چنانکه دیدیم، خلفای عباسی از هرگونه اعمال فشار و محدودیت نسبتبهامامان دریغ نمیکردند و این فشارها در عصر امام جواد و امام هادی و امام عسکری در سامراء به اوج خود رسید. شدت این فشارها به قدری بود که سه پیشوای بزرگ شیعه که در مرکز حکومت آنها (سامراء) میزیستند، با عمر کوتاهی جام شهادت نوشیدند: امام جواد در سن 25 سالگی، امام هادی در سن 41 سالگی و امام عسکری در سن 28 سالگی که جمعا 92 سال میشود;و این حاکی از شدت فشارها و صدمات رسیده بر آنها میباشد. ولی در این میان، فشارها و محدودیتهای زمان امام حسن عسکری، به دو علت، از دو پیشوای دیگر بیشتر بود:
1-در زمان امام عسکری-علیه السلام-شیعه به صورت یک قدرت عظیم در عراق در آمده بود و همه مردم میدانستند که این گروه به خلفای وقت معترض بوده و حکومت هیچ یک از عباسیان را مشروع و قانونی نمیداند، بلکه معتقد است امامت الهی در فرزندان علی-علیه السلام-باقی است، و در آن زمان شخصیت ممتاز این خانواده امام حسن عسکری-علیه السلام-بود. گواه قدرت شیعیان، اعتراف «عبید الله» ، وزیر «معتمد» عباسی، به این موضوع است. توضیح اینکه پس از شهادت حضرت عسکری، برادرش جعفر «کذاب» نزد عبید الله رفت و گفت: منصب برادرم را به من واگذار، من در برابر آن سالیانه بیست هزار دینار به تو میدهم. وزیر به او پرخاش کرد و گفت: احمق! خلیفه آن قدر به روی کسانی که پدر و برادر تو را امام میدانند، شمشیر کشید تا بلکه بتواند آنان را از این عقیده برگرداند، ولی نتوانست، و با تمام کوششهایی که کرد توفیقی به دست نیاورد، اینک اگر تو در نظر شیعیان امام باشی نیازی به خلیفه و غیر خلیفه نداری و اگر در نظر آنان چنین مقامی نداشته باشی، کوشش ما، در این راه کوچکترین فایدهای نخواهد داشت. (1) -خاندان عباسی و پیروان آنان، طبق روایات و اخبار متواتر، میدانستند مهدی موعود که تار و مار کننده کلیه حکومتهای خود کامه است، از نسل حضرت عسکری-علیه السلام-خواهد بود، به همین جهت پیوسته مراقب وضع زندگی او بودند تا بلکه بتواند فرزند او را به چنگ آورده و نابود کنند (همچون تلاش بیهوده فرعونیان برای نابودی موسی!) چنانکه در جریان شهادت امام توضیح خواهیم داد.
به دلائل یادشده در بالا، فشار و اختناق در مورد پیشوای یازدهم فوق العاده شدید بود و از هر طرف او را تحت کنترل و نظارت داشتند. حکومت عباسی به قدری از نفوذ و موقعیت مهم اجتماعی امام نگران بود که امام را ناگزیر کرده بود هر هفته روزهای دوشنبه و پنجشنبه در دربار حاضر شود. (2)(3) دربار عباسی به قدری وحشت داشت که به این مقدار کفایت نکرد، بلکه «معتز» امام را بازداشت و زندانی کرد (4) و حتی به «سعید حاجب» دستور داد امام را به سمت کوفه حرکت داده و در راه او را به قتل برساند، ولی پس از سه روز، ترکان، خود او را به هلاکت رساندند. (5)
پس از او «مهتدی» نیز امام را بازداشت و زندانی کرد و تصمیم به قتل حضرت داشت که خداوند مهلت نداد و ترکان بر ضد او شوریدند و وی را به قتل رساندند. (6)
تدابیر امنیتی امام عسکری علیه السلام
علاوه بر آنچه گفتیم، اسناد و شواهد دیگری در دست است که از یک سو عمق شیطنت و وسعت نقشههای خائنانه دربار عباسی در مورد امام و یارانش را نشان میدهد، و از سوی دیگر هشیاری و تدابیر امنیتی امام را بخوبی جلوهگر میسازد که از آن جمله چند مورد یاد شده در زیر را میتوان نام برد:
1- «ابو هاشم داود بن قاسم جعفری» (7) میگوید: ما چند نفر در زندان بودیمکه «امام عسکری» و برادرش «جعفر» را وارد زندان کردند. برای عرض ادب و خدمت، به سوی حضرت شتافتیم و گرد ایشان جمع شدیم. در زندان، مردی «جمحی» (خ ل: عجمی) بود و ادعا میکرد که از علویان است. امام متوجه حضور وی شد و گفت: اگر در جمع شما فردی که از شما نیست نمیبود، میگفتم کی آزاد میشوید. آنگاه به مرد «جمحی» اشاره کرد که بیرون رود، و او بیرون رفت. سپس فرمود: این مرد از شما نیست، از او برحذر باشید، او گزارشی از آنچه گفتهاید برای خلیفه تهیه کرده که هماکنون در میان لباسهای اوست. یکی از حاضران او را تفتیش کرد و گزارش را که در لای لباس پنهان کرده بود، کشف کرد، مطالب مهم و خطرناکی درباره ما نوشته بود. (8)
این حادثه نشان میدهد که حتی در زندان هم برای کنترل امام و شیعیان، مامور مخفی گماشته بودند.
2-یکی از یاران امام بنام «احمد بن اسحاق» میگوید: به حضور امام رسیدم و از او درخواست کردم که چیزی بنویسد و من خط او را ببینم تا اگر نامهای از او رسید، خطش را بشناسم (و دشمن نتواند بنام امام نامه جعل کند) امام فرمود: خط من، گاهی با قلم باریک و گاهی با قلم پهن است، اگر چنین تفاوتی مشاهده کردی نگران نباش... (9)
3-یکی از یاران امام میگوید: ما گروهی بودیم که وارد سامراء شدیم و مترصد روزی بودیم که امام از منزل خارج شود تا بتوانیم او را در کوچه و خیابان ببینیم. در این هنگام نامهای به این مضمون از طرف امام به ما رسید: هیچ کدام برمن سلام نکنید، هیچ کس از شما به سوی من اشاره نکند، زیرا برای شما خطر جانی دارد! (10)
4- «عبد العزیز بلخی» میگوید: روزی در خیابان منتهی به بازار گوسفند فروشها نشسته بودم. ناگهان امام حسن عسکری را دیدم که به سوی دروازه شهر حرکت میکرد. در دلم گفتم: خوب است فریاد کنم که: مردم! این حجتخدا است، او را بشناسید. ولی با خود گفتم در این صورت مرا میکشند! امام وقتی به کنار من رسید و من به او نگریستم، انگشتسبابه را بر دهان گذاشت و اشاره کرد که سکوت! من بسرعت پیش رفتم و بوسه بر پاهای او زدم. فرمود: مواظب باش، اگر فاش کنی، هلاک میشوی! شب آن روز به حضور امام رسیدم. فرمود: باید رازداری کنید و گرنه کشته میشوید، خود را به خطر نیندازید. (11)
5-در زمان امام عسکری-علیه السلام-شخصی از علویان به عزم کسب و کار از سامراء بیرون آمده و به سوی بلاد جبل (قسمتهای کوهستانی غرب ایران تا همدان و قزوین) رفت. شخصی از دوستداران امام از مردم «حلوان» (پل ذهاب) به او برخورد کرد و پرسید:
-از کجا آمدهای؟
-از سامراء.
-آیا فلان محله و فلان کوچه را میشناسی؟
-آری.
-از حسن بن علی خبری داری؟
-نه.
-برای چه به جبل آمدهای؟
-برای کسب و کار.
-من پنجاه دینار دارم، آن را بگیر و با هم به سامراء برویم و مرا به خانه حسن بن علی (عسکری) برسان. علوی پذیرفت و او را به خانه امام برد... (12)
این ماجرا بخوبی نشان میدهد که به واسطه کنترل بسیار شدید حکومت، دسترسی به امام تا چه حد دشوار بوده است.
از طرف دیگر، مبلغی که مرد حلوانی-در برابر راهنمایی او به خانه حضرت-به شخص علوی پرداخت، نشانه اهمیت دیدار با امام در آن روزگار است، زیرا پنجاه دینار در آن زمان مبلغ قابل توجهی بوده است، چه، ارزش یک دینار در آن زمان را برخی از دانشمندان، معادل یک شتر دانستهاند (13) ، بنا بر این پنجاه دینار از نظر قدرت خرید در آن زمان، مثل این بوده است که کسی در زمان ما، قیمت پنجاه شتر را بپردازد!
ابعاد هفتگانه فعالیت امام عسکری علیه السلام
امام عسکری، با وجود همه این فشارها و کنترلها و مراقبتهای بی وقفه حکومت عباسی، یک سلسله فعالیتهای سیاسی و اجتماعی و علمی در جهتحفظ اسلام و مبارزه با افکار ضد اسلامی انجام میداد که میتوان آنها را بدین گونه خلاصه کرد:
1-کوششهای علمی در دفاع از آیین اسلام و رد اشکالها و شبهات مخالفان، و نیز تبیین اندیشه صحیح اسلامی;
2-ایجاد شبکه ارتباطی با شیعیان مناطق مختلف از طریق تعیین نمایندگانو اعزام پیکها و ارسال پیامها;
3-فعالیتهای سری سیاسی بر رغم تمامی کنترلها و مراقبتهای حکومت عباسی;
4-حمایت و پشتیبانی مالی از شیعیان، بویژه یاران خاص خود;
5-تقویت و توجیه سیاسی رجال و عناصر مهم شیعه در برابر مشکلات;
6-استفاده گسترده از آگاهی غیبی برای جلب منکران امامت و دلگرمی شیعیان;
7-آمادهسازی شیعیان برای دوران غیبت فرزند خود امام دوازدهم.
