیة ا... مرعشی نجفی (1315 - 1411 ه .ق) سخت مقیّد بود که نمازهای خویش را در وقت فضیلت و با جماعت برگزار کند. در برخی از یادداشتهای سالهای قبل چنین نوشته است: هنگامی که در قم سکونت کردم صبحها در حرم حضرت معصومه علیها السلام اقامه جماعت نمی شد و من تنها کسی بودم که این سنّت را در آنجا رواج دادم و از شصت سال پیش به این طرف صبح زود و پیش از باز شدن درهای حرم مطهّر و زودتر از دیگران می رفتم منتظر می ایستادم. این انتظار گاهی یک ساعت قبل از طلوع فجر بود، تا خدّام درها را باز کنند. زمستان و تابستان نداشت. در زمستانها، هنگامی که برف همه جا را می پوشاند، بیلچه ای کوچک به دست می گرفتم و راه خود را به طرف صحن باز می کردم تا خود را به حرم مطهّر برسانم. در آغاز خود به تنهایی (در حرم نماز) می خواندم، تا پس از مدّتی یک نفر به من اقتدا کرد و پس از آن کم کم افراد دیگری اقتدا کردند و به این ترتیب نماز جماعت را در حرم مطهّر آغاز کردم و تا امروز که شصت سال از آن تاریخ می گذرد، ادامه دارد. آهسته آهسته ظهرها و شبها نیز اضافه شد و از آن پس روزی سه بار در مسجد بالا سر حضرت معصومه علیها السلام و صحن شریف نماز جماعت می خواندم.** شهاب شریعت، ص 282.*** 59- سفارش به نماز جماعتاین حکایت را 37 سال قبل آیة ا... العظمی مرعشی(ره) برای یکی از خواص نزدیک خویش نقل کرده و اکیداً سفارش نموده بود که تا من زنده هستم برای کسی نقل نکن. 60- در حال نماز جماعتروزی سیّد رضی صاحب نهج البلاغه (359 - 406 ه ق) در نماز جماعت به برادرش، سیّد مرتضی (355 - 436 ه ق) اقتدا کرده پشت سر او به نماز ایستاد. چون به رکوع رفتند، سیّد رضی نماز را فرادی کرده و از نماز جماعت جدا شد، بعد از نماز از او سؤال کردند: چرا نماز جماعت را تا آخر ادامه ندادی؟ 61- آئین ره یافتگانآیة ا... بروجردی (1292 - 1380 ه .ق) در سفر به مشهد، مرحوم آیة ا... حاج علی اکبر نهاوندی (متوفی 1369 ه .ق) از ایشان خواست که به جای وی نماز جماعت اقامه کند. ایشان هم بعد از اصرار پذیرفتند و ماه رمضان را در مکان آیة ا... نهاوندی نماز جماعت خواندند. 62- مواظبت بر نمازروزی ملاّ عبدالله شوشتری به دیدن شیخ بهایی(ره) (953 - 1030 ه .ق) رفت ساعتی با وی به گفتگو پرداخت. در این موقع صدای اذان بلند شد. شیخ بهائی فرمود: در همین جا نماز بخوانید تا ما هم به شما اقتدا کنیم و از فیض نماز جماعت بهره مند گردیم. 63- این هماهنگ، این اتّحادمُفتی و رئیس دانشگاه (الازهر) مصر، در سالها پیش از انقلاب به حوزه علمیه قم وارد شد. در ضمن مذاکراتش با یکی از مراجع تقلید، عالم بزرگ از او سؤال کرد که ما در سرزمینهای خودمان مبتلا هستیم با موج مادیت و بی دینی و پراکندگی، شما در سرزمینتان در مقابل این گرفتاری چه می کنید؟ می خواهم تجربیات شما را بدانم تا مسلمانها از تجربیات همدیگر استفاده کنند. 64- مردی از تبار پاکانروزی شیخ جعفر کاشف الغطاء (1294 - 1373 ه .ق) مبلغی بین فقرای اصفهان تقسیم کرد و پس از اتمام پول ها به نماز جماعت ایستاد. 65- نماز جماعت بعد از چهل سالگییکی از شاگردان علامه طباطبائی: از همان زمان طلبگی ما در قم، که من زیاد به منزلشان می رفتم، هیچگاه نشد علاّمه(ره) بگذارد ما با ایشان به جماعت نماز بخوانیم. و این غصّه در دل ما مانده بود که ما جماعت ایشان را ادراک نکرده ایم، تا در ماه شعبان 1401 ه .ق که به مشهد مشرّف شدند و به منزل ما وارد شدند. ما اطاق ایشان را در کتابخانه قرار دادیم تا با مطالعه هر کتابی که بخواهند روبرو باشند. تا موقع نماز مغرب شد. من سجّاده برای ایشان و یکی از همراهان که پرستار و مراقب ایشان بود پهن کردم و از اطاق خارج شدم که خودشان به نماز مشغول شوند و سپس من داخل اطاق شوم و به جماعت اقامه شده اقتدا کنم. چون می دانستم که اگر در اطاق باشم ایشان حاضر برای امامت نخواهند شد. قریب یک رُبع ساعت از مغرب گذشت، صدائی آمد، و آن رفیق همراه، مرا صدا زد، چون آمدم، گفت: ایشان همینطور نشسته و منتظر شما هستند که نماز بخوانند. 66- سیّد جوانمرحوم آیة ا... سید ابوالحسن رفیعی(ره) (1315 - 1396 ه .ق) مدّتی که در تهران بودند در مسجد جمعه تهران برای نماز مغرب و عشاء اقامه جماعت می نمود و این قضیه تقریباً مربوط به بیش از 50 سال قبل است. آیة ا... رفیعی به طور منظم به نماز جماعت نمی آمدند، (امام خمینی) در آن وقت در تهران بود، و در نماز جماعت آیة ا... رفیعی شرکت می نمود. شبی که ایشان دیر آمدند امام در میان جمعیت برخاست و خطاب به مردم چنین گفت: بیائید با هم به آقا بگوییم به طور منظم و مرتّب سر وقت تشریف بیاورند، این گونه که ایشان می آیند وقت بسیاری از مردم تضییع می گردد، همه با هم به آقا اعتراض می کنیم. 67- عمل به احتیاطمحدّث بزرگ آیة ا... حاج شیخ عباس قمی (1293 - 1359 ه .ق) (صاحب کتاب شریف مفاتیح الجنان) را به مشهد دعوت کرده بودند. شیخ در آنجا منبر می رفت و هر روز در مسجد گوهر شاد نماز جماعت می گذارد، جمعیت بسیار از مردم مشهد و زائران در جماعت او شرکت می نمودند، شبی نماز مغرب را خواند، پس از نماز مغرب، نماز عشاء را به جماعت نخواند و حرکت کرد. 68- لحظه های سبزشیخ جعفر کاشف الغطاء (1294 - 1373 ه .ق) مرجع بزرگ و محقق عالیقدر شیعه، در یکی از مساجد نجف اشرف اقامه نماز جماعت می نمود و در ظهر یکی از روزها، مردم به مسجد آمدند و در صفوف جماعت در انتظار آمدن آقا نشستند، ولی آمدن او طول کشید و آنها برخاستند و نماز خود را فرادی خواندند. در بین نماز شیخ جعفر به مسجد آمد و دید مردم فرادی نماز می خوانند، بسیار ناراحت شد و آنها را سرزنش کرد و گفت: آیا در میان شما یک نفر مورد اطمینان نیست که هر گاه من به مسجد نرسیدم به او اقتدا کنید، و نماز را به جماعت بخوانید؟! در این حال، چشمش به مرد تاجر نیکوکاری افتاد که (نزد شیخ جعفر مورد وثوق بود)، دید در گوشه ای از مسجد نماز می خواند. نزد او رفت و به او اقتدا نمود. مردم نیز به پیروی از شیخ، صفها را منظم کرده و به آن تاجر صالح، اقتدا کردند. آن تاجر احساس کرد که شیخ و مردم به او اقتدا کرده اند، بسیار شرمنده شد. از طرفی شرعاً نمی توانست نماز خود را قطع کند. نماز را با زحمت به پایان رساند، بعد از نماز فوراً برخاست که به کناری برود، آمد که دست شیخ را ببوسد، شیخ دست او را گرفت و اصرار کرد که باید نماز عصر را نیز بخواند و او قبول نمی کرد، سرانجام شیخ گفت، یا باید نماز جماعت را تو بخوانی و ما به تو اقتدا کنیم، و یا باید دویست لباس شامی به اینجا (برای فقرا) بیاوری. آن تاجر با خوشحالی گفت: حاضرم آن لباسها را به اینجا بیاورم و امامت نماز جماعت را قبول نکنم. شیخ گفت: باید قبل از نماز آن لباسها را بیاوری. تاجر قبول کرد و شخصی را فرستاد و آن لباسها را از مغازه اش به مسجد آورد و شیخ جعفر آن لباسها را میان فقرا تقسیم نمود. سپس برخاست و اقامه نماز جماعت را کرد و مردم نماز عصر را با امامت شیخ بجای آوردند.** داستانها و پندها، ج نهم، ص 71.*** 69- عمل به تکلیف در همه حالشبی که ما می خواستیم به کویت برویم با برادران جلسه گرفتیم که ویزا بگیریم، ولی می بایست از کویت بگیریم. من با یکی از برادران در کویت تماس گرفتم و او به نام «روح الله مصطفوی» دو عدد ویزا گرفت و شبانه بوسیله ماشین یکی از برادران (قرار شد به کویت برویم) حرکت کردیم. 