عکس|فیلم|صدا|كل مطالب|داستان|دل نوشته|دانلود
جمعه ٣١ فروردين ١٤٠٣
مختصري از فضائل امام محمد جواد (ع)

مختصري از فضائل امام محمد جواد (ع) 
فصل دوم : در بيان مختصرى از فضائل و مناقب و علوم حضرت جواد عليه السلام است
اول : در دلائل باهره آن حضرت و ذكر مجلس ماءمون به جهت امتحان آن جناب :
علامه مجلسى و ديگران فرموده اند كه سن شريف حضرت جواد عليه السلام در وقت وفات پدر بزرگوارش نه سال و بعضى هفت نيز گفته اند و در هنگام شهادت حضرت امام رضا عليه السلام آن جناب در مدينه بود و بعضى از شيعيان از صغر سن در امامت آن جناب تاءملى داشتند تا آنكه علما و افاضل و اشراف و اماثل شيعه از اطراف عالم متوجه حج گرديدند و بعد از فراغ از مناسك حج به خدمت آن حضرت رسيدند و از وفور مشاهده معجزات و كرامات و علوم و كمالات اقرار به امامت آن منبع سعادات نمودند و زنگ و شك و شبهه از آيينه خاطرهاى خود زدودند حتى آنكه شيخ كلينى و ديگران روايت كرده اند كه در يك مجلس يا در چند روز متوالى سى هزار مساءله از غوامض مسائل از آن معدن علوم و فضائل سؤ ال كردند و از همه جواب شافى شنيدند.(10)
و چون ماءمون را بعد از شهادت حضرت امام رضا عليه السلام مردم بر زبان داشتند و او را هدف طعن و ملامت مى ساختند مى خواست كه به ظاهر خود را از آن جرم و خطا بيرون آورد چون از سفر خراسان به بغداد آمد نامه اى به خدمت امام محمّد تقى عليه السلام نوشت به اعزاز و اكرام تمام آن جناب را طلبيد. چون آن حضرت به بغداد تشريف آورد پيش از آنكه ماءمون آن جناب را ملاقات كند روزى به قصد شكار سوار شد در اثناء راه به جمعى از كودكان رسيد كه در ميان راه ايستاده بودند و حضرت جواد عليه السلام نيز در آنجا ايستاده بود، چون كودكان كوكبه ماءمون را مشاهده كردند پراكنده شدند مگر آن حضرت كه از جاى خود حركت نفرمود و با نهايت تمكين و وقار در مكان خود قرار داشت تا آنكه ماءمون به نزديك آن حضرت رسيد و از مشاهده انوار امامت و جلالت و ملاحظه آثر متانت و مهابت آن حضرت ، متعجب گرديده و عنان كشيد و پرسيد كه اى كودك ! چرا مانند كودكان ديگر از سر راه دور نشدى و از جاى خود حركت ننمودى ؟ حضرت فرمود كه اى خليفه ! راه تنگ نبود كه بر تو گشاده گردانم و جرمى و خطايى نداشتم كه از تو بگريزم و گمان ندارم كه بى جرم ، تو كسى را در معرض عقوبت درآورى .
از استماع اين سخنان تعجب ماءمون زياد گرديد و از مشاهده حسن و جمال او دل از دست داد، پس پرسيد كه اى كودك ! چه نام دارى ؟ فرمود: محمّد نام دارم ، گفت : پسر كيستى ؟ فرمود: پسر على بن موسى الرضا عليه السلام . ماءمون چون نسب شريفش را شنيد تعجبش زايل گرديد و از استماع نام آن امام مظلوم كه او را شهيد كرده بود منفعل گرديد و صلوات و رحمت بر آن حضرت فرستاد و روانه شد.
