عکس|فیلم|صدا|كل مطالب|داستان|دل نوشته|دانلود
يکشنبه ١٦ ارديبهشت ١٤٠٣
در حريم عشق

 

در حريم عشق

 

مؤ لف : سيّد عبداللّه حسينى

درد عشق

درد عشقى كشيده ام كه مپرس
زهر هجرى چشيده ام كه مپرس
گشته ام در جهان و آخر كار
دلبرى برگزيده ام كه مپرس
آنچنان در هواى خاك رهش
مى رود آب ديده ام كه مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش
سخنانى شنيده ام كه مپرس
سوى من لب چه مى گزى كه مگوى
لب لعلى گزيده ام كه مپرس
بى تو در كلبه ى گدايى خويش
رنجهايى كشيده ام كه مپرس
همچو حافظ غريب در ره عشق
به مقامى رسيده ام كه مپرس

مقدمه
الحمد لله الذى تجلى لعباده فشغلهم عن الشهوات و أ ظهر لهم فيض نوره فهداهم به من الغفلات و لعقهم من شراب حبه فسكروا فى غيه و تاهوا فى الفلوات و وثقوا به فأ غناهم و توكلوا عليه فكفاهم و صرف عنهم المحذورات و غسل ظواهرهم من دناسات الدنيا و جلى بواطنهم بأ سرار المكاشفات . و الصلاة على أ شرف المخلوقات الجامع لا شتات الكمالات محمد و آله الهداة و عترته السادات .
شكر و حمد آن خدايى را كه با تجلّى بر بندگانش آنها را از مشغول شدن به شهوات ، بازنگه داشت و با ظهور فيوضات انوار خود، آنان را هدايت نمود تا غافل نشوند. خداوند به آنان جامى از شراب محبتش نوشاند تا از محبت او، مست و در وادى عشقش متحير شوند و با تكيه بر او از غير او بى نياز شوند. بر او توكل كنند كه آنها را كفايت مى كند و امور ترسناك را از آنان دور مى سازد. خداوند، ظاهر آنان را از پليديهاى دنيا پاك كرد، باطنهايشان را با اسرار مكاشفات متجلى ساخت . درود و رحمت بر اشرف مخلوقات عالم ، جامع تمام كمالات ، محمد صلى الله عليه و آله و خاندان و فرزندان او عليهم السلام كه راهبر و رهنما و پيشواى امتند.
O خداوندا كيست كه مزّه دوستى و محبّتت را چشيده باشد و از تو به سوى كس ديگرى گريزان شود. و كيست كه به قرب تو انس گرفته و از درگاه تو برگردد. ما را از كسانى قرار ده كه براى قرب و دوستى ات اختيار نمودى و براى مهر و دوستى خود خالص گردانيدى و از كسانى قرار ده كه به ملاقات خود تشويقش نمودى و به قضاى خود راضيش نمودى و به او نظر كردنِ به سوى خود را بخشيدى و به رضايت خود مژدگانى اش بخشيدى و از هجرانت پناهش دادى و ...(1)
O خداوندا... تويى كه از دل دوستانت اغيار را بيرون كردى تا جز تو را دوست ندارند... آن كه تو را گم كرد چه يافت ؟ و آن كه تو را يافت چه از دست داد؟ آن كه ديگرى را به جاى تو گرفت زيان كرد و باخت .(2)
O براى رسيدن به محبت خداوند، معرفت و شناخت لازم است و اين شناخت جز از طريق قلب سليم ممكن نيست ، قلبى كه ذرّه اى محبّت دنيا در آن نباشد. امام صادق عليه السلام در تفسير آيه كريمه ((... الا من أ تى اللّه بقلب سليم ))(3) فرمود: ((هو القلب الذى سلم من حب الدنيا)).(4)
O دلى كه مهر دنيا و آنچه متعلق به دنيا است در آن جاى گيرد ديگر جايى براى مهر خداوندى باقى نمى ماند پس يكى از مقدمات (بلكه تمام مقدمات ) رسيدن به مهر و عشق خدايى بيرون كردن علاقه به اولاد و مال و زرق و برق دنيايى از دل است . چنانچه اميرمؤ منان على عليه السلام فرموده : كسى كه دوستى و محبّت دنيا در دلش خانه كرده ، چگونه دوستى خدا را ادّعا مى كند. و همچنين رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد: دوستى دنيا و دوستى خدا هرگز در يك دل جمع نمى گردد.
O از همه اينها گذشته براى تحصيل عشق الهى بايد از خود او بخواهيم كه محبت خود را به ما عنايت فرمايد، و محبت اغيار را از دل ما بيرون كند چرا كه تنها مؤ ثّر در عالم وجود اوست (لا مؤّثر فى الوجود الا اللّه ) و امر خداوندى چنين است كه اگر اراده كند كارى را واقع مى شود و بالعكس . پس همه چيز در دست قدرت اوست ، از او بخواهيم كه راهى آسان براى رسيدن به محبت به خودش ‍ براى ما فراهم آورد چنانچه امام سجاد زين العابدين عليه السلام در مناجات خود با خداى عالم چنين مى فرمايد:
((وانهج لى الى محبتك سبيلاً سهلةً اكمل لى بها خيرالدنيا والا خرة ))((خداوندا! ... به سوى محبّتت راهى آسان بر من هموار ساز و به وسيله آن خير دنيا و آخرت را بر من كامل گردان )).
O محبت خداى عالم سرچشمه تمام خوبى هاست ، يعنى اگر شناخت الهى و پس از آن عشق خدايى براى ما حاصل شود تمام خيرات و خوبيهاى اخروى و دنيوى براى ما مهياست ، چنانچه سالار شهيدان حضرت اباعبداللّه الحسين عليه السلام در دعاى عرفه چنين با خداى متعال راز و نياز مى كند. ((... ماذا وجد من فقدك و ما الذى فقد من وجدك )). كسى كه تو را نيافت ، چه يافت و آن كه تو را يافت ، چه نيافت ؟
O انسان عاقل هميشه بدنبال چيزى بى عيب و نقص است ، و به عبارت ديگر انسان عاقل بدنبال زيبايى مى گردد كه هيچگونه عيب و نقصى نداشته باشد، به اينچنين عاقلى بايد گفت كه آن بى عيب و نقص كه از هر جهت زيبا است و زيبايى او در حد كمال است فقط و فقط خداست .
O خوانندگان عزير! مطالبى كه در اين كتاب جمع آورى شده است عبارت است از احاديث قدسى و روايات رسيده از ائمّه اطهار عليهم السلام در موضوع عشق و علاقه خداوند متعال به بندگانش . البته لازم به يادآورى است مطالب و احاديث و حكايات در اين موضوع بسيار فراوان است كه در چاپ هاى بعدى به اين كتاب افزوده خواهد ان شاء اللّه . اميدوارم با خواندن اين احاديث گرانبها و بسيار تاءثيرگذار و جذّاب ، مهر و محبّت خداوند در دلهاى ما جاى گيرد تا ما هم همانند خداوند كه ما را بسيار بسيار دوست دارد او را دوست بداريم ، ان شاء اللّه .
مؤ لّف

 


خدا دوست كسى است كه دوستش بدارد
خداوند تعالى به داود عليه السلام وحى فرمود: اى داود! به بندگان زمينى من بگو: من دوست كسى هستم كه دوستم بدارد و همنشين كسى هستم كه با من همنشينى كند و همدم كسى هستم كه با ياد و نام من انس گيرد و همراه كسى هستم كه با من همراه شود، كسى را بر مى گزينم كه مرا برگزيند و فرمانبردار كسى هستم كه فرمانبردار من باشد. هر كس مرا قلباً دوست بدارد و من بدان يقين حاصل كنم ، او را به خودم بپذيرم و چنان دوستش بدارم كه هيچ يك از بندگانم بر او پيشى نگيرد. هر كس براستى مرا بجويد بيابد و هر كس جز مرا بجويد مرا نيابد. پس - اى زمينيان ! - رها كنيد آن فريبها و اباطيل دنيا را و به كرامت و مصاحبت و همنشينى و همدمى با من بشتابيد و به من خوگيريد تا به شما خوگيرم و به دوست داشتن شما بشتابم .(5)


رأ فت بى پايان خداوند
رسول خدا صلى الله عليه و آله از پروردگارش خواست تا اين كه روز قيامت امتش را در حضور جمع فرشتگان ، پيامبران و امتهاى ديگر بازجويى نكند تا عيب هايشان نزد آنان ظاهر نگردد. و تقاضا نمود كه آنها را طورى بازجويى و محاسبه كن كه فقط من و تو آگاه شويم . خداوند فرمود: اى حبيبم ! من به بندگان خود، از تو رؤ ف ترم . پس هرگاه تو نخواهى كه عيوب آنها در نزد ديگران ظاهر شود، من حتى دوست ندارم كه پيش تو نيز عيبهاى آنان فاش شود. بلكه تنها خودم آنها را بازجوئى مى كنم به طورى كه غير من كسى بر گناهان آنها آگاهى نيابد.(6)

 


از عشق خدا چندان گريست كه نابينا شد
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله فرمود: شعيب عليه السلام از عشق خداى عزّوجلّ چندان گريست كه نابينا شد، امّا خداوند بينايى او را برگرداند. او باز گريست چنانكه كه باز بينايى اش را از دست داد. دو مرتبه خداوند بينايى اش را به او بازگرداند. شعيب باز هم آنقدر گريست كه چشمانش كور شد و بار ديگر خدا بينايش كرد. مرتبه چهارم ، خداوند به او وحى فرمود: اى شعيب ! تا كى به اين وضع ادامه خواهى داد؟ اگر از بيم آتش مى گريى تو را امان دادم و اگر به شوق بهشت است آن را ارزانيت داشتم . شعيب عرض كرد: معبودا! و سرورا! تو مى دانى كه گريه من نه از بيم دوزخ توست و نه به شوق بهشتت ، بلكه عشق و محبت تو با قلب من گِره خورده است ، پس ، صبورى نتوانم ، مگر آنكه تو را ببينم . خداى جلّجلاله به او وحى فرمود: اگر اينچنين است ، پس بدين سبب همسخنم موسى بن عمران را خدمتگزار تو خواهم كرد.(7)
از عشق به خداى عالم بدن هايشان لاغر و ... حضرت عيسى عليه السلام از سه نفرگذشت كه بدن هايشان لاغر و رنگ هاى آنان دگرگون شده بود، حضرت به آنها فرمود:براى شما چه روى داده (كه به اين حال افتاده ايد؟). آنها گفتند: به خاطر ترس از آتش(جهنّم ). حضرت عيسى عليه السلام فرمود: بر خداست كه ايمنى دهد كسى را كه بترسد.حضرت از آنها گذشت ، بر سه نفر ديگر رسيد كه لاغرى و رنگ پريدگى آنان بيشتربود. فرمود: شما را چه روى داده ؟ گفتند: اشتياق بهشت ما را به اينحال در آورده است . فرمود: بر خدا است كه اميدواران را به اميدشان برساند. پس از آنبر سه نفر ديگر گذشت كه دگرگونى احوالشان بيشتر از قبلى ها بود، ولكن نورىدر چهره هاى آنان ديده مى شد. فرمود: شما را چه روى داده كه حالتان چنين است ؟ گفتند:خداوند را دوست مى داريم و به وى محبت داريم . حضرت فرمود: شمائيد مقرّبين ، شمائيدمقرّبين و شمائيد كه تقرّب و نزديكيتان به خدا بيشتر است .(8)

 


مرا دوست بدار و محبوب بندگانم گردان
O امام باقر عليه السلام فرمود: خداى تعالى به موسى عليه السلام وحى فرمود: مرا دوست بدار و محبوب بندگانم گردان . موسى عليه السلام عرض كرد: پروردگارا! تو مى دانى كه احدى را بيشتر از تو دوست نمى دارم ، امّا پروردگارا! با دلهاى بندگان چه كنم ؟ خداى تعالى به او وحى فرمود: نعمتها و نيكيهايم را به آنان يادآور شو؛ زيرا كه آنان جز خوبى از من نديده و به ياد ندارند.(9)
O و همچنين از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود: خداى عزّوجلّ به داود عليه السلام فرمود: مرا دوست بدار و نزد خلقم نيز محبوب گردان . عرض كرد: پروردگارا! من كه دوستت دارم امّا چگونه تو را نزد بندگانت محبوب گردانم ؟ خداى عزّوجلّ فرمود: نعمتهايى را كه به آنان داده ام گوشزدشان كن كه اگر خوبيهايم را ياد آورشان شوى مرا دوست خواهند داشت .(10)

 


سخن گنجشك ، حضرت سليمان (ع ) را متاءثّر نمود
روايت شده كه : حضرت سليمان عليه السلام گنجشكى را ديد كه به همسرش مى گويد: چرا از من دورى مى كنى و حال آنكه اگر بخواهم كاخ سليمان را به نوكم گرفته و به دريا مى افكنم . حضرت سليمان عليه السلام خنديد و او را نزد خود فرا خواند و فرمود: آيا تو را يارى اين كار هست كه مى گويى ؟ گنجشك گفت : مرد گاهى نزد همسرش خود را جلوه مى دهد. (دوست و عاشق بر آنچه مى گويد سرزنش نمى شود.) حضرت سليمان عليه السلام به گنجشك ماده فرمود: چرا شوهرت را از خود مى رانى ؟ گنجشك ماده گفت : اى پيامبر خدا! او دوست من نيست و صرفاً ادّعاى دوستى مى كند، زيرا غير من ديگرى را نيز دوست دارد. سخن گنجشك مادّه حضرت سليمان عليه السلام را متأ ثّر نمود و سخت گريان گشت و چهل روز از مردم كناره گرفت و از خداوند خواست كه دلش را پر از مهر خدا كند و مهر ديگران را از دل وى ببرد.(11)