70- شمع جمعدر یکی از روزهای سرد زمستانی دوران انقلاب مسئولان زندان برای آزار و اذیت زندانیان پتوهای آنها را گرفتند و به هر کدام یک پتو دادند که از آن، هم زیرانداز و هم روانداز استفاده کنند. هیچ کس نمی توانست از شدّت سرما بخوابد. ساعت ده شب آیة ا... حسین غفاری (1335 - 1394 ه .ق) به پشت دَرِ زندان رفت و دَر را محکم زد. چپی ها و مجاهدین هم ایستاده بودند. همه جا سکوت و هیچ کس اعتراضی نداشت. 71- مرگ امام جماعت از خبر گناه مأمومدر اوائل حکومت قاجاریه، حکومت استبدادی قاجار، یک شخص را برای استانداری شیراز انتخاب کرد. استاندار عده ای از رجال مملکت را در جشنی دعوت کرد و یهودیان محل را نیز دعوت نمود و مجلس عیش و نوش و رقص و ساز و آواز تشکیل داد. یکی دو نفر از افرادی که در نماز جماعت آیة ا... حاج میرزا حسین یزدی شرکت می کردند در آن جلسه شرکت نمودند. وقتی این خبر را به میرزا حسین یزدی رسانیدند، روز جمعه پس از نماز ظهر روی پله منبر نشست و بسیار گریست و گفت: شنیدم از مسجدی ها در جلسه عیّاشی یهودیان شرکت نموده اند، اگر شما مسلمان هستید چرا خلاف دستور خدا، رفتار می کنید؟ شما جان مرا به خطر انداختید، و از دیشب خوابم نبرده است. 72- توصیه های امام(ره)قبل از آنکه امام تبعید بشود صاحب یکی از کارخانجات بزرگ در تهران که مسجدی ساخته بود. از امام تقاضا کرد که برای تبلیغ و امامت جماعت یک مبلغ اعزام کنند. امام ابتدا با اکراه این موضوع را پذیرفتند و پس از تعیین یک روحانی در هنگام اعزام به او فرمود: وظیفه شما علاوه بر تبلیغ و امامت این است که دو موضوع را از یاد نبرید! 73- پرواز تا بی نهایتمیرزا جواد آقا تهرانی ( 1368 ه .ش) هیچ گاه در محرابی به عنوان امام جماعت نایستادند، مگر زمانی که در جبهه های جنگ حضور داشتند. خود ایشان نقل می فرمودند: 74- اقامه نماز جماعتبعد از شهادت حاج آقا مصطفی(ره) همان روز ظهر، صدای اذان بلند شد. امام بلند شد و تشریف برد وضو گرفت و فرمود: من می روم مسجد. گفتم: به یکی از خادمها، که زود برو و به خادم مسجد بگو سجاده را پهن کند. او به مسجد رفت و دیده بود خادم مسجد نیست. و اصلاً کسی احتمال نمی داد امام آنروز با این عظمت و بزرگی مصیبت، برای اقامه نماز جماعت به مسجد بروند. وقتی مردم فهمیدند که امام به مسجد می آید جمعیت یک دفعه از همه طرف به مسجد ریختند. ما وقتی به مسجد رسیدیم، مردم همه گریه می کردند چه گریه ای! امام وارد مسجد شدند، و این عربها تعّجب می کردند و به همدیگر می گفتند: (خمینی ابداً ما یبکی) خمینی ابداً گریه نمی کند. امام نماز را خواند و بعد از نماز جماعت، روضه خوانده شد. و امام و همه حضار گریستند.** سرگذشتهای ویژه، ج اول، ص 65 و 66، خاطره از حجة الاسلام فرقانی.*** 75- رعایت حقوق مردم در نماز جماعتحضرت امام در طول مدّتی که در نجف اشرف اقامت داشت، سالی چند بار به مناسبت زیارتهای ویژه امام حسین علیه السلام به کربلا مشرّف می شد. آنجا در منزل محقّری که یکی از اهالی کویت در اختیار آن حضرت قرار داده بود سکونت می گزید. در کربلا، مغرب ها بیشتر در حسینیه مرحوم آیة ا... بروجردی و ظهرها در همان منزل، نماز جماعت به امامت امام اقامه می شد. نماز جماعت منزل، بیشتر با شرکت جمع معدودی از دوستان در اتاق بیرونی و گاهی که جمعیت بیشتر می شد، در حیاط منزل برگزار می شد. مساحت حیاط حدود 50 متر بود و فرش هم به اندازه کافی نبود از این رو افراد عباهایشان را تا می کردند و به عنوان سجاده و زیرانداز روی آن به نماز می ایستادند. وقتی حضرت امام از اتاق اندرونی که پشت به قبله بود برای اقامه نماز وارد حیاط می شدند، برای رسیدن به جلوی جمعیت می بایست از میان صفوف جماعت عبور کنند، تمام افراد حاضر بی گمان افتخار می کردند که عبایشان با قدم مبارک امام متبرک شود و علی القاعده امام نیز به این نکته واقف بودند. با این حال هنگام عبور، چه از پشت صفوف که کفشها بود و چه در مسیر که عباها پهن بود، با حرکتی احتیاط آمیز و برداشتن گامهای مناسب، با دقت سعی می کردند که به هیچ وجه پایشان را نه روی کفشها بگذارند و نه روی عباهای دیگران. بدین گونه عملاً رعایت دقیق حق مردم را به مقلّدان و پیروان خود می آموختند.** در سایه آفتاب، ص 50 و 51، خاطره به نقل از حجة الاسلام محمد حسن رحیمیان.*** 76- هرگز در پی محراب و مسجد نبوددر مهر ماه سال 41 به عشق زیارت امام و برای تحصیل علوم دینی در حدود سیزده سالگی وارد قم شدم. کمتر روزی بود که از کوچه پس کوچه های یخچال قاضی (محل اقامت امام) عبور نکنم. آنجا دیار یار بود و حتی دیوارهای گلی اش برایم زیبا، دل انگیز و دوست داشتنی بود. در مدرسه فیضیه ساکن بودم. گرچه در آنجا و صحنها و حرم حضرت معصومه علیها السلام نماز جماعتهای متعدد و با شکوه بر پا بود، امّا همه چیز و همه کس را به هنگام غروب رها و تا یخچال قاضی به سر می دویدم، تا پشت سر امام در منزلشان به نماز جماعت بایستم. 77- احیاء مسجد، احیاء دلهادر یکی از سفرهایشان که مصادف با ماه رمضان بود در مسجدی دور افتاده، متروک و بسیار کوچک که بیش از یک اتاق گِلی نداشت به اقامه نماز جماعت می پرداختند. این در حالی بود که عده ای از علماء به ایشان پیشنهاد کردند که در مسجد جامع شهر اقامه جماعت کنند. امّا امام(ره) قبول نکردند و فرمودند: «در مسجد جامع کسی هست که اقامه جماعت می کند ولی در این مسجد کسی نیست که اقامه جماعت کند از این رو این مسجد را باید احیاء کرد».**روزنامه رسالت، ویژه نامه پیک هجران، خرداد 1369، و امام در سنگر نماز، ص 42، خاطره به نقل از آیة ا...توسلی رئیس دفتر حضرت امام.*** 78- نباید از مردم دور بودامام رحمةا... فرمود: در دوران رضاخان من از یکی از ائمه جماعات سؤال کردم که اگر یک وقت رضاخان لباسها را ممنوع کند و اجازه پوشیدن لباس روحانی به شما ندهد چه کار می کنید؟ او گفت: ما توی منزل می نشینیم و جایی نمی رویم. گفتم: من اگر پیشنماز بودم و رضاخان لباس را ممنوع می کرد همان روز با لباس تغییر یافته به مسجد می آمدم و به اجتماع می رفتم. نباید اجتماع را رها کرد و از مردم دور بود.**همان، ص 55.*** 79- حدیث پایداریحادثه حمله عمّال رژیم پهلوی به مدرسه فیضیه: 80- چرا ما رعایت نمی کنیم؟در نجف، یک روزی خدمت امام رسیدم. از ایشان سؤال کردم. از مسائلی که در ترکیه به هنگام تبعید شاهد آن بوده اند. امام فرمودند: «یک مسجدی نزدیک ما بود. روزهای جمعه می رفتیم آن مسجد لااقل پنج هزار نفر در این مسجد حاضر می شدند. بقدر پنج کلمه صدای بلند کسی از این پنج هزار نفر نمی شنید و زیاد مرا در حیرت انداخته بود که، چرا ما مثلاً این ابهّت و جلالت را حفظ نمی کنیم؟! 81- نماز در مساجد متروکهمردم علاقه مند بودند که لااقل یک فریضه خود را با مرحوم حاج شیخ عباس قمی (1293 - 1359 ه .ق) بجا آوردند و به همین اندازه از فیض وجودش بهره مند شده باشند. یکی از عادات این مرد این بود که اغلب اوقات نماز خویش را در مساجد متروکه بجا می آورد. اتفاقاً به محض اطلاّع مردم روز به روز بر کثرت جمعیت افزوده می شد تا بحّدی که آن مسجد مورد علاقه مردم و به دست همان مردم تعمیر می گردید. شیخ پس از انجام مقصودش، دیگر به نماز در آن مسجد حاضر نمی شد و یک مسجد متروکه و مخروبه دیگر را انتخاب می کرد و بدون اطلاّع مردم چند نوبت اداء فریضه جماعت را در آن جا ادامه می داد. پس از چند روز باز مردم مطلع شده و از راههای بسیار دور برای درک نماز ایشان به آن مسجد می شتافتند و باز مسجد مخروبه دیگر معمور می شد.