چون به صحرا رسيد نظرش بر درّاجى افتاد ( بازى ) از پى او رها كرد آن ( باز ) مدتى ناپيدا شد چون از هوا برگشت ماهى كوچكى در منقار داشت كه هنوز بقيه حياتى در آن بود، ماءمون از مشاهده آن حال در شگفت شد و آن ماهى را در كف گرفت و معاودت نمود چون به همان موضع رسيد كه در هنگام رفتن حضرت جواد عليه السلام را ملاقات كرده بود باز ديد كه كودكان پراكنده شدند و حضرت از جاى خود حركت نفرمود. ماءمون گفت : اى محمّد! اين چيست كه در دست دارم ؟ حضرت به الهام ملك علام فرمود كه حق تعالى دريايى چند خلق كرده است كه ابر از آن درياها بلند مى شود و ماهيان ريزه با ابر بالا مى روند و بازهاى پادشاهان آن را شكار مى كنند و پادشاهان آن را در كف مى گيرند و سلاله نبوت را به آن امتحان مى نمايند. ماءمون از مشاهده اين معجزه تعجبش افزون شد و گفت : حقا كه تويى فرزند امام رضا عليه السلام و از فرزند آن بزرگوار اين عجايب و اسرار بعيد نيست ، پس آن حضرت را طلبيد و اعزاز و اكرام بسيار نمود و اراده كرد كه امّالفضل دختر خود را به آن حضرت تزويج نمايد. از استماع اين قضيه بنى عباس به فغان آمدند و نزد ماءمون جمعيت كردند و گفتند خلعت خلافت كه اكنون بر قامت بنى عباس درست آمد0 و اين شرف و كرامت در ايشان قرار گرفته چرا مى خواهى كه از ميان ايشان به در برى و بر اولاد على بن ابى طالب قرار دهى با آن عداوت قديم كه در ميان سلسله ما و ايشان بوده است و آنچه در حق امام رضا عليه السلام كردى خاطرهاى ما هميشه از آن نگران بود تا آنكه مهم او كفايت شد. ماءمون گفت : سبب آن عداوت پدران شما بودند اگر ايشان خلافت ايشان را غصب نمى كردند عداوتى در ميان ما و ايشان نبود و ايشان سزاواترند به امامت و خلافت از ما. ايشان گفتند: اين كودكى است خردسال و هنوز اكتساب علم و كمال ننموده است اگر صبر كنى كه او كامل شود بعد از آن به او مزاوجت نمايى انسب خواهد بود. ماءمون گفت : شما ايشان را نمى شناسيد، علم ايشان از جانب حق تعالى است و موقوف بر كسب و تحصيل نيست و صغير و كبير ايشان از ديگران افضلند و اگر خواهيد شما را معلوم شود علماى زمان را جمع كنيد و با او مباحثه نماييد. ايشان يحيى بن اكثم را كه اعلم علماى ايشان بود و در آن وقت قاضى بغداد بود اختيار كردند و ماءمون مجلسى عظيم ترتيب داد و يحيى بن اكثم و ساير علما و اشراف را جمع كردند پس ماءمون امر كرد كه صدر مجلس را براى آن حضرت فرش كردند و دو متكا براى آن حضرت نهادند.(11)
شيخ مفيد فرموده : پس حضرت جواد عليه السلام تشريف آورد در حالى كه هفت سال و چند ماه از سن شريفش گذشته بود و در موضع خود بين المسورتين نشست و يحيى بن اكثم مقابل آن حضرت نشست و مردم هم هر كدام در مرتبه خود نشستند و جاى ماءمورا را پهلوى حضرت جواد عليه السلام قرار دادند. پس يحيى خواست به جهت امتحان آن حضرت مساءله سؤ ال كند اول رو كر به ماءمون و گفت : يا اميرالمؤ منين ! رخصت مى دهى از ابوجعفر مساءله سؤ ال كنم ؟ ماءمون گفت : از خود آن جناب دستور بطلب يحيى از آن حضرت اذن طلبيد، حضرت فرمود: ماءذونى ، بپرس اگر خواهى . يحيى گفت : فدايت شوم چه مى فرمايى در حق كسى كه محرم بود و قتل صيد كرد؟ حضرت فرمود: در حل كشت او را يا در حرم ، عالم بود يا جاهل ، از روى عمد كشت يا از خطا، آزاد بود يا بنده ، صغير بود يا كبير، اين ابتداء صيد بود يا از كبار آن ، اين محرم اصرار دارد يا پشيمان شده ، در شب بود صيد آن يا در روز، احرام عمره او است يا احرام حج او؟ يحيى از شنيدن اين فروع در تحير ماند و هوش از سرش به در رفت و عجز از صورتش ظاهرشد و زبانش در تلجلج افتاد. اين وقت بر حضار مجلس امر واضح شد، پس ماءمون حمد كرد خدا را و گفت : آيا دانستيد الا ن آنچه را كه منكر بوديد؟ پس رو كرد به آن حضرت و گفت : آيا خطبه مى كنى ؟ فرمود: بلى ، عرض كرد: پس خطبه تزويج دخترم ام الفضل را از براى خود بخوان چه آنكه من شما را براى دامادى خود پسنديدم اگرچه گروهى از اين وصلت كراهت دارند و دماغشان به خاك ماليده خواهد شد، پس حضرت شروع كرد به خواندن خطبه نكاح و فرمود:
( اَلْحَمْدُللّهِ اِقْرارَا بِنِعْمَتِه وَ لا اِله اِلاّ اللّهُ اِخْلاصا لِوَحْدانِيَّتِهِ وَ صَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ سَيِّدِ بَرِيِّتِهِ وَ اْلاَصْفِيآء مِنْ عِتْرَتِهِ. اَمّا بَعْدُ: فَقَدْ كانَ مِنْ فَضْل اللّهِ عَلَى اْلاَنامِ اَن اَغْناهُمْ بِالْحلالِ عَنِ الْحَرامِ فَقالَ سُبْحانهُ: وَاَنْكِحُوا اْلاَيامى مِنْكُمُ وَ الصّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ اِمائِكُمْ اَنْ يَكُونُوا فُقَرآءَ يُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللّهُ واسِعٌ عَليمٌ. ) (12)
پس حضرت با ماءمون صيغه نكاح را خواند و ام الفضل را تزويج كرد و صداق آن را پانصد درهم جياد موازى مهر جده اش حضرت فاطمه سلام اللّه عليها قرار داد و چون صيغه نكاح جارى شد خدم و حشم ماءمون آمدند غاليه بسيار آوردند و ريشهاى خواص را به غاليه خوشبو كردند پس نزد سايرين بردند ايشان نيز خود را خوشبو كردند آنگاه خوانهاى نعمت آوردند و مردم غذا خوردند پس از آن ماءمون هر طايفه و گروهى را كه به اندازه شاءنش جايزه داد و مجلس متفرق شد و خواص ‍ باقى ماندند و سايرين رفتند.
آن وقت ماءمون به آن حضرت عرضه داشت : فدايت شوم ! اگر ميل داشته باشيد جواب مسائل محرم را بفرماييد تا مستفيد شويم ، پس حضرت شروع فرمود به جواب دادن و هر يك از شقوق مساءله را بيان فرمود. صداى احسنت ماءمون بلند شد. آنگاه خدمت آن حضرت عرضه كرد كه شما هم سؤ الى از يحيى بفرماييد، حضرت به يحيى ، فرمود: بپرسم ؟ عرض كرد: هرچه ميل شما باشد، اگر پرسيديد جواب دانم مى گويم و الا از شما ياد مى گيرم . حضرت فرمود: بيان كن جواب اين مساءله را كه مردى نظر كرد به زنى در اول روز و نظرش حرام بود چون روز بلند شد بر او حلال شد، چون ظهر شد حرام شد، چون عصر شد حلال شد، چون آفتاب غروب كرد حرام گشت ، چون وقت عشاء رسيد حلال شد، چون نصف شب شد حرام گشت چون فجر طالع گرديد حلال شد از براى او، بگو براى چه بوده كه اين زن گاهى حرام بوده بر آن مرد و گاهى حلال ؟ يحيى گفت : به خدا سوگند كه من جواب اين سؤ ال را ندانم شما بفرماييد تا ياد گيرم . فرمود: اين زن كنيزكى بود و اين مرد اجنبى بود، وقت صبح كه نگاه كرد بر او نگاهش حرام بود، روز كه بلند شد او را خريد بر او حلال شد وقت ظهر او را آزاد كرد حرام شد، وقت عصر او را تزويج كرد حلال شد، وقت مغرب او را مظاهره كرد حرام شد، وقت عشاء كفاره ظهار داد حلال شد، نصف شب او را يك طلاق داد حرام شد، وقت فجر رجوع كرد حلال شد.