اینک پیرامون هر کدام از این فعالیتها، جداگانه توضیح میدهیم:
1-کوششهای علمی
گرچه امام عسکری به حکم شرایط نامساعد و محدودیتبسیار شدیدی که حکومت عباسی برقرار کرده بود، موفق به گسترش دانش دامنهدار خود در سطح کل جامعه نشد، اما در عین حال، با همان فشار و خفقان شاگردانی تربیت کرد که هر کدام به سهم خود در نشر و گسترش معارف اسلام و رفع شبهات دشمنان نقش مؤثری داشتند.
«شیخ طوسی» -ره-تعداد شاگردان حضرت را متجاوز از صد نفر ثبت کرده است (14) که در میان آنان چهرههای روشن، شخصیتهای برجسته و مردان وارستهای مانند: احمد بن اسحاق اشعری قمی، ابو هاشم داود بن قاسم جعفری، عبد الله بن جعفر حمیری، ابو عمرو عثمان بن سعید عمری، علی بن جعفر و محمد بن حسن صفار به چشم میخورند که شرح خدمات و کوششهای آنان در این کتاب نمیگنجدو زندگینامه پر افتخار و آموزنده آنان را میتوان در کتب رجال خواند.
علاوه بر تربیت این شاگردان، گاهی چنان مشکلات و تنگناهایی برای مسلمانان پیش میآمد که جز حضرت عسکری کسی از عهده حل آنها بر نمیآمد. امام در این گونه مواقع، در پرتو علم امامت، با یک تدبیر فوق العاده، بن بست را میشکست و مشکل را حل میکرد. برای این مطلب میتوان دو نمونه ذکر کرد:
الف-اشتباه فیلسوف!
«ابن شهراشوب» مینویسد: «اسحاق کندی» که از فلاسفه اسلام و عرب به شمار میرفت و در عراق اقامت داشت (15) ، کتابی تالیف نمود به نام «تناقضهای قرآن» ! او مدتهای زیادی در منزل نشسته و گوشه نشینی اختیار کرده و خود را به نگارش آن کتاب مشغول ساخته بود. روزی یکی از شاگردان او به محضر امام عسکری-علیه السلام-شرفیاب شد. هنگامی که چشم حضرت به او افتاد، فرمود:
آیا در میان شما مردی رشید وجود ندارد که گفتههای استادتان «کندی» را پاسخ گوید؟ شاگرد عرض کرد: ما همگی از شاگردان او هستیم و نمیتوانیم به اشتباه استاد اعتراض کنیم. امام فرمود: اگر مطالبی به شما تلقین و تفهیم شود میتوانید آن را برای استاد خود نقل کنید؟
شاگرد گفت: آری.
امام فرمود:
از اینجا که برگشتی به حضور استاد برو و با او به گرمی و محبت رفتار نماو سعی کن با او انس و الفت پیدا کنی. هنگامی که کاملا انس و آشنایی به عمل آمد، به او بگو: مسئلهای برای من پیش آمده است که غیر از شما کسی شایستگی پاسخ آن را ندارد و آن مسئله این است که: آیا ممکن است گوینده قرآن از گفتار خود معانیای غیر از آنچه شما حدس میزنید اراده کرده باشد؟
او در پاسخ خواهد گفت: بلی، ممکن است چنین منظوری داشته باشد. در این هنگام بگو: شما چه میدانید، شاید گوینده قرآن معانی دیگری غیر از آنچه شما حدس میزنید، اراده کرده باشد و شما الفاظ او را در غیر معنای خود به کار بردهاید؟ امام در اینجا اضافه کرد: او آدم با هوشی است، طرح این نکته کافی است که او را متوجه اشتباه خود کند.
شاگرد به حضور استاد رسید و طبق دستور امام رفتار نمود تا آنکه زمینه برای طرح مطلب مساعد گردید. سپس سؤال امام را به این نحو مطرح ساخت:
آیا ممکن است گویندهای سخنی بگوید و از آن مطلبی اراده کند که به ذهن خواننده نیاید؟ و به دیگر سخن: مقصود گوینده چیزی باشد مغایر با آنچه در ذهن مخاطب است؟ فیلسوف عراقی با کمال دقتبه سؤال شاگرد گوش داد و گفت: سؤال خود را تکرار کن. شاگرد سؤال را تکرار نمود. استاد تاملی کرد و گفت: آری، هیچ بعید نیست، امکان دارد که چیزی در ذهن گوینده سخن باشد که به ذهن مخاطب نیاید و شنونده از ظاهر کلام گوینده چیزی بفهمد که وی خلاف آن را اراده کرده باشد.
استاد که میدانستشاگرد او چنین سؤالی را از پیش خود نمیتواند مطرح نماید و در حد اندیشه او نیست، رو به شاگرد کرد و گفت: تو را قسم میدهم که حقیقت را به من بگویی، چنین سؤالی از کجا به فکر تو خطور کرد؟
شاگرد: چه ایرادی دارد که چنین سؤالی به ذهن خود من آمده باشد؟ استاد: نه، تو هنوز زود است که به چنین مسائلی رسیده باشی، به من بگو این سؤال را از کجا یاد گرفتهای؟
شاگرد: حقیقت این است که، «ابو محمد» (امام حسن عسکری-علیه السلام-) مرا با این سؤال آشنا نمود.
استاد: اکنون واقع امر را گفتی. سپس افزود: چنین سؤالهایی تنها زیبنده این خاندان است (آنان هستند که میتوانند حقیقت را آشکار سازند) . (16)
آنگاه استاد با درک واقعیت و توجه به اشتباه خود، دستور داد آتشی روشن کردند و آنچه را که به عقیده خود درباره «تناقضهای قرآن» نوشته بود تماما سوزاند! (17)
ب-مشت راهب باز میشود!
یک سال در سامراء قحطی سختی پیش آمد. «معتمد» ، خلیفه وقت، فرمان داد مردم به نماز استسقاء (طلب باران) بروند. مردم سه روز پی در پی برای نماز بهمصلا رفتند و ستبه دعا برداشتند، ولی باران نیامد. روز چهارم «جاثلیق» ، بزرگ اسقفان مسیحی، همراه مسیحیان و راهبان به صحرا رفت. یکی از راهبان هر وقت دستخود را به سوی آسمان بلند میکرد بارانی درشت فرو میبارید. روز بعد نیز جاثلیق همان کار را کرد و آنقدر باران آمد که دیگر مردم تقاضای باران نداشتند، و همین امر موجب شگفت مردم و نیز شک و تردید و تمایل به مسیحیت در میان بسیاری از مسلمانان شد. این وضع بر خلیفه ناگوار آمد و ناگزیر امام را که زندانی بود، به دربار خواست و گفت: امت جدت را دریاب که گمراه شدند!
امام فرمود: از جاثلیق و راهبان بخواه که فردا سه شنبه به صحرا بروند.
خلیفه گفت: مردم دیگر باران نمیخواهند، چون به قدر کافی باران آمده است، بنا بر این به صحرا رفتن چه فایدهای دارد؟
امام فرمود: برای آنکه ان شاء الله تعالی شک و شبهه را برطرف سازم.
خلیفه فرمان داد پیشوای مسیحیان همراه راهبان سه شنبه به صحرا رفتند. امام عسکری-علیه السلام-نیز در میان جمعیت عظیمی از مردم به صحرا آمد. آنگاه مسیحیان و راهبان برای طلب باران دستبه سوی آسمان برداشتند. آسمان ابری شد و باران آمد. امام فرمان داد دست راهب معینی را بگیرند و آنچه در میان انگشتان اوستبیرون آورند. در میان انگشتان او استخوان سیاه فامی از استخوانهای آدمی یافتند. امام استخوان را گرفت، در پارچهای پیچید و به راهب فرمود: اینک طلب باران کن! راهب این بار نیز دستبه آسمان برداشت، اما بعکس ابر کنار رفت و خورشید نمایان شد! مردم شگفت زده شدند. خلیفه از امام پرسید:
این استخوان چیست؟
امام فرمود: این استخوان پیامبری از پیامبران الهی است که از قبور برخی پیامبران برداشتهاند و استخوان هیچ پیامبری ظاهر نمیگردد جز آنکه باران نازلمیشود. خلیفه امام را تحسین کرد. استخوان را آزمودند، دیدند همان طور است که امام میفرماید.