** داستانها و پندها، ج 7، ص 72. *** 82- نمازهایشان همه به جماعت خوانده می شودایشان (رهبر معظم انقلاب) از برنامه هایی که دارند و تقریباً می شود گفت که هیچگاه ترک نمی شود این است که حداقل یک ساعت مانده به اذان صبح بیدار می شوند و تا اذان صبح به تهجد و شب زنده داری مشغولند، پس نماز صبح را می خوانند... یکی از توفیقاتی که ایشان دارند این است که نمازهایشان همه به جماعت خوانده می شود حتی نماز صبح. نماز صبح در درون خانه به جماعت خوانده می شود، نماز ظهر هم با شرکت تعدادی از ملاقات کنندگان و نیز افرادی که در دفتر هستند برگزار می شود. گاهی وقتها هم بعضی از افراد از شخصیتها و علمایی که از علاقمندان ایشان هستند و دوست دارند نماز را با ایشان بخوانند ظهر یا شب برای حضور در نماز جماعت به آنجا می آیند...** اطلاعات، تاریخ 9/10/77، ص 12، خاطرات حجة الاسلام محمّدی گلپایگانی، رئیس دفتر مقام معظم رهبری.*** 83- سی سال در صف اول نماز جماعتمیرزا جود آقا ملکی تبریزی(ره) (1343 ه .ق) در مورد یکی از عالمان بزرگ می نویسد: 84- مردان خدادر سال 1318 ه .ش، از تهران برای دیدن پدرم، آیة ا... حاج آخوند ملاّ عباس تربتی (1251 - 1322 ه .ق) و مادرم به تربت رفتم. پدرم از تربت چند سالی بود به کاریزک بازگشته بود و در ده زندگی آرامی را می گذرانید. در بهار آن سال بارندگی زیاد شده بود و چون خانه های ده همه خشتی است گنبدهای کوچک بسیاری از خانه ها خراب شده بود. از جمله مسجد ده که دارای چهار گنبد کم ارتفاع خشتی از این قبیل بود. سه تا از گنبدها به کلی فرو ریخته بود و از یکی دیگر نیمی ریخته و نیمه دیگر آن باقی مانده بود. به سبب پیش آمدهای آن چند سال مردم تقریباً در همه جا نسبت به امور دینی کم اعتناتر گشته بودند و از این رو هنوز کسی برای نوسازی مسجد اقدام نکرده بود و آواره های فرو ریخته همچنان تپه خاکی، در کف مسجد باقی بود. پدرم در زیر همان قسمت که نیمی از آن فرو ریخته بود، مقداری از آوارها را کنار زده و حصیر را پاکیزه کرده بود و سه نوبت نمازش را می رفت و در همانجا می خواند. روزی بعد از نهار خواستم استراحت بکنم، پدرم برخاست و وضو گرفت و به مسجد رفت من نیز غنیمت دانستم که نماز جماعتی پس از چند سال با آن مرد الهی بخوانم. وضو گرفتم و به مسجد رفتم. از جانبی وارد شدم که مرا ندید و آهسته جلو رفتم. در رکعت دوم نماز بود و خدا می داند که میان این نمازش در حال تنهایی، در میان آوارهای فرو ریخته مسجد این ده، با نمازی که چند قبل در مسجد گوهرشاد (مشهد) به ایشان اقتدا کردم و نیمی از مسجد گوهر شاد و تمامی یک شبستان از جمعیتی که به او اقتدا کرده پر بود از لحاظ طمأنینه و قرائت و همه ذکرهای واجب و مستحب ذره ای تفاوت نداشت... هو معکم اینما کنتم** فضیلت های فراموش شده، ص 136. *** 85- تأثیر روح بزرگمأمورینی که محافظ مدرّس بودند، ابتدا از نزدیک شدن به آقا، بر حذر داشته می شدند. ولی پس از چندی از مریدان و حامیان آقا می گردیدند. آنها در ظاهر حالتی خشن به خود می گرفتند تا شک مأموران شهربانی را بر نیانگیزند و در حقیقت یار و پرستار با وفای او بودند. نیروهای مخصوص و جاسوسان وقتی که از این روابط مطلع می شدند مأمورین را به جای دیگر انتقال می دادند و عده ای دیگر را به جای آنها می آوردند. ولی طولی نمی کشید که تازه واردین هم به ایشان علاقمند می شدند و تحت تأثیر روح بزرگ و کمالات معنوی مدرّس قرار می گرفتند. از این رو است که هر سه ماه یکبار مأمورین را تغییر می دادند. یکی از زندانبانان گفته بود: روزی که به قلعه خواف آمدم چندان آشنایی با آقا نداشتم. بعد از چندی فهمیدم که چه سیّد بزرگواری است، یک روز سؤال کردم: آقا برای شما این نان و ماست و خوراک بادمجان کافی است؟ اجازه بدهید تا غذای بهتری برایتان تهیه کنیم؟ آقا پاسخ داد: 86- نماز جماعت پر شکوهیکی از خاطرات خوب من درباره نماز جماعت، مربوط به آخرین روز اسارت است. آن روز وقتی متوجه شدیم که ظهر شرعی فرا رسیده، پتوهای داخل آسایشگاهها را در وسط حیاط پهن کردیم. از طرفی چون مأمورین صلیب سرخ در آنجا بودند، نگهبانها چیزی به ما نگفتند و ممانعتی نکردند. ما هم از فرصت استفاده کردیم و به اتفاق حدود 600 نفر، نماز جماعت پر شکوهی را برگزار کردیم.** نماز در اسارت، ص 137، خاطره از برادر آزاده محمد صادق رهنمایی.*** 87- ابلاغ دستورات!حدود ظهر روز پانزدهم اسفند، یعنی دومین روز اقامت در «موصل 1» صدای صوتی شنیده شد و به دنبال آن دستور دادند که در میدان بزرگ اردوگاه جمع شویم. دقایقی بعد سروان عراقی از راه رسید و سلامی کرد و رو به مترجم گفت: کار ندارم در جبهه چکار می کردید. باید بگویم توجه داشته باشید که شما الان در دست ما اسیرید، قانونهایی برایتان می گویم، احترام بگذارید، تا ما نیز به شما احترام بگذاریم و بعد با تأکید اضافه کرد که: 88- صحنه های زیباشکوه و عظمت صفهای منسجم و فشرده نماز که از اول آسایشگاه تا نزدیک در رسیده بود از انتهای صفها بیشتر نمایان بود. و حرکتهای منظم و هماهنگ که ابهتش دشمن را به لرزه می انداخت، صمیمیت و یکدلی را بیشتر در قلبها زنده می کرد، گویی این نماز متجّلی وحدت و یکپارچگی بود. فصل چهارم: شب مردان خدا،
89- نافله، عاشورا، جامعهسیّد احمد بن سیّد هاشم بن سیّد حسن موسوی رشتی، تاجر معروف از رشت، این حکایت را در شهر کاظمین به درخواست شیخ عباس قمی علیها السلام (1294-1359 ه .ق) به وی تعریف کرده است که: 90- لحظه های خدائی یک جواناز حضرت امام صادق علیه السلام نقل است که روزی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله در مسجد نماز صبح می گذارد. پس نظر کردند بسوی جوانی که او را حارثة بن مالک نام داشت. دیدند که سرش از کثرت بی خوابی به زیر می آید و رنگ رویش زرد شده و بدنش نحیف گشته است... 91- جان ایماناز امام صادق علیه السلام روایت شده است: 92- تذکر پدرسعدی رحمة ا... در گلستان، باب دوم، در اخلاق درویشان در رابطه با شب خیزی خود چنین می نویسد: 93- مرغ تسبیح گوئی و من خاموشیاد دارم که شبی در کاروان همه شب رفته بودم و سحر در کنار بیشه ای خفته. شوریده ای که در آن سفر همراه ما بود، نعره ای برآورد و راه بیابان گرفت و یک نفس آرام نیافت. چون روز شد گفتمش: آن چه حالت بود. گفت: بلبلان را دیدم که بنالش در آمده بودند از درخت و کبکان از کوه، و غوکان در آب و بهایم از بیشه اندیشه کردم که مروّت نباشد همه در تسبیح و من به غفلت خفته. 94- نماز سحر گاهانسعید بن محمّد بن جنید، معروف به (جنید بغدادی) از عرفای قرن سوم، و در سال 297 ه .ق در بغداد رحلت نمود. 95- فیض عظیمشیخ آقا بزرگ تهرانی (1293 - 1398 ه .ق) در طول سالهای اقامت در نجف، همچنان روزگاران گذشته خویش به پیگیری کارهای تحقیقی و ادامه رسالت علمی خود شب و روز می گذرانید و به تألیف و نشر معارف الهی و انسانی اشتغال داشت. 96- ستون مسجدآیة ا... العظمی اراکی(ره) در وصف حال پدر بزرگوارش مرحوم حاج شیخ احمد آقا اراکی می گوید: 97- هفتاد سال نماز شبآیة ا... العظمی مرعشی نجفی(ره) (1351 - 1411 ه .