اين وقت ماءمون رو كرد به حاضرين از بنى عباس و گفت : آيا در ميان شما كسى هست كه اين مساءله را اينطور بتواند جواب دهد؟ يا مساءله سابقه را به اين تفصيل بداند؟ گفتند: نه به خدا سوگند شما اعلم بوديد به حال ابوجعفر عليه السلام از ما. ماءمون گفت : واى بر شما! اهل بيت حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم از ميان خلق امتيازى دارند به فضل و كمال و كمى سن مانع كمالات ايشان نيست و برخى از فضايل ابوجعفر عليه السلام بگفت تا مجلس به هم خورد و مردم برفتند. روز ديگر نيز ماءمون جوائز و عطاياى بسيار به مردم بخششش كرد و از حضرت جواد عليه السلام اكرام و احترام بسيار مى نمود و آن حضرت را بر اولاد و اقرباء خود فضيلت مى داد تا زنده بود.(13)
مؤ لف گويد: كه علما روزها را دوازده ساعت بخش كرده اند و هر ساعتى را به امامى نسبت داده اند و ساعت نهم روزها متعلق به حضرت جواد عليه السلام است . (14) و در دعاى آن ساعت اشاره شد به سؤ ال ماءمون از آن حضرت از آنچه كه در دست داشت و همچنين سؤ ال يحيى بن اكثم از آن حضرت و جواب دادن حضرت ايشان را در آنجا كه فرموده :
( وَ بِالاِمامِ الْفاضِلِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِي عليه السلام الَّذى سُئِلَ فَوَفَّقْتَهُ لِلْجَوابِ وَ امْتُحِنَ فَعَضَدْتَهُ بِالتَّوْفيقِ وَ الصَّوابِ صلى اللّه عليه و آله و سلم وَ عَلى اَهْلِ بَيْتِهِ اْلاَطْهارِ ) .
و توسل به آن حضرت در اين ساعت براى وسعت رزق نافع است و شايسته است كه در توسل به آن حضرت اين دعا را بخواند:
( اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِحَقِّ وَلِيِّكَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِي عليه السلام اِلاّ جُدْتَ بِهِ عَلَىَّ مِنْ فَضْلِكَ وَ تَفَضَّلْتَ بِهِ عَلَىَّ مِنْ وُسْعِكَ وَ وَسَّعْتَ بِهِ عَلَىَّ مِنْ رِزْقِكَ وَ اَغْنَيْتَنى عَمَّنْ سِواكَ وَ جَعَلْتَ حاجَتى اِلَيْكَ وَ قَضاها عَلَيْكَ اِنَّك لِما تَشاَّءُ قَديرٌ ) .(15)
بعضى گفته اند اين دعا بعد از هر نماز به جهت اداء دين مجرب است .