این حادثه باعثشد که امام از زندان آزاد شود و احترام او در افکار عمومی بالا رود. در این هنگام امام از فرصت استفاده کرده و آزادی یاران خود را که با آن حضرت در زندان بودند، از خلیفه خواست و او نیز خواسته حضرت را به جا آورد. (18)
2-ایجاد شبکه ارتباطی با شیعیان
در زمان امام عسکری-علیه السلام-تشیع در مناطق مختلف و شهرهای متعددی گسترش و شیعیان در نقاط فراوانی تمرکز یافته بودند. شهرها و مناطقی مانند: کوفه، بغداد، نیشابور، قم، آبه (آوه) ، مدائن، خراسان، یمن، ری، آذربایجان، سامراء، جرجان و بصره از پایگاههای شیعیان به شمار میرفتند. در میان این مناطق، به دلائلی، سامراء، کوفه، بغداد، قم و نیشابور از اهمیت ویژهای برخوردار بود. (19)
گستردگی و پراکندگی مراکز تجمع شیعیان، وجود سازمان ارتباطی منظمی را ایجاب میکرد تا پیوند شیعیان را با حوزه امامت از یک سو، و ارتباط آنان را با همدیگر از سوی دوم برقرار سازد، و از این رهگذر، آنان را از نظر دینی و سیاسی رهبری و سازماندهی کند.
این نیاز، از زمان امام نهم احساس میشد و چنانکه در سیره آن حضرت و امام دهم توضیح دادیم، شبکه ارتباطی وکالت و نصب نمایندگان در مناطق گوناگون، به منظور برقراری چنین سیستمی، از آن زمان به مورد اجراگذاشته میشد.
این برنامه در زمان امام عسکری-علیه السلام-نیز تعقیب گردید: به گواهی اسناد و شواهد تاریخی، امام عسکری-علیه السلام-نمایندگانی از میان چهرههای درخشان و شخصیتهای برجسته شیعیان، برگزیده، در مناطق متعدد منصوب کرده و با آنان در ارتباط بود و از این طریق پیروان تشیع را در همه مناطق زیر نظر داشت. از میان این نمایندگان، میتوان از «ابراهیم بن عبده» ، نماینده امام در «نیشابور» ، یاد کرد.
امام طی نامه مفصلی خطاب به «اسحاق بن اسماعیل» و شیعیان نیشابور، پس از توضیح نقش امامت در هدایت امت اسلامی، تشریح ضرورت و اهمیت پیروی از امامان و هشدار از سرپیچی از فرمان امام نوشت:
«... ای اسحاق! تو فرستاده من نزد ابراهیم بن عبده هستی تا وی به آنچه من در نامهای که توسط محمد موسی نیشابوری فرستادهام عمل کند. تو و همه کسانی که در شهر تو هستند موظفید بر اساس نامه مزبور عمل کنید.
ابراهیم بن عبده این نامه مرا برای همه بخواند تا جای سؤال و ابهامی باقی نماند... درود و رحمت فراوان خدا بر ابراهیم بن عبده و بر تو و همه پیروان ما باد! همه کسانی که از پیروان من و از مردم شهر تواند و این نامه را بخوانند و کسانی که در آن ناحیه از حق منحرف نشدهاند، باید حقوق مالی ما را به ابراهیم بن عبده بپردازند و او نیز باید آن را به «رازی» (20) یا به کسی که وی معرفی میکند، تحویل بدهد، و این دستور من است... » . (21) از این نامه، علاوه بر موضوع جمع آوری وجوه مالی شیعیان که اهمیتبسزایی در تقویت و تحکیم وضع اقتصادی جبهه تشیع داشت، استفاده میشود که نمایندگان امام دارای سلسله مراتبی بودند و حوزه فعالیت هر کدام از آنان مشخص بود و وجوه جمعآوری شده میبایست در نهایتبه دست وکیل اصلی برسد و او به امام برساند.
امام، گویا برای تقویت و تثبیت موقعیت ابراهیم بن عبده و نیز برای روشن ساختن شعاع حوزه فعالیت او، طی نامهای به «عبد الله بن حمدویه بیهقی» چنین نوشت:
«من ابراهیم بن عبده را برای دریافتحقوق مالی آن سامان و ناحیه شما منصوب کردم و او را وکیل امین و مورد اعتماد خویش نزد پیروان خود قرار دادم. تقوا در پیش گیرید و مراقب باشید و وجوه مالی واجب را بپردازید که هیچ کس در ترک یا تاخیر پرداخت آن معذور نیست... » (22)
گویا برخی از شیعیان در مورد اصالتخط و نامه امام درباره ابراهیم ایجاد شبهه و تردید کرده احتمال داده بودند که مجعول باشد، ازینرو امام طی نامه جداگانهای نوشت:
«نامهای که درباره وکالت ابراهیم از ناحیه من-جهت دریافتحقوق مالی مربوط به من از شیعیان آن منطقه-رسیده، به خط خود من است... » (23)
یکی دیگر از نمایندگان امام «احمد بن اسحاق بن عبد الله قمی اشعری» ، از یاران خاص امام و از شخصیتهای بزرگ شیعی در قم، بود.
بعضی از دانشمندان علم رجال، از او به عنوان رابط بین قمیها و امام و ازجمله اصحاب خاص آن حضرت یاد کردهاند. (24) اما دانشمندان دیگر، او را وکیل و نماینده امام دانستهاند (25). از روایتی در «بحار الانوار» استفاده میشود که او نماینده امام در موقوفات قم بوده است. (26)
«محمد بن جریر طبری» مینویسد: احمد بن اسحاق قمی اشعری، استاد شیخ صدوق، نماینده امام ابو محمد عسکری بود. وقتی که آن حضرت در گذشت، وکالتحضرت صاحب الزمان را به عهده گرفت. از طرف حضرت نامههایی خطاب به او صادر میشد، و او وجوه و حقوق مالی قم و اطراف آن را گرد آوری نموده و به امام میرساند. (27) احمد بن اسحاق صد و شصت کیسه طلا و نقره را که از شیعیان قم گرفته بود، به امام تسلیم کرد (28) و این، حجم چشمگیر وجوه جمعآوری شده را نشان میدهد.
«ابراهیم بن مهزیار» اهوازی، یکی دیگر از وکلای امام بود. اموالی از بیت المال نزد او جمعآوری شده بود و موفق نشده بود به حضرت عسکری تحویل دهد. پس از شهادت امام، هنگامی که ابراهیم بیمار شد، به فرزندش محمد وصیت کرد که آن اموال را به محضر حضرت صاحب الزمان برساند. او نیز این ماموریت را انجام داد و به جای پدرش به نمایندگی امام دوازدهم منصوب گردید (29). در راس سلسله مراتب وکلای امام، «محمد بن عثمان عمری» قرار داشت که وکلای دیگر، به وسیله او با امام در ارتباط بودند. آنان نوعا اموال و وجوه جمعآوری شده را به وی تحویل میدادند و او به محضر امام میرساند (30).
پیکها و نامهها
علاوه بر شبکه ارتباطی وکالت، امام از طریق اعزام پیکها نیز با شیعیان و پیروان خود ارتباط برقرار میساخت و از این رهگذر مشکلات آنان را برطرف میکرد. در این زمینه، به عنوان نمونه، میتوان از فعالیتهای «ابو الادیان» ، یکی از نزدیکترین یاران امام یاد کرد (31). او نامهها و پیامهای امام را به پیروان آن حضرت میرساند، و متقابلا نامهها، سؤالها، مشکلات، خمس و دیگر وجوه ارسالی شیعیان را دریافت نموده و در سامراء به محضر امام عسکری میرساند. آخرین ماموریت او را که در روزهای آخر حیات امام عسکری رخ داد، در بخش جریان شهادت آن حضرت توضیح داد.
گذشته از پیکها، امام از طریق مکاتبه نیز با شیعیان ارتباط برقرار میساخت و از این رهگذر آنان را زیر چتر هدایتخویش قرار میداد. نامهای که امام به «ابن بابویه» نوشته-و در بخش تقویت و توجیه سیاسی عناصر مهم شیعه از آن یادخواهیم کرد-نمونهای از این نامهها است (32). از این گذشته، امام دو نامه به شیعیان قم و آبه (آوه) نوشته است که متن آنها در کتابهای ما مضبوط است (33). نامههای دیگری نیز به مناسبتهای دیگر از امام در دست است (34). بر اساس روایتی، امام عسکری بامداد روز هشتم ربیع الاول سال 260 ه، اندکی پیش از رحلت، نامههای فراوانی به مردم مدینه نوشت (35).
3-فعالیتهای سری سیاسی
امام عسکری-علیه السلام-بر رغم تمامی محدودیتها و کنترلهایی که از طرف دستگاه خلافتبه عمل میآمد، یک سلسله فعالیتهای سری سیاسی را رهبری میکرد که با گزینش شیوههای بسیار ظریف پنهانکاری، از چشم بیدار و مراقب جاسوسان دربار، بدور میماند. در این زمینه نمونههای فراوانی به چشم میخورد که ذیلا دو مورد آن را از نظر خوانندگان محترم میگذرانیم:
1- «عثمان بن سعید عمری» که از نزدیکترین و صمیمیترین یاران امام بود (36) ، زیر پوشش روغن فروشی فعالیت میکرد. شیعیان و پیروان حضرت عسکری-علیه السلام-اموال و وجوهی را که میخواستند به امام تحویل دهند، به او میرساندند و اوآنها را در ظرفها و مشکهای روغن قرار داده و به حضور امام میرساند (37).