ق) تقیّد شدیدی نسبت به دستورات دینی و احکام خداوند داشت از این رو دلبستگی عجیبی داشت که فرامین دینی را مو به مو اجرا کند و معارف دینی را بشناسد و به کار بندد. او در تدیّن خود تظاهر نمی کرد بلکه شدیداً به دین و مذهب عشق می ورزید و از هر حرکت ضد دینی و یا هر سخنی که شائبه سست دینی داشت پرهیز و مقابله می کرد. او کوشش می کرد شاگردان، مقلدان و دوستان خویش را در پایبندی به مظاهر اسلامی و شعائر مذهبی علاقمند و مشتاق ساخته و آنها را مقّید به عمل سازد. نیایشهای نیمه شب و اوراد و اذکار یکی از برنامه های همیشگی او بود و شبهای بسیاری را با دعا و نماز به صبح می رساند. در وصیتنامه خویش به وارثانش توصیه می کند که: 98- تهجّد و تلاوت قرآنایشان یک چنین روحی داشت. مرد بسیار دقیق و ظریف بود، و به شدّت تحت تأثیر هیجانات عرفانی و معنوی قرار داشت. با دیوان حافظ و اشعار عرفانی مأنوس بود. با قرآن زیاد مأنوس بود. تصور می کنم اینطور بود که هر شب ایشان تا یک مقداری قرآن نمی خواند نمی خوابید. البته این را من در تعدادی از سفرهایی که با ایشان به مشهد داشتند یا با هم به فریمان رفته بودیم، یا در مشهد که با ایشان بودیم دیده بودم. 99- انفاس سحر خیزانمرحوم محمّد تقی مجلسی(ره) ، پدر بزرگوار علاّمه محمّد باقر مجلسی (1037 - 1110 ه .ق) نقل کرد که: در شبی از شبها، پس از فراغ از نماز شب و تهجّد، حالتی در همان حال برایم ایجاد شد که از آن حالت فهمیدم در این هنگام هر حاجت و درخواستی از خداوند نمایم اجابت خواهد نمود. فکر کردم چه درخواستی از امور دنیا و آخرت از درگاه خداوند متعال نمایم که ناگاه با صدای گریه محمّد باقر در گهواره اش مواجه شدم و بی درنگ گفتم: 110- آروزهای مادرپس از آنکه حضرت مریم علیها السلام از دنیا رفت حضرت مسیح علیه السلام جنازه مادرش را پس از تطهیر به خاک سپرد. پس روح مادر را در خواب دید. مسیح پرسید: مادر! آیا هیچ آرزوئی داری؟ مریم علیها السلام پاسخ داد: آری، آروزیم این است که در دنیا بودم و شبهای سرد زمستانی به مناجات و عبادت در درگاه خدا به بامداد می رساندم، و روزهای گرم تابستانی را روزه می گرفتم.**حکایتهای شنیدنی، ج 5، ص 64.*** 111- نماز عشقدر حالات میرزا آقا ملکی تبریزی(ره) (متوّفی 1343 ه .ق) آمده است که: شبها برای تهجد و نماز شب بر می خواست ابتداء در بسترش مدّتی صدا به گریه بلند می کرد، سپس بیرون می آمد و نگاه به آسمان می کرد و آیات «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمواتِ وَ الأَرْضِ وَ اخْتِلفِ الَّیْلِ وَالنَّهارِ لَمَایتٍ لِّماُوْلِی الْمأَلَببِ الذّینِ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمواتِ وَالأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هَذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ»** آل عمران، آیات 190 و 191.*** را می خواند و سر به دیوار می گذاشت و مدّتی گریه می کرد و پس از تطهیر نیز کنار حوض مدّتی پیش از وضو می نشست و می گریست و خلاصه از هنگام بیدار شدن تا آمدن به محل نماز و خواندن نماز شب، چند جا می نشست و بر می خواست و گریه سر می داد و تا به مصلاّیش می رسید و آن جا که دیگر حالش قابل وصف نبود.** رساله لقاء الله، ترجمه و توضیح سید احمد فهری، ص 128. *** 112- رازهای نیمه شباز وقتی ایشان را شناختم شاهد این قضیه بوده ام که وقتی در ظلمت و تاریک نیمه شب آهسته وارد اتاق می شدم، معاشقه امام با خدا را احساس می کردم. با چنان خضوع و خشوعی نماز می خواندند و قیام و رکوع و سجود می کردند که حقاً وصف ناپذیر است. اصلاً نمی توانم راجع به آن لحظات صحبت کنم، تنها احساس می کردم که در دل شب با آن خضوع و خشوع، با چشمان اشکبار، به راز و نیاز خدا مشغولند. باید بگویم که در آن لحظات با معشوق حقیقی خویش معاشقه می کردند. با دیدن این لحظات، با خودم فکر می کردم که شب امام حقیقتاً «لیلة القدر» است. این حالات امام نه یک شب و دو شب، بلکه یک عمر برقرار بود. از رمضان سال قبل از رحلتشان، خوب به یاد دارم بعضی وقتها، هر بار به دلیلی به نزد ایشان می رفتم و سعادت پیدا می کردم که با ایشان نماز بخوانم. وارد اتاق که می شدم، می دیدم که قیافه شان کاملاً برافروخته است و چنان اشک ریخته اند که دستمال کفاف اشکشان را نمی داد و کنار دستشان حوله می گذاشتند. ایشان شبها چنین حالتی داشتند و این واقعاً معاشقه بود.**ویژه نامه در رثای نور، 24 تیرماه 68، امام در سنگر نماز، ص 75، خاطره از خانم فاطمه طباطبائی عروس حضرت امام(ره) .*** 113- آرامشدر نیمه شبی خبر آوردند که قرار است کودتایی (کودتای نوژه که قرار بود در تیر ماه سال 1359 به وقوع پیوندد) رخ دهد. حاج سیّد احمد آقا شتابان خدمت امام رسیدند. امام طبق معمول هر شب در آن ساعت مشغول ادای نماز شب بودند. مدّتی طولانی به انتظار ایستادند. امام غرق در راز و نیاز با خداوند بودند. سرانجام پس از پایان یافتن نماز، جریان را به اطلاّع امام رساند. ایشان با همان متانت و آرامش همیشگی، آرام فرمودند: 114- در حریم یارحضرت امام حتی در شرایط بحرانی بیمارستان هم معمولاً نماز شبشان ترک نشد. مستحبات نماز را حتماً به جا می آوردند، حتماً عطر می زدند، محاسن را شانه می کردند و عمّامه بر سر می گذاشتند. گفتن این مسائل آسان است ولی در نظر بگیرید بیمار کهنسالی که (حدود 90 - 80 سال) که با ضعف و درد و تب، دوران دشوار بعد از عمل جراحی را می گذراند، مقادیر زیادی دارو از طریق سرم به بدن متصل است و امکان نشستن ندارد. و ماسک اکسیژن بر دهان و بینی، و کیسه خون به دست وصل است. آن وقت مدام به فکر ساعت نماز باشد و مستحبات را هم به همان حال به جا بیاورد. فارغ از همه محیط اطراف به نماز شب بپردازد، چندین ساعت آخر عمر امام همگی در حال نماز گذشت، چون حالشان مناسب نبود با اشاره دست رکوع و سجود را بجا می آوردند و با مختصر حرکت دادن سر و حرکات مختصر دست و پا نماز می خواندند، زیرا توان نشستن نداشتند.**فصل صبر، ص 196، خاطره از دکتر سید عبد الحسین طباطبائی یکی از اعضای تیم پزشکی حضرت امام(ره) .*** 115- بانگ سحریحاج میرزا جواد آقا تبریزی، اعلی الله تعالی مقامه (1343 ه .ق) در دو کتاب خود که بنام (اسرار الصلوة) و (اعمال السنه) یا (المراقبات) است می فرماید: 116- نماز شب، از اول جوانیخویشاوندان امام که از پانزده سالگی با ایشان بودند می گویند: 117- آرامترین نمازامام حتی وقتی که از پاریس به تهران می آمدند در هواپیما نماز شب خواندند. من یادم هست قطب نمایشان را مرتب می گذاشتند، می دیدند تکان نمی خورد. موضوع را به خلبان گفتیم. جواب داد که، قطب نما در هواپیما کار نمی کند. امام از ایشان پرسید که، مکّه کدام طرف است. نشان دادند. امام به همان طرف مشغول نماز شدند. **همان، ص 71، خاطره به نقل از یادگار گرامی امام حاج احمد آقا(ره) ، ص 71.*** 118- اولین شب اقامت در پاریسدر اولین شب اقامتشان در پاریس، امام در آپارتمان کوچکی اقامت کردند. هنگام خواب، ایشان به اتاق خود رفتند ما هم در اتاق مقابل نشسته بودیم. ساعت دو بعد از نیمه شب که به وقت نجف، چهار و به وقت تهران، چهار و نیم بعد از نیمه شب بود امام از اتاق خود بیرون آمدند. وضو گرفتند و برگشتند. هنوز حدود چهار ساعت به اذان صبح مانده بود. تعجب کردیم که چرا ایشان این قدر زود بلند شده اند. صبح معمّا حل شد. زیرا امام سؤال فرمودند: «اینجا چطور است؟ دیشب هر چه نشستم که صبح شود نماز بخوانم هوا روشن نشد». 119- راهیان شبعلاّمه سیّد محمد حسین طباطبائی(ره) (1321 - 1408 ه .ق) درباره استاد خود مرحوم آیة ا... العظمی حاج میرزا علی قاضی(ره) (1285 - 1366 ه .