اى يك دله صد دله ، دل يك دله كن
مهر دگران را ز دل خود يله كن

يك لحظه به اخلاص بيا بر در ما
گر كام تو بر نيامد آنوقت گله كن

 


مهر حضرت ابراهيم (ع ) به خداوند مهربان
در بين فرشتگان گفتگو شد كه : خداوند اختيار كرده ابراهيم را به عنوان خليل و دوست خود و حال آنكه او را از نطفه اى آفريده ...
از جانب پروردگار بر فرشتگان وحى شد كه : از بين خود رئيسى انتخاب كنند و آنها جبرئيل و ميكائيل را انتخاب نمودند (تا حضرت ابراهيم را امتحان كنند).
پس روزى حضرت ابراهيم عليه السلام همه گوسفندان خود را جمع آورى نموده و به آنها نگاه مى كرد. (گوسفندان وى به قدرى زياد بود كه چهار هزار چوپان داشت ).
ناگهان جبرئيل از يك سو با آهنگ دلربايى گفت : ((سبوح قدوس )) و ميكائيل از سوى ديگر ندا در داد ((رب الملائكة والروح )).
(اين ندا آنچنان در اعماق جان حضرت ابراهيم عليه السلام اثر گذاشت ) كه خطاب به جبرئيل و ميكائيل گفت : يك بار ديگر اين ندا را در دهيد تا مال و جان خود را نثارتان كنم .
به اين هنگام فرشتگان آسمانها فرياد برآوردند: ((هذا هو الكرم )) (اين است كرم و جوانمردى و گذشت در برابر محبوب ).
و ندايى نيز از عرش برخواست : دوست و خليل موافق دوست است .(12)

 

هارون و كنيز مهربان
هارون الرشيد روز عيد قربان همه كنيزان و غلامان را جمع مى نمود و خلعت هاى گران بها تهيه مى نمود و كيسه هاى دِرهم و دينار حاضر مى نمود و به آنان مى گفت هر كه هر چه را دوست دارد اختيار كند روزى كنيز پيش آمد و دست بر سر هارون گذاشت در حاليكه همه كنيزان و غلامان به گردآورى درهم و دينار بودند.
هارون گفت : چرا نمى روى مانند ديگران چيزى برگيرى ؟
كنيز گفت : من غير از شما را دوست ندارم و چيزى غير از شما را نمى خواهم .
هارون گفت : اى كنيز! من و سلطنتم از براى تو باد. (و آنگاه آزادش ساخت و همه را در فرمان وى درآورد).(13)

 


پرستش عاشقان
فى صحيفه ادريس عليه السلام : ((طوبى لقوم عبدونى حبا و اتخذونى إ لها و ربا سهروا الليل و دأ بوا النهار طلبا لوجهى من غير رهبة و لا رغبة و لا لنار و لا جنة بل للمحبة الصحيحة و الا رادة الصريحة و الانقطاع عن الكل إ لى )).
در صحيفه ادريس آمده است :
خوشا آنان كه از روى عشق مرا پرستيدند و مرا معبود و پروردگار خود گرفتند، براى خاطر من شبها نخوابيدند و روزها كوشيدند و اين نه از روى ترسى و نه از بهر اميدى ، نه از هراس دوزخى و نه به طمع بهشتى ، بلكه به سبب محبت راستين و اراده بى شائبه و بريدن از همه چيز و دل بستن به من .(14)

 


هر كه را من دوستش داشته باشم او را مى كشم
َنْ سَأَلَنِى أَعْطَيْتُهُ وَ مَنْ أَعْطَانِى شَكَرْتُهُ وَ مَنْ عَصَانِى سَتَرْتُهُ وَ مَنْ قَصَدَنِى أَبْقَيْتُهُ وَ مَنْ عَرَفَنِى خَيَّرْتُهُ وَ مَنْ أَحَبَّنِى ابْتَلَيْتُهُ وَ مَنْ أَحْبَبْتُهُ قَتَلْتُهُ وَ مَنْ قَتَلْتُهُ فَعَلَيَّ دِيَتُهُ وَ مَنْ عَلَيَّ دِيَتُهُ فَأَنَا دِيَتُهُ)).(15)
خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد:
هر كس مرا بخواند اجابت كنم ، و هر كس از من چيزى بخواهد به او عطا كنم ، و هر كس كه در راه من احسان كند، تشكّر كنم ، و آنكه مرا معصيت كند، پرده پوشى كنم ، و هر كس به جانب من بيايد او را ثابت قدم بدارم و هر كس مرا بشناسد او را براى كارهاى پسنديده برگزينم و هر كه مرا دوست بدارد او را به (بلا) مبتلى كنم و هر آنكه را من دوستش داشته باشم او را مى كشم (توفيق شهادت در راه خود به او نصيب كنم ) و هر كه را من بكشم ديه او را به عهده مى گيرم و ديه هر كس كه به عهده من باشد، وصال خود را ديه او قرار مى دهم .

 


درياى رحمت خداوند
عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله عَنْ جَبْرَئِيلَ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ:
((يَا عِبَادِى كُلُّكُمْ ضَالٌّ إِلَّا مَنْ هَدَيْتُهُ فَاسْأَلُونِى الْهُدَى أَهْدِكُمْ وَ كُلُّكُمْ فَقِيرٌ إِلَّا مَنْ أَغْنَيْتُهُ فَاسْأَلُونِى الْغِنَى أَرْزُقْكُمْ وَ .... ))
خداوند متعال مى فرمايد:
اى بندگانم ! همه گمراهيد جز آنكه من راهنمايش باشم ، پس از من راهنمايى بخواهيد تا شما را هدايت كنم .
و همه فقيريد جز آن كه من توانگرش سازم ، پس روزى را از من بخواهيد تا شما را روزى دهم .
و همه گنهكاريد جز آنكه من حفظش كنم ، پس از من آمرزش بجوئيد تا شما را بيامرزم . و كسى كه معتقد باشد منم كه قدرت بر آمرزش دارم و از من مغفرت بجويد بدون باك او را مى آمرزم .
اگر اولين و آخرين و زندگان و مردگان شما ... بر تقوا و پرهيزگارى يكى از بندگانم اجتماع كنيد (يعنى همه با تقوا شوند) به اندازه بال پشه اى به ملك من زياد نگردد.
اگر اولين و آخرين و زندگان و مردگان شما ... بر شقاوت قلب بنده اى از بندگانم اجتماع كنند (يعنى همه شقى شوند) باز به اندازه بال مگسى از ملك و سلطنت من كم نگردد.

گر جمله كائنات كافر گردند
بر دامن كبريايش ننشيند گرد

و هرگاه اولين و آخرين شما همه و همه اجتماع كنند، و هر يك تا قدرت دارند آرزو كنند آرزويشان را برآورم ، و اين به قدرى در سلطنت و ملك من بى اثر است كه همانند آن است يكى از شما در كنار دريا رفته و سوزنى را در آن فرو برده و سپس بيرون كشد و اين بدان جهت است كه منم يگانه بخشنده بزرگوار.(16)

 


منم بخشنده مهربان
خداى تبارك و تعالى مى فرمايد:
كسانى كه براى ثواب و پاداش من اعمالى انجام مى دهند نبايد به اعمال خود متكى باشند، زيرا اگر آنان در تمام عمرشان كوشش كنند و در راه عبادت من خود را به زحمت و رنج افكنند باز قصور و كوتاهى كرده اند. و در عبادتشان به حقيقت بندگيم چنانچه سزاوار مقام الوهيت من باشد نرسند، نسبت به آنچه از من طلب مى كنند كه كرامت و نعمت در بهشت و رفعت به درجات عالى در جوار رحمتم باشد.
ولى تنها به رحمتم بايد اعتماد كنند و به فضل من اميدوار باشند و به وسيله خوش گمانى به من اطمينان كنند. كه در اين صورت رحمت من ايشان را دريابد و رضوانم به آنها برسد و آمرزشم بر آنها لباس گذشت پوشاند.
زيرا منم خداى رحمان و رحيم و بدين نام ، ناميده شده ام .(17)

 


قبل از اينكه بخواهيد عطا خواهم كرد
سهل بن سعد انصارى مى گويد:
از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله راجع به آيه 46، سوره قصص كه : ((تو در كنار طور نبودى زمانى كه ما ندا داديم )) سئوال نمودم ؟
حضرت در جواب فرمود: خداوند عالم دو هزار سال قبل از خلقت بنى آدم بر روى برگ درخت ((آس )) كه نهالى خوشبو است مطلبى نوشت و آن را روى عرش گذاشت آن گاه ندا داد:
اى امت محمّد! به درستى كه رحمت من بر غضبم پيشى گرفته است .
قبل از آنكه بخواهيد به شما عطا خواهم كرد، و پيش از آنكه طلب آمرزش نمائيد شما را مى آمرزم .
پس هر كدام از شما مرا ملاقات كند و شهادت دهد كه معبودى جز من نيست و گواهى دهد كه محمّد صلى الله عليه و آله بنده و فرستاده من است ، او را به رحمت خويش داخل بهشت خواهم كرد.(18)

 


بهشت جاى يكتا پرستان است
حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند:
چون روز قيامت شود، خداوند تبارك و تعالى امر مى فرمايد كسانى را كه اعمال زشتى داشته اند، بسوى آتش دوزخ ببرند. پس آنان مى گويند: چگونه ما را به آتش مى افكنى در حالى كه ما تو را به يگانگى شناخته ايم و اقرار به توحيد كرديم ؟
آنگاه خداوند مى فرمايد:
اى ملائكه من ! به عزّت و جلالم سوگند كه هيچ موجودى را نيافريدم كه در نزد من بهتر از كسانى باشد كه اقرار به يكتايى من دارند چه جز من خدايى نيست . و بر من حق است كه يكتاپرستان را به آتش نسوزانم ؛ بندگانم را به بهشت داخل كنيد.(19)

 


خداوند كودكان را دوست دارد
عَنْ أَبِى عَبْدِاللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ عليه السلام :
((يَا رَبِّ أَيُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ عِنْدَكَ فَقَالَ حُبُّ الْأَطْفَالِ فَإِنَّ فِطْرَتَهُمْ عَلَى تَوْحِيدِي فَإِنْ أُمِتْهُمْ أُدْخِلْهُمْ بِرَحْمَتِي جَنَّتِي )).
موسى بن عمران در مناجات خود به خداوند عرض كرد:
پروردگارا! كدام عمل نزد تو افضل است ؟
فرمود: دوست داشتن اطفال ، چه من آنها را بر فطرت توحيدى آفريدم ؛
و اگر آنها را بميرانم به لطف و رحمت خود آنها را داخل بهشت مى كنم .(20)

 


صداى تو بر من مخفى نيست
آنگاه كه حضرت داود عليه السلام به حج آمد چون به عرفات حاضر شد و كثرت مردم را در عرفات مشاهده كرد، بالاى كوه رفت و تنها مشغول دعا و راز و نياز شد.
چون از مناسك حج فارغ شد، جبرئيل به نزد او آمد و گفت :
اى داود! پروردگارت مى فرمايد: چرا بالاى كوه رفتى ؟ آيا گمان كردى كه صدائى به سبب صداى ديگر بر من مخفى مى گردد؟
سپس جبرئيل داود را به سوى ((جدّه )) و از آنجا او را به دريا بُرد تا رسيد به سنگى و آن را شكافت ، ناگاه در آن سنگ كرمى ظاهر شد، آنگاه جبرئيل گفت : اى داود! پروردگارت مى فرمايد كه :
صداى اين كرم را در ميان اين سنگ در قعر اين دريا مى شنوم و غافل نيستم ، تو گمان كردى كه صداهاى بسيار، مانع شنيدن صداى تو مى شود؟(21)

 


به قضاى من راضى باشيد
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام : قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ:
((عَبْدِيَ الْمُؤْمِنَ لَا أَصْرِفُهُ فِي شَيْءٍ إِلَّا جَعَلْتُهُ خَيْراً لَهُ فَلْيَرْضَ بِقَضَائِي وَ لْيَصْبِرْ عَلَى بَلَائِي وَ لْيَشْكُرْ نَعْمَائِي أَكْتُبْهُ يَا مُحَمَّدُ مِنَ الصِّدِّيقِينَ عِنْدِي )).
خداى عزّوجلّ فرمايد:
بنده مؤ منم را به هر سو بگردانم ، برايش خير است .
پس بايد به قضاء من راضى باشد و بر بلاى من صبر كند و نعمتهايم را سپاس گذارد؛ تا او را - اى محمد - در زمره صديقين نزد خود ثبت كنم .(22)

 


صلاح بنده ام را بهتر مى دانم
عَنْ أَبِى عَبْدِاللَّهِ عليه السلام :
ُعَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ عليه السلام يَا مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ مَا خَلَقْتُ خَلْقاً أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ فَإِنِّي إِنَّمَا أَبْتَلِيهِ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَهُ وَ أُعَافِيهِ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَهُ ... )).
در ضمن آنچه خداى عزّوجلّ به موسى بن عمران عليه السلام وحى كرد اين بود كه :
اى موسى ! مخلوقى كه نزدم محبوبتر از بنده مؤ من باشد نيافريدم .
من او را به آنچه براى او خير است مبتلا مى كنم و به آنچه برايش خير است عافيت دهم و من به آن چه كه بنده ام را اصلاح كند داناترم .
پس او بايد بر بلايم صبر كرده و نعمتهايم را شكر كند و به قضايم راضى باشد. زمانى كه به رضاى من عمل كند و امرم را اطاعت نمايد او را در زمره صديقين نزد خود نويسم .(23)