2- «داود بن اسود» ، خدمتگزار امام که مامور هیزم کشی و گرم کردن حمام خانه حضرت عسکری بود، میگوید: روزی امام مرا خواست و چوب مدور و بلند و کلفتی مانند پایه در به من داد و فرمود: این چوب را بگیر و نزد «عثمان بن سعید» ببر و به او بده. من چوب را گرفته روانه شدم. در راه به یک نفر سقا برخوردم. قاطر او راه مرا بست. سقا از من خواستحیوان را کنار بزنم. من چوب را بلند کردم و به قاطر زدم. چوب شکست و من وقتی محل شکستگی آن را نگاه کردم، چشمم به نامههایی افتاد که در داخل چوب بوده است! بسرعت چوب را زیر بغل گرفته و برگشتم و سقا مرا به باد فحش و ناسزا گرفت...
وقتی به در خانه امام رسیدم، «عیسی» خدمتگزار امام کنار در به استقبالم آمد و گفت: آقا و سرورت میگوید: چرا قاطر را زدی و چوب را شکستی؟ . گفتم: نمیدانستم داخل چوب چیست؟ . امام فرمود: چرا کاری میکنی که مجبور به عذر خواهی شوی؟ مبادا بعد از این چنین کاری کنی، اگر شنیدی کسی به ما ناسزا (هم) میگوید، راه خود را بگیر و برو و با او مشاجره نکن. ما، در شهر بد و دیار بدی به سر میبریم، تو فقط کار خود را بکن و بدان گزارش کارهایتبه ما میرسد (38).
این قضیه نشان میدهد که امام، اسناد، نامهها و نوشتههایی را که سری بوده، در میان چوب، جاسازی کرده و برای «عثمان بن سعید» که شخص بسیار مورد اعتماد و راز داری بوده، فرستاده بوده و این کار را به عهده مامور حمام که کارش هیزم آوردن و چوب شکستن و امثال اینها بوده-و طبعا سوء ظن کسی را جلب نمیکردهواگذار کرده بوده است، ولی بر اثر بیاحتیاطی او، نزدیک بوده این راز فاش شود!
4-حمایت و پشتیبانی مالی از شیعیان
یکی دیگر از موضعگیریهای امام عسکری-علیه السلام-حمایت و پشتیبانی مالی از شیعیان، بویژه از یاران خاص و نزدیک آن حضرت، بود. با یک مطالعه در زندگانی آن حضرت، این مطلب بخوبی آشکار میشود که گاهی برخی از یاران امام، از تنگنای مالی، در محضر امام شکوه میکردند و حضرت، گرفتاری مالی آنان را برطرف میساخت و گاه حتی پیش از آنکه اظهار کنند، امام مشکل آنان را بر طرف میکرد. این اقدام امام مانع از آن میشد که آنان زیر فشار مالی، جذب دستگاه حکومتستمگر عباسی شوند. در این زمینه میتوان برای نمونه چند مورد زیر را یاد کرد:
1- «ابو هاشم جعفری» (39) میگوید: از نظر مالی در مضیقه بودم. خواستم وضع خود را طی نامهای به امام عسکری-علیه السلام-بنویسم، ولی خجالت کشیدم و صرفنظر کردم. وقتی که وارد منزل شدم، امام صد دینار برای من فرستاد و طی نامهای نوشت: هر وقت احتیاج داشتی، خجالت نکش، و پروا مکن، و از ما بخواه که بخواستخدا به مقصود خود میرسی (40).
2- «علی بن زید علوی» میگوید: امام عسکری-علیه السلام-مبلغی پول به منداد و فرمود: با این پول کنیزی بخر، زیرا کنیز تو مرده است. وقتی که به منزل برگشتم، دیدم کنیز مرده است! (41)
3- «ابو هاشم جعفری» میگوید: نیاز مالی خود را به اطلاع امام رساندم، امام کیسهای حاوی حدود پانصد دینار به من داد و فرمود: ابو هاشم! این را بگیر و اگر کم است عذر ما را بپذیر! (42)
4- «ابو طاهر بن بلال» یک سال به حج مشرف شد و در مراسم حج مشاهده کرد که «علی بن جعفر» (43) مبالغ هنگفتی انفاق کرد. وقتی که از حجبازگشت، جریان را به امام گزارش کرد. امام در پاسخ نوشت: «قبلا دستور داده بودیم صد هزار دینار به وی بدهند، سپس مجددا بالغ بر همین مبلغ برای او حواله کردیم ولی او برای رعایتحال ما نپذیرفت» . بعد از این جریان «علی بن جعفر» به حضور امام شرفیاب شد، به دستور حضرت سی هزار دینار به وی پرداخت گردید. (44)
این روایت نشان میدهد که «علی بن جعفر» مبالغ درشتی در حجاز توزیع میکرده است، و اگر چه مورد مصرف آنها در روایت معین نشده ولی حجم بزرگ پولها نشان میدهد که این، یک برنامه وسیع و طراحی شده بوده و طبعا شیعیان نیازمندو شخصیتهای بزرگ و برجسته و مبارز شیعه از آن برخوردار میشدهاند و این برنامه با آگاهی و هدایت و حمایت مالی امام اجرا میشده است.
البته پرداخت چنین مبلغهایی با توجه به محدودیت امام، نباید موجب تردید یا انکار گردد زیرا بر رغم آنکه فعالیتهای اجتماعی و سیاسی امام بشدت تحت کنترل حکومت عباسی بود، رقمهای قابل توجهی از شیعیان مناطق مختلف، توسط نمایندگان امام به آن حضرت میرسید. مثلا تاریخ میگوید: شخصی از «جرجان» به محضر امام رسید و اموالی را که شیعیان آن منطقه فرستاده بودند به پیشکار امام به نام «مبارک» تسلیم کرد (45) ، یا شخصی که از منطقه جبل (قسمتهای کوهستانی ایران تا قزوین و همدان) با راهنمایی یک نفر علوی به حضور امام رسیده بود، چهار هزار دینار به امام تقدیم کرد (46) ، یا چنانکه قبلا گفتیم، نماینده امام در قم (احمد بن اسحق) صد و شصت کیسه طلا و نقره که از شیعیان آن شهر تحویل گرفته بود، به امام تسلیم کرد (47). غیر از اینها اموال و وجوه قابل توجهی نیز توسط نمایندگان امام عسکری-علیه السلام-جمع آوری شده بود که تحویل آنها تا زمان شهادت حضرت به تاخیر افتاد و طبعا به پیشگاه حضرت ولی عصر تقدیم شد که میتوان به عنوان نمونه از اموال فراوانی یاد کرد که در اختیار «ابراهیم بن مهزیار» بوده و پس از مرگ او پسرش «محمد» به نماینده امام عصر تحویل داد (48).
همچنین میتوان از هفتصد دیناری که نزد یکی از اهالی جبل بوده (49) ، و نیز از پانصد دیناری که در اختیار یکی دیگر از شیعیان بنام «عمران همدانی» بوده (50) ، نام برد.
5-تقویت و توجیه سیاسی رجال و عناصر مهم شیعه
از جالبترین فعالیتهای سیاسی امام عسکری-علیه السلام-تقویت و توجیه سیاسی رجال مهم شیعه در برابر فشارها و سختیهای مبارزات سیاسی، در جهتحمایت از آرمانهای بلند تشیع بود. از آنجا که شخصیتهای بزرگ شیعه در فشار بیشتری بودند، امام به تناسب مورد، هر یک از آنان را به نحوی دلگرم و راهنمایی میکرد و روحیه آنان را بالا میبرد تا میزان تحمل و صبر و آگاهی آنان در برابر فشارها، تنگناها و فقر و تنگدستیها فزونی یابد و بتوانند مسئولیتبزرگ اجتماعی و سیاسی و وظایف دینی خود را بخوبی انجام دهند.
«محمد بن حسن بن میمون» میگوید: نامهای به امام عسکری-علیه السلام-نوشتم و از فقر و تنگدستی شکوه کردم، ولی بعدا پیش خود گفتم: مگر امام صادق-علیه السلام-نفرموده که: فقر با ما بهتر از توانگری با دیگران است، و کشته شدن با ما بهتر از زنده ماندن با دشمنان ما است.
امام در پاسخ نوشت:
هرگاه گناهان دوستان ما زیاد شود، خداوند آنها را به فقر گرفتار میکند و گاهی از بسیاری از گناهان آنان در میگذرد. همچنان که پیش خود گفتهای، فقر با ما بهتر از توانگری با دیگران است. ما برای کسانی که به ما پناهنده شوند، پناهگاهیم، و برای کسانی که از ما هدایتبجویند، نوریم. ما نگهدار کسانی هستیم که (برای نجات از گمراهی) به ما متوسل میشوند. هر کس ما را دوستبدارد، در رتبه بلند (تقرب به خدا) با ماست، و کسی که پیرو راه ما نباشد، به سوی آتش خواهد رفت. (51) نمونه دیگر در این زمینه نامهای است که امام عسکری-علیه السلام-به «علی بن حسین بن بابویه قمی» ، یکی از فقهای بزرگ شیعه، نوشته است. امام در این نامه پس از ذکر یک سلسله توصیهها و رهنمودهای لازم، چنین یادآوری میکند: صبر کن و منتظر فرج باش که پیامبر فرموده است: برترین اعمال امت من انتظار فرج است.
شیعیان ما پیوسته در غم و اندوه خواهند بود تا فرزندم (امام دوازدهم) ظاهر شود;همان کسی که پیامبر بشارت داده که زمین را از قسط و عدل پر خواهد ساخت، همچنانکه از ظلم و جور پر شده باشد.