ق) فرمود: ما هر چه در این مورد داریم از مرحوم قاضی داریم، چه آنچه را که در حیاتش از او تعلیم گرفتیم و از محضرش استفاده کردیم و چه طریقی که خودمان داریم (همه را) از مرحوم قاضی گرفته ایم** سیمای فرزانگان، ج 3، ص 76.***... معمولاً ایشان در حال عادی یک ده بیست روزی در دسترس بودند و رفقا می آمدند و می رفتند و مذاکراتی داشتند و صحبتهایی می شد، و آن وقت دفعتاً ایشان نیست می شدند و یک چند روزی اصلاً نبودند و پیدا نمی شدند. نه در خانه، نه در مدرسه، نه کوفه، و نه در سهله، ابداً از ایشان خبری نبود، و عیالاتشان هم نمی دانستند کجا می رفتند چه می کردند، هیچ کس خبر نداشت. رفقا در این روزها به هر جا که احتمال می دادند، مرحوم قاضی را نمی جستند، و اصلاً هیچ نبود، بعد از چند روزی باز پیدا می شد، و درس و جلسه های خصوصی را در منزل و مدرسه دائر داشتند، و همین جور، از قرائب و عجائب بسیار داشتند، حالات غریب و عجیب داشتند.** مهر تابان، ص 136 و 30.*** 120- رهنمود آسمانیمرحوم آیة ا... میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در «اسرار الصلوة» می فرماید: 121- آیه رحمتعلاّمه طباطبائی(ره) (1321 - 1401 ه .ق) فرمود: چون به نجف اشرف برای تحصیل مشرّف شدم، از نقطه نظر قرابت و خویشاوندی گاهگاهی به محضر مرحوم قاضی(1285 - 1366 ه .ق) شرفیاب می شدم، تا یک روزی دَرِ مدرسه ای ایستاده بودم که مرحوم قاضی از آن جا عبور می کردند، چون به من رسیدند دستِ خود را روی شانه من گذارد و گفتند: ای فرزند! دنیا می خواهی نماز شب بخوان و آخرت می خواهی نماز شب بخوان. 122- سبّوح قدّوسهر نیمه شب آخوند محمّد کاشی، نمازی چنان به سوز و گداز می خواند و بدنش به لرزه می افتاد که از بیرون حجره صدای حرکتش و لرزش بدنش احساس می شد. 123- آوای ملکوتییادی از شهید نواب صفوی (1303- 1334 ه .ش) از زبان علاّمه محمّد تقی جعفری(ره) (1304 - 1377 ه .ش): 124- ساکنان حرم سرّحکیم الهی و فقیه ژرف اندیش، ملاّصدرا (980 - 1050 ه .ق) چندین بار پیاده به مکه مشرّف شد و هنگامی که هفتمین بار با پای پیاده راه حجّ می پیمود در بصره بدرود حیات گفت. 125- ره عشقشام شهادت فرا رسید و روز اسارت قدم گذارد. قهرمان شهادت، برادر بود. قهرمان اسارت خواهر، برادر رهبر بود و خواهر رهبر. آن حسین بود و این زینب، هر دو فرزند علی، هر دو زاده زهرا علیها السلام قهرمانان شهادت مردان بودند و قهرمانان اسارت، زنان و بیماران و کودکان، کاروان سالار شهادت حسین بود و کاروان سالار اسارت زینب... او در ساعتی چند، همه کس و همه چیز خود را از دست داده بود، نه برادری داشت، نه پسری! نه یاری داشت و نه یاوری! خودش گفت: امروز جدم و پدر و مادرم و برادرم را از دست دادم. آری حسین همه کس زینب بود. برادران زینب، پسران نوجوان، و همه کسان زینب، در نیم روز همگی در مقابل چشمانش در خاک و خون تپیدند! شام شهادت شبی بود و چه شبی! چنانچه روز شهادت روزی بود و چه روزی!... شبی تاریک! چراغها مرده! شمعها کشته! خورشید و ستارگان غروب کرده!... دلهای داغدیده! خیمه های نیمه سوخته! چهره های از اشک افروخته! همه چیز به تاراج رفته!...در شب شهادت زینب بود و حسین، زینب بود و همه کس و همه چیز، در شام شهادت زینب بود و زینب. مصائب هر چند بسیار سنگین بود و گران، ولی همچون کوه استوار در برابر مصائب ایستاد و خم به ابرو نیاورد! به نگهبانی اسیران، و به گردآوری زنان و کودکان پرداخت به پرستاری فرزند بیمار برادر پرداخت. از این سو به آن سو می دوید و گمشدگان را می جست! خارهای بیابان به پایش خلید! ولی این قامت رنجدیده ناتوان. چنان شایستگی بخرج داد که یک بچه بزیر سّم ستور نرفت. یک زن در آتش نسوخت، یک کودک در آن شام شوم گم نشد. پس از آنکه از این کارها فراغت یافت و از سلامت همه اطمینان حاصل کرد، کودکان را خواباند. و سکوت همه جای صحرا را فرا گرفت. به گوشه چادر نیمه سوخته رفت و به عبادت پرداخت و نماز شب بجای آورد. آن شب آنقدر ناتوان شده بود که نتوانست ایستاده بخواند، نماز را نشسته بجا آورد... امام سجاد علیه السلام فرمود: عمّه ام زینب علیها السلام شب عاشورا نماز شبش را نشسته انجام داد.** پیشوای شهیدان، ص 226.*** 126- هفتاد سال نماز شبحالا اگر انسان اینگونه مخلص شد و خدا را به حقیقت درک کرد و تمام لحظات خود را در محضر خداوند دید و احساس کرد همیشه در پیشگاه خداوند می باشد. بگفته قرآن، «فَأَیْنَما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»** سوره بقره، آیه 115.*** این انسان به هر طرف که رو کند آنجا خداست. روزنامه می خواند فثم وجه الله، رادیو گوش می کند «فثم وجه الله»، تلویزیون نگاه می کند «فثم وجه الله»، می خندد «فثم وجه الله» می شود. خوشا آنانکه دائم در نمازند. امام پس از اتصال به دریای بیکران رحمت حق دائماً در رکوع و سجود است.** سرگذشتهای ویژه از زندگی امام، ج 2، ص 51، خاطره از حجةالاسلام محمد علی انصاری.*** امام هفتاد سال نماز شب خود را به صورت متواتر خواندند،**امام در سنگر نماز، به نقل از آیة ا... العظمی فاضل لنکرانی، ص 78.*** امام در بیماری در صحت، در زندان، در خلاصی، در تبعید، حتی بر روی تخت بیمارستان قلب همه نماز شب می خواند. 127- حدیث دلبرانعلاّمه محمّد تقی جعفری(ره) (1304 - 1377 ه ش) نقل کرد: 128- نوای شبمدّتی همسایه مرحوم سیّد احمد تهرانی کربلائی (1322 ه .ق) بودم، ایشان در مراتب علم و عمل و سلوک و زهد، یگانه فرد زمان و اوحدی زمان خود بود. نمازهای خود را در مکانهای خلوت به جا می آورد و از اقتدا کردن مردم به وی در نمازها خودداری می نمود و بسیار گریه می کرد و «کثیر البکا» بود، به طوری که نمی توانست از گریه در نمازها خویشتن داری نماید، به خصوص در نماز شب. 129- لحظات آخر زندگی یک سردارسیّد مجتبی نواب رهبر بزرگ فدائیان اسلام برای مقابله با مزدوران استعمار، سازمان فدائیان اسلام را در سال 1324 ه .ش تشکیل داد که اعضای مرکزی این سازمان عبارت بودند از: 130- تحول ایمانساعت 10 شب بود و سوز و سرمای زمستانی همه ما را در گوشه زندان جمع کرده بود، در همین حین، متوجه سرباز عراقی شدم که با اشاره دست مرا می خواند. با شک و دودلی جلو رفتم، امّا وقتی مقابلش ایستادم در چهره اش موجی از عاطفه دیدم. لحظات عجیبی بود و نگاه او حکایت از حادثه ای عجیب می کرد. گویی در پی یافتن گم شده بود. او پس از چند لحظه سکوت گفت: آیا می توانی نماز خواندن را به من یاد بدهی؟ چیزی را که می شنیدم باورم نمی شد، او دوباره حرفش را تکرار کرد. در حالی که اشک شوق در چشمانم حلقه زده بود، جواب مثبت دادم. مدّتی طول کشید تا خواندن نماز را یاد گرفت و پس از آن نه تنها اذیتمان نمی کرد، بلکه تا حد توان هوای ما را نگه می داشت. او شیعه مذهب بود. یک روز دیگر همین نگهبان از من پرسید که نیمه شبها چه می خوانیم و من به او فهماندم که نماز شب اقامه می کنیم. او با اشتیاق تمام، طریقه اقامه نماز شب را نیز یاد گرفت. به تدریج خود را در دنیای دیگر احساس می کردم و جوانه های امید در دلم شکوفه می شد حالت غیر قابل وصفی بود. و من در زیباترین لحظات عمرم، در پیشگاه خدا سجده شکر به جا می آوردم. این سرباز عراقی طوری متحول شده بود که وقتی خبر ارتحال حضرت امام(ره) را شنید، اشک از چشمانش سرازیر شد.** نماز در اسارت، ص 43، خاطره از برادر آزاده عیسی علی پور.