 


خوشنودى خداوند
و فى أ خبار موسى عليه السلام :
((أ نهم قالوا اسأ ل لنا ربك أ مرا إ ذا نحن فعلناه يرضى به عنا فأ وحى الله تعالى إ ليه قل لهم يرضون عنى حتى أ رضى عنهم )).
در اخبار موسى صلى الله عليه و آله آمده است كه بنى اسرائيل به او گفتند:
از خدايت امرى را درخواست كن كه ما آن را انجام دهيم و بدان وسيله خداوند از ما خوشنود شود.
خطاب رسيد كه :
به ايشان بگو شرط رضايت من از شما اين است كه شما از من خشنود باشيد تا من از شما خشنود شوم .(24)

 


نگران احوال دختران خود نباشيد
((... يا محمد هذه أ نبتها من هذا المكان الا رفع لا غذو منها بنات المؤ منين من أ متك و بنيهم فقل لا باء البنات لا تضيقن صدوركم على فاقتهن فإ نى كما خلقتهن أ رزقهن )).
حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
در شب معراج چون به سدرة المنتهى رسيدم ، ديدم از بعضى از شاخه هاى آن پستان آويخته شده ، از تعداد ديگر شير مى ريخت و از بعضى از شاخه عسل ، از تعدادى ديگر روغن ، از بعضى چيزى شبيه آرد گندم سفيد، و از شاخه اى لباسها و از بعضى ديگر ميوه سدر، پس در خاطر خود گفتم :
اينها در كجا قرار مى گيرند؟ و در آن هنگام جبرئيل با من نبود كه از او سئوال كنم ، زيرا كه او در مرتبه خود ماند و من از درجه او بالاتر رفتم ، آنگاه حقتعالى مرا ندا كرد:
اى محمّد! اينها را در اين مكان بلند رويانيدم كه غذاى دختران و پسران مؤ منين از امّت تو باشد. به پدران دخترها بگو كه : براى پريشانى احوال دختران خود دلتنگ نباشيد، زيرا همانطور كه ايشان را آفريدم ، ايشان را روزى دهم .(25)

 


روزىِ تو مى رسد
قَالَ اللَّهُ تَعَالَى :
((يَا ابْنَ آدَمَ! فِى كُلِّ يَوْمٍ تُؤْتَى بِرِزْقِكَ وَ أَنْتَ تَحْزَنُ وَ يَنْقُصُ مِنْ عُمُرِكَ وَ أَنْتَ لَا تَحْزَنُ تَطْلُبُ مَا يُطْغِيكَ وَ عِنْدَكَ مَا يَكْفِيكَ)).
خداى تعالى مى فرمايد:
اى فرزند آدم ! رزق و روزى هر روزى كه بر تو مى گذرد، برتو مى رسد، و تو براى روزيت دلتنگ و غمگينى ولى عمر تو مى گذرد و تو غصه اى ندارى .
هر مقدار از روزى كه به تو مى رسد، تو را كفايت مى كند ولى تو بيشتر مى خواهى كه موجب طغيان و سركشى تو مى شود.(26)

 


درمانده نخواهم شد
و فى الوحى القديم :
((يا ابن آدم ! خلقتك من تراب ، ثمّ من نطفة فلم أ عى بخلقك اءويعيينى رغيف أ سوقه إ ليك فى حينه )).
در وحى قديم آمده است كه :
اى پسر آدم ! در ابتدا تو را از خاك آفريدم و پس از آن از نطفه و در خلقت تو درمانده نشدم .
آيا در رساندن نانى كه بايد در وقت خودش به تو برسانم ، درمانده شدم ؟(27)

 


شكايت ترا نزد فرشتگانم نمى كنم
أ وحى الله إ لى عزير عليه السلام :
((يا عزير إ ذا وقعت فى معصية فلا تنظر إ لى صغرها و لكن انظر من عصيت و إ ذا أ وتيت رزقا منى فلا تنظر إ لى قلته و لكن انظر إ لى من أ هداه و إ ذا نزلت بك بلية فلا تشك إ لى خلقى كما لا أ شكوك إ لى ملائكتى عند صعود مساويك و فضائحك )).
خداوند تعالى به عزير عليه السلام وحى فرستاد كه :
يا عزير! هرگاه مرتكب معصيتى شدى به كوچكى گناه نگاه نكن ولكن ببين نافرمانى و معصيت چه كسى را انجام داده اى .
و آنگاه كه از جانب من روزيت مى رسد به كمى آن ننگر، بلكه ببين از جانب چه مقامى برايت رسيده است .
و هرگاه كه گرفتارى برايت پيش آمد شكايت آن را نزد بندگانم مبر، همانگونه كه وقتى بديها و زشتى هاى تو بالا مى آيد، من شكايت تو را نزد فرشتگانم نمى كنم .(28)

 


هرگاه شرمگين گردد من او را بيامرزم
عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ:
َا دَاوُدُ إِنَّ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنَ إِذَا أَذْنَبَ ذَنْباً ثُمَّ رَجَعَ وَ تَابَ مِنْ ذَلِكَ الذَّنْبِ وَ اسْتَحْيَا مِنِّي عِنْدَ ذِكْرِهِ غَفَرْتُ لَهُ وَ أَنْسَيْتُهُ الْحَفَظَةَ وَ أَبْدَلْتُهُ الْحَسَنَةَ وَ لَا أُبَالِي وَ أَنَا أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ)).
خداوند به داود عليه السلام وحى فرستاد كه :
اى داود! هرگاه ، از بنده مؤ من من گناهى سرزند و سپس از آن توبه نمايد، و چون به يادش آيد از من شرمگين گردد، من او را بيامرزم .
و آن گناه را از خاطر فرشتگان محو مى نمايم . و به نيكى و ثواب بدل مى كنم ، و پروايى ندارم ، و من مهربانترين مهربانانم .(29)

 


شرط آمرزش
دِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عليه السلام عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله عَنْ جَبْرَئِيلَ عليه السلام قَالَ: قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ((مَنْ أَذْنَبَ ذَنْباً صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ أَنَّ لِى أَنْ أُعَذِّبَهُ أَوْ أَعْفُوَ عَنْهُ لَا غَفَرْتُ لَهُ ذَلِكَ الذَّنْبَ أَبَداً وَ مَنْ أَذْنَبَ ذَنْباً صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّ لِى أَنْ أُعَذِّبَهُ أَوْ أَعْفُوَ عَنْهُ عَفَوْتُ عَنْهُ))
امام صادق عليه السلام ، از پدر گرامى اش و او از پدرانش عليهم السلام ، و آنها از رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله نقل نمودند كه :
خداى عزّوجلّ فرمايد:
هر كه گناهى بزرگ و يا كوچك مرتكب شود و در نظر نگيرد كه من مى توانم او را عذاب كنم و يا از او در گذرم ، هرگز او را نمى بخشم . و هر كه گناهى مرتكب شود و بداند كه من مى توانم او را عذاب كنم و يا ببخشم ، از او در مى گذرم .(30)

 


لغزشهايت را محو مى كنم
و روى أ ن اللّه تعالى يقول :
((عبدى إ نك إ ذا استحيت منى أ نسيت الناس عيوبك و بقاع الا رض ذنوبك و محوت من الكتاب زلاتك و لا أ ناقشك الحساب يوم القيامة )).
خداى تعالى مى فرمايد:
بنده من ! هرگاه از من شرم كنى ، عيب هاى تو را از مردم مى پوشانم ، گناهان و لغزشهايت را از نامه عملت محو مى كنم . و در قيامت ، هنگام بازجوئى ، بر تو سخت نگيرم .(31)

 


سبقت عفو خداوند بر غضب او
و روى أ ن الله سبحانه قال لموسى حين أ رسله إ لى فرعون :
((يتوعده و أ خبره أ نى إ لى العفو و المغفرة أ سرع منى إ لى الغضب و العقوبة )).عدة الداعى : ص 145 .
خداوند سبحان وقتى كه موسى را به سوى فرعون مى فرستاد به او فرمود كه او را بترسان ، و باخبر كن كه عفو و آمرزش من بر غضبم ، سبقت مى گيرد.

 


خداوند حق خود را مى بخشد
عن النبى صلى الله عليه و آله قال ينادى مناد يوم القيامة تحت العرش :
((يا أ مة محمد ما كان لى قبلكم فقد وهبته لكم و قد بقيت التبعات بينكم فتواهبوا و ادخلوا الجنة برحمتى )).
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمايد:
روز قيامت منادى از جانب پروردگار ندا دهد:
اى امت محمد! آنچه از من نزد شما است آن را به شما بخشيدم . و باقى مانده حقوقى كه شما بر همديگر داريد به هم ببخشيد و به رحمت من داخل بهشت شويد.(32)

 


اگر تسليم خواسته خدا نشوى به خواسته خودنرسى
قال أ ميرالمؤ منين عليه السلام :
أ وحى الله تعالى إ لى داود:
((يا داود تريد و أ ريد و لا يكون إ لا ما أ ريد فإ ن أ سلمت لما أ ريد أ عطيتك ما تريد و إ ن لم تسلم لما أ ريد أ تعبتك فيما تريد ثم لا يكون إ لا ما أ ريد)).
حضرت اميرمؤ منان على عليه السلام فرمود:
خداوند به حضرت داود عليه السلام وحى فرستاد كه :
اى داود! تو چيزى طلب مى كنى و من هم و آنچه خواسته من است ، مى شود. پس اگر تسليم خواسته من شوى آنچه را كه تو طلبيده اى ، به تو ارزانى خواهم كرد. و اگر تسليم خواسته من نشوى تو را در رسيدن به آنچه كه خواسته اى به رنج و تعب مى اندازم و سپس آن مى شود كه من خواسته ام .(33)

 


ترديد خداوند در مرگ مؤ من
حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
خداى تعالى مى فرمايد:
در كارهايى كه انجامش تنها به دست من است ، مردد نشدم مگر ترديدى كه در مرگ بنده مؤ منم دارم ، من ديدار او را دوست دارم و او مرگ را نمى خواهد، پس مرگ را از او مى گردانم و مؤ من به درگاهم دعا مى كند و من اجابتش مى كنم در چيزى كه خير اوست .
و اگر در دنيا جز يك مؤ من باقى نماند، بواسطه او از همه مخلوقاتم ، بى نيازم . و از ايمان او آنچنان اُنسى برايش مى سازم كه محتاج نباشد از ترس به كسى پناه برد.(34)

 


او را مى بخشم زيرا دوستش دارم
قال الصادق عليه السلام : ((قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ:
نِينَ لَيُذْنِبُ الذَّنْبَ الْعَظِيمَ مِمَّا يَسْتَوْجِبُ بِهِ عُقُوبَتِي فِي الدُّنْيَا وَ الا خِرَةِ فَأَنْظُرُ لَهُ فِيمَا فِيهِ صَلَاحُهُ فِي آخِرَتِهِ فَأُعَجِّلُ لَهُ الْعُقُوبَةَ عَلَيْهِ فِي الدُّنْيَا لِأُجَازِيَهُ بِذَلِكَ الذَّنْبِ وَ أُقَدِّرُ تْرُكُهُ عَلَيْهِ مَوْقُوفاً غَيْرَ مُمْضًى وَ لِى فِى إِمْضَائِهِ الْمَشِيئَةُ وَ مَا يَعْلَمُ عَبْدِى بِهِ فَأَتَرَدَّدُ فِى ذَلِكَ مِرَاراً عَلَى إِمْضَائِهِ ثُمَّ أُمْسِكُ عَنْهُ فَلَا أُمْضِيهِ كَرَاهَةً لِمَسَاءَتِهِ وَ حَيْداً عَنْ إِدْخَالَِحَبَّةً لِمُكَافَاتِهِ لِكَثِيرِ نَوَافِلِهِ الَّتِى يَتَقَرَّبُ بِهَا إِلَيَّ فِي لَيْلِهِ وَ نَهَارِهِ فَأَصْرِفُ ذَلِكَ الْبَلَاءَ عَنْهُ وَ قَدْ قَدَّرْتُهُ وَ قَضَيْتُهُ وَ تَرَكْتُهُ مَوْقُوفاً وَ لِي فِي إِمْضَائِهِ الْمَشِيئَةُ ثُمَّ أَكْتُبُ لَهُ عَظِيمَ أَجْرِ نُزُولِ ذَلِكَ الْبَلَاءِ وَ أَدَّخِرُهُ وَ أُوَفِّرُ لَهُ أَجْرَهُ وَ لَمْ يَشْعُرْ بِهِ وَ لَمْ يَصِلْ إِلَيْهِ أَذَاهُ وَ أَنَا اللَّهُ الْكَرِيمُ الرَّءُوفُ الرَّحِيمُ)).
امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند متعال مى فرمايد:
همانا، بنده اى از بندگان مؤ من ، گناهى بزرگ مرتكب مى شود كه مستوجب كيفر و عقوبت در دنيا و آخرت است . من آنچه صلاح آخرت اوست را در نظر مى گيرم و عقوبت گناه او را در دنيا قرار مى دهم .
با توجّه به ميزان گناه او، كيفر تعيين كرده و بدان حكم مى كنم ولى آن را جارى نمى سازم و اجرايش را به مشيّت خود وا مى گذارم ولى بنده ام اين مطلب را نمى داند و بارها اجراى آن را به تأ خير مى اندازم چون راضى به ناراحتى بنده ام نيستم و از ايجاد كدورت براى او دورى مى كنم .
من با گذشت و ناديده گرفتن گناه او، بر او منّت نهاده و او را مى بخشم زيرا دوست دارم كه به نمازهاى نافله او كه در شب و به واسطه آنها به من تقرب مى جويد، پاداش دهم .
پس بلاها را از او دور مى گردانم و با اينكه به كيفرش حكم كرده بودم ، آن را متوقّف كرده و اجراى آن بستگى به مشيت من دارد.
و آنگاه به اين هم بسنده نكرده و اجر بزرگ نزول اين بلائى كه از سر او گذشت را برايش مى نويسم و ذخيره مى كنم . و مزدش را نيز زياد مى كنم با اينكه خودش آگاه نيست چون آزار آن بلا به او نرسيده و منم آن خداوند كريم و مهربان و رحيم .(35)