ای بزرگمرد و مورد اعتماد و فقیه من! صبر کن و شیعیان مرا به صبر فرمان بده! زمین از آن خداست و هر کسی از بندگانش را که بخواهد، وارث (حاکم) آن قرار میدهد. فرجام نیکو، تنها از آن پرهیزگاران است. سلام و رحمتخدا و برکات او بر تو و بر همه شیعیان باد! (52)
6-استفاده گسترده از آگاهی غیبی
میدانیم که امامان، در پرتو ارتباط با پروردگار جهان، از آگاهی غیبیبرخوردار بودند و در مواردی که اساس حقانیت اسلام یا مصالح عالی امت اسلامی (همچون مشروعیت امامت آنان) در معرض خطر قرار میگرفت، از این آگاهی به صورت «ابزار» هدایت استفاده میکردند. پیشگوییها و گزارشهای غیبی امامان، بخش مهمی از زندگینامه آنان را تشکیل میدهد، اما با یک مطالعه در زندگانی امام عسکری چنین به نظر میرسد که: آن حضرت بیش از امامان دیگر آگاهی غیبی خود را آشکار میساخته است.
بر اساس تحقیق یکی از دانشمندان معاصر، از کرامات و گزارشهای غیبی و اقدامات خارق العاده امام عسکری-علیه السلام-، «قطب راوندی» در کتاب «خرائج» جمعا چهل مورد، «سید بحرانی» در «مدینة المعاجز» صد و سی و چهار مورد، «شیخ حر عاملی» در «اثبات الهداة» صد و سی و شش مورد، و «علامه مجلسی» در «بحار-الانوار» هشتاد و یک مورد را ثبت کردهاند (53) و این، بخوبی روشنگر فزونی بروز کرامات و گزارشهای غیبی از ناحیه آن حضرت میباشد.
به نظر میرسد علت این امر شرائط نامساعد و جو پراختناقی بود که امام یازدهم و پدرش امام هادی در آن زندگی میکردند;زیرا از وقتی که امام هادی از سر اجبار به سامراء منتقل گردید-به شرحی که در سیره آن حضرت گفتیم-بشدت تحت مراقبت و کنترل بود، ازینرو امکان معرفی فرزندش «حسن» به عموم شیعیان به عنوان امام بعدی وجود نداشت و اصولا این کار، حیات او را از ناحیه حکومت وقت در معرض خطر جدی قرار میداد. به همین جهت کار معرفی امام عسکری-علیه السلام-به شیعیان و گواه گرفتن آنان در این باب، در ماههای پایانی عمر امام هادی-علیه السلام-صورت گرفت، (54) به طوری که هنگام رحلت آن حضرت هنوز بسیاری از شیعیاناز امامتحضرت «حسن عسکری» آگاهی نداشتند. (55)
گویا عامل دیگری نیز در این زمینه بیتاثیر نبوده و آن اعتقاد گروهی از شیعیان به امامت «محمد بن علی» ، برادر حضرت عسکری، در زمان حیات امام هادی بوده است. این گروه بر اساس همین پندار او را در محضر امام هادی احترام میکردند، ولی حضرت با این پندار مبارزه میکرد و آنان را به امامت فرزندش حسن راهنمایی مینمود.
پس از شهادت حضرت هادی گروهی از خیانتکاران و نادانان، همچون «ابن ماهویه» ، این پندار را دستاویز قرار داده و به اغوای مردم و منحرف ساختن افکار از امامتحضرت عسکری پرداختند.
این عوامل دستبه دست هم داده و موجب شک و تردید گروهی از شیعیان در امامت آن حضرت در آغاز کار گردیده بود، چنانکه برخی از آنان در صدد آزمایش امام بر میآمدند (56) و برخی دیگر در این زمینه با امام مکاتبه میکردند (57). این تزلزلها و تردیدها به حدی بود که امام در پاسخ گروهی از شیعیان در این زمینه با آزردگی و رنجش فراوانی نوشت:
«هیچ یک از پدرانم، مانند من، گرفتار شک و تزلزل شیعیان در امر امامت نشدهاند... » (58)
امام عسکری برای زدودن زنگار این شکها و تردیدها، و نیز گاه برای حفظ یاران خود از خطر، و یا دلگرمی آنان، و یا هدایت گمراهان، ناگزیر میشد پردههای حجاب را کنار زده، از آن سوی جهان ظاهر، خبر دهد، و این، از مؤثرترین شیوه-های جلب مخالفان و تقویت ایمان شیعیان بود.
«ابو هاشم جعفری» که قبلا گفتیم یکی از نزدیکترین یاران امام بود، میگوید: هر وقتبه حضور امام عسکری-علیه السلام-میرسیدم، برهان و نشانه تازهای بر امامت او مشاهده میکردم (59).
اینک که انگیزههای امام در این زمینه روشن گردید، چند نمونه از پیشگوییهای غیبی امام عسکری-علیه السلام-را از نظر خوانندگان گرامی میگذرانیم:
1- «محمد بن علی سمری» که یکی از نزدیکترین و صمیمیترین یاران امام بود، میگوید: حضرت عسکری-علیه السلام-طی نامهای به من نوشت: «فتنهای برای شما پیش خواهد آمد، آماده باشید» .
بعد از سه روز در میان افراد بنی هاشم اختلافی روی داد. به امام نوشتم: آیا این همان فتنه است؟ حضرت پاسخ داد: «این، آن نیست! مواظب باشید! » . چند روز بعد «معتز» کشته شد! (60)
2-امام حدود بیست روز پیش از قتل «معتز» به «اسحاق بن جعفر زبیری» نوشت: در خانه خود بمان، حادثه مهمی اتفاق خواهد افتاد! وی میگوید: پس از آنکه «بریحه» کشته شد، به محضر امام نوشتم: حادثهای که گفته بودید، رخ داد، اینک چه کار کنم؟ امام پاسخ داد: حادثهای که گفتم، حادثه دیگری است! طولی نکشید «معتز» کشته شد! (61) - «محمد بن حمزه سروی» میگوید: توسط «ابو هاشم جعفری» که از نزدیکترین یاران حضرت عسکری-علیه السلام-بود، نامهای به آن حضرت نوشتم و در خواست کردم دعائی در حق من بکند تا توانگر شوم. امام به خط خود جواب داد: مژده باد بر تو! خداوند به این زودی تو را بینیاز گردانید. پسر عموی تو «یحیی بن حمزه» درگذشت و وارثی ندارد، دارایی او که صد هزار درهم استبزودی به دست تو خواهد رسید. (62)
4- «ابو هاشم جعفری» میگوید: زندانی بودم. از فشار زندان و سنگینی غل و زنجیر به حضرت شکایت کردم. امام در پاسخ نوشت: امروز نماز ظهر را در منزل خود خواهی خواند. طولی نکشید از زندان خلاص شدم و نماز را در منزل خواندم! (63)
5- «احمد بن محمد» میگوید: موقعی که «مهتدی» ، خلیفه عباسی، شروع به کشتار «موالی» کرد، طی نامهای به حضرت عسکری-علیه السلام-نوشتم: شکر خدا که خلیفه گرفتاری پیدا کرده و فرصت مزاحمتبه شما را ندارد، شنیدهام شما را تهدید میکرده و میگفته: «باید اینها را از روی زمین بردارم» .
امام در پاسخ با خط خود نوشت: عمر او کوتاهتر از آن خواهد بود که این تهدیدها را عملی کند. از امروز بشمار، در روز ششم با خواری و خفت کشته خواهد شد. شش روز بعد، همان گونه که امام پیشگویی کرده بود، مهتدی به قتل رسید. (64) - «جعفر بن محمد قلانسی» میگوید: برادرم محمد که همسرش آبستن بود، نامهای به حضرت عسکری-علیه السلام-نوشت و خواهش کرد که حضرت دعا کند زایمان همسرش بیخطر، و نوزاد او پسر باشد. امام در پاسخ نوشت: خداوند فرزند پسر به تو عنایت میکند، و «محمد» و «عبد الرحمن» دو اسم خوبی هستند. آن زن پسر آنهم دو قلو زایید، یکی را محمد و دیگری را عبد الرحمن نام نهادند. (65)
7- «محمد بن عیاش» میگوید: چند نفر بودیم که در مورد کرامات امام عسکری-علیه السلام-با هم گفتگو میکردیم. فردی ناصبی (دشمن اهل بیت) گفت: من نوشتهای بدون مرکب برای او مینویسم، اگر آن را پاسخ داد، میپذیرم که او بر حق است.
ما مسائل خود را نوشتیم. ناصبی نیز بدون مرکب روی برگهای که مطلب خود را نوشت و آن را با نامهها به خدمت امام فرستادیم. حضرت پاسخ سؤالهای ما را مرقوم فرمود و روی برگه مربوط به ناصبی، اسم او و اسم پدرش را نوشت! . ناصبی چون آن را دید از هوش رفت، و چون به هوش آمد، حقانیتحضرت را تصدیق کرد و در زمره شیعیان قرار گرفت. (66)
8- «اسماعیل بن محمد» میگوید: بر در خانه امام عسکری-علیه السلام-نشستم. وقتی امام بیرون آمد، جلو رفتم و از فقر و نیازمندی خویش شکوه کردم و سوگند خوردم که حتی یک درهم ندارم!