*** 131- شبهای اسارتساعت 5/3 نیمه شب بود که از خواب بلند شدم. مثل شبهای گذشته تعداد زیادی از بچه ها حدود هفتاد نفر را دیدم که مشغول اقامه نماز شب بودند مدّتی بعد، سرباز عراقی از پشت پنجره مسئول آسایشگاه را صدا زد و پرسید: دو ساعت به نماز صبح مانده است چرا اینها الان نماز می خوانند؟ حتماً در دوره گذشته نخوانده اند و میخواهند جبران کنند! مسئول آسایشگاه در جواب او گفت: اینها نماز شب می خوانند و با خدا راز و نیاز می کنند. سرباز گفت: یک ساعت است دارم قدم می زنم و می بینم که همه قنوت گرفته اند. اینها چه می گویند؟ من باید بدانم که چرا قنوت گرفته اند و گریه می کنند. و یکی از بچه ها را خطاب قرار داد و با لحنی تمسخر آمیز پرسید: برای چه گریه می کنی؟ مگر مرد هم گریه می کند؟ حتماً دلت برای پدر و مادرت تنگ شده؟! آن اسیر که حدود نوزده سال داشت در جواب گفت: من برای بدبختی شما گریه می کنم و نمی دانم که چه وقت می خواهید به حقیقت برسید. سرباز عراقی با شنیدن این جمله شروع به دادن فحش و ناسزا کرد. 132- جرم سجده طولانیآن شب، پس از صرف شام، مشغول خواندن نماز مغرب و عشاء شدم. نمازم را که خواندم متوجه نگهبانی شدم که پشت پنجره ایستاده بود و داخل سلول را می پایید. او به یکی از بچه ها خیره شده بود و نماز خواندن او را تماشا می کرد. وقتی نماز و سجده طولانی و همراه با آه و ناله وی تمام شد، سرباز عراقی او را صدا زد و با خشم پرسید: 133- نماز همه چیز ماستیکی از اسراء نمازش که تمام شد، سربازش عراقی صدایش کرد و گفت: 134- قضاء نماز شبشب قبل از عملیات محرم، برادر مهدی سامع تا بعد از نیمه شب به شناسائی رفته بود و دیر وقت خسته و کوفته برگشته و به خواب رفت. بچه ها که برای نماز شب بیدار شده بودند او را بیدار نکردند و چون خسته بود و شب بعد هم باید در عملیات شرکت می کرد. فصل پنجم با محرمان خلوت اُنسسیری در حالات نمازگزاران 135- سیمای نوروقتی تیری در جنگ اُحد به پای مبارک علی علیه السلام فرو رفته بود، خواستند آن را بیرون آورند، بطریقی که درد آن بر حضرت اثر نکند. صبر کردند تا مشغول نماز شد آنگاه بیرون آوردند. پیوسته آن حضرت در هر شب هزار رکعت نماز می گذارد و گاه گاهی از خوف و خشیّت الهی آن حضرت را غشی عارض می شد.** منتهی الامال، شیخ عباس قمی(ره) ، ج 1، ص 183.*** 136- شبهای علی علیه السلامابو درداء روایت می کند که: شبی امیرالمؤمنین علیه السلام را دیدم که از مردمان کناره گرفته و در مکان خلوتی مشغول مناجات با پروردگار است و می فرمود: بار الها! چه بسیار گناهانی که با بردباری از عقوبتش درگذشتی و چه بسیار جرائمی که به کرم و بزرگواریت آن را آشکار نساختی، بار الها! گر چه عمرم در نافرمانی تو طی شد و گناهانم بسیار گشت ولی آرزویم تنها غفران و آمرزش تو است، و آه اگر در نامه عملم... 137- تندیس عبودیتعن الحسن البصری:«ما کانَ فی هذهِ الامَّهِ اَعْبَدُ مِنْ فاطِمَهَ علیها السلام کانَتْ تَقُومُ حَتَّی تَتَوَرَّمُ قَدَ ماها». 138- آخرین نماز آقا ابا عبدالله علیه السلام و یارانشظهر عاشورا نزدیک می شد، سی نفر از اصحاب حسین علیه السلام در جریان یک درگیری و تیراندازی که بوسیله دشمن انجام گرفت به خاک و خون غلطیدند. بقیه در انتظار جانبازی لحظه شماری می کردند و بی قراری می نمودند. ناگهان مردی از اصحاب اباعبدالله به نام ابو ثمامه صید اوی(ره) متوجه شد که ظهر شده است به خدمت امام علیه السلام شتافت و عرض کرد: یا ابا عبدالله! وقت نماز فرا رسیده است و ما دلمان می خواهد برای آخرین در زندگی، نماز جماعتی با شما بخوانیم. حضرت سر سوی آسمان برداشت و فرمود: «ذَکَرْتَ الصَّلوةَ جَعَلَکَ اللَّهُ مِنَ الْمُصَلّین؛ نماز را یاد کردی، خداوند تو را از نماز گزاران قرار دهد». فرمود: از این قوم بخواهید تا دست از جنگ بردارند تا ما نماز گذاریم. حصین بن تمیم چون این بشنید فریاد برداشت که نماز شما مقبول درگاه خدا نیست. حبیب بن مظاهر علیه السلام با صدای بلند فرمود: نماز پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله قبول نمی شود و از تو قبول خواهد شد. امام در همان میدان جنگ به نماز ایستاد و اصحاب هم به آن حضرت اقتدا کردند. (نمازی که در اصطلاح فقه اسلامی نماز خوف نامیده می شود یعنی دارای دو رکعت به مانند نماز مسافر). نیمی از یاران در مقابل دشمن ایستادند و نیمی به جماعت اقتدا کردند. نمازگزاران می بایست یک رکعت از نماز را با امام بخوانند و رکعت دیگر را خود بجا آوردند تا زودتر پُست را از دوستان تحویل گرفته و آنها نیز فضیلت جماعت و نماز خواندن با حسین علیه السلام را در یابند. امام و یارانش از دشمن چندان دور نبودند و در حمله ناجوانمردانه ای که دشمن انجام داد اصحابی که خود را مقابل خصم سپر ساخته بودند مورد اصابت تیرهای دشمن قرار گرفتند. وقتی که امام نمازش تمام شد یکی از رادمردان را در خاک و خون غلطان یافت. سعید بن عبدالله حنفی بود. امام خودش را به بالین او رساند، سعید تا متوجه شد که آقا به بالینش آمده، عرض کرد: «یا ابا عبدالله! اوفیتُ؛ آیا من حق وفا را بجا آورده ام؟» آری این بود آخرین نماز ابا عبدالله و یاران پاکبازش در ظهر عاشورا در سرزمین کربلا .** گفتارهای معنوی، ص 97 و 98، منتهی الامال، ج 1، ص 438.*** 138- آخرین نماز آقا ابا عبدالله علیه السلام و یارانشظهر عاشورا نزدیک می شد، سی نفر از اصحاب حسین علیه السلام در جریان یک درگیری و تیراندازی که بوسیله دشمن انجام گرفت به خاک و خون غلطیدند. بقیه در انتظار جانبازی لحظه شماری می کردند و بی قراری می نمودند. ناگهان مردی از اصحاب اباعبدالله به نام ابو ثمامه صید اوی(ره) متوجه شد که ظهر شده است به خدمت امام علیه السلام شتافت و عرض کرد: یا ابا عبدالله! وقت نماز فرا رسیده است و ما دلمان می خواهد برای آخرین در زندگی، نماز جماعتی با شما بخوانیم. حضرت سر سوی آسمان برداشت و فرمود: «ذَکَرْتَ الصَّلوةَ جَعَلَکَ اللَّهُ مِنَ الْمُصَلّین؛ نماز را یاد کردی، خداوند تو را از نماز گزاران قرار دهد». فرمود: از این قوم بخواهید تا دست از جنگ بردارند تا ما نماز گذاریم. حصین بن تمیم چون این بشنید فریاد برداشت که نماز شما مقبول درگاه خدا نیست. حبیب بن مظاهر علیه السلام با صدای بلند فرمود: نماز پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله قبول نمی شود و از تو قبول خواهد شد. امام در همان میدان جنگ به نماز ایستاد و اصحاب هم به آن حضرت اقتدا کردند. (نمازی که در اصطلاح فقه اسلامی نماز خوف نامیده می شود یعنی دارای دو رکعت به مانند نماز مسافر). نیمی از یاران در مقابل دشمن ایستادند و نیمی به جماعت اقتدا کردند. نمازگزاران می بایست یک رکعت از نماز را با امام بخوانند و رکعت دیگر را خود بجا آوردند تا زودتر پُست را از دوستان تحویل گرفته و آنها نیز فضیلت جماعت و نماز خواندن با حسین علیه السلام را در یابند. امام و یارانش از دشمن چندان دور نبودند و در حمله ناجوانمردانه ای که دشمن انجام داد اصحابی که خود را مقابل خصم سپر ساخته بودند مورد اصابت تیرهای دشمن قرار گرفتند. وقتی که امام نمازش تمام شد یکی از رادمردان را در خاک و خون غلطان یافت. سعید بن عبدالله حنفی بود. امام خودش را به بالین او رساند، سعید تا متوجه شد که آقا به بالینش آمده، عرض کرد: «یا ابا عبدالله! اوفیتُ؛ آیا من حق وفا را بجا آورده ام؟» آری این بود آخرین نماز ابا عبدالله و یاران پاکبازش در ظهر عاشورا در سرزمین کربلا .** گفتارهای معنوی، ص 97 و 98، منتهی الامال، ج 1، ص 438.