 


خداوند چه مقدار بنده اش را دوست دارد؟
كُتُبِهِ الْمُنْزَلَةِ أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِى فَلْيَظُنَّ بِى مَا شَاءَ وَ أَنَا مَعَ عَبْدِى إِذَا ذَكَرَنِى فَمَنْ ذَكَرَنِى فِى نَفْسِهِ ذَكَرْتُهُ فِى نَفْسِى وَ مَنْ ذَكَرَنِى فِى مَلَإٍ ذَكَرْتُهُ فِى مَلَإٍ خَيْرٍ مِنْهُ وَ مَنْ تَقَرَّبَ إِلَيَّ شِبْراً تَقَرَّبْتُ إِلَيْهِ ذِرَاعاً وَ مَنْ تَقَرَّبَ إِلَيَّ ذِرَاعاً تَقَرَّبْتُ إِلَيْهِ بَاعاً ... ))
خداى باعزت و جلال فرمايد:
ملاقات بنده اى را كه دوست دارد با من ديدار كند، دوست دارم . هر گاه او در نزد خود مرا ياد كند، من نيز در نزد خود او را ياد مى كنم . و هر گاه در جمعى مرا ياد كند من نيز او را بهتر و زيباتر در ميان گروهى ياد مى كنم .
او هرگاه به اندازه وجبى به من نزديك شود من به او به اندازه ذراع (36) نزديك مى شوم و اگر ذراعى به من تقرب جويد به اندازه باع (37) به او نزديك مى شوم .(38)

 


خداوند فرمود: من ويژه دوستانم هستم
روى الحسن بن أ بى الحسن الديلمى عن وهب بن منبه ، قال :
((أ وحى الله إ لى داود عليه السلام يا داود من أ حب حبيبا صدق قوله و من رضى بحبيب رضى فعله و من وثق بحبيب اعتمد عليه و من اشتاق إ لى حبيب جد فى السير إ ليه يا داود ذكرى للذاكرين و جنتى للمطيعين و حبى للمشتاقين و أ نا خاصة للمحبين )).
خداى تعالى به داود عليه السلام وحى فرستاد كه :
اى داود! كسى كه دوستش را دوست مى دارد، گفتارش را تصديق مى كند و اگر از او راضى باشد، كردارش را نيز تأ ييد مى كند. و با اطمينان به دوست ، اعتماد به او پيدا مى كند و اگر اشتياق به او داشته باشد ، جهد و تلاش مى كند كه به او برسد.
اى داود! ياد و ذكر من براى ذاكرين من است و بهشتم براى اطاعت كنندگان و عشق و محبتم براى مشتاقين و دلباختگانم و من ويژه دوستانم هستم .(39)

 


نمى خواهم بندگانم را هلاك كنم
چون حضرت نوح عليه السلام از خداوند براى قوم خود تقاضاى نزول عذاب كرد، خداوند روح الامين را با هفت دانه هسته خرما فرستاد و گفت اى پيامبر خدا! حق تعالى مى فرمايد:
اين جماعت ، آفريده هاى من و بندگان منند، و ايشان را به صاعقه اى از صاعقه هاى خود هلاك نمى كنم ، مگر بعد از تأ كيد دعوت و آنگاه كه حجت بر من تمام شود، پس برگرد به سوى دعوت قوم خود كه من تو را بر آن ثواب مى دهم .
و اين هسته هاى خرما را در زمين بكار كه چون اينها برويند و كامل شوند و به بار آيند براى تو فرج و خلاص خواهد بود پس به مؤ منانى كه تابع تو هستند به اين موضوع بشارت بده .
و چون درختان روئيدند و به ميوه رسيدند، و ميوه هايشان رنگين شد، بعد از زمان بسيارى ، نوح از خداوند خواست كه وعده را به عمل آورد، خداوند به او امر فرمود كه :
هسته هاى خرماى اين درختان را بار ديگر بكارد، و صبر را پيشه كند و در تبليغ رسالت و اتمام حجت بر قوم خود سعى و كوشش كند. چون اين خبر به پيروان نوح رسيد سيصد نفر از ايشان مرتد شدند و گفتند اگر آنچه نوح دعا مى كرد حق مى بود، در وعده پروردگارش تخلف نمى شد. و پيوسته حق تعالى در هر مرتبه كه ميوه درختان مى رسيد امر مى كرد دانه آنها را بكارد تا هفت مرتبه ، و در هر مرتبه اى گروهى از آنها كه به نوح ايمان آورده بودند مرتد شدند، تا آن كه هفتاد و چند نفر باقى ماندند و در اين وقت به نوح وحى فرمود كه :
اى نوح ! در اين زمان براى ديده تو، صبح نورانى حق از شب ظلمانى باطل ، هويدا شد و حق ظاهر گرديد و كدورتها بواسطه ظاهر شدن پرتوهايى كه طينت آنها ناپاك بود، از بين رفت . و اگر من كافران را هلاك مى كردم و مرتدها را باقى مى گذاشتم در حقيقت به وعده اى كه (به مؤ منان خالص و آنان كه به ريسمان پيامبر صلى الله عليه و آله چنگ زده بودند) داده بودم ، وفا ننموده بودم .
من وعده كرده بودم كه ايشان را در روى زمين خليفه و جانشين متمكن در دين گردانم و ترسشان را به ايمنى مبدل كنم تا بوسيله برطرف شدن شك از دلهايشان ، بندگيشان براى من خالص ‍ شود.
پس چگونه خليفه شدن و متمكن ساختن و تبديل ترس و خوف به امن از طرف من بر آنها مسير مى شد در حالى كه من به ضعف ايمان و يقين و بدى طينت و زشتى پنهان آنان كه مرتد شدند، آگاه بودم و اين نبود مگر نتيجه نفاق آنان و اين ريشه گمراهيشان بود.
... پس اى نوح ! وقت آن رسيده كه كشتى را در حضور ما بسازى و به دستور ما مشغول شوى .(40)

 


مرا با بندگانم بگذار
از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه آن حضرت به ابوجهل فرمود:
اى ابوجهل ! آيا قصه و داستان حضرت ابراهيم خليل را مى دانى ؟ آن گاه كه او را در ملكوت آسمان بالا بردند، خداوند ديدِ چشمان او را چنان قوى گردانيد كه زمين وهرچه بر روى آن بود از ظاهر و پنهان همه را ديد، و در ضمن مشاهده كرد مرد و زنى را كه زنا مى كردند، بر آنها نفرين كرد كه ايشان هلاك شوند و هلاك شدند، بعد از آن ، دو نفر ديگر را چنين ديد، دعا كرد و هر دو هلاك شدند، سپس دو نفر ديگر را بر اين حال ديد، دعا كرد و هر دو مردند و هلاك گرديدند. چون خواست بدو كس ديگر هم نفرين كند حقتعالى وحى فرمود كه :
اى ابراهيم ! دعاى خود را از بندگان و كنيزان من بازدار. همانا منم آمرزنده مهربان ، گناهان بندگان به من ضرر نمى رساند همان طور كه طاعت ايشان نفعى به من نمى رساند، و ايشان را سياست و تربيت نمى كنم به آن كه خشم خود را براى ايشان تدارك كنم چنان كه تو مى كنى .
پس دعاى خود را از بندگان من بازدار، زيرا تو بنده ترساننده بندگان من از عذاب من هستى ، ولى شريك در پادشاهى من نيستى و حافظ و شاهد و نگهبان بر من و بندگان من نيستى .
من با بندگان گناهكار خود يكى از اين سه كار را مى كنم :
1 - يا توبه مى كنند و به سوى من برمى گردند كه توبه ايشان را قبول مى كنم و گناه ايشان را مى آمرزم و عيبهاى ايشان را مى پوشانم .
2 - و يا آن كه عذاب خود را از ايشان باز مى دارم ، براى آن كه مى دانم از پشتهاى ايشان فرزندانى چند مؤ من بيرون خواهد آمد، پس رفق و مدارا مى كنم با پدران كافر و تأ نى مى كنم با مادران كافر وعذاب را از ايشان بر مى دارم تا آن مؤ منان از پشتشان بيرون آيند و آنگاه كه مؤ منان از صلبها و رحمهاى ايشان بيرون آيند و جدا شوند، برايشان عذاب من ، واجب وبلاى من نازل مى شود.
3 - و اگر نه اين باشد و نه آن ، پس آنچه كه من مهيا كرده ام براى ايشان از عذاب خود در آخرت ، از آنچه براى ايشان در دنيا مى خواهى عظيم تر است .
زيرا كه عذاب من براى بندگانم در خور جلال و بزرگوارى من است .
اى ابراهيم ! پس مرا با بندگان خود بگذار كه من مهربانترم به ايشان از تو.
و مرا با ايشان بگذار كه منم جبار بردبار و داناى حكيم ، تدبير مى كنم ايشان را به علم خود. و جارى مى كنم در ايشان قضا و قدر خود را.(41)

 


اگر فرعون ، خدا را صدا مى زد به فريادش مى رسيد
ابراهيم بن محمد همدانى مى گويد: از حضرت رضا عليه السلام پرسيدم كه به چه علّت خداوند فرعون را غرق كرد و آن را هلاك نمود با اين كه فرعون به خداوند ايمان آورد؟
حضرت فرمود: فرعون وقتى ايمان آورد كه ديگر فايده اى نداشت و كار از كار گذشته بود، و بعلاوه فرعون بعد از آن كه ديد غرق مى شود متوسل به حضرت موسى شد و آن جناب به فرياد او نرسيد.
و وقتى كه حضرت موسى عليه السلام به مقام مناجات رفت به او خطاب شد كه :
اى موسى ! به فرياد فرعون نرسيدى به جهت آن كه تو او را نيافريده بودى ، و به عزّت خودم سوگند اگر به من پناه آورده بود به فرياد او مى رسيدم .(42)

 


ملاقات دوست
((و فى الخبر المشهور إ ن إ براهيم قال لملك الموت إ ذ جاءه بقبض روحه هل رأ يت خليلا يميت خليله فأ وحى الله تعالى إ ليه هل رأ يت محبا يكره لقاء حبيبه فقال يا ملك الموت الا ن فاقبض و هذا لا نجده إ لا عند من يحب الله بكل قلبه فإ ذا علم أ ن الموت سبب اللقاء انزعج قلبه إ ليه و لم يكن له محبوب غيره حتى يلتفت إ ليه )).
چون خداى تبارك و تعالى خواست روح ابراهيم را بگيرد ملك الموت را فرو فرستاد گفت :
اى ابراهيم ! درود بر تو!
ابراهيم جواب داد و فرمود: اى عزرائيل ! براى ديدار آمدى يا براى مرگ ؟
گفت : براى مرگ ، و بايد اجابت كنى .
ابراهيم گفت : آيا ديدى دوستى ، دوست خود را بميراند؟ ملك الموت برگشت و در برابر خداى تعالى ايستاد و عرض كرد:
معبودا! شنيدى خليل تو ابراهيم چه گفت ؟ خطاب رسيد:
اى عزرائيل ! برو و به او بگو:
دوستى را ديدى كه ملاقات دوست را بد بدارد؟ براستى هر دوستى خواهان ملاقات دوست است .
ابراهيم گفت :
اى عزرائيل ! همين حالا جان مرا بگير.(43)

 


دوستى و دشمنى براى خدا
خداوند متعال به حضرت موسى بن عمران عليه السلام وحى فرستاد كه : اى موسى ! آيا هرگز عملى از براى من بجاى آورده اى ؟
عرض كرد: پروردگارا! نماز براى تو بجا آورده ام ، و روزه را براى تو گرفته ام و صدقه داده ام و ذكر تو را نموده ام .
خطاب به او شد: اما نمازت ، دليل بر خداپرستى تو است و روزه ، سپر آتش است از براى تو، و صدقه ، سايبان است از برايت در قيامت ، و ياد من نور است از براى تو، پس كدام عمل از براى من به جاى آوردى ؟
موسى عليه السلام عرض كرد: پرودگارا مرا راهنمايى كن بر عملى كه از براى تو باشد.
از طرف خداوند به او خطاب شد:
آيا هرگز با دوستان من دوستى و با دشمنان من دشمنى نموده اى ؟ آنگاه حضرت موسى عليه السلام متوجّه گرديد كه افضل اعمال نزد خداوند دوستى با دوستان خدوند متعال و دشمنى با دشمنان او مى باشد.(44)

 