امام فرمود: سوگند یاد میکنی، در صورتی که دویست دینار در خاک پنهان کردهای؟ ! آنگاه افزود: این را برای آن نگفتم که به تو عطائی نکنم، و آنگاه رو به غلام خود کرد و فرمود: آنچه همراه داری به او بده. غلام صد دینار به من داد. خدایمتعال را سپاس گفتم و بازگشتم.
حضرت فرمود: میترسم آن دویست دینار را، در وقتی که بسیار نیازمند آن هستی، از دستبدهی. من سراغ دینارها رفتم و آنها را در جای خود یافتم. جایشان را عوض کردم و طوری پنهان ساختم که هیچ کس مطلع نشود. از این قضیه مدتی گذشت. به دینارها نیازمند شدم. سراغ آنها رفتم چیزی نیافتم و این امر بر من بسیار گران آمد. بعدا فهمیدم پسرم جای آنها را یافته و دینارها را برداشته و برده است! در نتیجه چیزی از آنها به دست من نرسید و همان طور شد که امام فرموده بود! (67)
9-شخصی بنام «حلبی» میگوید: در سامراء گرد آمده بودیم و منتظر خروج ابو محمد (امام عسکری-علیه السلام-) از خانه بودیم تا او را از نزدیک ببینیم. در این هنگام نامهای از حضرت دریافت کردیم که در آن نوشته بود: «هشدار که هیچ کس بر من سلام نکند و کسی با دست، به سوی من اشاره نکند، در غیر این صورت جانتان به خطر خواهد افتاد! » در کنار من جوانی ایستاده بود، به او گفتم: از کجایی؟ گفت: از مدینه. گفتم: اینجا چه میکنی؟ گفت: درباره امامت «ابو محمد» -علیه السلام-اختلافی پیش آمده است، آمدهام تا او را ببینم و سخنی از او بشنوم یا نشانهای ببینم تا دلم آرام گیرد، من از نوادگان «ابوذر غفاری» (68) هستم. در این هنگام امام حسن-علیه السلام-همراه خادمش بیرون آمد. وقتی که روبروی ما رسید، به جوانی که در کنار من بود، نگریست و فرمود: آیا تو غفاری هستی؟ جوان پاسخ داد: آری. امام فرمود: مادرت «حمدویه» چه میکند؟ جوان پاسخ داد: خوب است. امام پس از این سخنان کوتاه از کنار ما گذشت. رو به جوان کردم و گفتم: آیا او را قبلا دیده بودی؟ پاسخ داد: خیر. گفتم: آیا همین تو را کافی است؟ گفت: کمتر از این نیز کافی بود! (69)
10-جعفر بن محمد میگوید: امام عسکری-علیه السلام-در راه حرکت میکرد و ما در رکاب او بودیم. من آرزو داشتم که دارای فرزندی شوم، در دلم گفتم: ای ابا محمد (عسکری) آیا من صاحب فرزندی خواهم شد؟ در این هنگام امام نگاهی به من کرد و با سر اشاره کرد که: آری. در دلم گفتم: پسر خواهد شد؟ حضرت با سر اشاره کرد که: نه! چندی بعد خدا فرزند دختری به ما داد! (70)
11-علی بن محمد بن زیاد میگوید: نامهای از طرف حضرت به من رسید که: خطری تو را تهدید میکند، از خانه خارج نشو. در آن روزها یک گرفتاری برای من پیش آمد که از آن وحشت کردم، نامهای به امام نوشتم و پرسیدم که: این همان خطر است؟ امام در پاسخ نوشت: خطری که گفتیم از این بدتر خواهد بود. طولی نکشید بخاطر «جعفر بن محمود» تحت تعقیب قرار گرفتم، و از طرف حکومتبرای دستگیرکننده من صد هزار درهم جایزه اعلام گردید! (71)
7-آمادهسازی شیعیان برای دوران غیبت
از آنجا که غائب شدن امام و رهبر هر جمعیتی، یک حادثه غیر طبیعی و نامانوس است و باور کردن آن و نیز تحمل مشکلات ناشی از آن برای نوع مردم دشوار میباشد، پیامبر اسلام و امامان پیشین بتدریج مردم را با این موضوع آشنا ساخته و افکار را برای پذیرش آن آماده میکردند.
این تلاش در عصر امام هادی-علیه السلام-و امام عسکری-علیه السلام-که زمانغیبت نزدیک میشد، به صورت محسوستری به چشم میخورد. چنانکه در زندگانی امام هادی دیدیم، آن حضرت اقدامات خود را نوعا توسط نمایندگان انجام میداد و کمتر شخصا با افراد تماس میگرفت.
این معنا در زمان امام عسکری-علیه السلام-جلوه بیشتری یافت;زیرا امام از یک طرف، با وجود تاکید بر تولد حضرت مهدی-علیه السلام-او را تنها به شیعیان خاص و بسیار نزدیک نشان میداد و از طرف دیگر تماس مستقیم شیعیان با خود آن حضرت روز بروز محدودتر و کمتر میشد، به طوری که حتی در خود شهر سامراء به مراجعات و مسائل شیعیان از طریق نامه یا توسط نمایندگان خویش پاسخ میداد و بدین ترتیب آنان را برای تحمل اوضاع و شرائط و تکالیف عصر غیبت و ارتباط غیر مستقیم با امام آماده میساخت، و چنانکه خواهیم دید این همان روشی است که بعدا امام دوازدهم در زمان غیبت صغری در پیش گرفت و شیعیان را بتدریجبرای دوران غیبت کبری آماده ساخت.
اشاره کردیم که گاهی برخی از شیعیان خاص، موفق به دیدار حضرت مهدی-علیه السلام-میشدند، اینک در اینجا به عنوان نمونه یک مورد از این دیدارها را میآوریم:
پیشگویی غیبت مهدی (عج)
«احمد بن اسحاق»، یکی از یاران خاص و گرانقدر امام عسکری-علیه السلام-، میگوید: به حضور امام عسکری-علیه السلام-رسیدم میخواستم درباره امام بعد از او بپرسم، حضرت پیش از سؤال من فرمود:
ای «احمد بن اسحاق» ! خداوند از زمانی که آدم را آفریده تا روز رستاخیز، هرگز زمین را از «حجت» خالی نگذاشته و نمیگذارد. خداوند از برکتوجود «حجت» خود در زمین، بلا را از مردم جهان دفع میکند و باران میفرستد و برکات نهفته در دل زمین را آشکار میسازد.
عرض کردم: پیشوا و امام بعد از شما کیست؟ حضرت بسرعتبرخاست و به اطاق دیگر رفت و طولی نکشید که برگشت، در حالی که پسر بچهای را که حدود سه سال داشت و رخسارش همچون ماه شب چهارده میدرخشید به دوش گرفته بود.
فرمود: «احمد بن اسحاق» ! اگر پیش خدا و امامان محترم نبودی، این پسرم را به تو نشان نمیدادم، او همنام و هم کنیه رسول خداست، زمین را پر از عدل و داد میکند چنانکه از ظلم و جور پر شده باشد. او در میان این امت (از نظر طول غیبت) همچون «خضر» و «ذوالقرنین» است، او غیبتی خواهد داشت که (در اثر طولانی بودن آن) بسیاری به شک خواهند افتاد و تنها کسانی که خداوند آنان را در اعتقاد به امامت او ثابت نگه داشته و توفیق دعا جهت تعجیل قیام و ظهور او میبخشد، از گمراهی نجات مییابند... (72)
پینوشتها:
1) علی بن عیسی الاربلی، کشف الغمة، تبریز، مکتبة بنی هاشمی، 1381 ه. ق، ج 3، ص 197-ابن شهراشوب، مناقب آل ابی طالب، قم، کتابفروشی مصطفوی، ج 4، ص 422-کلینی، اصول کافی، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 ه. ق، ج 1، ص 503-شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبة بصیرتی، ص 338-طبرسی، اعلام الوری، ط 3، دار الکتب الاسلامیة، ص 376-فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ط 1، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1406 ه. ق، ص 274-سید محسن امین، اعیان الشیعة، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1403 ه. ق، ج 2، ص 43.
2) ابن شهر اشوب، مناقب آل ابی طالب، قم، کتابفروشی مصطفوی، ج 4، ص 434-محمد بن جریر طبری، دلائل الامامة، ط 3، قم، منشورات الرضی، 1363 ه. ش، ص 226-مجلسی، بحار الانوار، ط 2، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1395 ه. ق، ج 50، ص 251. البته، بر رغم نیت پلید خلیفه، هر بار امام رفت و آمد میکرد، هزاران نفر جمعیت مشتاق، در مسیر حرکت امام اجتماع میکردند، و آن چنان غلغله شادی به راه افکنده و ابراز احساسات میکردند که از کثرت جمعیت، راهها بند میآمد و عبور و مرور قطع میشد، و به محض آنکه حضرت را مشاهده میکردند سر و صدا خاموش میشد و برای حضرت راه باز میکردند، و پس از عبور امام، وضع به حال طبیعی بر میگشت (ر. ک به: سه ماخذ یاد شده و نیز غیبة شیخ طوسی، تهران، مکتبة نینوی الحدیثة، ص 29) .