*** 139- حسین بن علی علیه السلام«کانَ الحُسین بنُ عَلیِ اِذ تَوَضَّاَ تَغَیَّرَ لَوْنُهُ و اَرتَعَدتْ مَفاصِلُه، فقیل لَهُ فِی ذلِک فقالَ: حَقٌّ لِمَنْ وَقَفَ بَیْنَ یَدَی الَْملِکِ الجَبَّارِ اَن یَصَفَّر لَوْنُهُ وَ یَرْتَعِدَ مَفامِلُهُ». 140- علی ابن الحسین علیه السلامامام باقر علیه السلام فرمود: «کانَ عَلیٌ بن الحسین علیه السلام اِذاَ تَوَضّأَ اِصْفَرّ لَوْنَهُ، فَیقولُ لَهُ اَهْلُهُ، مَا الّذی یَغشاکَ؟ 141- رُخ به رُخنماز آیة ا... سیّد محمد تقی خوانساری(ره) (1305 - 1371 ه .ق) حدیث شگفتی دارد. نماز او رهایی روح بود. از کالبد جسم، و چه زیبا بود...! او حضور خدا را با همه وجود خود احساس می کرد. نشاط حضور، در نمازش نمودِ چشمگیری داشت. در آیینه خلوت او حقیقت چهره می گشود و در نمازش که جُرعه ای از چشمه حضور بود، دست از جان شسته تا بلندای نماز پرواز می کرد و اشکهای اجابت، گونه هایش را خیس می ساخت. 142- نماز برای او یک کار بوددر حقیقت تربیت و انسان سازی در نماز است. امّا در صورتی که نماز، نماز واقعی باشد آن حالت خشوع و توبه و تذکر در انسان موجود باشد. خدا رحمت کند استاد بزرگوار ما حضرت امام(ره) را، ایشان می فرمود: من در محضر آقای ملکی تبریزی بودم، امّا نه به عنوان استاد و شاگرد، می آمدم و می نشستم. ایشان نیم ساعت قبل از ظهر به مدرسه فیضیه می آمد و می نشست. من از حالش می فهمیدم که منتظر وقت نماز است. اصلاً نماز برای او یک کاری بود. ایشان نقل می کرد که من روزی رفتم به منزل ایشان، دیدم مرحوم ملکی مشغول نماز است و در آن حال این مجذوب خدا، همه چیزش را خدا جذب کرده از خود به تمام معنا بی خود است، در حال قنوت بود و چنین زمزمه می کرد. 143- آهمردی وارد مسجد شد و دید تکبیر می گویند. 144- جنگ است آقا!درست به خاطر دارم که ماههای نخست آغاز جنگ بود. دشمن با تمام تجهیزات و مدرنترین سلاحهای اهدائی شرق و غرب و ورزیده ترین ارتش آموزش دیده خود، حمله وسیعی را به مرزهای غربی و جنوب غربی کشور اسلامی ما شروع کرده بود و هر روز و هر ساعت خبر ناگوار و وحشتناکی از پیشرویهای دشمن به گوش می رسید و به راستی که خواب و خوراک را از همه گرفته بود. به طوری که ما بسیاری از ساعت روز و شب خود را در دفتر جماران و در پای دستگاه تلکس می گذارندیم، و هر لحظه در انتظار خبر تازه ای بودیم. و متأسفانه خبرها هم یکی پس از دیگری، همگی مأیوس کننده و تأثر بار بود. همه در تلاش بودند چه آنها که در جبهه و در خط مقّدم بودند و چه آنها که در پشت جبهه نیرو و امکانات بسیج می کردند. نصیب ما هم در این میان، غم و غصه و اندوه فراوان بود. در یکی از همان روزهای فراموش نشدنی و غم بار، نزدیکیهای ظهر بود که تلفن زنگ زد و من که پای گوشی بودم تلفن را برداشتم و متوجه شدم که آقای مهندس غرضی است (آن موقع استاندار خوزستان بودند) پس از سلام و تعارفات، با دلهره و اضطرابی به من گفتند: فلانی! این خبر را فوراً به امام بدهید و پاسخ آن را هم بگیرید و به من بگویید. خرمّشهر سقوط کرده و آبادان هم در خطر سقوط است. تکلیف چیست؟ برای من که خود را ضعیف تر از گوینده این خبر می دانستم، روشن است که شنیدن این خبر وحشتناک (که سرانجام آن هم معلوم نبود) چه اضطرابی به وجود آورد. همانگونه بدون عبا و عینک به اتاق بغل دفتر، که اتاق پذیرایی امام بود، رفتم و با توجه به همان نظم دقیق زندگی امام می دانستم که ایشان در آن زمان که اذان ظهر می گفتند، سر سجاده نماز و آماده انجام فریضه ظهرند. با همان وضع خود را به جلو سجاده نماز ایشان رساندم، دیدم تازه اذان را تمام کرده و مشغول اقامه نمازند. مرا که با آن وضع دیدند، فرمودند: «چه خبر شده است؟» من سخنان آقای غرضی را بازگو کردم و عرض کردم: گوشی در دست ایشان است و منتظر پاسخ و دستور حضرتعالی هستند. امام طوری که انگار هیچ مطلب غیر معمولی نشنیده بودند با همان آرامش و طمأنینه همیشگی فرمودند: «بروید به ایشان بگویید جنگ است آقا! جنگ است!». همین دو جمله را گفتند و به دنبال فصول بعدی اقامه نماز خود رفتند و سپس هم بدون توجه به اینکه من هنوز ایستاده ام، تکبیرة الاحرام گفتند و با طمأنینه نماز ظهر را شروع کردند. من هم برگشتم و به آقای غرضی گفتم: آقا فرمودند:« جنگ است آقا! جنگ است!». ایشان هم دیگر چیزی نگفت و گوشی را به زمین گذاشت. به راستی هنوز آن منظره و آن آهنگ و آن جملات در گوش من طنین اندازست.**مجله حوزه، ش 37 و مصاحبه با صدا و سیمای جمهوری اسلامی، خاطره از حجة الاسلام سیّد هاشم رسولی محلاتی، عضو دفتر امام(ره) .*** 145- تکبیرة الاحراممن در اوائل ورودم به نجف اشرف برای نماز مغرب و عشاء به مسجد شیخ طوسی که صاحب جواهر (1200 - 1266 ه .ق) در آن جا اقامه جماعت می کرد، می رفتم و پشت سر ایشان، نماز مغرب و عشاء را می خواندم، ولی نماز صبح را به مرحوم (سیّد محمّد باقر شفتی(ره) ) اقتداء می کردم و برای درک نماز صبح او، هر روز از خانه ام که مسافت تقریباً زیادی تا مسجد وی داشت بدان جا می رفتم و در نماز جماعت، نزدیک او می ایستادم! ایشان زمانی که تکبیرة الاحرام قرائت می فرمود مدّ می داد. من از شاگردانش سؤال کردم که در الله جای مدّ نیست، سیّد چرا مدّ می دهد؟ در پاسخ گفتند: ما این امر را از ایشان سؤال کردیم و در جواب فرمودند: «زمانی که به کلمه مبارکه الله اکبر، تکلّم می کنم، از حالت اختیار بیرون می روم و این مدّ دادن اختیاری نیست». 146- شب آشتی با خدایکی از برادران سرباز که از خانواده ای غیر مذهبی بود و نماز نمی خواند در عملیات والفجر هشت به درجه رفیع شهادت نائل آمد. 145- تکبیرة الاحراممن در اوائل ورودم به نجف اشرف برای نماز مغرب و عشاء به مسجد شیخ طوسی که صاحب جواهر (1200 - 1266 ه .ق) در آن جا اقامه جماعت می کرد، می رفتم و پشت سر ایشان، نماز مغرب و عشاء را می خواندم، ولی نماز صبح را به مرحوم (سیّد محمّد باقر شفتی(ره) ) اقتداء می کردم و برای درک نماز صبح او، هر روز از خانه ام که مسافت تقریباً زیادی تا مسجد وی داشت بدان جا می رفتم و در نماز جماعت، نزدیک او می ایستادم! ایشان زمانی که تکبیرة الاحرام قرائت می فرمود مدّ می داد. من از شاگردانش سؤال کردم که در الله جای مدّ نیست، سیّد چرا مدّ می دهد؟ در پاسخ گفتند: ما این امر را از ایشان سؤال کردیم و در جواب فرمودند: «زمانی که به کلمه مبارکه الله اکبر، تکلّم می کنم، از حالت اختیار بیرون می روم و این مدّ دادن اختیاری نیست». 146- شب آشتی با خدایکی از برادران سرباز که از خانواده ای غیر مذهبی بود و نماز نمی خواند در عملیات والفجر هشت به درجه رفیع شهادت نائل آمد. فصل ششم رازها و اشاره ها147- اندیشه های زلالعلاّمه بزرگ سیّد شرف الدین جبل آملی رضوان الله تعالی علیه (1290 - 1377 ه .ق) گوید: یکی از مسیحیان ثروتمند لبنان نزدم آمد و گفت: می خواهم مسلمان شوم، وظیفه چیست؟ گفتم: دو رکعت نماز صبح بخوان و چهار رکعت نماز عصر. 148- ابتدا سخت نگیریدمرحوم حجة الاسلام محمد محققی(ره) از طرف آیة ا... العظمی بروجردی(ره) (1292 - 1380 ه .ق) برای امر تبلیغ به اروپا اعزام شد و به دستور آیة الله بروجردی در سال 1357 ه .