گزاردن طواف و حج از جانب امامان عليهم السلام
و دوم  در امر فرمودن آن حضرت به طواف از براى ائمه عليهم السلام :
شيخ كلينى روايت كرده از موسى بن القاسم كه گفت : به حضرت جواد عليه السلام عرض كردم كه من اراده كردم كه از جانب شما و پدرت طواف كنم ، بعضى گفتند كه از براى اوصياء طواف كردن جايز نيست ، حضرت فرمود بلكه طواف كن آنچه ممكنت شود همانا اين مطلب جايز است . راوى گفت : بعد از سه سال ديگر خدمت آن حضرت عرض كردم كه چند سال قبل من رخصت طلبيدم از شما در باب طواف كردن از براى شما و پدرت ، شما اذن داديد مرا پس من طواف كردم از براى تو و پدرت آنچه خدا خواسته باشد پس واقع شد در دلم چيزى و به آن عمل كردم . فرمود: چه بود آن ؟
عرض كردم : طواف كردم روزى از براى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم ، حضرت تا اسم پيغمبر شنيد سه مرتبه فرمود صلى اللّه على رسول اللّه ، پس گفتم : روز ديگر طواف كردم از براى اميرالمؤ منين عليه السلام ، روز ديگر از براى امام حسن عليه السلام ، روز ديگر براى امام حسين عليه السلام ، و هكذا هر روز بعد را از براى امامى طواف كردم تا روز دهم از براى شما طواف كردم ، اى سيد من اين جماعت را كه ذكر مى كنم آنچنان كسانى هستند كه ولايت ايشان را دين خود قرار داده ام . حضرت فرمود: در اين هنگام متدين شدى به دينى كه قبول نمى كند حق تعالى از بندگان غير آن را، پس گفتم : و بسا باشد كه از براى مادرت فاطمه صلوات اللّه عليها طواف كردم و بسا هم طواف نكردم . حضرت فرمود: بسيار كن اين كار را همانا اين كار افضل چيزهايى است كه به آن عمل مى كنى ان شاء اللّه .(16)
اظهار ناراحتى براى مصيبت حضرت زهرا عليها السلام
سوم  در تفكر آن حضرت در صدماتى كه به مادرش فاطمه عليها السلام وارد شده :
از ( دلايل طبرى ) منقول است كه روايت كرده از محمّد بن هارون بن موسى از پدرش از ابن الوليد از برقى از زكريا بن آدم كه وقتى در خدمت حضرت امام رضا عليه السلام بودم كه حضرت جواد عليه السلام را خدمت آن حضرت آوردند در حالى كه سن شريفش از چهار سال كمتر بود پس آن جناب دست خود را بر زمين زيد و سر مبارك را به جانب آسمان بلند كرد و مدت طويلى فكر نمود و حضرت امام رضا عليه السلام فرمود: جان من فداى تو باد! براى چه يان قدر فكر مى كنى ؟ عرض كرد: فكرم در آن چيزى است كه با مادرم فاطمه عليها السلام به جا آوردند!
( اَما وَاللّهِ لاُخْرِجَنَّهُما ثُمَّ لاُحْرِقَنَّهُما ثُمَّ لاَذْرِيَنَّهُما ثُمَّ لاَنْسِفَنَّهُما فِى الْيَمِّ نَسْفا ) .