3) در اینجا ممکن است این سؤال پیش آید که با وجود ضعف و تزلزل دستگاه خلافت، و تسلط ترکان و موالی بر امور مملکت، چگونه فشار و اختناق در مورد امام به همان شدت ادامه داشت؟
در پاسخ باید گفت: اگر نگرانی از ناحیه قدرت معنوی امام، منحصر به شخص خلیفه یا اطرافیان او بود، کار سهل بود و امام میتوانست از راههای گوناگون، به فعالیتسری بپردازد، ولی این بیم و نگرانی بر یک طیف وسیع سیاسی سایه افکنده بود که خلیفه هم جزئی از آن بود، و این طیف بقیه سردمداران و همه کسانی را نیز که به نحوی با حکومت، منافع مشترک داشتند، شامل میشد، به همین جهت مخالفت و اعمال فشار و محدودیت در مورد امام، ویژگی اصلی خط حاکم بر کشور محسوب میشد و حتی با قتل خلیفهای، و جایگزینی خلیفهای دیگر تغییر نمییافت!
4) مجلسی، بحار الانوار، ج 50، ص 311.
5) مجلسی، همان ماخذ، ص 313.
6) شیخ طوسی، کتاب الغیبة، تهران، مکتبة نینوی الحدیثة، ص 134.
7) ابو هاشم جعفری از نسل جعفر طیار (سمعانی، الانساب، ج 1، ص 67) و اهل بغداد بود و از چهرههای بسیار درخشان و گرانمایه شیعه و از یاران بسیار صمیمی امام جواد و امام هادی و امام عسکری-علیهم السلام-به شمار میرفت و نزد آنان مقام و منزلت والایی داشت (محمد تقی شوشتری، قاموس الرجال، ج 4، ص 255-258) او که مردی آزاده و شجاع و بی باک بود، در سال 252 ه در بغداد باز داشت، و به زندان سامراء منتقل گردید (خطیب، تاریخ بغداد، ج 8، ص 369-سمعانی، الانساب، ج 2، ص 67) .
به گفته شیخ طوسی، زندانی شدن او و همراهانش، با قتل «عبد الله بن محمد عباسی» مرتبط بوده است (الغیبة، تهران، مکتبة نینوی الحدیثة، ص 136) . طبرسی میگوید: او در سال 258 ه. ق با امام عسکری و گروهی از علویان در زندان بوده است (اعلام الوری، ص 373) . خطیب بغدادی و سمعانی، در گذشت او را در سال 251 نوشتهاند.
8) ابن صباغ مالکی، الفصول المهمة، ط قدیم، ص 304-شبلنجی، نور الابصار، قاهره، مکتبة المشهد الحسینی، ص 166-علی بن عیسی الاربلی، کشف الغمة، تبریز، مکتبة بنی هاشمی، 1381 ه. ق، ج 3، ص 222-طبرسی، اعلام الوری، ط 3، دار الکتب الاسلامیة، ص 373-ابن شهر اشوب، مناقب آل ابی طالب، قم، کتابفروشی مصطفوی، ج 4، ص 437.
9) ابن شهر آشوب، همان کتاب، ج 4، ص 433.
10) مجلسی، بحار الانوار، ط 2، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1395 ه. ق، ج 50، ص 269.
11) مسعودی، اثبات الوصیة، الطبعة الرابعة، نجف، المکتبة الحیدریة، ص 243.
12) علی بن عیسی الاربلی، کشف الغمة، تبریز، مکتبة بنی هاشمی، 1381 ه. ق، ص 216.
13) شریف القرشی، باقر، حیاة الامام الحسن العسکری، بیروت، دار الکتاب الاسلامی، 1409 ه. ق، ص 181.
14) رجال، ط 1، نجف، المکتبة الحیدریة، 1381 ه. ق، ص 427 به بعد.
15) فیلسوفی که چنین کتابی نوشته بوده، پسر اسحاق کندی بنام «یعقوب» بوده است و نه خود اسحاق، و بنا به نوشته «محمد لطفی جمعه» ، «اسحاق» حاکم کوفه در زمان سه نفر از خلفای عباسی یعنی مهدی و هادی و هارون بوده است (تاریخ فلاسفة الاسلام فی المشرق و المغرب، المکتبة العلمیة، ص 1) . گویا نام پدر و پسر با هم اشتباه شده و یا در موقع نقل و استنساخ، نام پسر از قلم افتاده است.
16) الان جئتبالحق و ما کان لیخرج مثل هذا الا من ذلک البیت.
17) این قضیه را ابن شهر اشوب در کتاب «مناقب» (ج 4، ص 424) از کتاب «التبدیل» نوشته ابو القاسم کوفی نقل کرده است. برخی از دانشمندان معاصر، در صحت این قضیه ابراز تردید نموده و نوشتهاند: این قضیه نشان میدهد که کندی در یک بیثباتی فکری به سر میبرده و به اسلام عقیده نداشته است، و این موضوع گرچه امکان پذیر است، اما چون تنها در کتاب ابو القاسم کوفی آن هم به صورت مرسل (بدون سند) آمده و ابن شهراشوب نیز از او نقل کرده است، نمیتوان برای اثبات چنین قضیه تاریخی به آن اکتفا کرد (محمد الصدر، تاریخ الغیبة الصغری، ص 196) .
اما با توجه به گوشههایی از تفکر کندی که در کتب مربوط به تاریخ فلاسفه اسلامی آمده، چنین قضیهای بعید به نظر نمیرسد. چنانکه «حنا الفاخوری» و «خلیل الجر» ضمن تحلیل مبانی فکری و فلسفی وی نوشتهاند: «... اما گاه شود که میان تعلیمات فلسفه و آیات قرآن تناقضی مشهود شود، و این تناقض است که پارهای را به مخالفتبا فلسفه واداشته است. کندی حل این مشکل را در تاویل آیات یافته است. او میگوید: کلمات عربی را یک معنای حقیقی است و یک معنای مجازی، و بدین طریق متفکر میتواند از منطوق برخی آیات، معانی مجازی آنها را از راه تاویل دریابد... » (تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ترجمه عبد المحمد آیتی، تهران، چاپ دوم، کتاب زمان، 1358 ه. ش، ج 2، ص 380) .
18) شبلنجی، نور الابصار، قاهره، مکتبة المشهد الحسینی، ص 167. و نیز ر. ک به: ابن شهر اشوب، مناقب آل ابی طالب، قم، کتابفروشی مصطفوی، ج 4، ص 425-علی بن عیسی الاربلی، کشف الغمة، تبریز، مکتبة بنی هاشمی، 1381 ه. ق، ج 3، ص 219-ابن حجر الهیتمی، الصواعق المحرقة، قاهرة، مکتبة القاهرة، ص 207-ابن صباغ المالکی، الفصول المهمة، ط قدیم، ص 304-305.
19) طبسی، شیخ محمد جواد، حیاة الامام العسکری، ط 1، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1371 ه. ش، ص 223-226. و نیز ر. ک به: الشیخ محمد حسین المظفر، تاریخ الشیعة، قم، مکتبة بصیرتی، صفحات: 62، 78، 102.
20) ظاهرا مقصود، احمد بن اسحاق رازی، یکی از بزرگان شیعیان اهل ری، و یکی دیگر از نمایندگان امام عسکری است. (ر. ک به: حیاة الامام العسکری، شیخ محمد جواد طبسی، ص 332) .
21) طوسی، اختیار معرفة الرجال (معروف به رجال کشی) ، مشهد، دانشگاه مشهد، ص 575-580، حدیث 1088-مجلسی، بحار الانوار، ط 2، تهران، 1395 ه. ق، ج 50، ص 219-323. این نامه به اختصار در تحف العقول (ص 484) نیز آمده است.
22) طوسی، همان کتاب، ص 580، حدیث 1089.
23) طوسی، همان کتاب، ص 580، حدیث 1089.
24) نجاشی، فهرست اسماء مصنفی الشیعة، قم، مکتبة الداوری، ص 66-شیخ طوسی، الفهرست، مشهد، دانشکده الهیات و معارف اسلامی، 1351 ه. ش، ص 23.
25) طبسی، حیاة الامام العسکری، ص 333.
26) ج 50، ص 323.
27) دلائل الامامة، الطبعة الثالثة، قم، منشورات الرضی، 1363 ه. ش، ص 272.
28) طبرسی، الاحتجاج، نجف، المطبعة المرتضویة، 1350، ص 257.
29) شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبة بصیرتی، ص 351-طبرسی، اعلام الوری، الطبعة الثالثة، تهران، دار الکتب الاسلامیة، ص 445-تستری، شیخ محمد تقی، قاموس الرجال، الطبعة الثانیة، قم، مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجامعة المدرسین، ج 1، ص 316-کلینی، اصول کافی، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 ه. ق، ج 1، ص 518.
30) طوسی، اختیار معرفة الرجال، مشهد، دانشکده الهیات و معارف اسلامی، 1348 ه. ش، ص 532، حدیث 1015-تستری، همان کتاب، ج 1، ص 315. عمری بعدها به وکالت از طرف حضرت صاحب الزمان-عج-منصوب گردید و ما به خواستخدا در بخش آینده پیرامون عظمت و فضیلت او سخن خواهیم گفت.
31) ابو الادیان علی بصری، در اواخر قرن سوم هجری در گذشته و کنیه او در اصل «ابو الحسن» بوده است، نامبرده به این جهتبه ابو الادیان شهرت یافته بود که با پیروان تمام دینها مناظره میکرد و مخالفین را مجاب مینمود (مدرس تبریزی، محمد علی، ریحانة الادب، چاپ سوم، تهران، کتابفروشی خیام، 1347 ه. ش، ج 7، ص 570) . انتخاب ابو الادیان برای انجام این ماموریت، نشان میدهد که حضرت افراد ویژهای را به این کار میگمارده است.