همه چيز او مى شوم
عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ:
الله عليه و آله قَالَ يَا رَبِّ مَا حَالُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَكَ قَالَ يَا مُحَمَّدُ مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ وَ أَنَا أَسْرَعُ شَيْءٍ إِلَى نُصْرَةِ أَوْلِيَائِي وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ مَسَاءَتَهُ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْغِنَى وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ لَهَلَكَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْفَقْرُ وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ حَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِى يَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِى أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِى أَعْطَيْتُهُ)).
امام باقر عليه السلام فرمود:
چون پيامبر صلى الله عليه و آله را به آسمان بردند، عرض كرد: پروردگارا! حال مؤ من نزد تو چگونه است ؟
فرمود: اى محمّد! هر كه به دوستى از دوستان من اهانت كند آشكارا به جنگ من آمده ، و من به يارى دوستانم از هر چيز شتابانترم .
و همانا برخى از بندگان مؤ من من هستند كه جز توانگرى آنان را اصلاح نكند، و اگر به حال ديگرى او را در آورم نابود و هلاك گردد. و برخى از بندگان مؤ من من هستند كه جز فقر و ندارى آنان را اصلاح نكند. و اگر او را به حال ديگرى بگردانم هر آينه هلاك گردد.
و هيچ بنده اى با هيچ چيز به من نزديك نشده است كه از واجبات نزد من محبوبتر باشد. همانا بنده به وسيله نوافل و مستحبات به من نزديك مى شود تا محبوب من مى گردد و همينكه محبوب گشت ، من گوش او مى شوم كه با آن مى شنود، و چشم او مى شوم كه با آن مى بيند، و زبان او مى شوم كه با آن سخن مى گويد، و دست او مى شوم كه با آن برگيرد.
اگر مرا بخواند اجابت مى كنم ، و اگر از من بخواهد مى بخشم .(45)

 


اگر از بنده مؤ منم شرم نمى كردم ...
عن أ بى عبد الله عليه السلام قال : قال رسول الله صلى الله عليه و آله :
((قال الله عزوجل : لو لا أ نى أ ستحيى من عبدى المؤ من ما تركت عليه خرقة يتوارى بها و إ ذا كملت له الا يمان ابتليته بضعف فى قوته و قلة فى رزقه فإ ن هو حرج أ عدت عليه فإ ن صبر باهيت به ملائكتى )).
خداى تعالى مى فرمايد:
اگر از بنده مؤ منم شرم نمى كردم براى او حتى جامه كهنه اى هم نمى گذاشتم كه خود را به آن بپوشاند. و هرگاه من ايمان بنده مؤ من را كامل گردانم او را گرفتار فقر و تنگدستى از مال ، يا مرض در بدن خواهم كرد، پس اگر او بى تابى كرد فقيرى و بيمارى او را زيادتر كنم و اگر صبر و شكيبائى كند به واسطه او بر فرشتگانم افتخار و مباهات كنم .(46)

 


رفتار خداوند با بنده مؤ من گناهكار
امام صادق عليه السلام فرمود: رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله فرمود: خداى عزّوجلّ فرمايد:
به عزّت و جلالم سوگند من بنده اى را كه مى خواهم رحمتش كنم از دنيا بيرون نمى برم تا اينكه براى كفاره هر خطا و گناهى كه كرده است او را يا به وسيله بيمارى در بدنش و يا به علت تنگى در روزيش و يا به وسيله ترس در دنيايش عوض مى دهم ، پس اگر باز چيزى بماند، مرگ را بر او سخت گردانم تا آمرزيده بميرد و پس از مرگ دچار عذاب نشود.
و به عزّت و جلالم سوگند من بنده اى را كه بخواهم عذاب كنم از دنيا بيرون نمى برم تا اينكه هر عمل نيكى كه انجام داده آن (بنده ) را به وسيله تندرستى ، يا فراخى در روزيش و يا به آسودگى و فراخ در دنيايش پاداش مى دهم ، و اگر چيزى باقى بماند مرگ را بر او آسان نمايم .(47)

 


من صلاح بندگانم را بهتر مى دانم
خداى تعالى مى فرمايد:
برخى از بندگان مؤ منم كسانى باشند كه امر دينشان جز با ثروتمندى و وسعت و تندرستى اصلاح نشود، آنها را با ثروت و وسعت و تندرستى مى آزمايم تا امر دينشان اصلاح شود.
و برخى از بندگان مؤ منم كسانى باشند كه امر دينشان جز با فقر و تهيدستى و ناتندرستى اصلاح نشود، آنها را با فقر و تهيدستى و ناتندرستى مى آزمايم تا امر دينشان اصلاح شود.
من به آنچه امر دين بندگان مؤ منم را اصلاح كند داناترم
و برخى از بندگان مؤ منم كسى است كه در عبادتم كوشش كند و از خواب و بستر با لذّت خود برخيزد، و شبها براى خاطر من نماز شب بخواند و خود را در راه عبادتم به زحمت اندازد من يك شب و دو شب او را به چرت اندازم براى لطفى كه نسبت به او دارم و مى خواهم باقِيَش دارم ، پس او تا صبح مى خوابد. سپس بر مى خيزد و خود را مبغوض مى دارد و سرزنش مى كند (كه چرا امشب از عبادت محروم شدم ) در صورتى كه اگر او را واگذارم تا هر چه خواهد عبادتم كند، از آن راه او را خودبينى فرا گيرد، و همان خودبينى او را نسبت به اعمالش فريفته سازد و حالتى به او دست دهد كه هلاك دينش در آن باشد به جهت عجب به اعمال و از خود راضى بودنش ، تا آنجا كه گمان كند بر همه عابدان برترى گرفته و در عبادت از حد تقصير درگذشته (در صورتى كه پيامبران هم اعتراف به تقصير در عبادت مى كنند) آن هنگام از من دور شود و خودش گمان كند كه به من نزديك است .(48)

 


بندگانم را مى آزمايم
خداوند به داود عليه السلام وحى فرمود:
هر كه التجاء به من آورد طلب او را كفايت كنم ، و هر كه از من چيزى بخواهد به او ببخشم ، و هر كه مرا بخواند او را اجابت كنم و دعاى او را تاءخير مى اندازم و معلق مى ماند، و حال آنكه اجابت خواهم كرد، تا تمام شود قضاى من ، پس هرگاه تمام شد برآورم آنچه سئوال كرده است .
اى داود! به مظلوم و ستمديده بگو كه دعايت را به جهت چند چيز كه بر تو پوشيده و پنهان است ، به تاءخير اندازم ، با اينكه سرانجام دعايت را نسبت به كسى كه بر تو ظلم كرده اجابت مى كنم ، و منم احكم الحاكمين .
و سبب تاءخير اجابت ، يا اينست كه بر كسى ظلم و ستم كرده اى و او درباره ات دعاى بد كرده ، پس اين در برابر آن است .
و يا بخاطر آن است كه : درجه اى است در بهشت كه تو به آن درجه نزد من نرسى مگر به ظلم آن شخص بر تو.
بواسطه آن كه من مى آزمايم بندگان خود را در اموال وانفس ايشان ، و چه بسا كه بيمار مى كنم بنده را، پس كم مى شود نماز و خدمت او، وليكن آواز او كه بخواند مرا در پريشانى محبوبتر است براى من از نماز نماز كنندگان .
و چه بسا كه بنده اى نماز مى گذارد و مى زنند آن نماز را به روى او، آواز و صداى او بر من محجوب و پوشيده است . آيا مى دانى كه چرا اى داود!؟
و اين بدان جهت است كه شخصى به چشم فسق نگاه بسيار به زنان مؤ منه مى افكند، و اين آن كسى است كه نفس او به او حديث مى كند كه اگر حاكم شود در امرى ، در آن اءمر، گردنهاى مردم را به ظلم بزند.(49)

 


اوج مهر خدا به بندگان
در يكى از جنگها كه رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز در آن شركت داشت ، تابستان بود و هوا بسيار گرم ، كودكى از خانه بيرون آمده بود و در بيابان در برابر تابش شديد آفتاب ، بر اثر گرماى بسيار، سخت مى گريست ، مادرش (كه گويا براى كمك به رزمندگان آمده بود) در ميان آنها بود، ناگهان به ياد بچه اش افتاد و به اطراف نگاه كرد و او را ديد، با شتاب به سوى او رفت ، او را در آغوش ‍ گرفت ، و بعد روى ريگهاى سوزان جزيرة العرب خوابيد و بچه اش را روى سينه اش گرفت ، تا از رسيدن شدّت گرما به فرزندش بكاهد، و مادر در اين حال گريه مى كرد و مى گفت : ((آخ كودكم ، آخ كودكم )).
منظره بقدرى جانسوز بود كه همه حاضران ، بى اختيار گريستند، رسول خدا صلى الله عليه و آله به سوى آنها آمد، آنها جريان را به آن حضرت ، عرض كردند.
پيامبر صلى الله عليه و آله مهر و دلسوزى آنها را ستود، و از اينكه اظهار دلسوزى كردند، خوشحال شد، سپس به آنها فرمود: ((آيا شما از محبّت و مهر شديد اين مادر نسبت به فرزندش ، تعجب مى كنيد؟
عرض كردند: آرى .
فرمود: ((حتما بدانيد خداوند متعال به همه شما مهربانتر است از اين زن ، نسبت به فرزندش )).
مسلمانان از اين بشارت ، بسيار شاد شدند و سپس دنبال كار خود رفتند.(50)

 


رحمت سرشار خدا
در روايات آمده :
در روز قيامت دو نفر را مى آورند كه سزاوار دوزخ مى باشند، به يكى از آنها امر مى شود، وارد دوزخ شو.
او با عجله و شتاب به سوى دوزخ مى رود، به او مى گويند مگر نمى دانى تو را به كجا مى فرستند، در پاسخ گويد مى دانم ، من به خاطر نافرمانى خدا مستحق دوزخ شده ام . اگر امروز نيز نافرمانى كنم موجب عذاب بسيار و سخت خواهم شد، لذا براى اجراى فرمان خدا شتاب مى كنم . كه تأ خير نيفتد.
رحمت الهى به جوش مى آيد خطاب به مأ موران مى گويد كه اين بنده ام را باز گردانيد و به سوى بهشت روانه اش كنيد.
# # # #
شخص ديگرى را مى آورند، فرمان صادر مى شود كه او سزاوار دوزخ است ، و به سوى دوزخ روانه اش سازيد.
او عرض مى كند: ((خداوندا، هر چند گنهكارم ، ولى گمان من از مقام اقدس تو چنين نبود، من اميد به رحمت بى نهايت تو داشتم )).
خداوند به مأ موران خطاب مى فرمايد: ((بنده ام راست مى گويد، او حسن ظن و اميد به رحمت من داشت ، نمى خواهم كه نااميد شود او را به سوى بهشت روانه سازيد)).(51)

بنده شرمنده تو، خالق بخشنده من
بيا بهشتت دهم ، مرو تو در نار ما
توبه شكستى بيا، هر آنچه هستى بيا
اميدوارى بجوى ، ز نام غفّار ما

 

 

دوستى خدا و دوستى دنيا با هم جمع نمى شود
قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله : ((حُبُّ الدّنيا و حُبّ اللّه لايَجْتَمعانِ فى قَلْبٍ أ بداً)).
پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله فرمود: دوستى دنيا و دوستى خدا هرگز در يك دل جمع نمى گردد.(52)
قال على عليه السلام : ((كَما اَنَّ الشّمسَ واللّيلَ لايجتمعانِ، كذلكَ حُبُّ اللّه و حُبُّ الدّنيا لايَجتمعانِ)).
اميرمؤ منان على عليه السلام فرمود: همچنانكه خورشيد و شب (روز و شب ) با هم جمع نمى شوند، دوستى خدا و دوستى دنيا نيز با هم جمع نمى شوند.(53)
قال على عليه السلام : ((كَيْفَ يَدّعى حُبَّ اللّهِ مَنْ سكنَ قلبَهُ و حُبُّ الدّنيا؟)).
اميرمؤ منان على عليه السلام فرمود: كسى كه دوستى و محبت دنيا در دلش خانه كرده ، چگونه ادّعا مى كند دوستى خدا را.(54)

 

دنيا گفت : تمام شوهرانم را كشته ام
واقعيت دنيا براى حضرت عيسى عليه السلام كشف (و روشن ) شد. حضرت در اين مكاشفه دنيا را به صورت پيرزنى ديد كه دندان هايش ريخته و همه زيورها را به خود آويخته است .
به او گفت : چند شوهر اختيار كرده اى ؟
دنيا گفت : نشمرده ام !
حضرت فرمود: شوهرانت همه مرده اند يا تو را طلاق داده اند؟
دنيا گفت : نه ، همه شان را كشته ام !
حضرت فرمود: بدا به حال شوهران آينده تو كه از شوهران پيشين تو عبرت نگرفتند، آنان را چگونه يكى پس از ديگرى كشتى و ايشان از تو دورى نجستند.(55)

 

تلاش مورچه براى رسيدن به معشوق
نقل شده كه حضرت داود عليه السلام در حال عبور از بيابانى مورچه اى را ديد مرتب كارش اين است كه از تپه اى خاك برمى دارد و به جاى ديگرى مى ريزد.
حضرت داود عليه السلام از خداوند خواست كه از راز اين كار آگاه شود...، مورچه به سخن آمد كه :
((معشوقى دارم كه شرط و ميل خود را آوردن تمام خاكهاى آن تپه در اين محل قرار داده است !))
حضرت فرمود:
((با اين جثّه كوچك ، تو تا كى مى توانى خاكهاى اين تلّ بزرگ را به محل مورد نظر منتقل كنى ، و آيا عمر تو كفايت خواهد كرد؟!))
مورچه گفت :
((همه اينها را مى دانم ولى خوشم اگر در راه اين كار بميرم به عشق محبوبم مرده ام !)).
در اينجا حضرت داود عليه السلام منقلب شد و فهميد اين جريان درسى است براى او.(56)