پس حضرت امام رضا عليه السلام او را نزديك خود طلبيد و مابين ديدگان او را بوسيد و فرمود: پدر و مادرم فداى تو باد! تويى شايسته از براى امامت .(17)
مناجات مخصوص مهريه دختر ماءمون
چهارم  در روايت ( اَلْوَسائِلُ اِلى المَسائل ) است :
سيد بن طاوس رحمه اللّه از محمّد بن حارث نوفلى  خادم حضرت امام محمّد تقى عليه السلام  روايت كرده وقتى كه تزويج كرد ماءمون دختر خود را به امام محمّد تقى عليه السلام ، نوشت حضرت براى او كه از براى هر زنى صداقى است از مال شوهرش و حق تعالى اموال ما را در آخرت ذخيره نهاده همچنان كه اموال شما را در دنيا به شما داده و من به كابين دختر تو دادم ( الوسائل الى المسائل ) را و آن مناجاتى است كه به من داده پدرم و به او رسيده از پدرش موسى بن جعفر و به او رسيده از پدرش جعفر و به او رسيده از پدرش محمّد و به او رسيده از پدرش على بن الحسين و به او رسيده از پدرش حسين و به او رسده از برادرش حسن و به او رسيده از پدرش اميرالمؤ منين على بن ابى طالب عليه السلام و به او رسيده از حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم كه به آن حضرت داد جبرئيل و گفت : يا محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلم ، حضرت رب العزة تو را سلام مى رساند و مى فرمايد اين مفاتيح گنجهاى دنيا و آخرت است آن را وسيله خود ساز به سوى مطالب خود تا برسى به مراد خود و سرانجام گيرد مطلب تو و ايثار مكن آن را در حاجتهاى دنيا كه كم مى گرداد حفظ آخرتت را و آن ده وسيله است كه به واسطه آن درهاى رغبات گشوده مى شود و طلب كرده مى شود به سبب آنها حاجات و به اتمام مى رسد. و اين است نسخه آن مناجات استخاره :
( اَللّهُمَّ اِنَّ خِيَرَتِكَ فيما اسْتَخَرْتُكَ فيهِ تُنيلُ الرَّغائِبَ... ) (18)
مؤ لف گويد: كه من اين ده مناجات را در ( كتاب باقيات صالحات ) ايراد كردم هر كه طالب است . به آنجا رجوع كند.
خدا مرا براى بازى خلق نكرده
پنجم  در اخبار آن حضرت است از غيب :
طبرى روايت كرده از شلمغانى كه گفت حج كرد اسحاق بن اسماعيل در سالى كه بيرون رفتند جماعت مردم به سوى ابوجعفر جواد عليه السلام براى سؤ ال و امتحان آن حضرت ، اسحاق گفت من آماده كردم در رقعه اى ده مساءله كه سؤ ال كنم آنها را از آن حضرت و عيال من حملى داشت با خود گفتم هرگاه جواب داد از مسائلم از آن حضرت بخواهم كه بخواند خدا را كه آن حمل را پسر قرار دهد، پس ‍ چون مردم از آن حضرت سؤ الات خود را نمودند برخاستم و آن رقعه با من بود و مى خواستم سؤ ال كنم از آن حضرت از مسائل خود كه آن جناب را نظر بر من افتاد و فرمود: اى ابويعقوب ! نام گذار او را احمد. پس متولد شد براى من پسرى و ناميدم او را احمد، مدتى زندگى كرد و وفات كرد. و بود از كسانى كه بيرون آمده بود با جماعت مردم على بن حسان واسطى معروف به اعمش گفت برداشتم با خودم از آلتى كه براى صبيان است بعضش از نقره بود و گفتم تحفه مى برم براى مولايم ابوجعفر عليه السلام ، پس چون مردم جواب مسائل خود را شنيدند و از دور آن حضرت متفرق شدند حضرت برخاست و تشريف برد به صريا، من به عقب آن حضرت رفتم پس ( موفق ) خادم آن جناب را ملاقات كردم و گفتن اذن بطلب از براى من از آن حضرت پس وارد شدم بر آن حضرت و سلام كردم ، جواب سلام داد در حالى كه در صورت نازنينش كراهت بود و امر نفرمود مرا بنشستن . من نزديك شدم و آنچه در كيسه داشتم در مقابل آن حضرت خالى كردم ، آن جناب نظر كرد بر من نظر شخص غضبناك و آن آلات را به يمين و يسار و افكند و فرمود: از براى اين خدا مرا خلق نفرموده مرا چه با بازى . پس ، از آن حضرت خواستم كه مرا عفو فرمايد عفو فرمود.(19)
علم و قدرت امام عليه السلام
ششم  در اشاره آن حضرت است به قدرت خداوند تعالى .