32) ابن شهر اشوب، مناقب آل ابی طالب، قم، کتابفروشی مصطفوی، ج 4، ص 425-مجلسی، بحار الانوار، ج 50، ص 317-فیض کاشانی، معادن الحکمة فی مکاتیب الائمة، قم، مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین، ط 2، 1409 ه. ق، ج 2، ص 265.
33) فیض کاشانی، همان کتاب، ص 264-مجلسی، همان کتاب، ص 317.
34) حسن بن علی بن شعبة، تحف العقول، ط 2، قم، مؤسسة النشر الاسلامی التابعة لجماعة المدرسین، 1363 ه. ش، ص 486.
35) مجلسی، همان کتاب، ص 331.
36) عثمان بن سعید بعدها به افتخار نمایندگی امام دوازدهم در غیبت صغری نائل گردید و ما به خواستخدا در بخش نمایندگان امام دوازدهم شرح حال او را خواهیم نوشت.
37) شیخ طوسی، الغیبة، تهران، مکتبة نینوی الحدیثة، ص 214-حاج شیخ عباس قمی، سفینة البحار، تهران، کتابخانه سنائی، ج 2، ص 158.
38) ابن شهر اشوب، مناقب، قم، کتابفروشی مصطفوی، ج 4، ص 427.
39) درباره شخصیت و فضیلت ابوهاشم جعفری در چند صفحه پیش، توضیح دادیم.
40) شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبة بصیرتی، ص 343-ابن شهر اشوب، مناقب آل ابی طالب، قم، کتابفروشی مصطفوی، ج 4، ص 439-مسعودی، اثبات الوصیة، نجف، المطبعة الحیدریة، 1373 ه. ق، ص 242-سید محسن امین، اعیان الشیعة، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1403 ه. ق، ج 1، ص 40-طبرسی، اعلام الوری، ط 3، دار الکتب الاسلامیة، ص 372-کلینی، اصول کافی، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 ه. ق، ج 1، ص 508.
41) ابن شهراشوب، مناقب آل ابی طالب، قم، کتابفروشی مصطفوی، ج 4، ص 431-علی بن عیسی الاربلی، کشف الغمة، تبریز، مکتبة بنی هاشمی، 1381 ه. ق، ج 3، ص 218.
42) ابن شهراشوب، مناقب آل ابی طالب، قم، کتابفروشی مصطفوی، ج 4، ص 431-علی بن عیسی الاربلی، کشف الغمة، تبریز، مکتبة بنی هاشمی، 1381 ه. ق، ج 3، ص 218.
43) علی بن جعفر از دوستداران صمیمی و یاران ویژه و بسیار مورد اعتماد امام هادی و امام عسکری-علیهما السلام-و از کارگزاران آن دو بزرگوار بوده است. او به جرم نمایندگی از طرف امام هادی، توسط متوکل عباسی مدتی زندانی گردید و پس از آزادی، به امر امام، به مکه رفت و در آنجا مقیم گردید. گویا او همچنان در مکه بوده که انفاق او را ابو طاهر دیده است. ر. ک به: شریف القرشی، باقر، حیاة الامام العسکری، دار الکتاب الاسلامی، ص 155-156-شیخ طوسی، ماخذ گذشته، ص 212-مامقانی، تنقیح المقال، تهران، انتشارات جهان، ج 2، ص 271-272-شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال (معروف به رجال کشی) ، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348 ه. ش، ص 523 و 607.
44) طوسی، الغیبة، تهران، مکتبة نینوی الحدیثة، ص 212. این روایتبا مقداری تفاوت، در کتاب «مناقب» ابن شهر اشوب نیز نقل شده است، ولی به نظر نگارنده آنچه در غیبتشیخ طوسی نقل شده به صحت نزدیکتر است.
45) علی بن عیسی الاربلی، کشف الغمة، تبریز، مکتبة بنی هاشمی، 1381 ه. ق، ج 3، ص 217.
46) علی بن عیسی، همان کتاب، ص 216.
47) طبرسی، احتجاج، نجف، المطبعة المرتضویة، 1350، ص 257.
48) شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبة بصیرتی، ص 351-طبرسی، اعلام الوری، ط 3، دار الکتب الاسلامیة، ص 445.
49) طبرسی، اعلام الوری، ص 448 و 449.
50) طبرسی، اعلام الوری، ص 448 و 449.
51) ابن شهراشوب، مناقب آل ابی طالب، قم، کتابفروشی مصطفوی، ج 4، ص 435-علی بن عیسی الاربلی، کشف الغمة، تبریز، مکتبة بنی هاشمی، 1381 ه. ق، ج 3، 211.
52) ابن شهر اشوب، همان کتاب، ج 4، ص 425-حاج شیخ عباس قمی، الانوار البهیة، مشهد، کتابفروشی جعفری، ص 161-تتمة المنتهی، چاپ دوم، تهران، کتابفروشی مرکزی، 1333 ه. ق، ص 299 با اندکی اختلاف در الفاظ.
با توجه به این که شهادت امام عسکری-علیه السلام-در سال 260 و در گذشت علی بن حسین بابویه در سال 329 یعنی 69 سال پس از شهادت حضرت عسکری رخ داده، برخی، نگارش چنین نامهای را با عناوینی مانند: بزرگمرد و فقیه و مورد اعتماد من، از طرف امام به وی که در آن زمان جوانی بیستساله بوده، بعید شمردهاند، مگر آنکه بگوییم: وی در عین جوانی از نظر فضیلت و شخصیت معنوی در چنان رتبه والایی قرار داشته که شایسته ذکر چنین القابی بوده است (تاریخ الغیبة الصغری، محمد صدر، الطبعة الاولی، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1392 ه. ق، ص 196) .
53) طبسی، شیخ محمد جواد، حیاة الامام العسکری، الطبعة الاولی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1413 ه. ق، ص 121.
54) طبسی، همان کتاب، ص 217.
55) مسعودی، اثبات الوصیة، الطبعة الرابعة، نجف، المطبعة الحیدریة، 1374 ه. ق، ص 234.
56) مسعودی، همان کتاب، ص 246.
57) مسعودی، همان کتاب، ص 238.
58) حسن بن علی بن شعبة، تحف العقول، الطبعة الثانیة، 1363 ه. ش، قم، مؤسسة النشر الاسلامی (التابعة) لجماعة المدرسین بقم المشرفة، ص 487.
59) طبرسی، اعلام الوری، الطبعة الثالثة، دار الکتب الاسلامیة ص 375.
60) علی بن عیسی الاربلی، کشف الغمة، تبریز، مکتبة بنی هاشمی، 1381 ه. ق، ج 3، ص 207-مجلسی، بحار الانوار، ط 2، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1395 ه. ق، ج 50، ص 298.
61) شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبة بصیرتی، ص 340-ابن شهر اشوب، مناقب آل ابی طالب، قم، کتابفروشی مصطفوی، ج 4، ص 436-مجلسی، همان کتاب، ص 277-کلینی، اصول کافی، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 ه. ق، ج 1، ص 506.
62) علی بن عیسی الاربلی، کشف الغمة، تبریز، مکتبة بنی هاشمی، 1381 ه. ق، ص 214-شبلنجی، نور الابصار، قاهره، مکتبة المشهد الحسینی، ص 168-ابن صباغ مالکی، الفصول المهمة، ط قدیم، ص 303.
63) طبرسی، اعلام الوری، ط 3، دار الکتب الاسلامیة، ص 372-ابن شهر اشوب، همان کتاب، ص 432-مسعودی، اثبات الوصیة، نجف، المطبعة الحیدریة، 1374 ه. ق، ص 241.
64) طبرسی، اعلام الوری، ط 3، دار الکتب الاسلامیة، ص 375-مسعودی، همان کتاب، ص 242-کلینی، اصول کافی، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 ه. ق، ج 1، ص 510-شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبة بصیرتی، ص 344-علی بن عیسی الاربلی، همان کتاب، ج 3، ص 204.
65) مسعودی، همان کتاب، ص 241.
66) ابن شهر اشوب، مناقب آل ابی طالب، قم، کتابفروشی مصطفوی، ج 4، ص 440.
67) ابن صباغ مالکی، الفصول المهمة، ط قدیم، ص 303-ابن شهر اشوب، همان کتاب، ص 432-شبلنجی، نور الابصار، قاهره، مکتبة المشهد الحسینی، ص 167 (با اندکی تفاوت) .
68) غفار نام قبیله ابوذر بود.
69) مجلسی، بحار الانوار، ط 2، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1395 ه. ق، ج 50، ص 269.
70) طبسی، شیخ محمد جواد، حیاة الامام العسکری، ط 1، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1371 ه. ش، ص 136، به نقل از کتاب الهدایة الکبری تالیف حسین بن حمدان حضینی، ص 386.
71) علی بن عیسی الاربلی، کشف الغمة، ج 3، ص 207-مجلسی، بحار الانوار، ج 50، ص 297.
72) صدوق، کمال الدین، قم، مؤسسة النشر الاسلامی (التابعة) لجماعة المدرسین، 1405 ه. ق، ج 2، ص 384 (باب 38) .
منبع:http://www.hawzah.net/hawzah/Default.aspx