ز هرچه غير يار استغفراللّه
ز بود مستعار استغفر اللّه
دمى كان بگذرد بى ياد رويش
از آن دم بى شمار استغفراللّه

 

 

اگر يك شب به او غذا مى دادى چه مى شد
حضرت ابراهيم عليه السلام مهمان نواز و مهمان دوست بود، روزى يك نفر مجوسى در مسير راه خود، به خانه ابراهيم آمد تا مهمان او شود.
ابراهيم عليه السلام به او فرمود: اگر قبول اسلام كُنى (يعنى دين حنيف مرا بپذيرى ) تو را مى پذيرم وگرنه تو را مهمان نخواهم كرد، مجوسى ناراحت شد و از آنجا رفت .
خداوند به ابراهيم عليه السلام وحى كرد: اى ابراهيم تو به مجوسى گفتى اگر قبول اسلام نكنى حق ندارى مهمان من شوى و از غذاى من بخورى ، در حالى كه هفتاد سال است او كافر مى باشد و ما به او روزى و غذا مى دهيم ، اگر تو يك شب به او غذا مى دادى چه مى شد؟
ابراهيم عليه السلام از كرده خود پشيمان شد و به دنبال مجوسى حركت كرد و پس از جستجو، او را يافت و با كمال احترام او را مهمان خود نمود.
مجوسى راز جريان را از ابراهيم پرسيد، ابراهيم عليه السلام موضوع وحى خدا را براى او بازگو كرد.
مجوسى گفت : آيا براستى خداوند به من اين گونه لطف مى نمايد؟ حال كه چنين است اسلام را به من عرضه كن تا آن را بپذيرم ، او به اين ترتيب قبول اسلام كرد.(57)

 

من به بندگانم مهربانتر از مادر هستم
جوانى بسيار مغرور و از خود راضى بود، همواره مادرش را رنج مى داد، بى مهرى او به مادر به جائى رسيد كه روزى مادرش را كه بر اثر پيرى و ضعف ، توان راه رفتن نداشت ، به كول گرفت و بالاى كوه بُرد و در آنجا گذاشت ، تا طعمه درّندگان بيابان شود، هنگامى كه مادر را در آنجا گذاشت و از بالاى كوه سرازير شد تا به خانه باز گردد، مادرش در اين فكر افتاد مبادا پسرم در مسير پرتگاه كوه بيفتد و بدنش خراش بردارد و يا طعمه درندگان گردد! براى پسرش چنين دعا كرد:
خدايا! پسرم را از طعمه درّندگان و از گزند حوادث حفظ كن ، تا به سلامت به خانه اش بازگردد.
از سوى خداوند به موسى عليه السلام خطاب شد! اى موسى ! به آن كوه برو و منظره مهر مادرى را ببين .

ببين مهر مادر چه ها مى كند
جفا ديده اما دعا مى كند
موسى عليه السلام به آنجا رفت ، وقتى مهر مادرى را دريافت ، احساساتش به جوش و خروش آمد، كه به راستى مادر چقدر مهربان است ولى به زودى خداوند به او وحى كرد كه :
اى موسى ! من به بندگانم مهربانتر از مادر هستم .(58)
دوباره خطاب آمدى بر كليم
ز سوى خداى غفور و رحيم
كه موسى از اين مادر دلپريش
منم مهربانتر به مخلوق خويش
ولى حيف كاو خود ستائى كند
ندانسته از من جدائى كند
در عين بدى من از آن دل خوشم
كه با توبه اى ناز او مى كشم

 

 

خدا را بايد بيشتر از پدر و مادر خود دوست بداريم
قال الصادق عليه السلام :
((لا يمحض رجل الا يمان بالله حتى يكون الله أ حب إ ليه من نفسه و أ بيه و أ مه و ولده و أ هله و ماله و من الناس كلهم )).
امام صادق عليه السلام فرمود:
ايمان انسان به خدا ناب و خالص نباشد مگر آن كه خداوند را از خودش و پدر و مادر و فرزند و زن و مالش و از همه مردم بيشتر دوست بدارد.(59)

فيما اوحى اللّه الى داود عليه السلام ((يا داود ذكرى للذاكرين و جنتى للمطيعين و زيارتى للمشتاقين و أ نا خاصة للمطيعين )).
خداى عزّوجلّ به داود عليه السلام وحى فرمود:
اى داود! ياد من از آنِ يادكنندگان (من ) است و بهشت من از آن فرمانبرداران (من ) و ديدارم از آنِ مشتاقان (من ) و من ويژه فرمانبردارانم .(60)

 

من محبّت خود را پاك از آن تو كردم
قال الامام المهدى عليه السلام : ((إ نّ موسى عليه السلام ناجى ربه بالواد المقدّس فقال يا رب إ نى قد أ خلصت لك المحبة منى و غسلت قلبى عمن سواك و كان شديد الحب لا هله فقال الله تبارك و تعالى فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ أ ى انزع حب أ هلك من قلبك إ ن كانت محبتك لى خالصة و قلبك من الميل إ لى من سواى مغسولا)).
امام مهدى عليه السلام فرمود:
موسى در وادى مقدّس با خداى خود به راز و نياز پرداخت و عرض كرد: پروردگارا! من محبّت و دوستى خود را پاك از آن تو كردم و دلم را از جز تو شستم - موسى خانواده اش را زياد دوست مى داشت - پس خداى تعالى فرمود:
((كفشهاى خود را بركن )) يعنى اگر محبت تو پاك از آن من است و دلت از هواى جز من شسته است پس محبّت خانواده ات را از دل خود بركن .(61)

 

دل حَرَم خدا است جز او را در آن منشان
و قال الصادق عليه السلام :
((القلب حرم الله فلا تسكن حرم الله غير اللّه )).
امام صادق عليه السلام فرمود:
دل حرم خداست ، پس جز خدا را در حرم خدا منشان !(62)
قال رسول الله صلى الله عليه و آله ((اللهم انى اسالك حبك و حب من يحبك و العمل الذى يبلغنى حبك اللهم اجعل حبك احب الى من نفسى و اهلى و من الماء البارد)).
در دعايى از رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله آمده است :
خداوندا! از تو مى خواهم محبّت خود و محبّت آن كس كه تو را دوست دارد و كارى كه مرا به محبت تو مى رساند عطايم فرمايى .
بارخدايا! محبت خود را در دل من محبوبتر گردان از محبت به خودم و خانواده ام و از آب خنك .(63)

 

محبت خدا، برتر از ترس از خدا
قال الصادق عليه السلام : ((الْحُبُّ أَفْضَلُ مِنَ الْخَوْفِ)).
امام صادق عليه السلام فرمود:
محبت (خدا) برتر از ترس (از خدا) است .(64)
((المسيح عليه السلام لما سئل عن عمل واحد يورث محبه الله : ابغضوا الدنيا يحببكم الله )).
از حضرت عيسى عليه السلام سؤ ال شد كه چه كارى را انجام دهيم كه خداوند ما را دوست بدارد؟
حضرت عيسى عليه السلام در پاسخ فرمود:
((دنيا را دشمن داريد خدا شما را دوست خواهد داشت )).(65)

 

جز به او دلمشغول نكرده اند
قال الصادق عليه السلام : ((طَلَبْتُ حُبَّ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فَوَجَدْتُهُ فِى بُغْضِ أَهْلِ الْمَعَاصِى )).
امام صادق عليه السلام فرمود: دوستى خداى عزّوجلّ را جُستم آن را در دشمنى با گنهكاران يافتم .(66)
ال الصادق عليه السلام : ((إِذَا تَخَلَّى الْمُؤْمِنُ مِنَ الدُّنْيَا سَمَا وَ وَجَدَ حَلَاوَةَ حُبِّ اللَّهِ وَ كَانَ عِنْدَ أَهْلِ الدُّنْيَا كَأَنَّهُ قَدْ خُولِطَ وَ إِنَّمَا خَالَطَ الْقَوْمَ حَلَاوَةُ حُبِّ اللَّهِ فَلَمْ يَشْتَغِلُوا بِغَيْرِهِ )).
هرگاه مؤ من از دنيا كنار بكشد بلند مرتبه گردد و شيرينى محبت خدا را دريابد و نزد دنياپرستان چون ديوانه جلوه نمايد، در صورتى كه شيرينى محبت خدا با آنها در آميخته است و از اين رو، جز به او، دل مشغول نكرده اند.(67)

 

كسانى كه خداوند دوستشان دارد
خداوند متعال در قرآن كريم مى فرمايد:
((در راه خدا انفاق كنيد و خود را به دست خود به هلاكت نيفكنيد و نيكى كنيد كه خداوند نيكوكاران را دوست دارد)).بقره : 195 .
((... همانا خداوند توبه كنندگان را دوست دارد و پاكان را (نيز) دوست دارد)).بقره : 222 .
((آرى كسى كه به پيمان خود وفا كند و پرهيزگارى پيشه نمايد، (خدا او را دوست مى دارد؛ زيرا) خداوند پرهيزگاران را دوست دارد)).آل عمران : 76 .
((چه بسيار پيامبرانى كه مردان الهى فراوانى به همراه آنان جنگ كردند، آنها هيچ گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان مى رسيد، سست و ناتوان نشدند (و تن به تسليم ندادند)؛ و خداوند استقامت كنندگان را دوست دارد)).آل عمران : 146 .
((به (بركت ) رحمت الهى ، در برابر آنان مردم نرم (و مهربان ) شدى ؛ اگر تندخو وسخت دل مى بودى از اطراف تو، پراكنده مى شدند. پس آنها را ببخش و برايشان آمرزشبخواه و در كارها با ايشان مشورت كن ، امّا هنگامى كه تصميم گرفتى ، (قاطع باش و)بر خداى توكّل كن كه خدا توكّل كنندگان را دوست دارد)).آل عمران : 159.
((آنها بسيار به سخنان تو گوش مى دهند تا آن را تكذيب كنند؛ مال حرام فراوان مى خورند؛ پس اگر نزد تو آمدند، در ميان آنان داورى كن ، يا (اگر صلاح دانستى ) آنها را به حال خود واگذار. و اگر از آنان صرف نظر كنى ، به تو هيچ زيانى نمى رساند؛ و اگر ميان آنها داورى كنى ، با عدالت داورى كن ، كه خدا عادلان را دوست دارد)).مائده : 42 .
((... خداوند پرهيزگاران را دوست دارد)).توبه : 4 .
((هرگز در آن (مسجد به عبادت ) نايست !. آن مسجدى كه از روز نخست بر پايه تقوا بنا شده ، شايسته تر است كه در آن (به عبادت ) بايستى ؛ در آن مردانى هستند كه دوست مى دارند پاكيزه باشند؛ و خداوند پاكيزگان را دوست دارد)).توبة : 108.
((خداوند كسانى را دوست مى دارد كه در راه او پيكار مى كنند، گويى بنايى آهنين اند)).سوره صفّ: آيه 4 .

 

خداوند مزّاح و شوخى كننده را دوست دارد
قال الباقر عليه السلام : ((إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُدَاعِبَ فِى الْجَمَاعَةِ بِلَا رَفَثٍ الْمُتَوَحِّدَ بِالْفِكْرَةِ (الْمُتَخَلِّيَ بِالْعَبْرَةِ) الْمُتَبَاهِيَ بِالصَّلَاةِ)).
امام باقر عليه السلام فرمود:
خداوند دوست دارد كسى را كه با مردم مزاح و شوخى كند، امّا سخن زشت به زبان نياورد و نيز كسى را كه انديشه اى يكتاپرست داشته باشد و كسى را كه آراسته به صبر و شكيبايى باشد و كسى را كه به نماز خواندن افتخار كند.(68)

 

خداوند دل غمناك را دوست دارد
قال على بن الحسين عليه السلام : ((إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ كُلَّ قَلْبٍ حَزِينٍ وَ يُحِبُّ كُلَّ عَبْدٍ شَكُورٍ)).
امام سجّاد عليه السلام فرمود: خداوند هر دل غمناك و هر بنده سپاسگزار را دوست دارد.(69)

 

خداوند انسان با حيا و پاكدامن را دوست دارد
عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ : ((إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُحِبُّ الْحَيِيَّ الْحَلِيمَ)).
امام باقر عليه السلام فرمود:
خداوند عزّوجلّ آدم با حياى خويشتندار را دوست دارد.(70)
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله : ((إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْحَيِيَّ الْحَلِيمَ الْعَفِيفَ الْمُتَعَفِّفَ)).
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
خداوند انسان با حياى بردبار پاكدامن با مناعت را دوست دارد.(71)

 

خداوند عزّوجلّ سه تن را دوست دارد
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : ((ثلاثة يحبهم الله عزوجل : رجل قام من الليل يتلو كتاب الله و رجل تصدق صدقة بيمينه يخفيها عن شماله و رجل كان فى سرية فانهزم اصحابه فاستقبل العدو)).
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:
خداى عزّوجلّ سه تن را دوست دارد:
كسى كه نيمه شب برخيزد و كتاب خدا را تلاوت كند.
كسى كه با دست راست صدقه دهد و دست چپش آگاه نشود.
و كسى كه با سپاهى رفته باشد و همرزمانش بگريزند و او با دشمن مقابله كند.(72)