در ( مدينه المعاجز ) از ( عيون المعجزات ) نقل كرده كه عمر بن فرج رخجى گفت : گفتم به حضرت امام محمّد تقى عليه السلام كه شيعيان تو ادعا مى كنند كه تو مى دانى هر آبى كه هست در دجله و وزن آن را و بوديم ما در كنار دجله ، حضرت فرمود كه حق تعالى قدرت داد كه تفويض كند علم اين را بر پشه اى از مخلوقات خود يا قدرت ندارد؟ گفتم : قدرت دارد، فرمود، من گرامى ترم بر خداوند تعالى از پشه و از بيشتر خلق خدا.(20)
پاسخ امام جواد عليه السلام به سى هزار سؤ ال
هفتم  در جواب دادن آن حضرت است از سى هزار مساءله :
شيخ كلينى و ديگران روايت كرده اند از على بن ابراهيم از پدرش كه گفت :
رخصلت خواستند گروهى از اهل نواحى از ورود بر حضرت جواد عليه السلام آن جناب اذن داد، پس داخل شدند و سؤ ال كردند از آن حضرت در يك مجلس از سى هزار مساءله ، حضرت جواب داد همه را و در آن وقت آن حضرت ده سال داشت .(21)
مؤ لف گويد: كه ممكن است در وقت سؤ ال هر يك از آن جماعت مساءله خود را مى پرسيد از آن حضرت و ملاحظه نمى كرد كه ديگرى سؤ ال مى كند و جواب داده حضرت از اكثر آنها به ( لا ) و ( نعم ) و ممكن است آنچه چون حضرت بر ضماير آنها مطلع بود تا سائل شروع مى كرده به سؤ ال ، خود حضرت جواب او را مى داده و نمى گذاشته سؤ ال خود را بيان كند. چنانكه روايت شده شخصى خدمت آن حضرت ، عرض كرد: فدايت شوم ، حضرت فرمود: قصر نكن ، مردم پرسيدند اين چه بود كه فرمودى ؟ فرمود: اين شخص مى خواست سؤ ال كند از من كه ملاح در كشتى نماز خود را به قصر بخواند يا تمام ، من گفتم نماز خود را قصر نخواند. و علامه مجلسى رحمه اللّه وجوهى چند در رفع استبعاد اين حديث فرموده كه مقام نقلش نيست .(22)
واللّه العالم .
___________________________

10- ( الاختصاص ) ص 102.
11- ( جلاءالعيون ) ص 962  964.
12- سوره نور (24)، آيه 32.
13- ( ارشاد شيخ مفيد ) 2/281  287.
14- ( بلد الا مين ) كفعمى ص 210، اءعلمى ، بيروت .
15- ( مفاتيح الجنان ) باب اول ، فصل هفتم ، تحت عنوان دعاى توسل ديگرى .
16- ( الكافى ) 4/314، باب ( الطواف والحج عن الا ئمة عليهم السلام ) .
17- ( دلائل الامامة ) ص 400، حديث 358.
18- ( مهج الدعوات ) ابن طاوس ص 310، اءعلمى ، بيروت .
19- ( دلائل الامامة ) طبرى ص 401، حديث 360.
20- ( عيون المعجزات ) ص 127، اءعلمى ، بيروت .
21- ( الكافى ) 1/496.
22- ر.ك : ( مراة العقول ) علامه مجلسى رحمه اللّه . باب مولد امام جواد عليه السلام . 
  
 

منبع:http://www.deabel.ir

ورود
نام کاربری :   
کلمه عبور :   
 
متن تصویر:
[عضویت]
نظرسنجی
نظر شما در مورد وب سایت چیست؟

عالی
خوب
متوسط
ضعیف
بد

اوقات شرعی
آمار بازدید
 بازدید این صفحه : 1127
 بازدید امروز : 459
 کل بازدید : 5698235
 بازدیدکنندگان آنلاين : 2
 زمان بازدید : 0/1250

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت  الله  است و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.

((طراحی قالب سایت : تیم طراحی سبلان نیوز ))