ق در هامبورگ آلمان در بهترین نقطه شهر، در کنار دریاچه آلستر، مسجد بسیار با شکوهی در زمینی که مساحت آن چهار هزار متر مربع است ساخته شد. و هم اکنون مرکز علمی و مذهبی اسلامی در آن دیار می باشد. 149- اهمیت به مستحباتبا همه اشتغالاتی که داشتند به انجام مستحبات، به ویژه خواندن قرآن، دعا و نماز اول وقت، اهمیت می دادند، امام هر روز سه تا پنج مرتبه قرآن می خواندند. در ماه مبارک رمضان، سه بار قرآن را ختم می کردند و شاید کسی باور نکند که ایشان در جایگاه یک رهبر انقلابی و سیاسی، اکثر دعاهای کتاب «مفاتیح الجنان» را خوانده باشند! یادم است یک وقت امام از من مفاتیح، خط درشت خواستند، برای ایشان تهیه کردم. یک روز مانده به رحلت ایشان، یکی از خانمها به من گفتند: «شما بیایید بالای سر امام دعا بخوانید». من هم دعای عدیله را خواندم، یک وقت متوجه شدم که امام در یک جای مفاتیح نشانه ای گذاشته اند. نگاه کردم دیدم دعای عهد حضرت مهدی «عج» است که چون مستحب است چهل روز خواند شود. ایشان روی کاغذ تاریخ شروع را از هشتم شوال مرقوم فرموده بودند و تا آن روز خوانده بودند! تا این اندازه امام به دعاها، آن هم با انجام خصوصیات و شرایط مقیّد بودند.**امام در سنگر نماز، ص 42، خاطره از آیة ا... حاج شیخ محمد رضا توسلی، رئیس دفتر حضرت امام(ره) .*** 150- شکوه وارستگیعلاّمه شیخ جعفر شوشتری (متوفی 1303 ه .ق) در حوزه علمیه نجف به تدریس و تربیت شاگردان اشتغال داشت. در سال 1302 ه .ق آخرین ماههای عمرش به قصد زیارت مرقد مطهّر حضرت امام رضا علیه السلام به ایران آمد. وقتی که به شهر ری رسید، جماعتی از علمای بزرگ تهران و رجال برجسته دولت ناصرالدین شاه از وی دیدن کردند. و در آن زمان مسجد «سپهسالار» (مدرسه شهید مطهری) تازه تأسیس شده بود. ناصرالدین شاه با شیخ ملاقات کرد و در آن ملاقات از شیخ تقاضا کرد که برای اقامه جماعت به مسجد سپهسالار برود. شیخ این تقاضا را پذیرفت و در آن مسجد اقامه جماعت می کرد و منبر می رفت. حدود چهل هزار نفر در جماعت و پای منبر او شرکت می نمودند. روزی ناصرالدین شاه با همراهان به دیدار او آمدند و شیخ در آن مجلس متوجه حضور آنها شد و ادامه صحبتش را درباره مفاسد فرهنگ غرب سخن به میان آورد و به شاه هشدار داد که از مظاهر فرهنگ غرب جلوگیری نماید، و موجب نفوذ غرب نگردد. بعد از اتمام سخنرانی، امرای کشور و رجال دولت، هدایای بسیاری برای شیخ آورده بودند، شیخ هیچکدام از آنها را نپذیرفت، از جمله هدایا، فرستاده خواهر شاه، که سجّاده ای نفیس با تسبیح گرانقیمت و چندین کیسه طلاء بود، که شیخ با مناعت طبع هیچ کدام از آنها را نپذیرفت. فقط قدری تربت حسینی را که در کنار سجّاده بود برداشت بعد فرمود: «همه اینها را باز گردانید...».**حکایتهای شنیدنی، ج 5، ص 84. *** 151- انوار تابانروزی در کربلا به قصد زیارت حضرت سیّدالشهداء وارد حرم مقدّس شدیم. آخوند ملاّ حسینقلی همدانی(ره) ، (1239 - 1311 ه . ق) مشغول نماز و زیارت شد و چون جمعیت زیادی در رفت و آمد بود بدن آخوند هنگام نماز مقداری تکان می خورد. 152- سی سال استغفارابن خلکان در «وفیات الاعیان» نوشته است که: سرّی سقطی از عرفای معروف قرن سوم هجری شاگرد و مُرید «معروف کرخی» و استاد «جنید بغدادی» بود. از او نقل شده است که گفت: سی سال است که از یک جمله (الحمدلله) که بر زبانم جاری شده، استغفار می کنم، گفتند: چگونه؟! 153- تبلیغ نماز و فرهنگ نمازآیة ا... العظمی آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی(ره) (1284 - 1365 ه . ق) یکی از مراجع بزرگ تقلید و مقیم نجف اشرف بود از هندوستان خدمت آقا آمدند و جهت سرپرستی شیعیان آن دیار درخواست کردند که، ایشان یکی از فضلای نجف را به آن کشور اعزام کند، آقا یکی از طلاّب فاضل را فرا خواند و اجازه نامه مفصلی در علم و دانش و فقه او نوشت و در ادامه نامه از شیعیان آن سامان درخواست کرد که وجود این عالم را مغتنم شمارند. 154- بنای مسجدروزی یکی از مقلّدین شیخ انصاری(ره) (متوفی 1281 ه . ق) که از تجار محترم و متدّین بود در مسیر راه خود به مکّه به نجف اشرف وارد شد و به حضور شیخ انصاری آمد. مبلغی تقدیم کرد و گفت این مبلغ از مال خالص خودم می باشد. آن را بردارید و برای خود خانه ای بخرید و از مستأجری راحت شوید. شیخ آن پول را پذیرفت و آن تاجر از شیخ خداحافظی و راهی سفر مکّه شد. شیخ با آن پول مسجدی در محله خویش در نجف اشرف بنا کرد که اکنون به مسجد آذربایجانیها معروف است و از زمان تأسیس تاکنون همواره محل درس و بحث علماء و مراجع تقلید بوده و مکان پر برکت می باشد. 155- موت اختیاریمیرزا ابوالحسن جلوه (1238 - 1314 ه .ق) استاد حکیم زنجانی هیدجی (1233 - 1314 ه .ش) موت اختیاری را به عنوان دلیل بارز تجّرد نفس قبول داشت و یک بار هم موت ارادی در خویش پدید آورد. ولی حکیم هیدجی منکر مرگ اختیاری بود و خلع اختیاری را محال می دانست و در بحث با شاگردانش آن را انکار می کرد. 156- آهنگ رستگاریدر ماههای آخر عمر مرحوم علاّمه طباطبائی(ره) دیگر به امور دنیا توجهی نداشت. از امور دنیا غافل بود و در عالم دیگری سیر می کرد. ذکر خدا بر لب داشت. در روزهای آخر عمرشان حتی به آب و غذا هم توجه نداشت. چند روز قبل از وفاتش به یکی از دوستان فرموده بود: من دیگر میل به چای ندارم و گفته ام میلم به غذا نمی کشد و بعد از آن هم غذا میل نفرمود. با کسی سخن نمی گفت و حیرت زده به گوشه اتاق نگاه می کرد. 157- نماز و معاشرتیک نفر از کمونیستها که در رژیم گذشته محکوم به حبس بود و مدتی با من در یک زندان بودیم می گفت: 158- برکات سجدهسجده صورت ظاهر، شکل بیرونی و تجسّم عینی برترین حال و مقام معنوی انسان است و آنگونه که در روایتی آمده: «بنده در حال سجده از هر زمان دیگری به خدا نزدیکتر است.» 159- عمل به وظیفهدو تن از کسبه بازار مشهد تعریف کردند که: از تنگی معیشت نخست در مضیقه بودیم و برای این رفع گرفتاری، به خدمت حاج شیخ حسنعلی اصفهانی(ره) (1311 - 1361 ه .ق) شرفیاب شدیم. جماعتی در انتظار نوبت بودند و ما هم منتظر نشستیم امّا ناگهان، شیخ، ما دو تن را از میان آن گروه به نزد خود طلبیدند و به یکی از ما فرمودند: تو باید کاری بکنی ولی نمی کنی و به دیگری فرمودند: تو کاری که نباید بکنی، انجام می دهی، بروید و به وظیفه خود عمل نمائید تا وضع شما اصلاح شود. یکی از ما نماز نمی گذارد و آن دیگری شراب می نوشید. به توصیه حاج شیخ وظایف خود را مراعات کردیم و در اثر آن، معیشت ما از تنگی به وسعت باز آمد.**نشان از بی نشانها، ص 57.*** 160- دو رکعت نماز قبل از اعدامپس از باز شدن در، افسر عراقی با یکی از درجه داران و چند سرباز وارد آسایشگاه شدند. همه برادران اسراء می بایست برای احترام از جا بلند می شدند و یک ضربه پا به زمین می زدند! بعد از احترام به فرمان افسر عراقی همه نشستند، او جلوی صف ایستاد و در حالی که لبخند تمسخر آمیزی بر لب داشت، گفت: می خواهیم یکی از شماها را اعدام کنیم، اگر داوطلبی هست خودش برخیزد و الاَّ خودمان یکی را انتخاب می کنیم. حرکتهای نامناسب سربازان بعثی در کنار افسر عراقی که کابلها را به دور دست خود می چرخاندند و حرفهای را به عربی ردّ و بدل می کردند. اسراء را کلافه کرده بود و شاید قدرت فکر کردن برای آنان که در اندیشه راه و چاره ای بودند را گرفته بود.
امتیازدهی نظرات بینندگان این خبر فاقد نظر می باشد نظر شما
خروج طراحی وب سایت آریایک توسط aryanic highportal aryanic
|
|
تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت الله است و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است. ((طراحی قالب سایت : تیم طراحی سبلان نیوز )) |