 

كدام آفريده ات را بيشتر دوست دارى ؟
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : ((يقول الله تبارك و تعالى : إ ن أ حب العباد إ لى المتحابون بجلالى المتعلقة قلوبهم بالمساجد المستغفرون بالا سحار أ ولئك إ ذا أ ردت بأ هل الا رض عقوبة ذكرتهم فصرفت العقوبة عنهم )).
خداى تبارك و تعالى مى فرمايد:
محبوبترين بندگان نزد من آنهايند كه به خاطر من يكديگر را دوست دارند، دلبسته مسجدهايند و سحرگاهان لب به استغفار گشايند، اينانند كه هرگاه بخواهم زمينيان را كيفر دهم به ياد ايشان افتم و از مجازات آنان صرف نظر كنم .(73)
((و فى مناجاة موسى عليه السلام أ ى رب أ ى خلقك أ حب إ ليك قال من إ ذا أ خذت حبيبه سالمنى )).
موسى عليه السلام در مناجات با خدا عرض كرد:
خداى من ! كدام آفريده ات را بيشتر دوست مى دارى ؟
فرمود: آن كس را كه چون محبوبش را از او بگيرم با من آشتى باشد.(74)

 

خداوند فرمود: مردم خانواده منند
عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله :
((الْخَلْقُ عِيَالُ اللَّهِ فَأَحَبُّ الْخَلْقِ إِلَى اللَّهِ مَنْ نَفَعَ عِيَالَ اللَّهِ وَ أَدْخَلَ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ سُرُوراً)).
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:
مردم نانخورهاى خدايند؛ پس محبوبترين كس نزد خدا آن است كه به حال آنها سودمندتر باشد و خانواده اى را خوشحال كند.(75)
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام : قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ: ((الْخَلْقُ عِيَالِى فَأَحَبُّهُمْ إِلَيَّ أَلْطَفُهُمْ بِهِمْ وَ أَسْعَاهُمْ فِي حَوَائِجِهِمْ)).
امام صادق عليه السلام فرمود:
خداى عزّوجلّ فرموده است : مردم خانواده منند؛ پس محبوبترين آنها نزد من كسى است كه به آنان مهربانتر و در راه برآوردن نيازهايشان كوشاتر باشد.(76)

 

خداوند شاد كردن مسلمان را دوست دارد
قال الباقر عليه السلام : ((سئل رسول الله صلى الله عليه و آله أ ى الا عمال أ حب إ لى الله قال اتباع سرور المسلم قال و قيل يا رسول الله و ما اتباع سرور المسلم قال شبعة جوعة و تنفيس كربته و قضاء دينه )).
O امام باقر عليه السلام فرمود: از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پرسيده شد:
خداى عزّوجلّ كدام كار را بيشتر دوست دارد؟
فرمود: مسلمانى را پياپى شاد كردن .
عرض شد: اى رسول خدا! منظور از شاد كردن پياپى مسلمان چيست ؟
فرمود: گرسنگيش را برطرف سازى ، اندوهش را بزدايى و قرضش را بپردازى .(77)

 

محبوبترين كارها نزد خداوند
((ثلاثة يحبها الله قلة الكلام و قلة المنام و قلة الطعام ثلاثة يبغضها الله كثرة الكلام و كثرة المنام و كثرة الطعام )).
O پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
خداوند سه كار را دوست دارد: كم گويى ، كم خوابى و كم خورى .
سه چيز را نيز دشمن دارد: پرگويى ، پرخوابى ، پرخورى .(78)
عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ عليه السلام : قَالَ: ((مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْ إِدْخَالِ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِ)).
O امام باقر عليه السلام فرمود:
هيچ عبادتى نزد خدا محبوبتر از شاد كردن مؤ من نيست .(79)
قال الصادق عليه السلام :
((من اءحبّ الا عمال إ لى اللّه تعالى زيارة قبر الحسين عليه السلام )).
O امام صادق عليه السلام فرمود:
يكى از محبوبترين كارها نزد خداى تعالى زيارت قبر حسين عليه السلام است .(80)
قال على عليه السلام :
((اءحب الا عمال إ لى اللّه عزّوجلّ فى الا رض الدعا)).
O امام على عليه السلام فرمود:
محبوبترين كارها نزد خداى عزوجل در زمين ، دعاست .(81)

 

بار خدايا كدام بنده ات را دوست دارى ؟
عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله أَنَّهُ قَالَ:
ُأَنِّى أَعْلَمُ مَنْ تُحِبُّ مِنْ عِبَادِكَ فَأُحِبَّهُ فَقَالَ إِذَا رَأَيْتَ عَبْدِى يُكْثِرُ ذِكْرِى فَأَنَا أَذِنْتُ لَهُ فِى ذَلِكَ وَ أَنَا أُحِبُّهُ وَ إِذَا رَأَيْتَ عَبْدِى لَا يَذْكُرُنِى فَأَنَا حَجَبْتُهُ وَ أَنَا أُبْغِضُهُ)).
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
بارخدايا! دوست دارم بدانم كدام بنده ات را دوست دارى تا من نيز دوستش بدارم ؟
خداوند فرمود: هرگاه ديدى بنده ام بسيار به ياد من است (بدان كه ) من توفيق اين امر را بدو داده ام و دوستش دارم .
و هرگاه ديدى بنده ام به ياد من نيست من او را از اين كار محروم كرده ام و دشمنش داشته ام .(82)

 

هرگاه خدا بنده اى را دوست بدارد ...
قال الصادق عليه السلام :
((إ ذا أ حب الله عبدا أ لهمه الطاعة و أ لزمه القناعة و فقهه فى الدين و قواه باليقين فاكتفى بالكفاف و اكتسى بالعفاف و إ ذا أ بغض الله عبدا حبب إ ليه المال و بسط له و أ لهمه دنياه و وكله إ لى هواه فركب العناد و بسط الفساد و ظلم العباد)).
امام صادق عليه السلام فرمود:
هرگاه خداى تعالى بنده اى را دوست بدارد به او اطاعت خود را الهام فرمايد، قناعت را پيشه او كند، در دين فقيه و آگاهش گرداند، جانش را با يقين نيرو بخشد، با كفاف زندگيش را بگذراند و جامه عفت بر او بپوشاند.
و هرگاه خداوند بنده اى را دشمن دارد او را مال دوست گرداند، آرزوهايش را دراز كند، دنيا را به ذهن او افكند، او را به خواهشهاى نفسش واگذارد، پس بر مركب عناد بنشيند و بساط تبهكارى را بگستراند و بر بندگان ستم روا دارد.(83)

 

نشانه خدادوستىِ انسان
خداوند عزّوجلّ مى فرمايد:
((بگو: اگر خدا را دوست داريد از من پيروى كنيد تا خداوند دوستتان بدارد و گناهانتان را ببخشايد و خداوند آمرزنده و مهربان است )).(84)
قال على عليه السلام : ((إ ن من أ حب عباد الله إ ليه عبدا أ عانه الله على نفسه فاستشعر الحزن و تجلبب الخوف فزهر مصباح الهدى فى قلبه )).
امام اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمود:
همانا يكى از محبوبترين بندگان خدا نزد او بنده اى است كه خداوند او را در پيكار با نفسش يارى كرده است ؛ پس ، جامه زيرينش اندوه است و جامه رويينش ترس (از خدا) و چراغ هدايت در دلش فروزان است .(85)

 

هر دلداده اى با دلدار خود خلوت كند
عَنِ الصَّادِقِ عليه السلام قَالَ:
اللَّهُ بِهِ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ عليه السلام أَنْ قَالَ لَهُ يَا ابْنَ عِمْرَانَ كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُحِبُّنِى فَإِذَا جَنَّهُ اللَّيْلُ نَامَ عَنِّى أَ لَيْسَ كُلُّ مُحِبٍّ يُحِبُّ خَلْوَةَ حَبِيبِهِ هَا أَنَا يَا ابْنَ عِمْرَانَ مُطَّلِعٌ عَلَى أَحِبَّائِى إِذَا جَنَّهُمُ اللَّيْلُ حَوَّلْتُ أَبْصَارَهُمْ فِى قُلُوبِهِمْ وَ مَثَّلْتُ عُقُوبَتِى بَيْنَ أَعْيُنِهِمْ يُخَاطِبُونِّى عَنِ الْمُشَاهَدَةِ وَ يُكَلِّمُونِّى عَنِ الْحُضُورِ))
O امام صادق عليه السلام فرمود:
خداوند به موسى عليه السلام وحى فرمود:
دروغ مى گويد آن كس كه گمان برد مرا دوست دارد امّا چون شب فرا رسد چشم از عبادت من فرو بندد. مگر نه اين است كه هر دلداده اى دوست دارد با دلدار خود خلوت كند؟! هان ! اى پسر عمران ، چون شب شود من متوجّه دوستداران خود شوم و ديده دلشان را بگشايم و كيفرم را در برابر چشمانشان مجسم كنم و با من گفتگو كنند چنان كه گويى مرا مى بينند و در حضور خودم با من سخن مى گويند.(86)

 

دلداده خدا مخلصترين بنده خداست
قال الصادق عليه السلام : ((حبّ اللّه إ ذا أ ضاء على سر عبد أ خلاه عن كل شاغل و كل ذكر سوى الله عند ظلمة و المحب أ خلص الناس سرا لله و أ صدقهم قولا و أ وفاهم عهدا)).
امام صادق عليه السلام فرمود:
نور محبت خدا هرگاه بر درون بنده اى بتابد او را از هر مشغله ديگرى تهى گرداند. هر يادى جز خدا تاريكى است . دلداده خدا مخلصترين بنده خداست و راستگوترين مردمان و وفادارترين آنها به عهد و پيمان .(87)

 

عشق خدا آتشى است كه ...
قال أ مير المؤ منين عليه السلام :
((حبّ الله نار لا يمر على شى ء إ لا احترق و نور الله لايطلع على شى ء إ لاّ أ ضاء)).
امير مؤ منان على عليه السلام فرمود:
عشق خدا آتشى است كه در هر چه بيفتد بسوزاند و نور خدا به هر چه نزديك شود فروزانش كند.(88)

 

هر عاشقى براى ديدن معشوق خود بكوشد
((أ وحى اللّه إ لى داود عليه السلام يا داود من أ حب حبيبا صدق قوله و من رضى بحبيب رضى فعله و من وثق بحبيب اعتمد عليه و من اشتاق إ لى حبيب جد فى السير إ ليه )).
خداى تعالى به داود عليه السلام وحى فرمود:
اى داود! هر كس محبوبى را دوست بدارد سخنش را باور كند و هر كه از محبوبى خوشش آيد كرده هاى او نيز در نظرش پسنديده آيد و هر كه به محبوبى اعتماد داشته باشد به او تكيه كند و هر كه شيفته محبوبى باشد براى ديدن او بكوشد.(89)

 

دل خدا دوست
قال امير المؤ منين على عليه السلام :
((القلب المحب لله يحب كثيرا النصب لله و القلب اللاهى عن الله يحب الراحة فلا تظن يا ابن آدم إ نك تدرك رفعة البر بغير مشقة فإ ن الحق ثقيل مر)).
امام على عليه السلام فرمود:
دلِ خدادوست ، رنج و سختى در راه خدا را بسيار دوست مى دارد و دل بى خبر از خدا، راحت طلب است .
پس ، اى پسر آدم ! گمان مبر كه بى رنج و سختى به مقام رفيع نيكوكارى دست يابى ؛ زيرا كه حق سنگين و تلخ است .(90)

 

هديه اى كه خداى عالم به مشتاقان خود مى دهد
أ وحى الله إ لى بعض الصديقين أ ن لى عبادا من عبيدى يحبونى و أ حبهم و يشتاقون إ لى و أ شتاق إ ليهم و يذكرونى و أ ذكرهم ....
خداى تعالى به يكى از صدّيقان وحى فرمود:
مرا بندگانى است كه دوستم دارند و من دوستشان دارم ، مشتاق منند و من مشتاق آنانم ، به ياد منند و من به ياد آنانم ... كمترين چيزى كه به ايشان مى دهم سه چيز است :
اوّل : پرتوى از نور خود را در دلهايشان مى افكنم كه بدان سبب از من خبردار مى شوند چنان كه من از آنان خبر دارم .
دوّم : اگر آسمانها و زمينها و هر آنچه در آسمانها و زمينهاست در ترازوهاى آنها باشد در برابر ارزش آنها كم مى بينم .
سوّم : به آنان روى مى آورم و كسى كه من به او روى آورم آيا فكر مى كنى كسى مى داند كه چه مى خواهم به او بدهم ؟!(91)

 

مهر همه براى خدا
((و روى أ نه صلى الله عليه و آله سلّم عليه غلام دون البلوغ و بش له و تبسم فرحا بالنبى صلى الله عليه و آله فقال له أ تحبنى يا فتى فقال إ ى و الله يا رسول الله فقال له مثل عينيك فقال أ كثر فقال مثل أ بيك فقال أ كثر فقال مثل أ مك فقال أ كثر فقال مثل نفسك فقال أ كثر و الله يا رسول الله فقال أ مثل ربك فقال الله الله الله يا رسول الله ليس هذا لك و لا لا حد فإ نما أ حببتك لحب الله فالتفت النبى إ لى من كان معه و قال هكذا كونوا أ حبوا الله لا حسانه إ ليكم و إ نعامه عليكم و أ حبونى لحب الله )).
پسرى بر پيامبر اسلام سلام نمود و از ديدن پيامبر شاد گشته بود پيامبر به وى فرمود: اى پسر آيا تو مرا دوست دارى ؟
عرض كرد: آرى بخدا قسم .
حضرت فرمود: مانند دو چشمت مرا دوست دارى ؟
عرض كرد: بيشتر دوست دارم .
فرمود: بمانند پدرت مرا دوست دارى ؟
عرض كرد: بيشتر،
فرمود: مانند مادرت مرا دوست دارى ؟
عرض كرد بيشتر،
فرمود: مانند خودت مرا دوست دارى ؟
عرض كرد بيشتر،
فرمود: آيا مانند خدا مرا دوست دارى ؟
عرض كرد: اى پيامبر اللّه اللّه اللّه كه بمانند خدا شما يا ديگرى را دوست بدارم من كه شما را دوست مى دارم براى خداست .
پس پيامبر صلى الله عليه و آله به همراهان خود فرمود: ((هكذا كونوا احبواللّه لاحسانه اليكم و انعامه عليكم و احبونى لحب اللّه ))، اينچنين باشيد خداوند را بر نعمت ها و نيكى هايش بر شما، دوست بداريد و مرا بدوستى خدا دوست بداريد.(92)

گشت وارد بر پيمبر كودكى
كودكى با عقل و فهم و زيركى
مصطفى بنمود از وى اين سئوال
دوست مى دارى مرا، اى خوردسال ؟
گفت : آرى اى رسول محترم
خاك پاى تو بود تاج سرم
گفت : آيا بيشتر اى خوش لقا
ديدگانت دوست دارى يا مرا؟
گفت : اى رشك رخت شمس و قمر
دارمت از ديدگانم دوست تر
گفت : باب و مادرت اى نيكخو
دوست تر دارى و يا ما را، بگو؟
گفت : باب و مادرم قربان تو
جانشان بادا فداى جان تو
بار ديگر گفت ختم انبياء
مهربانتر با منى ، يا با خدا؟
گفت : اللّه اللّه اى فخر بشر
از تو مى دارم خدا را دوست تر
من ترا بهر رضاى كردگار
دوست دارم از دل و جان دوستدار
رو به اصحاب آن امين وحى ها
كرد، گفتا: از ره مهر و وفا
در حقيقت دوستى اينست ، اين
هان شما هم دوست داريدم چنين

احمد جام

 

 

تو را به غفلت نگرفتم
حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند عزّوجلّ مى فرمايد:
اى فرزند آدم ! ... بواسطه بدگمانيت به من ، از رحمتم نااميد نشدى پس وظيفه ات شكرگزارى از من است و با بيان كردن مطالب از طرف انبياء با تو اتمام حجت شده است .
بواسطه نافرمانيت ، من بر تو سلطه مى يابم . و بخاطر نيكى و احسانت ، در نزد من اجر نيكويى دارى . من همواره تو را هشدار داده و در غفلت قرار نداده ام تكليفى بالاتر از توانت بر دوشت ننهاده ام و امانت الهى را به اندازه قدرتت بر تو بار كرده ام . براى خويش از تو راضى شدم به آنچه كه تو از آن به من راضى شدى . من هرگز تو را به آنچه كه كرده اى ، عذاب نمى كنم .(93)

 

 

يوسف و محبت
عن أ بى الحسن الرضا عليه السلام قال :
((قال السجان ليوسف إ نى لا حبك فقال يوسف ما أ صابنى إ لا من الحب إ ن كان خالتى أ حبتنى سرقتنى و إ ن كان أ بى أ حبنى فحسدونى إ خوتى و إ ن كانت امرأ ة العزيز أ حبتنى فحبستنى ...)).
امام هشتم فرمايد: زندانيان به يوسف عليه السلام گفتند: ما تو را دوست مى داريم .
يوسف عليه السلام فرمود: آنچه وارد شد بر من ، نبود مگر از محبت و دوستى ، خاله من مرا دوست داشت دزديدند مرا و پدر من به من محبت پيدا كرد برادران بر من رشك و حسد بردند همسر عزيز به من محبت پيدا كرد مرا به زندان افكند.(94)

 

طعنه شيطان
همانا شيطان عرض كرد:
بارالها بندگان تو، دوست مى دارند تو را و نافرمانيت كنند و دشمن مى دارند مرا و فرمانبرى من كنند؟
پس جواب آمد من عفو كنم فرمانبرى آنان را از تو به خاطر دشمنى كه با تو دارند، و ايمان آنان را مى پذيرم اگر چه مرا فرمانبرى نكردند به دوستى كه با من دارند.(95)

عاشق دلداده را در دل بجز دلدار نيست
نقش بر لوح ضميرش غير نام يار نيست
تا به كى در كوچه و بازار جوئى يار را
يار ما را مسكن اندر كوچه و بازار نيست
عكس جانان را كجا بينى تو در مرآت دل
گر تو را آئينه دل پاك از زنكار نيست
بگذر از سوداى وصل و لاف از عشقش مزن
تا تو را بر سر به جز فكر سر و دستار نيست
كى تواند ديد حسن طلعت دلدار را
آنكه باشد ديده اش بيدار و دل بيدار نيست
از گلستان وصالش كى گلى آرد بكف
هر كه در گلزار وصلش خوار همچون خار نيست
با هزاران جلوه خورشيد رخسارش هنوز
چشم چون خفاش غافل قابل ديدار نيست
هيچ داند از چه پنهان است در عين ظهور
علت پنهانيش جز كثرت اظهار نيست
يار را تا چند جوئى قدسيا در هر ديار

 

 

 


1-مناجات المحبين .
2-و أ نت الذى أ زلت الا غيار عن قلوب أ حبائك حتى لم يحبوا سواك و لم يلجئوا إ لى غيرك أ نت المونس لهم حيث أ وحشتهم العوالم و أ نت الذى هديتهم حيث استبانت لهم المعالم ما ذا وجد من فقدك و ما الذى فقد من وجدك لقد خاب من رضى دونك بدلابحار الا نوار: 95/226 أ عمال خصوص يوم عرفة و ليلتها
3-شعراء: آيه 89.
4-ميزان الحكمة : 10/4984.
5-بحارالا نوار: ج 67، ص 26. باب 43، حب الله تعالى ...
6-((... يا حبيبى ! انا اراءفُ بعبادى منك ، فاذا كرهت كشف عيوبهم عند غيرك ، فانا اَكْرَهُ كَشْفَها عَنْدَكَ اَيْضا. فَاُحاسِبُهُمْ وَحْدى ، بِحَيْثٌ لايَطَّلِع عَلى عَثَراتِهِمْ غَيْرى )).
7-بحارالا نوار: ج 12، ص 380. باب 11، قصص شعيب ...
8-مجموعه ورام : ج 1، ص 223. نمونه معارف اسلام : ج 4، ص 118.
9-قصص الانبياء: 161/179.
10-قصص الانبياء: 205/266.
11-بحارالانوار: ج 61، ص 293. لئالى الاخبار: ص 7. نمونه معارف اسلام : ج 4، ص ؟.
12-نمونه معارف اسلام : ج 4، ص 120 .
13-نمونه معارف اسلام : ج 4، ص 122 .
14-بحار الا نوار: 95/467 . ميزان الحكمة : ح 3132.
15-مستدرك الوسائل : ج 18، ص 419 .
16-مستدرك الوسائل : ج 5، ص 163.
17-كافى : ج 2، ص 71 .
18-بحارالا نوار: ج 3، ص 12.
19-بحارالا نوار: ج 3، ص 1.
20-مستدرك الوسائل : ج 15، ص 114.
21-كافى : ج 4، ص 214 .
22-كافى : ج 2، ص 61 .
23-كافى : ج 2، ص 61 .
24-بحارالا نوار: ج 79، ص 143 .
25-بحارالا نوار: ج 18، ص 352 .
26-مستدرك الوسائل : ج 15، ص 229 .
27-بحارالا نوار: ج 100، ص 21 .
28-بحارالا نوار: ج 75، ص 452 .
29-وسائل الشيعة : ج 16، ص 74 .
30-وسائل الشيعة : ج 16، ص 60 .
31-إ رشادالقلوب : ج 1، ص 111 .
32-بحارالا نوار: ج 6، ص 7 .
33-بحارالا نوار: ج 5، ص 104.
34-كافى : ج 2، ص 246 .
35-كافى : ج 2، ص 449 .
36-به اندازه بازو از آرنج تا انگشتان .
37-به اندازه كشش هر دو دست .
38-مستدرك : ج 5، ص 298 .
39-بحارالا نوار: ج 74 ص 42 .
40-بحارالا نوار: ج 11، ص 329.
41-بحارالا نوار: ج 12، ص 60 .
42-علل الشرايع : ج 1، ص 59 .
43-مستدرك الوسائل : ج 2، ص 94. و بحارالا نوار: ج 6، ص 127 .
44-جامع الا خبار: ص 128 .
45-كافى : ج 2، ص 352 .
46-بحارالا نوار: ج 39، ص 253 .
47-كافى : ج 2، ص 444 .
48-كافى : ج 2، ص 60 .
49-بحارالا نوار: ج 14، ص 42 .
50-صحيح بخارى : ج 8، ص 9 - صحيح مسلم : ج 8، ص 97.
51-مناهج الشارعين : ص 641.
52-مجموعه ورام : ج 2، ص 121. كيمياى محبت : ص 172.
53-مستدرك : ج 12، ص 42 و غررالحكم : 141.
54-مستدرك : ج 12، ص 41 و غررالحكم : 141.
55-تنبه الخواطر: 1/146. كيمياى محبت : ص 173.
56-كيمياى محبت : ص 62.
57-قصص اللّه : ج 1، ص 20 به نقل از محجة البيضاء: ج 7، ص 266.
58-سرگذشتهاى عبرت انگيز: ص 252.
59-بحارالا نوار: ج 67، ص 24. باب 43، حب الله تعالى ... .
60-بحارالا نوار: ج 14، ص 40. باب 3، ما أ وحى إ ليه عليه السلام .
61-بحارالا نوار: ج 52، ص 83. باب 19، خبر سعد بن عبد الله و رؤ يته .
62-بحارالا نوار: ج 67، ص 25. باب 43، حب الله تعالى ....
63-كنز العمال : 3718 و 3794. ميزان الحكمة : ح 3093 .
64-كافى : ج 8، ص 128.
65-تنبيه الخواطر: 1/134 .
66-مستدرك الوسائل : ج 12، ص 173. 101، باب نوادر ما يتعلق بأ بواب جهاد.
67-كافى : ج 2، ص 130. باب ذم الدنيا و الزهد فيها ...
68-وسائل الشيعة : ج 12، ص 119. 83، باب كراهة كثرة المزاح و الضحك .
69-كافى : ج 2، ص 99. باب الشكر ... .
70-كافى : ج 2، ص 112. باب الحلم ... ص 111.
71-همان .
72-كنز العمّال : 43256. ميزان الحكمة : ش 3112 .
73-بحارالا نوار: ج 80، ص 369. باب 8، فضل المساجد و أ حكامها و آداب .
74-بحارالا نوار: ج 79، ص 90. باب 16، التعزية و المأ تم و آدابهما.
75-كافى : ج 2، ص 164. باب الاهتمام بأ مور المسلمين و النصى .
76-كافى : ج 2، ص 199. باب السعى فى حاجة المؤ من ...
77-بحارالا نوار: ج 71، ص 283. باب 20، قضاء حاجة المؤ منين .
78-مجموعة ورام : ج 2، ص 121. الجزء الثانى ....
79-كافى : ج 2، ص 188. باب إ دخال السرور على المؤ منين ...
80-كامل الزيارات : 146.
81-مكارم الاخلاق : 2/9/1985.
82-مستدرك الوسائل : ج 5، ص 293، باب استحباب كثرة الذكر بالليل و ...
83-بحارالا نوار: ج 100، ص 26، باب 2 .
84-آل عمران : آيه 31.
85-بحارالا نوار: ج 2، ص 56. باب 11، صفات العلماء و أ صنافهم ...
86-وسائل الشيعة : ج 7، ص 77، باب استحباب الدعاء فى الليل ....
87-بحارالا نوار: ج 67، ص 23، باب 43 - حب الله تعالى ...
88-بحارالا نوار: ج 67، ص 23، باب 43 .
89-بحارالا نوار: ج 74، ص 42، باب 2 .
90-مجموعه ورام : ج 2، ص 87 .
91-بحارالا نوار: ج 67، ص 26، باب 43 .
92-إ رشادالقلوب : ج 1، ص 161، الباب التاسع و الا ربعون .
93-بحارالا نوار: ج 5، ص 93 .
94-بحارالا نوار: ج 12، ص 247، باب 9.
95-نمونه معارف اسلام : ج 4، ص 127 بنقل از بحرانى : ج 3، ص 323.

 

 

ورود
نام کاربری :   
کلمه عبور :   
 
متن تصویر:
[عضویت]
نظرسنجی
نظر شما در مورد وب سایت چیست؟

عالی
خوب
متوسط
ضعیف
بد

اوقات شرعی
آمار بازدید
 بازدید این صفحه : 873
 بازدید امروز : 48
 کل بازدید : 5708919
 بازدیدکنندگان آنلاين : 1
 زمان بازدید : 0/1719

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت  الله  است و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.

((طراحی قالب سایت : تیم طراحی سبلان نیوز ))